واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: تفسیر قرآن به روش امامان
اشاره:استاد آیت الله جوادی آملی در کتاب فخیم نسیم اندیشه، دفتر یکم در پاسخ به سوالی پیرامون چگونگی روش تفسیری ائمه معصومین علیهم السلام می گوید:یكم. اهل بیت(علیهمالسلام) ظاهر قرآن، یعنی آنچه از لغت، جمله، قراین، سیاق و فرهنگ محاوره به دست میآید، حجّت میدانستند و با استدلال به آن، آیه را تفسیر میكردند. این راه كه آنها خود در پیش گرفته و امضا كردهاند، راهی عمومی است كه دیگران نیز میتوانند پیبگیرند. دوم.روش تفسیری دیگر امامان(علیهمالسلام) به تعیین حدودِ احكام و شرایع الهی مربوط است. این روش به امامان(علیهمالسلام) اختصاص دارد و دیگران از آن بینصیب هستند. ایشان در این روش، مطلقهای قرآنی را مقیّد كرده، تخصیصات مربوط به عمومات را ذكر میكنند و شرایط یا موانعی را بیان میدارند. این نوعِ تفسیر، از ظاهر و لفظ عبارات قرآنی یا سیاق آیات، جملات و كلمات به دست نمیآید؛ مانند قید یا شرطی كه برای نماز صبح، ظهر یا عصر ذكر میشود، یا اینكه نماز صبح دو ركعت باشد و بلند خوانده شود. بسیاری اموری كه شرایط، موانع، حدود، قیود و تخصیصات را بیان میدارد و مبهمها را معین میكند، از این قبیل است. این نوع تفسیر مختص ائمه (علیهمالسلام) است و از راه وحی به دست میآید. پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله و سلم وحی تشریعی را از خدای سبحان دریافت میدارد، امّا امامان معصوم (علیهمالسلام)، چون دارای رسالت و نبوّت نیستند، وحی تشریعی ندارند، امّا از وحی تسدیدی، اِنبائی، الهام و دیگر اقسام آن بهره میگیرند. سوم. نوع سوم تفسیر امامان معصوم (علیهمالسلام) به باطن قرآن مربوط است. نزول قرآن به تجلّی است؛ نه تجافی. نزول قرآن مانند نزول باران نیست، چون باران به تجافی از ابر فرو میریزد. در نزول به تجافی، قطره باران تا زمانی كه در بالاست، در پایین نیست و چون به پایین بیاید، در بالا نخواهد بود. اما نزول قرآن، چنان كه در نهج البلاغه آمده، به تجلّی است. این حقیقت از بیانات نورانی امام صادق و دیگر امامان (علیهمالسلام) نیز استفاده میشود: «فتجلی لهم سبحانه فی كتابه منغیر أن یكونوا رأوه»1؛ خدا در كتاب خود قرآن، برای بندگانش تجلی كرده است؛ بیآنكه آنها او را ببینند. در نزول به تجلّی، آن حقیقت در عین اینكه در مبدأ و منبع است، مرحله وسطی و رقیق شده آن به اوسط مراحل و مرحله نازلتر و رقیقتر آن به پایینترین مراتب میرسد و از این طریق در اختیار دیگران قرار میگیرد. اگر انسان پس از پی بردن به یك مطلب عقلی و علمی، آن را نازل كرده، به صورت یك كتاب یا مقاله علمی در بیاورد، نزول به تجلّی است. مطالب علمی پس از تنزل از ذهن، مانند اشك از بین نمیرود، زیرا در این صورت، پس از تنزل مطلب، چیزی در قلب و ذهن فرد باقی نخواهد ماند. این نوع تفسیر مختص ائمه (علیهمالسلام) است و از راه وحی به دست میآید. پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله و سلم وحی تشریعی را از خدای سبحان دریافت میدارد، امّا امامان معصوم (علیهمالسلام)، چون دارای رسالت و نبوّت نیستند، وحی تشریعی ندارند، امّا از وحی تسدیدی، اِنبائی، الهام و دیگر اقسام آن بهره میگیرندهنگام تنزل یك مطلب علمی، نخست در محدوده خیال، برای آن یك مقدمه، چند فصل، و یك خاتمه، و فارسی یا عربی نوشتن آن منظور میشود. سپس دست به قلم رفته، مقاله یا كتابی تدوین میگردد یا سخنرانی یا گفتاری در یك مدّت معین ارائه میشود. این سخنرانی یا كتاب كه به تجلّی نازل شده، دارای دو طرف است؛ طرفی از آن در معرض شنیدن و دیدن دیگران قرار میگیرد و طرف دیگر كه صورت بالا و عمیق آن است، در ذهن گوینده و نویسنده است و كسی كه آن را شنیده یا میخواند، گاه از فهم آن و صعود به مقصود بازمیماند و گاه به مقصود گوینده و نویسنده راه مییابد. ریشه اصلی قرآن كریم كه به تجلّی تنزّل یافته است، در «اُمّ الكتاب» است و خدای سبحان بدینسان از جایگاه آن خبر میدهد:
«و اِنّه فی اُمّ الكتاب لدینا لعلی حكیم» 2؛ به درستی كه آن در اُمالكتاب نزد ماست و همین كتاب در نزول به تجلی، به صورت «عربی مبینٍ» 3 ظاهر میشود. این حقیقت در همه مراحلی كه از «اُمّ الكتاب» تا «عربی مبین»، به وساطت فرشتگان، به تجلّی طی میكند، قرآن است، به همین دلیل كسی كه با لغت عربی آشناست، در همان محدوده از آن استفاده میكند، و كسی كه به راه نزول قرآن آشنا باشد، از ظاهر به باطن پیمیبرد و از باطن به باطن باطن. در نظر اهلبیت(علیهمالسلام)، برای قرآن ظاهر و باطنی است و برای باطن آن نیز باطن دیگر، و برای باطن باطن آن نیز بر همین قیاس باطنی است. بر این اساس یكی از روشهای تفسیری اهلبیت(علیهمالسلام) اظهار و بیان باطن قرآن است، زیرا آنها با بطون قرآن انس كامل دارند و با مسیری كه قرآن در آن نزول كرده، آشنا هستند، و طی این راه تا پایان مختص آنهاست؛ لیكن طی برخی مراحل آن، مقدور صاحبدلانی میباشد كه از راه تهذیب، در خدمت قرآن هستند. چهارم. روش دیگری كه اهل بیت (علیهمالسلام) در تفسیر قرآن پیمودهاند و آن را ترویج، بر آن تكیه و شواهد فراوانی برای آن ارائه كردهاند، همان راهی است كه استاد ما علامه طباطبایی (قدسسرّه) پیمودهاند. در این روش، برخی آیات قرآن به كمك بعضی دیگر تفسیر میشوند. برای مثال، در بعضی موارد اهل بیت (علیهمالسلام) آیهای را تفسیر میفرمودند و وقتی در مورد دلیل آن از آنها پرسش میشد، در پاسخ آیهای دیگر را ذكر میكردند، چنان كه در زمان یكی از خلفا، مادری فرزند خود را شش ماه پس از ازدواج به دنیا آورد. خلیفه به رجم او حكم كرد و اهلبیت (علیهمالسلام) با حكم خلیفه، با استناد به آیات قرآن و از طریق انضمام آیات با یكدیگر مخالفت كردند. بدین ترتیب، حكم خدا را بیان و خون بیگناهی را حفظ كردند.4در یك آیه، مجموعه دوران بارداری تا پایان شیرخوارگی كودك سیماه بیان شده است: وحمله و فصاله ثلاثون شهرا5 و در آیه دیگر، شیر خوارگی كامل دو سال معرفی میشود: والوالدات یُرضعن اولدهنّ حولین كاملین 6 و چون دو سال، یعنی بیست و چهار ماه، از سی ماه كم شود، مدّت شش ماه برای حداقل دوران حمل باقی میماند. این روش تفسیری، نظیر نوع اول، راهی عمومی است و هر انسانی كه در خدمت قرآن باشد و با آن انس بگیرد، میتواند از ارجاع آیات قرآن به یكدیگر و جمع آنها، پیام و كلام خاص را از آن دریافت دارد. در نوع نخست، به ظاهر یك آیه یا سوره استناد میشود. در آن حال نمیتوان گفت: قرآن در این مورد این مطلب را بیان میدارد، بلكه باید گفت: این آیه یا آیات چنین پیامی دارند. وقتی میتوان از پیام قرآن درباره یك مطلب سخن گفت كه همه آیات قرآن در كنار یكدیگر مورد توجه قرار گرفته، با اجتهاد، از تفسیر برخی آیات نسبت به بعضی دیگر استفاده شود. در این مرحله نیز نمیتوان گفت: نظر اسلام در مورد این مطلب همین است، زیرا برای اثبات این ادعا، باید روایاتی كه درباره مطلب مورد نظر وارد شده، در كمال اجتهاد بررسی نمود و با استعانت از براهین عقلی، در خدمت قرآن، به جمعبندی و نتیجهگیری همت گمارد. تنظیم: شکوری_گروه دین و اندیشه تبیان1 ـ نهج البلاغه، خطبه 147؛ بحار الانوار، ج 89، ص 107.2 ـ سوره زخرف، آیه 4.3 ـ سوره شعراء، آیه 195.4 ـ ر.ك: مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 365؛ دعائم الاسلام، ج 1، ص86.5 ـ سوره احقاف، آیه 15.6 ـ سوره بقره، آیه 233.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 603]