واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: وصال و فراققسمت اول ، قسمت دوم ، قسمت سوم :اما شعر غنايي در معناي اشعار عاطفي و احساسي:
اين گونه اشعار معمولاً با وصف طبيعت و ياد روزگاران کهن همراه است، چون شاعر دوره شعر غنايي روز به روز در شهرها از طبيعت دور ميشده است. يکي از موتيفهاي اينگونه اشعار، موتيف «آن روزها رفتند» است که فرنگيان به آن فرمول Where – are يعني کجا هستند ميگويند. در اين گونه اشعار شاعر به دوران خوش گذشته حسرت ميخورد و يا به ياد رفتگان نوحه سر ميدهد. البته نبايد پنداشت که اشعار غنايي عاطفي و احساسي همواره غمناکند. مثلاً يکي از موضوعات اينگونه اشعار وصف بهار است که شاعر در آن مژده رسيدن بهار را با لحني شاد بيان ميکند. اين موضوع مخصوصاً در ادبيات کهن اروپايي ديده ميشود. فرانسويها به اين گونه اشعار روردي Revrdies ميگويند. بهار نويدبخش گرما بود و سرزمينهاي سرد اروپايي را از گزند سرما نجات ميداد. در ادبيات ما هم مژده آمدن بهار به فراواني ديده ميشود، بهار علاوه بر نابودي سرما، نويددهنده آغاز فعاليتهاي کشاورزي است.بهار نويدبخش گرما بود و سرزمينهاي سرد اروپايي را از گزند سرما نجات ميداد.در خاتمه بايد اشاره کنم که بسياري از محققان منشا اشعار غنايي را ادبيات فولکوريک دانستهاند. در ادبيات عاميانه ما هم نمونههاي فراواني از اشعار عاطفي و احساسي و عاشقانه به چشم ميخورد، براي بسياري از ترانههاي روستايي و شباني ميتوان در دواوين شاعران بزرگ، مشابه و معادل ادبي يافت. ادبيات غنايي داستاني
چنان که قبلاً گفته شد، شعر غنايي در تعريف ادباي غرب، شعري کوتاه و غيرروايي است و اگر بلند باشد به آن شعر غنايي نمايش Dramatic ميگويند؛ زيرا معمولاً شعر وقتي طولاني ميشود که متضمّن داستاني باشد. از آنجا که در ايران هنر نمايش رواج نداشته است، ما به شعرهاي بلند غنايي ادبيات فارسي، شعر غنايي داستاني ميگوييم. در ادبيات فارسي، چندين منظومه عالي غنايي داستاني وجود دارد مثل ويس و رامين، ليلي و مجنون و خسرو و شيرين که بلند و روايي هستند و داستاني عاشقانه را روايت ميکنند. در اين داستانها موضوع اصلي بيان حالات و احساسات مربوط به وصال و فراق است. در بخشهايي هم شاعر به مناسبت به وصف پديدههاي زيباي طبيعت ميپردازد و در همه آنها بدون استثنا شاعر به ستايش قهرمان زن پرداخته و از زيبايي و علّو و عظمت او داد سخن داده است. و نحوه بيانگاه طوري است که يادآور همان اوراد و اذکار و ادعيه کهن در ستايش ايزد بانوان است. بايد به اين نکته نيز توجه داشت که در ادب حماسي شاعر معمولاً در داستان تصرّف نميکند و به هر حال کمتر احساسات و عواطف خود را بروز ميدهد و همينطور است در ادب دراماتيک، اما در ادب غنايي، شاعر اميال و آرزوهاي خود را در موقع مناسب در قصه دخالت ميدهد. چنانکه معروف است، نظامي در پرداخت شخصيّت شيرين، سيماي همسر متوفّاي خود «آفاق» را در نظر داشته است. سبک ادب غنايي
چنان که گفته شد يک معني ادب غنايي، اشعاري است که از احساسات و عواطف فردي سخن ميگويد، در اين صورت شاعر، با نگاهي عاطفي و دروني به مسايل و مشکلات خود، رنگ فلسفي و جامعه شناختي ميدهد و با طرح ديدگاههاي رواني و فلسفي، موقعيت انسان را در ارتباط با حيات و ممات، داشتن و نداشتن، خوشبختي و بدبختي، عشق و نفرت و امثال اينها به شکلي موثر و معمولا اندوهناک توصيف ميکند. در شعر فارسي، مخصوصاً غزل اين نوع معمولاً با نوع ديگر (اشعار عاشقانه) همراه است. معني ديگر ادب غنايي اشعار عاشقانه است. اشعار عاشقانه در ادبيات ما سه نوع است، يا با معشوقي زميني مواجهايم، مثلاً در تغزل قصايد يا غزليات عاشقانه و لفظي مثل غزليات سعدي و يا با معشوقي آسماني، مثلاً در غزل عارفانه يا معنوي مانند اکثر غزليات مولانا و يا با معشوقي که گاهي زميني است و گاهي آسماني و نه اين است و نه آن، مانند غزليات تلفيقي حافظ.معني ديگر ادب غنايي اشعار عاشقانه است. اشعار عاشقانه در ادبيات ما سه نوع است، ...چنانکه اشاره شد زن مطرح در شعر غنايي در اصل يک ايزدبانوست. پس در توصيف او زبان شعر بايد استعاري و يه اصطلاح تصويري باشد؛ يعني از انواع تشبيه و مجاز و استعاره استفاده شود. اما نکته اين است که با توجه به منشا شعر غنايي اين استعارهها را ميتوان تاويل به حقيقت کرد؛ زيرا در واقع اين استعارهها همان صفات جادويي و آسماني و اساطيري ايزدبانوان را به عنوان يک Prototype يا الگوي نخستينه مطرح ميکنند. بدين ترتيب در اينجا هم مانند حماسه، اغراق جزو ذات شعر است و نبايد آن را يک صنعت بديعي محسوب داشت.
در ادب غنايي پيشرفته (ادب عرفاني) با معشوقي نمادين و خيالي و اساطيري مواجهايم که به هيچ وجه زميني و دست يافتني نيست به اصطلاح چهره Portrait نيست. شاعر در وصف علّو او و آرزوي تقرب به درگاه او سخن ميگويد. و همين معشوق است، که عارفان از آن، به معبود و خدا تعبير ميکنند. ارنست کاسيرر در زبان و اسطوره مينويسد:«شعر تغزلي نه تنها در سر آغازش ريشه در انگيزههاي اسطورهيي دارد، بلکه حتي در عاليترين و نابترين فرآوردههاي خود ارتباطش را با اسطوره همچنان حفظ ميکند. بزرگترين شاعران تغزلي، مانند هولدرلين يا کيتس ، کساني هستند که قدرت بينش اسطورهيي با همان شدت و قدرت عينيت بخش خود دوباره در آنها فوران ميکند»ادامه دارد... سيروس شميساتنظيم : بخش ادبيات تبيان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 686]