واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: حالا حکایت ماست عمران صلاحی عصر ایران - "حالا حکایت ماست" عنوان کتابی است از عمران صلاحی - شاعر و طنزپرداز دوست داشتنی - که همین چند روز پیش عمرش را داد به شما. آنچه در پی می آید منتخبی از نوشته های او در این کتاب است که حکایت مکرر من و شماست: پرسش و پاسخ پرسش:آقای حالا حکایت ماست! هرچه به مغزمان فشار آوردیم، فرق محقق و متفکر را نفهمیدیم. لطفا شما بفرمایید فرقشان چیست؟ پاسخ:فرقشان این است که اگر از محقق بپرسی ماست چیست؟ جواب می دهد یکی از مشتقات شیر است، و طرز تهیه اش را هم برایت شرح می دهد. اما اگر از متفکر چنین سوالی را بکنی، جواب می دهد: سپیدی سرگردانی است که از راه شیری می گذرد و با حلقه های سبز بر مدار گلو می چرخد. منظور متفکر از این تفسیر، خوردن یک قاشق ماست و خیار است. یک پیشنهاد عملی در مجله دنیای سخن چهار دلتنگی چاپ شده بود از غلامحسین خان که برای فراخی خاطر، یکی از آنها را می خوانیم: بالا بلند! در آفتاب دو چشمتما را توان خیره شدن نیستگیسو پریشان کن. این پیشنهاد به دلیل رعایت حجاب و حفظ شئون اخلاقی، عملی نیست به شاعر محترم پیشنهاد می کنیم برای اینکه نور آن بالا بلند چشمش را نزند، از ماسک جوشکاری استفاده کند. خبر دوستی از مجلس ختم یکی از مشاهیر برمی گشت. گفتم:" چرا مرا خبر نکردی؟"گفت:" انشاءالله دفعه بعد." انتشارات با اینکه وزارت ارشاد این روزها کمی سخت گرفته است و می گوید ناشران باید کارت صلاحیت داشته باشند، باز هم به تعداد ناشران افزوده می شود. یکی از ناشران چنین اعلام کرده است:از آن سوی مرزهای دور آمده ایمبا منطق روشن حضور آمده ایمگرمیم و کتاب سرخ آتش دل ماستما در پی انتشار نور آمده ایم ناشر نوپای دیگری بر خلاف ناشران که می ترسند کتاب شعر چاپ کنند، در یک برنامه رادیویی به چاپ اشعار پرداخته است، از جمله اشعار دوبیتی: دلم رام اشارات لب توستخط و مشقش عبارات لب توستبه قربان دوبیتی های لبخندکه چاپ انتشارات لب توست شعر و شاعری از آقای ع. شکرچیان متخلص به "شکر" پرسیدیم:" تازه چه سروده ای؟"گفت: مدتی است شعر و شاعری را کنار گذاشته ایم." پرسیدیم:"چرا؟" گفت:" شعر عاشقانه که می گوییم، از آن برداشت سیاسی می کنند و می گویند کودتای خزنده کرده ای. شعر سیاسی هم که می گوییم، از آن برداشت عاشقانه می کنند و می گویند دست به تهاجم فرهنگی زده ای." قدردانی بعضی از برادران با تذکرات خود به عمه پیرمان در مورد رعایت بعضی از شئونات، باعث شده اند او احساس جوانی بکند و به زندگی امیدوار شود. این عمه ما که نزدیک هشتاد سال دارد، پیش از این دچار افسردگی روحی بود و به هر بهانه ای با همه بدخلقی می کرد. اما از وقتی که به او تذکراتی داده اند، احساس شعف و شادمانی می کند و با همه مهربان شده است. در همین جا فرصت را مناسب دیده، از برادران مسئول صمیمانه قدردانی می کنیم. رسانه 4 وقتی در صدا و سیمای خودمان به اخبار گوش می دهیم، فکر می کنیم توی دنیا سنگ روی سنگ بند نمی شود و مردم دنیا هیچ کاری ندارند جز اینکه یقه هم را بگیرند و بزنند توی سروکله هم. یاد بعضی از سینماهای قدیمی افتادیم که برای جلب مشتری، روی سردر خود می نوشتند: فیلمی مهیج، پر آنتریک و سراسر زدوخورد. نتیجه اخلاقی حالا حکایت ماست با این روزگار وارونه. نمی دانیم ما کج راه می رویم یا فلک بر مداری کج می چرخد. دو راه بیشتر نداریم، یا باید کاری کنیم که روزگار با ما راست باشد، یا باید کاری کنیم که خودمان کج شویم تا روزگار کج مدار به نظرمان راست بیاید. اما آنقدر روزگار آشفته است که نمی دانیم چه چیزی راست است و چه چیزی کج، تا خودمان را با آنها میزان کنیم. ایضا می گویند این آگهی هم زیر عکسی در یکی از روزنامه ها چاپ شده است. به گردن راوی: "خانمی 27 ساله به نام ... با مشخصات زیر ... در تاریخ ... مفقود گردیده و از درجه اعتبار ساقط است". هوالباقی مرگ از پنجره بسته به من می نگرد زندگی از دم در قصد رفتن دارد... آری در نبود عیمران عزیز در و پنجره ادب معاصر نیمه باز ماند. ما نیز سوگواریم. "اتحادیه درودگران مراغه و مرند و سندیکای درب های پیش ساخته اردبیل."
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 670]