واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: از من یک قربانی نسازید
طبیعتا اولین توصیه به والدین این است که تا حد امکان در حضور بچهها از جروبحث با یکدیگر بپرهیزند. اگر ما نتوانیم هیجانات خودمان را کنترل کنیم، اگر ما نتوانیم راجع به یک موضوع مورد اختلاف و ناراحتکننده مثل دو فرد بالغ و عاقل گفتوگو کنیم، پس بچهها از کجا باید این مهارت مهم یعنی گفتوگو و مذاکره با یکدیگر را یاد بگیرند؟ مگر نه اینکه کودک باید این مهارت را در خانه و از الگوهای خود، یعنی والدینش، پیدا كند؟ مگر نه اینکه او باید بدون داد و فریاد در شرایط پرهیجان بتواند خشم خود را کنترل کند و راهحلی برای مسایلاش بیاموزد؟ اگر قرار باشد خشم غیرقابل کنترل خود را بر سر یکدیگر تخلیه کنیم و نتوانیم هیجانات خود را درست بروز دهیم و این جر و بحثها را در حضور بچهها با دعوا و توهینکردن به یکدیگر و شاید خانواده و شخصیت طرف مقابل انجام دهیم، حاصلش میشود بچههایی که امنیت و آرامشی را در خانه تجربه نمیکنند، دایم در هراس و اضطراباند و سعی میکنند میانجی پدر و مادر شوند تا بحث خاتمه یابد. پس قدم اول، جروبحث نکردن در حضور بچههاست اما اگر میدانیم همسرمان یا خودمان قادر به خویشتنداری نیستیم و همین الان در آستانه انفجار هیجانات هستیم باید به بچهها بگوییم که مثلا: «من و بابا الان عصبانی هستیم. لطفا برو توی اتاق خودت و تا صدایت نکردیم، از آنجا خارج نشو.» البته این مساله و شیوه گفتوگو و انتقال این پیام به بچهها آدابی دارد که کار هرکسی نیست. از این گذشته، شاید شما پختگی لازم برای گفتن این حرف را داشته باشید اما خصوصیات ذاتی فرزندتان طوری باشد که این راهحل جواب ندهد. بعضی وقتها بچهها حساساند؛ آنقدر حساس که حتی به تغییر آهنگ صدای شما یا همسرتان واکنش نشان میدهند و ناراحت میشوند؛ چه رسد به چنین وضعی. گاهی حتی با گریه و خواهش از شما میخواهند که چنین درخواستی نکنید. آنها سعی میکنند نقش واسطه را ایفا کنند و خواهش کنند با هم دعوا نکنید. نکته مهم این است که اگر بچهها به پدر یا مادر بگویند دعوا نکنید یا به یکی از آنها گوشزد کنند که نباید با مادر یا پدرم دعوا کنی(نقش وکیل مدافع یکی از والدین را ایفا کنند) حتما باید با رفتار و کلام خود متفقالقول (شما و همسرتان هر دو) بگویید این بحث بین ماست و خودمان از پس یکدیگر برمیآییم و نیازی به جانبداری کسی نیست.مشکلات باید همینجا و همینحالا در مورد هر مسالهای که الان داریم، حل شود؛ مورد توافق قرار گیرد و تمام. اگر این کار را نکنید، کینهها را وارد روابط خود کردهاید و به مرور در فازهای مختلف طلاق عاطفی قرار میگیرید.بعد از اینکه جروبحثهایتان تمام شد، قدم بعدی این است که بچهها را صدا بزنید و بگویید مشکلتان با هم حل شده و حالا همهچیز روبهراه است. حتی اگر با هم کدورت دارید یا دلخور هستید، یادتان باشد که بچهها باید از شما بیاموزند که قهر کردن کار درستی نیست و این مشکل حل شده و به دست فراموشی سپرده میشود. اینکه قرار باشد مشکل امروز را بر درگیریهای دیروز و ماه و سال قبل اضافه کنید بدترین کار ممکن است. هرگز نباید به همسرتان بگویید: «تو همیشه همینطوری بودی! یادته ماه قبل هم با من چنین و چنان کردی؟» چون کودک شما درمییابد دعواهای قبلی هنوز ادامه دارند وهر بار دوره میشوند. مشکلات باید همینجا و همینحالا در مورد هر مسالهای که الان داریم، حل شود؛ مورد توافق قرار گیرد و تمام. اگر این کار را نکنید، کینهها را وارد روابط خود کردهاید و به مرور در فازهای مختلف طلاق عاطفی قرار میگیرید. یادتان باشد که بچهها خیلی دقیق و هوشمند در مورد نوع رابطه والدین خود کنکاش میکنند. آنها درک میکنند که پدر و مادرشان با اینکه رسما قهر نیستند اما نسبت به هم بیتفاوتند و هرکسی کار خودش را میکند بدون اینکه رابطه عاطفی مورد انتظار همیشگی را داشته باشد.
اگر شما این قاعده و اصول مهم گفتوگو کردن در خانواده را رعایت نکنید و با دعوا کردن در حضور بچهها و حتی بدتر از آن دخالت دادن آنها در این جر و بحثها به روابط خانوادگی ناسالم خود ادامه دهید، دو آسیب مهم را به بچهها تحمیل میکنید؛ اگر فرزند شما پسر باشد، این پرخاشگریها را میآموزد و همه خشونتهایی که پدر در کلام خود به او آموزش داده (او از شما الگوبرداری میکند) را در آینده در برخورد با همسر و فرزندانش به اجرا درمیآورد؛ یعنی احتمال اینکه او هم پرخاشگر شود، بالاست. اما اگر فرزند شما دختر باشد و در این شرایط قرار بگیرد، در آینده سعی میکند نقش قربانی را بازی کند. او که شاهد خشونتهای فیزیکی یا کلامی پدر و مادرش است، اعتماد به نفس واقعی و حتی عزت نفس لازم را به دست نخواهد آورد و همواره در زندگی نقش یک قربانی را میپذیرد. انگار او متهم است به همه اجازه دهد حقش را بخورند و او را آزار بدهند. پس در معرض انواع آزارهای جسمی، کلامی و حتی شاید جنسی خواهد بود. اجازه دهید در مورد رعایت حقوق روانی کودک، نکاتی را یادآور شوم.حقوق اولیه کودک را به رسمیت بشناسید!در کنار برخی حقوق اصلی مثل داشتن سرپناه، بهداشت کافی، غذای خوب و وسایل مناسب، کودکان حقوق اولیه دیگری نیز دارند که با وجود اهمیت فوقالعاده آنها معمولا کمتر مورد توجه قرار میگیرند. یکی از حقوق اولیه کودک، این است که والدینش ارتباط هیجانی و عاطفی خوبی با او برقرار کنند. خیلی از خانوادهها با تحکم با کودکان خود صحبت میکنند. این خانوادهها روشهای فرزندپروری را خوب نمیدانند. آنها با این شیوههای غلط به مرور مشکلاتی را بهوجود میآورند که بچهها را به سمت سرخوردهشدن میکشاند. بچههایی که والدینشان بر آنها تحکم میکنند، نمیتوانند در آینده به خوبی از خود و خواستههایشان دفاع کنند. این بچهها همیشه به دیگران جواب مثبت میدهند و مجبورند همیشه با دیگران همکاری داشته باشند. این درحالی است که بچهها باید «نه» گفتن را هم یاد بگیرند تا در شرایط لازم بتوانند مقاومت کنند. بچههایی که والدینشان بر آنها تحکم میکنند، نمیتوانند در آینده به خوبی از خود و خواستههایشان دفاع کنند. این بچهها همیشه به دیگران جواب مثبت میدهند و مجبورند همیشه با دیگران همکاری داشته باشند.از دیگر مسایل دارای اهمیت برای کودکان این است که آنها باید بتوانند محیط آرامی را تجربه کنند. بچهها باید خارج از درگیریهای مداوم پدر و مادر و تضادهای آنها رشد کنند. اگر کودک ببیند که والدینش با مذاکره میتوانند مشکلاتشان را حل کنند، یاد میگیرد که از زبان و فکرش برای حل و فصل مشکلات استفاده کند. اگر همسر شما که در حکم مادر یا پدر فرزندتان است، به دلیل بیماری جسمی یا روانی کنترل خود را از دست میدهد و با پرخاشگری محیط را ناامن میکند، باید برای درمان تشویقش کنید. از حقوق دیگر کودکان، باید احترام گذاشتن به آنها را نام برد. در واقع، تصویری که بچهها از خودشان دارند، چیزی است که ما به آنها ارایه میدهیم. وقتی ما به کودک احترام میگذاریم، کمک میکنیم که او خودش را بهعنوان یک فرد موفق با تواناییهای خودش بپذیرد. اما هشدار لازم اینکه باید توجه داشته باشیم بهصورت واقعبینانه با کودک برخورد کنیم تا او با تواناییهای خود بهصورت اغراقآمیز مواجه نشود و از طرفی بتواند ناتواناییهای خود را هم ببیند. بهتر است ناتوانیها را در قالب محدودیت برای کودک تشریح کنیم تا این حس در کودک ایجاد شود که با دست یا پای غیرسالم هم میتواند زندگی کند. کافی است آن را بهعنوان بخشی از زندگی بپذیرد و خودش را با دیگران مقایسه نکند.
اگر به اطرافمان خوب نگاه کنیم، خانوادههایی را میبینیم که امکانات زیادی را بدون احساس نیاز در اختیار بچهها میگذارند و معتقدند که نمیخواهند بچههایی عقدهای داشته باشند؛ غافل از اینکه این کارهای آنها مساله عقدهای شدن را بیشتر میکند زیرا بچهها در چنین شرایطی احساس میکنند که باید هر چیزی که در دنیا هست را داشته باشند. ممکن است تا زمانی که تحت حمایت پدر و مادر هستند، مشکلی به وجود نیاید ولی وقتی این بچهها وارد جامعه شدند، متوجه میشوند که هر چیزی را نمیتوانند داشته باشند و اینجاست که تازه مشکلاتشان شروع میشود. بهتر است به کودکان یاد بدهیم که برای رسیدن به حقوقشان باید صبر داشته باشند و تلاش کنند و منتظر بمانند. داشتن حریم نیز از حقوق بچههاست. هیچ میدانید که بچهها از کودکی حق دارند برای خودشان حریم داشته باشند؟! درست مثل ما بزرگترها که دلمان میخواهد مرزهایی را برای خود داشته باشیم و دیگران هم به آنها احترام بگذارند. اگر این حق را به آنها ندهیم، چه میشود؟ آنها از مرز سلامت فاصله میگیرند؛ چون انسانهای سالم افرادی هستند که فردیت خود را حفظ میکنند. یک مادر برای اینکه به کودکش بیاموزد که: «دلم نمیخواهد کسی بدون اجازه به کیفم دست بزند» یا «قبل از اینکه وارد اتاق ما شوی باید در بزنی» و خودش هم باید وقتی میخواهد به حریم بچهها وارد شود حقوق آنها را رعایت کند و الگوی درستی باشد؛ حتی اگر به ظاهر نمایش چنین کاری را اجرا میکند. درواقع، با این روش به بچهها میگوییم که ما هم از همین قوانین تبعیت میکنیم گفتگو با دکتر میترا حکیم شوشتریالهه رضاییان- سلامتتنظیم و تلخیص برای تبیان: کهتری
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 433]