تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 23 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):مؤمن كم خوراك است و منافق پرخور.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1828723642




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تجربه دينی از ديدگاه امام خمينی (قدس سره) (1)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
تجربه ی ديني از ديدگاه امام خميني(س)
  تجربه دينی از ديدگاه امام خمينی (قدس سره) (1)   نويسنده:علي شيرواني   چكيده: در يك معناي گسترده، هرگونه احساس، مشاهده و دريافت شخصي كه آدمي را به گونه‏اي با جهان ناپيدا و ماوراي طبيعت و نيروهاي غيبي حاكم بر انسان و ديگر موجودات عالم ماده مرتبط سازد و توجه آدمي را به آنها معطوف دارد، تجربة ديني خوانده مي‏شود و تجربة ديني در معناي خاص آن عبارت است از گونه‏اي ظهور يا تجلي خداوند بر شخص تجربه‏گر.نويسنده با اشاره به ظهور مفهوم تجربة ديني در اواخر قرن هجدهم پرسشهايي را كه در باب تجربة ديني مطرح است را عنوان مي‏كند.وي در ادامه با بيان انواع تجربة ديني، نظرية حضرت امام مبني بر اينكه انسان داراي فطرت الهي است و عشق به كمالي در وجود همه انسانها نهفته است را مطرح نموده، نظريه يكي از معاصرين را كه مدعي است: (پيامبر با گذشت زمان و تكرار وحي، به رسالت و غايت كار خود آشناتر و بصيرتر و در انجام وظيفة خود مصمم‏تر شده است، درست همان‏گونه كه يك دانشمند در مقام تجربه و آزمون چنين سير تكاملي را طي مي‏كند) مغالطه‏اي بيش ندانسته است.نويسنده ضمن اشاره به تفاوت وحي با ديگر انواع تجربة ديني، ويژگيهاي وحي از نظر امام خميني(س) مبني بر اينكه غير از خود رسول خدا و كساني كه در خلوت با رسول خدا بودند يا اينكه از او الهام گرفته‏اند، كيفيت نزول وحي را كسي نمي‏تواند بفهمد را طرح نموده به ارتباط بحث فطرت با تجربة ديني مي‏پردازد و مي‏نويسد: فطرت الهي انساني منشأ دين است و اين فطرت الهي، همان چيزي است كه امروزه تجربة ديني يا آبشخور تجربة ديني مي‏باشد.نگارنده در بخش ديگري از مقاله با طرح اين پرسش كه آيا از طريق تجربة‌ ديني و با تمسك به آن مي‏توان دليل و برهاني براي اثبات وجود خدا ارائه داد يا نه؟ و اعلام اينكه پاسخ فيلسوفان دين غربي به اين پرسش غالباً منفي است، مي‏گويد: اگرچه برخي از انديشمندان اسلامي معتقدند كه فطرت، راهي براي شناخت خداست، اما نمي‏توان با آن برهاني براي اثبات وجود خدا اقامه كرد، لكن امام خميني(س) از جمله كساني است كه معتقدند فطرت الهي انسان برهاني بر وجود خداي سبحان است، و با توضيح نظرية حضرت امام اشكالات مطرح شده بر اين برهان را پاسخ مي‏دهد.نويسنده در قسمت پاياني مقاله با بيان اين نكته كه امروزه در داخل كشور جمعي از نويسندگان قرائتي از دين را عرضه مي‏دارند كه در آن بر تجربة ديني در برابر شريعت‏مداري و تعبد و پايبندي به احكام دين تأكيد مي‏رود، تفاسير گوناگوني را كه ممكن است براي عبارت «تجربة ديني گوهر دين است» ارائه شود را مورد ارزيابي قرار مي‏دهد. كليدواژه: تجربه ديني، تجارب تفسيري، تجارب شبه حسّي، تجارب وحياني، تجارب احياگر، تجربه نبوي. معناي تجربه ی ديني «تجربه ديني»، «حال ديني» و «رويداد ديني» واژه‏هاي گوناگوني است كه مترجمان فارسي زبان، در برابر واژه انگليسيReligious experience به كار برده‏اند. از اين ميان رايجترين معادل، «تجربة ديني» است ـ هرچند در بسياري از موارد، «حال ديني» يا «احساس ديني» معناي مورد نظر از اين واژه را بهتر افاده مي‏كند ـ و از اين رو، در اين گفتار از اين واژه به عنوان معادل تعبير انگليسي استفاده مي‏كنيم.«تجربه ديني» معنا و مفهومي است متعلق به غرب مدرن كه در دو سدة‌ اخير، كانون توجه دين‏شناسان قرار گرفته است. در اين مفهوم جديد، «دين» معنايي بسيار گسترده يافته است كه از ابتدايي‏ترين جلوه‏هاي آن در طول تاريخ بشر تا پيشرفته‏ترين اَشكال سنّتهاي مذهبي را شامل مي‏گردد.در يك معناي گسترده، هرگونه احساس، مشاهده و دريافت شخصي كه آدمي را به گونه‏اي با جهان ناپيدا و ماوراي طبيعت و نيروهاي غيبي حاكم بر انسان و ديگر موجودات عالم ماده مرتبط سازد و توجه آدمي را به آنها معطوف دارد، تجربة ديني خوانده مي‏شود.در اين معناي عام، تجربة‌ ديني شامل تجربه‏هاي بصيرت‏آميز كه مؤمنان از سر مي‏گذارنند، نيز مي‏شود. آنان با مشاهدة پاره‏اي رويدادهاي متعارف در زندگي خود، دربارة وجوه غير مادي خويش و نيز ارتباط و نسبت موجودي ماورايي با جهان، بصيرتهاي تنبّه‏انگيزي مي‏يابند.اما تجربة‌ ديني به معناي اخص آن، تجربه‏اي است كه در آن به نظر مي‏رسد خداوند، خويش را به گونه‏اي بر انسان آشكار يا متجلّي ساخته است؛ تجربه‏اي كه شخص، متعلَّق آن را خداوند مي‏انگارد يا تجلّي خداوند در يك فعل يا موجودي كه به نحوي با خداوند مرتبط است. به ديگر سخن، مي‏توان گفت: تجربة‌ ديني در معناي خاص آن عبارت است از گونه‏اي ظهور يا تجلّي خداوند بر شخص تجربه‏گر.برخورداري از تجربة‌ ديني به كساني كه با مفهوم خدا ـ بدان گونه كه در اديان ابراهيمي مطرح است ـ آشنايند و بدان اعتقاد مي‏ورزند، اختصاص ندارد؛ بلكه افراد قبايل ابتدايي و كساني را هم كه مفاهيم الهياتي آنان هنوز در مرحلة خامي است، شامل مي‏شود. زمينه‌ تاريخي توجه به تجربه ديني در غرب ظهور مفهوم تجربه ديني در اواخر قرن هجدهم و مطرح شدن آن به عنوان گوهر دين، مرهون تلاشهاي شلاير ماخر (1768 ـ 1834 م.) فيلسوف و متكلم آلماني است. و اين به نوبه خود، مولود شرايط فكري و فرهنگي خاصي بود كه بر غرب گذشت.در واقع توجه دين‏شناسان به بحث تجربه ديني برآمده از تحولي فكري‏ است كه در دورة مدرنيته[2] پديد آمد. اين دوره كه از حوالي قرن هفدهم آغاز مي‏گردد، داراي دو ويژگي عمده است: 1ـ انسان محوري يا خود بنيادانديشي؛ بدين معنا كه به هر چيز از منظر انسان نگريسته مي‏شود و انسان، محور مختصات مي‏گردد. 2ـ تكيه بر تواناييهاي عقل؛ انسان مدرن با تكيه بر تواناييهاي عقل در پي دستيابي به روايتهاي بزرگ[3] دربارة جهان هستي برآمد، با اين گمان كه عقل مي‏تواند فارغ از محدوديتهاي فرهنگي و زباني، بي‏طرفانه، به كل هستي بنگرد و تصاوير بزرگ و روايتهاي كلي از آن ترسيم كند. هر يك از اين دو ويژگي دورة‌ مدرن، به گونه‏اي در اهتمام ورزيدن به تجربة‌ ديني و دادن نقش كانوني به آن در دين مؤثر بوده است؛ البته به دو گونة‌ كاملاً متفاوت؛ نقش يكي ايجابي و ديگري سلبي بوده است.توضيح اينكه عقل‏گرايي افراطي از سوي بسياري از انديشمندان، پس از دكارت نفي شد. شايد بيش از همه هيوم در اين باره اصرار داشت. از نظر او براهين اثبات وجود خدا ناتمام بود و تثليث، امري غير برهاني به شمار مي‏آمد. تعارض علم با آموزه‏هاي مسيحيت نيز مشكل را دو چندان كرده بود. علم نوين كه با گاليله شروع به باليدن كرده بود، سرِ سازگاري با تعاليم رسمي كليسا نداشت.كانت نيز اين نكته را كه دين با عقل‏گرايي افراطي سازگار نمي‏افتد و آموزه‏هاي ديني را با عقل نمي‏توان به اثبات رساند،‌ از هيوم پذيرفت و بهتر از او آن را تبيين كرد.پيشنهاد كانت اين بود كه دين را بايد از حوزة عقل نظري خارج كرد و به قلمرو عقل عملي ـ يعني اخلاق ـ درآورد. از نظر او وجود خدا از آن رو پذيرفتني است كه پيشفرض عقل عملي و اخلاق است، نه به دليل ادله‏اي كه از سوي عقل نظري بر اثبات آن اقامه شده است؛ چرا كه آن ادله داراي معارض است. اين انديشه موجب گشت كه كانت حقيقت دين را همان اخلاق بداند و فتوا دهد كه دين و اخلاق يكي هستند.چهرة خشك و بي‏روح عقل‏گرايي افراطي، زمينه‏اي براي پيدايش رمانتيسم شد كه بر احساسات و عواطف تكيه دارد. در اين بستر، شلاير ماخر از يكسو با عقل‏گرايي افراطي ـ كه به تحويل دين به عقايد كلامي مي‏انجاميد ـ و از سوي ديگر با يكي انگاري دين با اخلاق، به مخالفت پرداخت. شلاير ماخر كه در فضاي رمانتيسم مي‏زيست، حقيقت دين را در احساسات و عواطف تشخيص داد و گوهر دين را احساس ميل به بي‏نهايت (در كتاب دربارة‌ دين) و احساس وابستگي مطلق (در كتاب ايمان مسيحي) دانست.ناگفته نماند كه شلاير ماخر در اشاره به اين احساس، بيشتر بر واژة «حال»[4] تكيه داشت و واژة «تجربه» و «تجربة‌ ديني» را كمتر به كار مي‏برد يا اصلاًً به كار نمي‏برد.هرچند تعبير «تجربة ديني» را بسياري از نويسندگان آورده‏اند، اما معناي تازه و خاص آن، كه امروزه مطرح است، ريشه در آثار ويليام جيمز دارد [cupit 1988: 21]. جيمز به موازات جرياني است كه از شلاير ماخر آغاز شده است.حاصل آنكه شكست عقل‏گرايي افراطي و الهيات طبيعي و نيز نارسايي راه حل ارائه شده از سوي كانت، مبني بر تحويل دين به اخلاق، متكلمان مسيحي را در جستجوي حوزه‏اي براي دين كه مستقل از استدلالهاي كلامي باشد، سوق داد و از آنجا كه در مدرنيته، ديدگاه اومانيستي غالب بود، انسان، مركز و محور حقايق قرار گرفت و سنگ‏بناي نجات و حقيقت در درون انسان دانسته شد. پرسشهاي اساسي در باب تجربه ديني با قطع نظر از زمينه تاريخي بحث تجربه ديني در مغرب زمين، در فرهنگ و انديشه اسلامي، بحثهاي اساسي و عمده‏اي وجود دارد كه در ارتباط تنگاتنگ با مطالبي است كه امروزه در مغرب زمين زير عنوان «تجربه- ديني» مورد بحث و گفتگو قرار گرفته است.در حقيقت، بخش عمده‏اي از پرسشهايي كه امروزه در اين بخش از فلسفه دين مطرح است و فيلسوفان دين، هر يك از منظر خويش به گونه‏اي به آن پاسخ داده‏اند ـ برخي با صراحت و برخي به طور ضمني ـ مورد توجه و دقت عالمان ديني در حوزه فرهنگ اسلامي بوده است به گونه‏اي كه پژوهشگران مي‏توانند با عبور از اصطلاحات خاص و راهيابي به مفاهيم و معاني مورد نظر از آنها، پاسخ به آن پرسشها را بيابند؛ پرسشهايي از قبيل: ـ آيا منشأ و خاستگاه دين، همان تجربه‌ ديني است؟ ـ آيا گوهر دين، همان تجربه ديني است؟ ـ آيا تجربه ديني مي‏تواند خود، دليلي بر صحّت دعاوي ديني، از جمله وجود خداوند باشد؟ ـ آيا تجارب ديني پيروان اديان گوناگون، اعم از اديان آسماني و غير آسماني (اگر دين خواندن آنها صحيح باشد)، مانند بوديسم و هندوئيسم،‌ شبيه هم است يا دست كم، داراي هسته مشتركي است؟ ـ آيا وحي همان تجربه‌ ديني يا دست كم نوعي از آن است؟ ـ آيا بر اساس آموزة تجربة‌ ديني مي‏توان كثرت‏گرايي ديني را توجيه كرد؟ ـ آيا تجربه ديني مي‏تواند مبنايي بر وحدت متعالي اديان باشد؟ ـ آيا تجارب ديني را مي‏توان به دو دسته راستين و دروغين تقسيم نمود؟ اگر آري، ملاك آن چيست؟ ـ حقيقت تجربه ديني چيست و انواع آن كدام است؟ ـ تجربة ديني با ايمان چه ربط و نسبتي دارد؟ ـ چه عواملي وقوع تجربة ديني را تسهيل مي‏كند و چه عواملي مانع وقوع آن مي‏شود؟ ـ آيا گذشت زمان موجب كاهش تجارب ديني مردم شده است؟ ـ آيا ويژگيهاي عقيدتي، عاطفي و ارادي شخص، در اصل تجربة ديني او دخيل است يا در تعبير و تفسير آن؟ ـ آيا اصولاً مي‏توان به تجربة‌ ديني صريح دست يافت يا همواره درك آن توأم با تعبير خواهد بود؟ ـ آيا تجارب ديني مي‏تواند مُهر تأييد بر آموزه‏هاي يك دين خاص بزند؟ ـ آيا تجربة ديني در توجيه معرفتي باور ديني كارآيي دارد؟ ـ تجربة‌ ديني چه آثاري در رفتار و شخصيت آدمي دارد؟ چنان‏كه اشاره شد، معتقدم مي‏توان پاسخ بسياري از اين پرسشها را با بازخوانيِ ميراث مكتوب عالمان مسلمان به دست آورد و در حقيقت، پاسخ آنان را به پرسشهاي امروزين در اين حوزه جويا شد. در اين گفتار تلاش مي‏كنيم پاسخهاي حضرت امام خميني(س) را به برخي از اين پرسشها ارائه دهيم. انواع تجربة‌ ديني پيشاپيش يادآور مي‏شويم مقصود ما از «تجربة ديني» معناي عام و گستردة آن است؛ يعني هرگونه احساس، حال، مشاهده و دريافت شخصي كه آدمي را به گونه‏اي با جهان ناپيدا و ماوراي طبيعت و نيروهاي غيبي حاكم بر انسان و ديگر موجودات عالم ماده مرتبط سازد و توجه آدمي را بدانها معطوف دارد. تجربة‌ ديني به معناي ياد شده داراي انواع گوناگوني است: الف. تجاربي كه ديني بودن آنها به دليل خود تجربه نيست، بلكه به جهت آن است كه آنها را از پيش در پرتو شبكة تفسيري ديني نگريسته‏اند. در اين موارد، فاعل تجربه بر اساس يك دسته تفاسير پيشين به تجربة خود مي‏نگرد؛ مانند آنكه مسلماني، مرگ فرزند خود را عقوبت گناه خويش به شمار آورد. به اين دسته از تجارب ديني، تجارب تفسيري[5] مي‏گويند[Franks 1989: 33-35]. ب. تجاربي كه نوعي ادراك حسّي توسط حواس پنجگانه در آنها نقش دارد. رؤياهاي ديني و رؤيت فرشتگان جزء اين دسته‏اند، كه به آنها تجارب شبه حسّي[6] گفته مي‏شود:[Franks 1989: 35-39].[7] ج. از نظر برخي فيلسوفان دين، وحي و الهام نيز از تجارب ديني به شمار مي‏آيند و به تجارب وحياني[8] موسومند. برخي از نويسندگان فارسي اينگونه از تجارب را به اعتبار شأن صاحب آن تجربه، تجربة‌ نبوي ناميده‏اند [Franks 1989: 39-44]. د. تجاربي كه موجب زنده و شكوفا شدن ايمان فرد مي‏شوند؛ تجربه‏اي كه در آن شخص احساس مي‏كند خداوند در موقعيت خاصي او را هدايت و به سوي حقيقت راهبري كرده است. اين نوع تجارب را تجارب احياگر[9] مي‏نامند [Franks 1989: 44-48]. و. كشف و شهودهاي عرفاني[10]، اعم از كشف آفاقي يا شهود انفسي نيز از جملة‌ تجربه‏هاي ديني به شمار آمده است.[11] اينك با توجه به گسترة‌ بحث، مي‏كوشيم پاسخ امام خميني(س) را به برخي از پرسشهاي ياد شده دريابيم. تجربة ديني به مثابة‌ دين طرح مسأله: پي‏جويي از خاستگاه، منشأ و ريشة‌ دين، يكي از مباحث مهم و پرجنجال دوران معاصر بوده است. دين‏پژوهان غربي دوران مدرن كه عدم اصالت دين و باورهاي ديني را مفروض گرفته‏اند، براي توجيه عموميت و فراگيري دين در طول تاريخ بشريت، فرضيه‏هاي گوناگوني را عرضه كرده‏اند. به راستي اگر عقايد و باورهاي ديني، امري موهوم و پنداري است، چرا اينگونه همه جايي و همگاني و همه زماني بوده است؟در پاسخ به اين پرسش، برخي از صاحبنظران با توجه به حوزة مطالعاتي و تخصص خود، تصويري از منشأ ايمان ديني ارائه داده و خاستگاهي را براي آن بيان كرده و آن را به همة‌ اديان (آسماني و غير آسماني) تعميم داده‏اند. ماركس، فرويد و دوركهيم از جمله كساني هستند كه در اين باره آرائي مشهور دارند [جمعي از نويسندگان 1381: 186 – 232؛ توكلي 1378].در برابر اينان، كه همواره درصدد بوده‏اند با روش تبيين فروكاهشي[12]، پديدة دين و ايمان ديني را به امري روان‏شناختي يا جامعه‏شناختي تحويل ببرند و نمودِ يك ويژگي رواني و يا اجتماعي به شمار آورند، كساني كه از روش پديدارشناسي پيروي مي‏كردند، از اصالت دين به عنوان يك پديدار خاص و براي خود، حمايت مي‏كردند و با تحويل بردن آن به هر امر ديگري مخالفت مي‏ورزيدند. از نظر اينان منشأ دين را بايد در تجارب ديني جست. قوّة خاصي در وجود آدمي است كه احوال ويژه‏اي را در او پديد مي‏آورد. اين قوّه يا حس يا نيروي خاص، در ميان همة انسانها مشترك است و به فراخور شرايط خاص فرهنگي، تربيتي، اجتماعي، قومي و انديشه‏اي، به گونه‏اي خاص سر برمي‏آورد و شكوفا مي‏شود و تجليات خاص خود را به همراه مي‏آورد.حس ديني از اين جهت شبيه حس موسيقيايي است. همة انسانها نوعي حس زيبايي‏شناختي مربوط به صداها دارند كه از نواها و آهنگهاي متناسب و موزون لذت مي‏برند و خود نيز صداهاي موزوني را مي‏آفرينند؛ آهنگ مي‏نوازند و يا سرود مي‏خوانند. اصل اين احساس و درك و ذوق، در نهاد و سرشت همة انسانها بوده و هست و نشانه‏هاي آن را در همه جا مي‏توان يافت. اما همين امر واحد، در طول تاريخ و در جوامع گوناگون، تجلّيات متفاوتي داشته است. هر قومي موسيقي خاص خود را دارد و سرودهاي ويژة خود را مي‏سرايد. گاهي يك موسيقي براي كسي خوشايند و براي ديگري ناخوشايند است.از نظر اينان، دين نيز همين‏گونه است. حس خاصي در وجود آدمي است كه مي‏توان آن را حس ديني ناميد. اصل و اساس و پاية اين حس، نوعي احساس خضوع و خشوع و هيبت و در عين حال، جذبه و عشق به يك امر رازآلود و قدسي است. بشر از آغاز خود را در برابر حقيقتي غيبي، حقير و ناچيز احساس مي‏كرد و از او به خود مي‏لرزيد و در عين حال به دامن مهر او پناه مي‏برد. نوعي احساس دوگانة بيم و اميد، خوف و رجا، قهر و مهر، زجر و جذب در برابر امر قدسي در عمق وجود همة انسانها بوده است.همان‏گونه كه حس موسيقيايي آدمي، آن همه ساز و آواز و آهنگ و سرود پديد آورده و آن امر واحد، در اين كثرات چنين جلوه‏گري كرده، حس ديني آدميان نيز در طول تاريخ به صورت اديان گوناگون، عقايد متفاوت، مناسك مختلف و آداب و شعاير متنوع ظهور پيدا كرده است.[13]بنابراين منشأ دين، نوعي احساس است؛ احساس ترس و لرز توأم با اميد و عشق به يك امر ماورايي. اين احساس را «تجربة ديني»، يا «تجربة مينوي» مي‏نامند. حال ببينيم نظر حضرت امام(س) در اين باره چيست. ديدگاه امام خميني(س) از نظر امام خميني(س) آدمي داراي فطرت الهي است و در نهاد و سرشت انسان، عشق به خدا نهفته است. همة‌ انسانها خدا را دوست دارند و حتي آنان كه در لقلقة زبان او را انكار مي‏كنند، در عمق جان به او دل بسته‏اند؛ او را مي‏ستايند و به سوي او حركت مي‏كنند.حضرت امام(س) در كتاب شرح چهل حديث اين مسأله را مطرح مي‏كنند كه: اصل وجود مبدأ متعال ـ جلّ و علا ـ از فطريات است [1371: 182].و در توضيح آن مي‏گويد:يكي از فطرتهايي كه جميع سلسلة بني الانسان مخمّر بر آن هستند و يك نفر در تمام عايله بشر پيدا نشود كه بر خلاف آن باشد و هيچ يك از عادات، و اخلاق، و مذاهب و مسالك و غير آن، آن را تغيير ندهد و در آن خلل وارد نياورد، فطرت عشق به كمال است، كه اگر در تمام دوره‏هاي زندگاني بشر قدم زني و هر يك از افراد هر يك از طوايف و ملل را استنطاق كني، اين عشق و محبت را در خميرة او مي‏يابي و قلب او را متوجة كمال مي‏بيني. بلكه در تمام حركات و سكنات، و زحمات و جدّيتهاي طاقت‏فرسا كه هر يك از افراد اين نوع در هر رشته‏اي واردند، مشغولند، عشق به كمال، آنها را به آن وا داشته.اگرچه در تشخيص كمال و آنكه كمال در چيست و محبوب و معشوق در كجاست، مردم كمال اختلاف را دارند. هر يك، معشوق خود را در چيزي يافته و گمان كرده و كعبة آمال خود را در چيزي توهم كرده و متوجه به آن شده، از دل و جان آن را خواهان است.اهل دنيا و زخارف آن، كمال را در دارايي آن گمان كردند و معشوق خود را در آن يافتند؛ از جان و دل در راه تحصيل آن خدمت عاشقانه كنند و هريك در هر رشته هستند و حبّ به هر چه دارند، چون آن را كمال دانند، بدان متوجهند و همين‏طور اهل علوم و صنايع، هريك به سعة دماغ خود، چيزي را كمال دانند و معشوق خود را، آن پندارند. و اهل آخرت و ذكر و فكر، غير آن را.بالجمله: تمام آنها متوجه به كمالند و چون آن را در موجودي يا موهومي تشخيص دادند، با آن عشق‏بازي كنند. ولي ببايد دانست كه با همه وصف، هيچ يك از آنها عشقشان و محبتشان راجع به آنچه گمان كردند، نيست و معشوق آنها و كعبة آمال آنها آنچه را توهم كردند، نمي‏باشد؛ زيرا هركس به فطرت خود رجوع كند، مي‏يابد كه قلبش به هر چه متوجه است،‌ اگر مرتبة بالاتري از آن بيابد فوراً قلب، از اولي منصرف شود و به ديگري كه كاملتر است، متوجه گردد و وقتي كه به آن كاملتر رسيد، به اكمل از آن متوجه گردد. بلكه آتش عشق و سوز و اشتياق روزافزون گردد و قلب در هيچ مرتبه از مراتب و در هيچ حدّي از حدود، رحل اقامت نيندازد.… پس اين نور فطرت، ما را هدايت كرد به اينكه تمام قلوب سلسلة بشر… بالفطره شطر قلوبشان متوجه به كمالي است كه نقصي ندارد، و عاشق جمال و كمالي هستند كه عيب ندارد، و علمي كه جهل در او نباشد، و قدرت و سلطنتي كه عجز همراه آن نباشد، حياتي كه موت نداشته باشد؛ و بالاخره كمال مطلق، معشوق همه است.… آيا در جميع سلسلة موجودات در عالم تصّور و خيال و در تجويزات عقليه و اعتباريه، موجودي كه كمال مطلق و جمال مطلق داشته باشد، جز ذات مقدّس مبدأ عالم ـ جلّت عظمته ـ سراغ داريد؟ [1371: 182 - 184]از اين سخن امام(س) چند نكته در ارتباط با بحث ما مستفاد مي‏شود: 1ـ خداوند با سرشت و نهاد بشر پيوند دارد. 2ـ اين پيوند، با بُعد عاطفي و عشقي و ميلي وجود انسان است (در برابر كساني كه وجود خداوند را تنها با بُعد عقلاني و فكري و ذهني انسان مرتبط مي‏دانند). 3ـ همة انسانها، چه ملحد و چه متدّين، عاشق خداوند هستند. 4ـ اين عشق و ميل فطري، جلوه‏هاي بسيار گوناگوني يافته است؛ از عشق به جمال يك انسان، تا عشق به مقام و پول و صنعت و … 5ـ تأكيد بر عشق و محبت به خداست، نه ترس و لرز و بيم و هراس از او.[14] 6ـ اين مدّعا از راه تمسك به يك امر وجداني اثبات شده است. اينك مي‏پرسيم: آيا مي‏توان همين عشق و محبت را منشأ و خاستگاه دين دانست؟ در پاسخ بايد توجه داشت كه واژة دين، كاربردهاي گوناگوني دارد. تلقّي از دين در فرهنگ اسلامي به بياني ساده، عبارت است از مجموعه‏اي متشكل از عقايد، احكام و اخلاق كه خداوند توسط انسان برگزيدة خود (پيامبر) به بشر ابلاغ كرده است تا در پرتو آن، به سعادت جاودان برسد.روشن است كه از نظر امام خميني(س) خاستگاه دين به معناي ياد شده، وحي است. وحي، پيام خداست كه به گونه‏اي مرموز و ناشناخته براي ما از طريق غير متعارف و ناآشنا، به انسان برگزيدة خداوند (پيامبر) القا مي‏شود و او آن را دريافت مي‏كند و به ديگران ابلاغ مي‏نمايد.اما مگر وحي نيز خود، نوعي تجربة ديني نيست؟ اگر وحي نيز تجربة ديني باشد، مي‏توان بدين معنا خاستگاه و منشأ دين را تجربة ديني دانست؟ نقد يك نظريه اما بايد توجه داشت كه اين داوري نبايد موجب گردد وحي را در سلك ساير گونه‏ها و اقسام تجربة ديني درآورد و بدتر آنكه آن را نوعي تجربه، به مفهومي كه در علوم تجربي مراد است، به شمار آورد و مشمول همة احكام آن دانست.اگر هم وحي را تجربة ديني بخوانيم و اين نام را بر آن اطلاق كنيم، بايد توجه داشته باشيم كه در هر حال، نوعي خاص و منحصر به فرد از تجربة ديني است، با احكام ويژة خود. ما مي‏توانيم اصطلاحي را جعل كنيم و بي آنكه داوري خاصي دربارة آن انجام دهيم، آن را بر مواردي اطلاق كنيم و بگوييم موارد الف و ب و ج را X مي‏ناميم؛ تا آنجا كه به نامگذاري مربوط مي‏شود مشكلي پديد نمي‏آيد. اما برخي از اين نامگذاري، نتايج خاصي به اين صورت گرفته‏اند كه: وحي تجربة ديني است و چون تجربه است، در اثر تكرار پخته مي‏شود؛ چون خاصيت تجربه آن است كه در آن تكامل راه دارد.و آنگاه نتيجه گرفته‏اند كه:پيامبر با گذشت زمان و تكرار وحي، به رسالت و غايت كار خود آشناتر و بصيرتر و در انجام وظيفة خود مصمّمتر شده است؛ درست همان‏گونه كه يك دانشمند در مقام تجربه و آزمون، چنين سير تكاملي را طي مي‏كند [سروش: 13].بايد گفت: اين نحوه استدلال، مغالطه‏اي بيش نيست. اساساً واژة «تجربه» در اصطلاح «تجربة ديني» با «تجربه» به معناي آزمون و آزمايش كه در علوم تجربي مورد نظر است، تفاوت دارد و بيشتر به مشترك لفظي مي‏ماند. واژة Experience هر چند از واژة لاتينيPericuium به معناي تجربه و آزمايش گرفته شده، اما اين واژه در انگليسي متأخر در معناي ديگري از قبيل احساس و حالت و حتي ادراك نيز به كار رفته است و در فلسفة‌ دين، منظور از Religious experience عمدتاً معناي اخير است. جالب توجه اينكه برخي نوشته‏اند:چون وحي، تجربة‌ ديني است و تجربة‌ ديني دربارة ديگر انسانها نيز روي مي‏دهد، پس تجارب ديني ديگران نيز به فربهي و غناي دين مي‏افزايد و با گذشت زمان، دين بسط و گسترش مي‏يابد.از اين رو تجربه‏هاي ديني عارفان، مكمّل و بسط دهندة تجربة ديني پيامبر است و در نتيجه، دين خدا رفته رفته پخته‏تر مي‏گردد.اين بسط و گسترش، نه در معرفت ديني، بلكه در خود دين و شريعت صورت مي‏گيرد [سروش: 2 - 28].آنچه موجب شگفتي است اين است كه عارفان، خود چنين دعويي ندارند. عارفان بلندپاية مسلمان همواره پيامبر را داراي امتياز خاصي دانسته‏اند و آن، برخورداري از وحي رسالي است. آنان تأكيد كرده‏اند كه شريعت خداوند تنها بر پيامبر القا مي‏شود و عارفان و اولياي پس از هر پيامبر، در شريعت بايد پيروي كامل از او داشته باشند.براي نمونه، ابن عربي در موارد فراواني از فتوحات مكيّه تصريح مي‏كند كه نبوّت در پيامبر اسلام پايان پذيرفت و شريعت او آخرين شريعت است و اوليا و عارفان پس از او، هر چند از نوعي الهام و كشف و شهود كه مربوط به ولايت ايشان است، بهره‏مند هستند، اما از نبوّت و پيامبري و آنچه مربوط به بسط شريعت محمدي است، هيچ بهره‏اي ندارند و در اين بخش، تابع و پيرو محض نبي گرامي اسلام هستند [شيرواني ش. 25].[15] تفاوت وحي با ديگر انواع تجربة ديني چنان‏كه يادآور شديم، وحي هر چند ممكن است نوعي تجربة ديني به شمار رود و با عنوان «تجربة نبوي» از آن ياد شود، ولي ويژگيهاي خاص خود را دارد كه آن را از هرگونه تجربة ديگري، حتي تجربة عرفاني، متمايز مي‏سازد.از مهمترين ويژگيهاي وحي، حقّانيت و صحّت قطعي آن است. وحي نوعي دريافت، تلقّي و شهود غيبي است كه به هيچ وجه خطا و باطل در آن راه ندارد. آنچه پيامبر هنگام وحي دريافت مي‏كند، به تعبير قرآن «لاريب فيه» است، يعني هيچ ترديد و شكي در حريم آن راه ندارد. در واقع پيامبر به مقامي مي‏رسد كه در آنجا، حقّ محض است و چون حق محض است، مجالي براي شك باقي نمي‏ماند. شك در جايي است كه حق و باطل درآميخته باشند.اين ويژگي در كشف و شهود عارفان وجود ندارد. از اين رو، عارفان گرانمايه، خود تصريح دارند كه آنچه مي‏يابند و مشاهده مي‏كنند، ممكن است خطا، سراب و ساختة متخيّلة مشاهده‏گر باشد.اين امكان كاملاً وجود دارد كه عارف، تصويري را كه ساختة متخيّلة خويش است و در همان ظرف مثال متصل و درون وجودش نقش بسته، مشاهده كند و گمان كند كه در حال شهود يك واقعيت عيني و خارجي است. در واقع همان‏گونه كه ما دو نوع رؤيا داريم: رؤيايي كه «اصغاث احلام» است و رؤيايي كه صادق و مطابق با واقع است، شهود نيز دو گونه است [شيرواني: 55 - 61].تفاوت ديگر آن است كه تجربة نبوي حامل پيام و رسالت است. پيامبر از طريق وحي، رسالتي را بر عهده مي‏گيرد و پيامي را دريافت مي‏كند كه مأمور به ابلاغ آن است. به ديگر سخن، تجربة نبوي، شريعت آفرين است؛ يعني دستورهايي از طرف خدا براي سامان دادن و تنظيم روابط متقابل انسانها و جامعه و محيط طبيعي و از همه مهمتر رابطة انسان با خداي متعال به مردم ابلاغ مي‏كند.همچنين در تجربة عرفاني، تعبير و تفسير عارف از تجربة خود و گزارشي كه از آن مي‏دهد ممكن است ناقص، خطاآلود و متأثّر از فرهنگ زمانه و ذهنيت او باشد، اما اين مطلب در تجربة نبوي راه ندارد. در وحي چون مسألة رسالت و ابلاغ پيام الهي مطرح است، خداوند خود، صحّت و درستي همة مراحل آن را تضمين كرده است. ويژگيهاي وحي از نظر امام خميني(س) حضرت امام(س) همواره با وحي به عنوان پديده‏اي شگفت، رازآلود و عظيم ياد مي‏كند. ايشان در اين باره مي‏فرمايند:جريان وحي كردن بر پيامبر و نازل كردن كتابهاي آسماني به انبيا و رسولان، از علوم عالي ربّاني است كه كمتر كسي مي‏تواند پرده از كُنه آن برگيرد [1362: 23].[16]و در واقع:غير از خود رسول خدا و كساني كه در خلوت با رسول خدا بودند يا اينكه از او الهام گرفته‏اند، كيفيت نزول وحي را كسي نمي‏تواند بفهمد [صحيفة امام ج 17: 433].بلكه:[بعضي از ابعاد وحي و بعثت پيامبر گرامي اسلام] براي احدي غير از خود رسول اكرم حقيقتش حاصل نشده است. مسأله چه بوده است؟… و كيفيت نزول وحي و [آمدن]، نازل شدن روح اعظم براي رسول خدا وضعيتش چه بوده است؟ دست ما كوتاه از آن است و ما يك چيزي از دور، از خيلي دور مي‏شنويم و ادراكش را نمي‏توانيم بكنيم [صحيفة امام ج 19: 224].از نظر حضرت امام(س) كيفيت نزول قرآن از طريق علمي (علم حصولي) قابل دستيابي نيست و جز دورنمايي از آن، آن هم براي شمار بسيار اندكي از عالمان، نمايان نمي‏گردد. اما از طريق كشف و شهود، اوليا و اهل معرفت مي‏توانند كيفيت آن را بدانند؛ ولي بايد دانست كه اين امر جز با وساطت و دستگيري پيامبر اكرم حاصل نمي‏شود [آداب الصلاة: 321 – 322 ].نكتة مهم، تصريح حضرت امام(س) به منحصر بودن درك و دريافت حقيقت قرآن در پيامبر گرامي اسلام است: «حقيقت قرآن شريف الهي، قبل از تنزّل به منازل خلقيه و تطوّر به اطوار فعليه، از شئون ذاتيه و حقايق علميه در حضرت واحديت است… و اين حقيقت براي احدي حاصل نشود به علوم رسميه و نه به معارف قلبيه و نه به مكاشفة غيبيه، مگر به “مكاشفة تامّة الهيه” براي ذات مبارك نبي ختمي در محفل انس “قاب قوسين” بلكه در خلوتگاه سرّ مقام “أو أدني”».البته چنان‏كه اشاره شده، راه كمال‏يابي براي همگان گشوده است و همه مي‏توانند با التزام به شريعت و عبور از طريقت به حقيقت دست يابند و از كشف و شهود و الهام بهره‏مند شوند، اما اينان در واقع، «به حسب انوار معنويه و حقايق الهيه، با روحانيت آن ذات مقدس (پيامبر) و به واسطة تبعيت تامه، فاني در آن حضرت شدند». و در حقيقت «علوم مكاشفه را بالوراثه از آن حضرت تلقّي مي‏كنند».اما تلقي حقيقت قرآن دوگونه مي‏تواند باشد: يكي آنكه حقيقت قرآن به همان نورانيت و كمال كه در قلب مبارك پيامبر تجلّي يافت، درك و دريافت شود و در قلب انسان منعكس گردد، بي آنكه تنزّل به منازل و تطوّر به اطوار يافته باشد؛و دوم آنكه اخذ آن با تنزّل از مقام غيب به موطن شهادت و تطوّر به اطوار ملكي و با جامة الفاظ و حروف دنياوي باشد.از نظر حضرت امام، قسم اول اختصاص به وجود شريف ولي الله مطلق علي بن ابيطالب(ع) دارد و دست ديگران از آن كوتاه است؛ برخلاف قسم دوم. رابطة تجربة ديني با تديّن و دين‏ورزي از نظر امام خميني(س) دين، علاوه بر معناي ياد شده، داراي معاني ديگري نيز هست. در بسياري از موارد مقصود از دين، تديّن، دينداري و دين‏ورزي مردمان است. وقتي سخن از رواج و عموميت و همگاني بودن دين مي‏رود، مقصود از دين، تديّن و دين‏ورزي است كه در چهارچوبهاي گوناگون و متنوعي صورت مي‏پذيرد و در برابر الحاد و بي‏ايماني و كفر مي‏نشيند. البته اينكه گروندگان به چه آيين و عقايدي متديّن خوانده مي‏شوند نيز مورد اتفاق نيست؛ آيا يك بودايي وفادار به آيين خود، كافر است؟ و آيا يك مسلمان بي‏عمل و سست ايمان، متديّن به شمار مي‏رود؟از نظر امام خميني(س) به عنوان يك فقيه شيعي، دين واقعي همان اديان آسماني است كه توسط رسولان الهي به بشر ابلاغ شده است و متديّنان كساني هستند كه رسماً آن را پذيرفته و به تعاليمش گردن نهاده‏اند؛ هرچند ممكن است در انجام وظايف خود، تقصيرهايي داشته باشند و ايمانشان از ضعف و آسيب غفلت و پژمردگي در امان نباشد.پرسش اين است كه از نظر ايشان آيا مي‏توان عشق و محبت ياد شده و نيز ساير گرايشهاي فطري را منشأ اين تديّن دانست؟در پاسخ مي‏گوييم: بي‏شك از نظر حضرت امام(س) آنچه پيامبران الهي آورده‏اند، همخواني و همنوايي با گرايشهاي فطري آدمي دارد. مبدأ و معاد كه از اصول اساسي تعاليم پيامبران و مهمترين اركان اديان آسماني است، ريشه در فطرت آدمي دارد؛ دربارة مبدأ، عشق انسان به كمال مطلق و دربارة‌ معاد، عشق به راحت:بدان كه يكي از فطرتهاي الهيه كه مفطور شده‏اند جميع عايلة بشر و سلسلة انسان بر آن، فطرت عشق به راحت است، كه اگر در تمام دوره‏هاي تمدّن و توحّش و تدّين و سرخودي اين نوع مراجعه شود و از تمام افراد، عالم و جاهل، وضيع و شريف، صحرايي و شهري، سؤال شود كه اين تعلّقات مختلفه و اهوية متشتته براي چيست و اين همه تحمل مشاق و زحمات در دورة‌ زندگاني براي چه مقصد است، همه متّفق الكلمه با يك زبان صريح فطري، جواب دهند كه ما همه هر چه مي‏خواهيم براي راحتي خود است.غايت مقصد و نهايت مرام و منتهاي آرزو، راحتي مطلق و استراحت بي‏شوب به زحمت و مشقت است [1371: 186].از طرف ديگر مي‏دانيم راحت مطلق هرگز در دنيا ميسّر نمي‏شود؛ زيرا: تمام نعمتهاي اين عالم، مختلط با زحمتها و رنجهاي طاقت‏فرساست. همة‌ لذتهاي دنيا محفوف به آلامي است كمرشكن. درد و رنج و تعب و حزن و اندوه و غصّه، سر تا سر اين عالم را فرا گرفته است [1371: 186].از سوي ديگر، عشق، معشوق مي‏طلبد:پس ناچار، در دار تحقّق و عالم وجود بايد عالمي باشد كه راحتي او مشوب نباشد به رنج و تعب، استراحت مطلق بي‏آلايش به درد و زحمت داشته باشد، و خوشي خالص بي‏شوب به حزن و اندوه در آنجا ميسّر باشد؛ و آن، دار نعيم حق و عالم كرامت ذات مقدس است [1371: 186].يعني همان معاد و بهشت جاودان كه انبياي الهي به سوي آن فرا خوانده‏اند.از نظر حضرت امام(س)، ابعاد فطري ديگري نيز به معاد فرا مي‏خواند، كه از آن جمله، فطرت حرّيت و نفوذ اراده را مي‏توان برشمرد. هركس مي‏خواهد در شرايطي باشد كه هرچه مي‏خواهد و اراده مي‏كند تحقّق عيني و تجسّم خارجي يابد و چون مواد اين عالم، ظرفيت چنين چيزي را ندارد:بايد عالمي در دار وجود باشد كه اراده در آن نافذ باشد و مواد آن، عصيان از نفوذ اراده نداشته باشد و انسان در آن عالم، «فعّال ما يشاء» و «حاكم ما يريد» باشد؛ چنانچه فطرت مقتضي است [1371: 187].حضرت امام(س) در موارد متعددي بر فطرت الهي انسان تأكيد مي‏كند و حتي در باب شناخت صفات و اسماي خداي تبارك و تعالي به فطرت تمسك مي‏كند و حتي معتقد است كه: «توحيد حق ـ تعالي شأنه ـ و استجماع آن ذات، تمام كمالات را، از فطريات است» [1371: 185] نتيجه‏اي كه از اين بحث گرفته مي‏شود آن است كه از نظر حضرت امام(س) فطرت الهي انسان، كه همان اميال متعالي[17] اوست، زمينة گرايش به تعاليم پيامبران الهي در مورد مبدأ‌ و معاد را در وي فراهم ساخته است و از درون به چيزي كه پيامبران از بيرون، مردم را به سوي آن مي‏خوانند، سوق مي‏دهد.طبيعي است كه اين گرايش فطري، زمينه‏ساز بسط و گسترش و دوام اديان الهي بوده و هست. پس فطرت انسان را بدين معنا مي‏توان منشأ بسط و نفوذ و دوام دين دانست.[18] نگاهي تطبيقي حال مي‏رسيم به ارتباط بحث فطرت با آنچه امروزه تجربة ديني خوانده مي‏شود. قرابت بسيار زيادي هست ميان آنچه انديشمنداني مانند شلاير ماخر، رودولف اتو و ميرچا الياده مي‏گويند، با بحث فطرت، آنگونه كه در فرهنگ اسلامي مطرح است؛ بدين معنا كه احساسات، تمايلات و عواطفي كه آنان به عنوان «تجربة ديني» و «احساس مينوي» ذكر مي‏كنند، در واقع سلسله حالتهاي فطري در وجود آدمي است. احساس بي‏نهايت و شوق و ميل به نامحدود كه شلاير ماخر در كتاب دربارة دين مطرح كرده است و نيز احساس وابستگي مطلق كه در ايمان مسيحي از آن سخن گفته است و نيز «تجربة مينوي» كه مورد تأكيد رودلف اتو قرار گرفته و آن را منشأ دين دانسته است، همه مي‏تواند در دايرة مفهوم فطرت مطرح شود و جزء فطريات آدمي به شمار آيد.پس مي‏توان گفت: فطرت الهي انسان منشأ دين است، و اين فطرت الهي، همان چيزي است كه امروزه تجربة ديني يا آبشخور تجربة ديني مي‏باشد.اما در اينجا نكتة ديگري وجود دارد كه نبايد مورد غفلت قرار گيرد و آن اينكه وحي در ميان فيلسوفان مسيحي جايگاهي ندارد يا از آن جايگاهي كه نزد حضرت امام(س) و عموم انديشمندان مسلمان دارد، برخوردار نيست.در انديشة اسلامي، وحي، ستون دين است و خواستة خداوند از انسان را منعكس مي‏كند و راه هدايت به سعادت و نزديكي به مبدأ هستي را به روي بشر مي‏گشايد و افقهاي پوشيده را در برابر ديد انسان مي‏نماياند؛ منبعي است براي معرفت و شناخت غيب و راه ارتباط آدمي با مبدأ هستي؛ وحي را پيامبر دريافت مي‏كند و نسبت به آن منفعل بوده، پذيرندة آن مي‏باشد، نه پديدآورندة آن. در حالي كه در نظر كساني چون شلاير ماخر و اتو، وحي چنين جايگاهي ندارد.نكتة ديگر آن است كه امثال اتو، دين را به معنايي فراگير و گسترده در نظر مي‏گيرند كه شامل اديان غير ابراهيمي نيز مي‏شود. اصولاً نبوّت و پيامبري در نظر اينان با آنچه در سنّت فكري حضرت امام(س) ديده مي‏شود متفاوت است.در اين باره چه مي‏توان گفت؟ آيا با توجه به توضيح پيش گفته، از نظر حضرت امام، فطرت ـ كه با تجربة ديني مورد نظر كساني چون شلاير ماخر و اتو مرتبط است ـ منشأ دين به معناي عام آن به شمار مي‏رود؟به نظر نويسنده، پاسخ مثبت است و در واقع نقش فطرت در اين زمينه روشن‏تر است؛ به اين معنا كه نيازي دروني و عميق در وجود آدمي هست كه همان عشق به كمال مطلق، ميل به جمال و جلال و گرايش به امر قدسي است، و وقتي اين ميل اصيل به گونه‏اي راستين هدايت نشود و از آبشخور وحي ننوشد، سر از سحر و خرافه و كهانت و اسطوره درمي‏آورد و به بيراهه مي‏رود؛ همچون حس زيبايي شناختي كه اگر توسط حكيمان خردمند در جهت رشد و تعالي انسان قرار نگيرد و هنر متعالي و مقدّس از آن پديد نيايد، به دست عيّاشان بي‏خرد، وسيلة ابتذال و انحطاط و سقوط انسان در دامن شهوات حيواني مي‏شود.در اين تفسير، نقش رهبران الهي دين از جهتي، شبيه هنرمندان حكيم و خردورزي است كه به هدايت ميل فطري آدمي مي‏پردازند و آن را در مسير صحيح و جهت درستش قرار مي‏دهند تا همان غايتي را كه در آفرينش نخستين اين اميال، مقصود خالق حكيم هستي بوده است، تأمين نمايد.بنابراين خاستگاه اديان دروغين نيز فطرت الهي آدمي است؛ چنان‏كه خاستگاه موسيقي و هنر مبتذل نيز فطرت زيبايي شناختي انسان است؛ اما فطرتي كه منحرف شده و به راه درست نرفته و به جاي آب به سراب دست يافته است. نتيجة بحث از آنچه گفته آمد نتايج زير به دست مي‏آيد: 1ـ بحث فطرت در فرهنگ اسلامي عموماً و نزد حضرت امام(س) خصوصاً، با بحث تجربة ديني در فرهنگ غرب ارتباط تنگاتنگي دارد. 2ـ از نظر حضرت امام، اديان آسماني و الهي كه صادق و حقّند، ريشه‏اي در درون آدمي (فطرت) و منشأي از بيرون (وحي) دارند. 3ـ انديشمندان غربي به منشأ بيروني دين كمتر توجه كرده و در برابر، بر ريشه و زمينة دروني دين تأكيد داشته و آن را تجربة ديني خوانده‏اند؛ اما در انديشة اسلامي، آنچه محتواي دين را شكل مي‏دهد و خطوط اصلي آن را مي‏نماياند، در درجة نخست وحي است. 4ـ حضرت امام(س) بر عنصر عشق و مهر و محبت در تجربة ديني و فطرت الهي انسان تأكيد دارد؛ بر خلاف كساني چون اتو كه بر عنصر خوف و خشيت تأكيد كرده‏اند. 5ـ روش امام(س) در بحث تجربة ديني، روشي استدلالي و عقلي است كه مبتني بر تحليل تمايلات وجداني انسان مي‏باشد؛ برخلاف كساني چون شلاير ماخر و اتو و الياده كه روش‏شناسي را به كار برده‏اند. تجربة ديني، برهاني بر وجود خداوند طرح مسأله: يكي از بحثهاي مهم جاري در باب فلسفة دين اين است كه آيا از طريق تجربة ديني و با تمسك به آن مي‏توان دليل و برهاني براي اثبات وجود خداوند يا دست كم توجيهي براي عقيده و باور به وجود خداوند ارائه داد يا نه؟ اين بحث گاهي با عنوان «معرفت‏بخشي تجربة ديني» و يا «عينيّت تجربة ديني» نيز مطرح مي‏شود.پاسخ فيلسوفان دين غربي به اين پرسش غالباً منفي است، ولي كساني نيز وجود دارند كه معتقدند مي‏توان با تمسك به تجربة ديني، دليل و مبنايي براي باور به وجود خداوند فراهم آورد. آلستون، فيلسوف دين معاصر، از جمله كساني است كه معتقد است همان‏گونه كه تجربة حسي مي‏تواند توجيه‏كنندة باور به وجود جهان محسوس بيروني باشد، تجربة ديني نيز مي‏تواند مبنايي براي اعتقاد به وجود خداوند فراهم آورد.[19]برخي از روايتهاي برهان تجربة ديني چنين است:روايت اول: 1ـ در زمانها و مكانهاي بسيار مختلف، بسياري از انسانها گفته‏اند كه وجود خدا را احساس يا تجربه كرده‏اند.2ـ تصور اينكه همة آنها فريب خورده‏اند يا توهّم كرده‏اند، نامعقول است. نتيجه: خدايي كه مورد احساس و تجربة مردم واقع شده است، در خارج تحقّق دارد [ادورادز: 113]. روايت دوم:‌ انسانها حضور خداوند را احساس مي‏كنند و از ارادة او، در تعارض با ارادة خود، آگاهند؛ (يعني گاهي خودشان مي‏خواهند كاري كنند، اما نيرويي در وجدان، آنها را از آن كار باز مي‏دارد). همچنين هنگام پذيرش امر الهي، احساس آرامش مي‏كنند و اين خود برهان محكمي بر وجود خداست [ادواردز: 113].روايت سوم: تجربه‏هاي ديدار يا درك يا لقاي خدا، خود به نفسه معتبرند و متضمن هيچ سلسله‏اي از استنتاجهاي بي‏اعتبار يا سبك و سنگين كردن فرضيه‏ها نيستند؛ آنها بي‏اعتقادي به خداوند را عقلاً مهمل مي‏گردانند [ادواردز: 113، 114].[20]   پى نوشتها:   [1] . عضو هيأت علمي و مدير گروه فلسفة پژوهشكدة حوزه و دانشگاه، مدرس دانشگاه باقرالعلوم و مدرس مؤسسة آموزشي پژوهشي امام خميني. [2] . modernity [3] . grand narative [4] . moment [5]. interpretive experiences [6] . quasi-sensory experiences [7] . اين نوع ازتجارب ديني به نوبة خود داراي اقسامي است ر.ك: [جمعي از نويسندگان 1381: 159 – 162]. [8]. experiences revelatory [9]. experiences regenerative [10]. mystical experiences [11] . براي آگاهي بيشتر از چيستي و انواع تجربة ديني. ر.ك: [شيرواني 1381: 117 – 132]. [12] . reductionism [13] . از جمله كساني كه بر اين ديدگاه تأكيد مي‏ورزد رودلف اتو، دين‏شناس برجستة‌ آلماني است. اتو ريشه و منشأ دين را نوعي تجربة ديني مي‏داند كه خود، آن را numinous experience مي‏نامد كه به «تجربة مينوي» ترجمه شده است. او در كتاب مفهوم امر قدسي، تجربة مينوي و تجربة موسيقيايي را با يكديگر مقايسه مي‏كند و بر اساس مقايسة اين دو مورد توضيح مي‏دهد كه تجربة مينويي هرچند در طول تاريخ، جلوه‏هاي گوناگوني داشته و از خامي به پختگي سير كرده است، اما نمي‏توان آن را داراي انواع گوناگون دانست. احساسهاي ديني، در طول تاريخ تكامل مي‏يابند، اما نوع آنها تغيير نمي‏كند. از نظر او همان احساسهايي كه در برابر جادو، جن و شيطان در گذشته‏هاي دور وجود داشت، اينك در برابر خدايي كه با اوصاف دقيق تحديد شده، وجود دارد. [اتو 1380: 135، 146؛ شيرواني 1381: 102 – 103]. [14] . اين نكته در مقايسة ديدگاه حضرت امام با دين شناساني نظير رودلف اتو بسيار قابل اهميت است. چنان‏كه پيشتر اشاره شد، اتو بر عموميت و همگاني بودن نوعي احساس در برابر امر قدسي، كه مي‏توان آن را با ميل فطري انسان به خداوند سنجيد، تأكيد دارد و آن را منشأ همة جلوه‏هاي اديان در طول تاريخ مي‏داند. تفاوت عمده‏اي كه ميان او و حضرت امام در اين قسمت وجود دارد تحليلي است كه از اين احساس ارائه مي‏دهد. اتو در تحليل اين امر فطري و همگاني بر عنصر خوف و خشيت و بيم و هراس تأكيد مي‏ورزد، هرچند مهر و محبت را نيز در كار مي‏آورد. از نظر او امر قدسي و متعالي، خود را با دو ويژگي متقابل متجلي مي‏سازد: از يكسو، حقيقتي است خشيت‏انگيز و هيبت‏زا و به همين سبب، در كسي كه او را تجربه مي‏كند، يعني در احوالش متجلي مي‏گردد، ترس و هراس بيكران و بهت و شگفتي‏اي بي‏حدّوحصر پديد مي‏آورد. و از سوي ديگر، واقعيتي مجذوب كننده و دلرباست كه سالك را به سوي خود مي‏كشاند و شيفتة خود مي‏سازد. احساس خشيت و خوف، با حالت مقارن جذبه و شوق متعادل مي‏گردد. [شيرواني 1381: 53؛ اتو 1380: 59 – 96]. نكتة بسيار مهم در مقايسة آراي حضرت امام با اتو در تحليل با تجربة ديني و فطرت الهي انسان، تأكيد بر عنصر عشق و محبت از سوي امام خميني(س) است در برابر تأكيد اتو بر خوف و خشيت. مروري بر ديوان اشعار امام(س) به خوبي اين نكته را مي‏نماياند. از نظر حضرت امام همة هستي، موج است و درياي زيبايي و جمال خداوند است: ما همه موج و تو درياي جمالي، اي دوست! موج درياست، عجب آنكه نباشد دريا [ديوان امام: 43] خداي بزرگ طينت همة انسانها را بر محبت خود سرشته است: لايق طوف حريم تو نبوديم اگر از چه رو پس ز محبت بسرشتي گل ما؟ [ديوان امام: 45] درواقع همه شيدا و سرگشتة اويند: عالم و جاهل و زاهد همه شيداي توأند اين نه تنها رقم سرّ سويداي من است [ديوان امام: 59] حضرت امام درواقع بر اساس بينش عميق عرفاني خود، همة ذرات هستي را عاشق خدا مي‏داند: ره‏اي نيست به عالم كه در آن عشقي نيست بارك الله كه كران تا به كران حاكم اوست [ديوان امام: 62] و درواقع همة هستي نمود و جلوه‏اي از پرتو عشق الهي است: من چه گويم كه جهان نيست به جز پرتو عشق ذوالجلالي اس





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 309]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن