تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 26 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر كس از خدا خير بخواهد و به آنچه خدا خواسته راضى باشد، خداوند حتما براى او خير خواه...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829932312




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سوره تماشا 2


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: سوره تماشا (2)بخش اولبخش دوم:
سجده
در ادامة شعر «سورة تماشا» به سوگند ديگري برمي‌خوريم که همچون فضاي کلي شعر، درک‌ناپذير و نامأنوس است؛ سوگند به‌ آغاز کلام. آغاز کلام چيست؟ انساني را تصوّر کنيد که بي‌هيچ پيش‌زمينة ذهني و با فطرتي پاک و نيالوده به آلودگي‌هاي ذهن خودانديش، ناگهان چشم باطن خود را در اين جهان شگفت، مي‌گشايد و اين‌همه پديده را مي‌بيند و آسمان و ستاره‌ها مجذوبش مي‌کنند. بي‌ترديد، اولين واکنش شهودي او در نتيجة اين مواجهه، جز اين نخواهد بود که هر آنچه مي‌بيند و مي‌شنود، از قدرت مطلقي مافوق تصوّر و ادراک او ناشي شده است و اينجاست که اگر اندکي هوشيار باشد، نخستين کلامي را که به لب خواهد آورد، اشهد‌ان‌لااله‌الاالله خواهد بود و آن‌گاه، به سجده خواهد افتاد و يکتاي بي‌همتا را خواهد ستود. اولين کلام، مقدس است، زيرا‌که بازتاب حيرت انسان و درک موجوديت خويش در جهاني بيگانه و ناآشناست. تمام واژه‌ها، برخاسته از يک هدف و يک انديشه‌اند و خاستگاه همة آنان، آغاز کلام و اولين کلمه است، همه‌چيز براي فنا شدن در هستي مطلق، خلق شده است و بازتابي از اراده و دانش بي حد و حصر يگانة بي‌همتاست. کسي که به ژرفاي اين معناي پاردوکسيکال نفوذ کرده باشد، در‌مي‌يابد که بي‌سويي، همان يک سو نگريستن است و اين ويژگي ذاتي و فطري همة پديده‌هاي آفرينش است، جز آنکه انسان، به اين سير، آگاه است و خود را فروتنانه بر جريان آن مي‌سپارد و دل به تماشا مي‌سپارد. به همين علت است که کيفيت سرنوشت محتوم آدمي را ايمان و عمل او رقم مي‌زنند. انسان بايد برود، امّا چگونه رفتن را خود برمي‌گزيند و مي‌تواند تسليم قدرتمند‌ترين احساس بشري يعني عجز و تسليم شود و يا ناراضي از رفتن باشد و به اجبار، تن به سفر نهايي دهد. ايمان داشتن به آغاز کلام و سوگند ياد کردن به تقدس آن، بيانگر عشق به حقيقتي است که اگرچه در همة جهات، عميقاً امتداد دارد، آن‌سوي جهات است و اين، حقيقتي است که در يک واژة بي‌انتها و ناشناختني متبلور مي‌شود؛ خدا! سومين و آخرين سوگند «سورة تماشا»، قسم به پرواز کبوتر از ذهن است. ذهن، قفسي است که کبوتر روح و جان را در خود اسير کرده و خوشا لحظه‌اي که اين کبوتر زنداني، آزاد شود و در بي‌کرانگي، بال و پر بگشايد و سوگند شعر «سورة تماشا»، سوگند به همان لحظة رهايي مطلق و پرواز از قفسِ موهوم ذهن است. پرواز کبوتر از ذهن، پرواز اوج و رها شدن جان از حصار توهّم و تخيلات باطل است و نيز تداعي‌کنندة روز موعود، يعني مرگ، روزي که خداوند به آن سوگند ياد کرده است؛ و اليوم‌الموعود. سهراب در شعر صداي پاي آب مي‌گويد که مرگ، پايان کبوتر نيست، بلکه پرواز کبوتر به فراسوي مرز‌هاي جهانِ ذهني است که عيني مي‌نمايد و ما را در چنبرة خودبيني و خودستايي و خودپرستي، اسير کرده است. اگر کبوتر روح پيش از لحظة موعود، بميرد و آن‌سوتر از «من» را ببيند براي رهايي مطلق، آماده خواهد بود. طوطي محبوسي که مولوي در مثنوي از آن سخن مي‌گويد، پس از مرگ مجازي خويش است که از قفس، آزاد مي‌شود.
آزادي
اين سوگند‌هاي پي‌در‌پي براي چيست؟ اين سوگند‌ها براي اثبات کدام واقعيت است که تجل‍ّي کرده‌اند؟ اثبات اين واقعيت که واژه‌اي در قفس است. يايِ نکره‌اي که در انتهاي «واژه‌» آمده است، ماهيت آن را براي ما نامعلوم کرده است؛ کدام واژه در قفس است؟ اين پرسش، فراتر از توانايي ادراک عقلاني ماست و پاسخ آن را حتي در ساحتِ شهود و ادراک باطني نمي‌توان دريافت. سهراب مي‌داند که همة پديده‌ها در حوزة ادراک ما واژه‌اي بيش نيستند و ميانِ حقيقت پديده‌ها و درکِ شهودي ما فاصله مي‌اندازند. به همين علّت است که مولانا در مثنوي معنوي مي‌‌گويد:  حرف و گفت و صولت را بر هم زنم تا که بي‌اين هر سه با تو دم زنم  و سپهري نيز، از شستن واژه‌‌ها و نفوذ در معنا و معنا شدن مي‌گويد و بر آن است که: واژه را بايد شست واژه بايد خود باد واژه بايد خود باران باشد انسان، گمان کرده است که با نام‌گذاري به روي اشيا و موجودات انتزاعي يا محسوس و مادي، به کُنه وجود آن‌ها پي برده و راز موجوديتشان را دريافته است. نام‌گذاري باعث مي‌شود که او همه‌چيز را آشنا ببيند و به سادگي از کنار همه‌چيز عبور کند. اينکه فورماليست‌ها مي‌گويند وظيفة شعر و ادبيات براي مقابله با راز‌زدايي، آشنايي‌زدايي است، از همين انديشه، نشئت گرفته است؛ امّا فورماليست‌ها به قشر اين ماجرا مي‌نگرند و اين معناي باطني را در ساحتِ زبان‌شناسيِ شعر، جست‌وجو مي‌کنند نه در تماميّتِ ادراکِ اسرارآميز انسان. هر آنچه ما مي‌دانيم، در واژه‌ها متبلور و محبوس‌اند و کلمات نيز در بافتِ معمولي خود، به ما احساس امنيت و دانايي مي‌دهند، امّا اگر هوشمندانه و دل‌آگاهانه به ابديت پيرامون خود بنگريم و به اعماق ناپيداي آسمان، نظري بيندازيم، نارسايي و ناکارآمد بودن واژه‌ها و دانش و معرفت خويش را در مواجهه با بي‌کرانگي، در‌خواهيم يافت. نامعلوم بودن واژه‌اي که در قفس است و رمز يکتايي است، خود دليل واضحي بر ناداني عظيم انسان در برابر دانسته‌هاي ناچيزي است که دارد و دانش او نيز در روند رشد خود، عظمت جهل او را مي‌نماياند. به قول بيدل: معرفت، کز اصطلاحِ ما و من، باليده است                    غفلت است امّا تو آگاهي توهّم کرده‌اي! شاعر «سورة تماشا» که مجازاً، نقش واسطه را در اين شعر بر عهده دارد و راوي پيام حقيقت است در ادامة شعر مي‌گويد: حرف‌هايم، مثل يک‌تکّه چمن، روشن بود من به آنان گفتم آفتابي لب درگاه شماست که اگر در بگشاييد، به رفتار شما مي‌تابد. سهراب، حرف‌هايش را به يک‌تکّه چمن، تشبيه مي‌کند. يک‌تکه چمن، براي کسي که با چشم باطن مي‌نگرد، کلام واضح و روشني است که او را به سر کشيدن از خاک و سبز شدن، بشارت مي‌دهد. شاعر نيز ساده و روشن سخن مي‌گويد امّا جز با گوش جان، کلام واضح او را نمي‌توان نشيند. براي کسي که از خود، برآمده است، تماشاي يک‌تکه چمن کافي است تا او را با حقيقت رُستن و رَستن، آشنا کند. به بيان ديگر، براي کسي که به ساحت مشاهده قدم نهاده است، هر ذرّه‌اي، «طور» است و به قول بيدل: ذرّاتِ جهان، چشمة انوار تجلّي‌ست                هر ذرّه که آيد به نظر، طور ببينيد!
حقيقت
شاعر، دريافته است که با آفتاب حقيقت، فاصله‌اي ندارد، امّا همة در‌ها به روي اين آفتاب يگانه، بسته است و همه آدميان در تاريکي سير مي‌کنند و علم و شناخت آن‌ها نيز که نشئت‌گرفته از حضور مطلق و بي ‌چون و چراي حواس ظاهري است، آميخته با اختلاف آرا و شک و ترديد است، درست مثل آن مدّعياني که در خانه‌اي تاريک، دربارة ماهيت موجودي به نام فيل بحث مي‌کردند و هر‌کس به ظنّ خود، فيل را تشبيه به چيزي مي‌کرد که با حقيقتِ امر، فاصلة زيادي داشت. شاعر، رفتار آدميان را رفتار کسي مي‌داند که در تاريکي راه مي‌رود و دائماً نگران افتادن و زخمي شدن و مُردن است، امّا اگر درِ دل را به روي آفتابِ حقيقت بگشايد، آن‌گاه خود را در روشنايي و نور باطن خواهد يافت و رفتار و اعمالش مطمئن و متين و هدفمند خواهد شد. پس، آفتابي لب درگاه شماست که اگر در بگشاييد، به رفتار شما مي‌تابد. شاعر در ادامة «سورة تماشا» به معنا‌دار و هدفمند ‌بودنِ مشاهدة پديده‌ها اشاره مي‌کند و مي‌گويد: و به آنان گفتم: سنگ، آرايش کوهستان نيست همچناني که فلز، زيوري نيست بر اندام کلنگ در کف دست زمين، گوهر ناپيدايي‌ست که رسولان، همه از تابش آن خيره شدند پس گوهر باشيد لحظه‌‌ها را به چراگاه رسالت ببريد طبيعت، در تمام صور خويش، با‌شکوه و بي‌رحم و ترسناک و زيباست، امّا زيبايي، زينتِ طبيعت نيست، حقيقت طبيعت است، امّا فقط چشم دل است که مي‌تواند ماهيت زيباي پديده‌هاي هستي را درک کند، پديده‌هايي که تجلّي زيبايي مطلق‌اند و بازيچه آفريده نشده‌اند. در سورة انبيا، به وضوح و بدون هيچ تعقيد و استعاره‌اي با اين واقعيت راهگشا روبه‌رو مي‌شويم که: «و آسمان و زمين و آنچه را که ميان آن‌هاست، بازيچه نيافريديم.» مگر آدمي، چيزي را بيهوده ساخته است که پروردگار او چنين کرده باشد؟ فلز براي کلنگ، زيور نيست، بلکه عضو اساسي آن و وسيله‌اي براي رسيدن به مقصود است و سنگ هم آيتي است که انسان نظرباز و جمالْ‌بين را به جوهر کوه بشارت مي‌دهد و ماهيت زيباي کوه را که آيينة جمال مطلق است، در‌مي‌‌يابد. همچنان که آيات حق، از حضور حقيقت بي‌انتهايي و‌راي ادراکِ بشر، سخن مي‌گويد، سورة تماشا نيز از گوهري ناپيدا در کفِ دست زمين سخن مي‌گويد که از صدف کون و مکان، بيرون است: گوهري کز صدف کون و مکان، بيرون است               طلب از گم‌شدگان لب دريا مي‌کرد ادامه دارد...بخش ادبيات تبيان





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 297]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن