واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: گفتوگوی محمدعلی بهمنی و حامد عسکریتا تو هستی و غزل هست، دلم تنها نیست
عسکری می گوید سال ها پیش شعرهایم را به استاد عرضه کردم و ایشان مرا تشویق کردند. شاگرد و استاد خلوت کرده اند تا با هم کمی راجع به شعر و قالب های شعری سخن گویند ، با ما همراه باشید. استاد! غزل قالبپذیر است یا ما میخواهیم با زحمت قالبی به تن غزل بزنیم؟!در طول تاریخ ادبیات اشتباهات بیشماری در این زمینه داشتیم. مثلا غزل را یک قالب شعری تصور کرده و شرایط حاکم بر تعریفمان از این قالب را به غزل تحمیل کردهایم و چه آسیبهایی که تا کنون این نگرش نداشته است!من این دیدگاه را نمیپذیرم و دوست ندارم چراکه قالب حدود تعیین و هنر را به ویژگیها و تعاریفی از پیش تعیین شده محدود میکند.در حالی که بزرگی چون مولانا غزل زیبایی دارد و زیباییاش مرهون گذشتن از این حدود و خطوطی است که ما طرح میکنیم؛ جوانان هم الان در حال گذر از این قید و بندها و تعاریف دستوپاگیر هستند و فراتر از تعریفی که تاکنون از قالب غزل داشتهایم غزل میگویند و حرفشان را فارغ از قالبها بیان میکنند.یعنی این قالبها بعد از نیما و در جریان شعر امروز تعریف شده یا به مکتب تبدیل شده است؟اصلا نشده! حتی معتقدم مکتببندیهای ادبی در گذشته نیز به شکل درستی انجام نشدهاست. به همین علت وقتی میگوییم سبک هندی، بسیاری آن را بهعنوان مکتب نپذیرفتهاند و معتقدند شیوه هندی داریم نه سبک هندی. به همین دلایل با نگرش حاکم بر موضوعی بهنام مکاتب ادبی مشکل دارم و به صراحت میگویم این نامگذاریها را قبول ندارم. مگر میشود هنری را که با آن زندگی میکنیم محدود کنیم به نامهایی چون هندی و خراسانی و...! البته نسبت به شعر و ادبیات گذشته میتوان با چنین دیدی نگریست اما شعر امروز را نمیتوان از این زاویه نگاه کرد. بهنظر من باید شعر امروز را بدون نسبت و نامگذاری ادامه دهیم. چنانکه گویی غزلی است که بدون قالب پیش میرود.غزل پستمدرن چطور؟ اعتقادی به آن دارید؟در کل با نامها مشکل دارم، پستمدرن برای پیدایش خود تعاریفی دارد که زیبا هستند و در موقعیت خودشان و کشوری که آن را لمس کرده مطلوب به نظر میآیند اما اگر همان تعاریف و فضا در جامعه پیاده شود ممکن است نتایج مطلوبی نداشته باشد. بهطور مثال پستمدرنیته در جریان معماری نیز تاثیراتی داشته اما اگر شیوه معماری ناشی از آن را وارد کشورمان کنیم تاثیر خوبی نخواهد داشت در حالی که در جامعه خود شگفت محسوب میشدهاند. اینها جزو مواردی است که برای ورود آن به جامعه نیاز به تغییر فرهنگ داریم و باید با گذر زمان دید جامعه تغییر پیدا کند. اما از آنجا که هنوز خیلی چیزها تجربه نشده نمیتوان قضاوت قطعی کرد و گفت میتوانند برای جامعه منفی باشند بلکه ممکن است حتی با گذر زمان مطلوب نیز باشند.با این اوصاف تکلیف غزل پستمدرن از دید شما چه میشود؟در شکل غزلی که جوانان کار میکنند باید خودمان دست به نامگذاری بزنیم نه اینکه سراغ جاهای دیگر برویم. ما نیازمند بهرهگیری از تمام اتفاقات هنری هستیم و نمیتوانیم حتی دادائیسم را انکار کنیم. به نظر من اگر اسمی امروزی برای غزلی که آن را پستمدرن نامیدهاند بگذارند جدلها تمام میشود و بهراحتی میشود این نوع غزل را معرفی کرد. دوست داریم دانستهها یا ندانستههایی را که از پستمدرن داریم حس کنیم چون یا نمیشناسیم یا قضاوتی داریم میکنیم که به ما تعلق ندارد.خب جامعه اول باید مدرن یا پستمدرن شود و بهتبع آن هنرش حرکت کند به سمت مدرن شدن یا اینکه هنرمندان و نخبگان میتوانند المانهای مدرن را وارد کنند و جامعه پشتسرشان حرکت کند؟پیرامون این مسئله نمیتوان بهصورت قطعی نظر داد و حول محور مسائل مختلف متفاوت است مثلا در هنرهای کلامی نیازی نیست حتما از جانب نخبگان اتفاقی بیفتد بلکه نگاه جوانی عاشق میتواند تصویری نو در این عرصه بیافریند در حالی که همین نگاه در سینما نمیتواند به تنهایی به خلق اثر پستمدرن بینجامد و نیازمند عوامل دیگری است.شما پستمدرنیسم را مکتب میدانید یا یک موقعیت؟من موقعیت میدانم؛ لااقل برای پستمدرن.یعنی مرامنامه، نظریه مدون و مکشوف ندارد؟ندارد! ولی خودش تعریف دارد؛ زمانی مکتبی را مدون میگویند که قابل پذیرش باشد. پستمدرن به عقیده من هیچ وقت قبول نمیکند تعریفش هر لحظه عوض نشود به همین علت میگویم برای شعر چیز خوبی است، خاصه برای شعر یعنی همان ناگهانی است که ما به دنبالش بودیم. میگوییم شعر ناگهانی اتفاق افتاده است، یک چیز بدون تعریف است که دارد خودش را تعریف میکند، پستمدرنی که در کشور ما ست خیلی مفید و شیرین است و بدون این تعریفها خود ذات شعر است.استاد از اینها بگذریم و برویم سراغ خودتان، در شعر شما زنی است که بیمرد مانده! از این زن چه خبر؟(میخندد) مردی هم هست که بیزن مانده باشد.یادتان هست این شعر برای کجاست و کی سرودهاید؟ اصلا تاریخ سرایش شعرهایتان معلوم است؟تاریخ نمیگذارم. بدم میآید تاریخ شعرهایم معلوم باشد. کلا تاریخ معلوم کردن و قالب مشخص کردن را دوست ندارم. اگر تاریخ نداشته باشد آن زن هنوز هم در دل من میتواند باشد اما اگر تاریخ داشته باشد سوال مطرح میشود که آیا آن زن هنوز هم هست یا نه؟ برای همین تاریخ نداشته باشد، بهتر است.مجموعه «خیال که خیس نمیشود چتر برای چه؟» کارهای 63 سالگی شماست اما یک جوانی خاصی دارد و موجب میشود مخاطب با شما همراه شود اما در این مجموعه حسرتی موج میزند. پس شما دو من دارید؛ منی که میخواهد جوان باشد و منی که در خلوت خود میداند در 63 سالگی حسرتهایش گل کردهاست؟الان دیگر حسرت 68 سالگی را دارم، این یک واقعیت است و فکر میکنم این حسرتها در همه ما وجود دارد و همه در پیری ناخودآگاه این حسرتها را تکرار میکنیم. انگار انسان بخشی از پیریاش را به پشیمانی میگذراند. برای شما زود است و الان متوجه اینها نمیشوید اما همین که جوانان را میبینم و برمیگردم حس جوانی دارم.کسانی که شما را میشناسند به دو دسته تقسیم میشوند؛ یک عده رفتار شما را خیلی دوست دارند و میگویند شما همیشه در دسترس هستید و یک عده دیگر میگویند بهمنی یک دورهای از بندرعباس بیرون نمیآمد حالا هر جا دعوتش کنند میرود! دوست دارم قضیه را از خودتان بشنوم...؟هر زندانی روزی مدت زندانش تمام میشود و بیرون میآید اما خوشحال میشوم از اینکه همیشه در دسترس هستم و میتوانم با مردم ارتباط خوبی داشته باشم.منتظر مجموعه شعر جدیدی از شما باشیم؟مجموعهای با نام «تنفس آزاد با محمدعلی بهمنی» که شامل اشعار آزاد من است و در حال حاضر به ارشاد فرستاده شده و در انتظار اخذ مجوز انتشار است.این مجموعه شعر شامل 70 قطعه شعر آزاد است و نشر نسل پنجم آن را منتشر خواهد کرد. تعدادی از اشعارم را نیز خواندهام که بهزودی روی لوح فشرده منتشر میشود. تهیه و تنظیم : بخش ادبیات تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 205]