واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: شب امتحان ریاضی
برگهی امتحان اجتماعیام را دادم و از جلسه آمدم بیرون. با اینکه امتحانم را خوب داده بودم، خوشحال نبودم. فردا امتحان ریاضی داشتیم و ریاضی من تعریف چندانی نداشت. جلوی در سمیرا را دیدم. او هم با ناامیدی از من پرسید: تو چی کار میکنی؟ امروز مینشینی ریاضی میخونی؟ و قبل از اینکه من چیزی بگویم، ادامه داد: من که اصلا حوصلهی خوندن ندارم. مطمئنم که نمره نمیآرم!به خانه که رسیدم، از ناراحتی رفتم یک گوشه نشستم و زانوی غم به بغل گرفتم. در دلم آرزو میکردم کاش من هم ریاضیام خوب بود و در فکر و خیالهای خودم غرق بودم. توی همین رویاها بودم که مادرم تلفن زد و گفت: خالهات مریض شده. قراره من امشب پیشش بمونم. تو غذا تو بخور. شب هم زود بخواب که فردا صبح خواب نمونی!این هم از مامان. رفتم دفترچهی ریاضیام را باز کردم و به نمرههای درخشانم نگاه کردم: 8... 5... 4... و البته یک 10!
اصلا حوصلهی خواندن نداشتم. کنترل تلویزیون را برداشتم و دکمهی روشن را فشار دادم. از شانس من یک خانم روانشناس داشت دربارهی امتحان صحبت میکرد: ... هیچوقت به خودتون نگین من نمیتونم یا بلد نیستم. همشه نهایت سعی تون رو بکنین. اصلا هم مهم نیست که نمرهی بیست بگیرین. دانش آموزان موفق دو دستهاند: اونایی که استعداد دارن و اونایی که سعی میکنن... با خودم گفتم حالا که فرصت هست درستش این است که من هم سعیام را بکنم. تلویزیون را خاموش کردم و شروع کردم به خواندن . کم کم چشمهایم سنگین شد و پلکهایم روی هم افتاد. بلند شدم قابلمه را پر از آب کردم و گذاشتم کنار دستم. هر وقت خوابم میگرفت، پلکهایم را خیس میکردم و به خواندن ادامه میدادم.آنقدر گرم درس خواندن بودم که متوجه گذشت زمان نشدم. ساعت شش ونیم بود و باید کم کم آمادهی رفتن به مدرسه میشدم.
ورقهها را که پخش کردند، تند و تند شروع کردم به نوشتن. خیلی خوشحال بودم. صفحهی اول را تمام کرده بودم. توی دلم گفتم: این دفه حتما بیست میگیرم! و رفتم سراغ صفحهی دوم. نمیدانم چرا اینقدر خوابم گرفته بود. تمرکزم را از دست داده بودم و معنی سوالها را خوب متوجه نمیشدم. با خودم فکر کردم چند دقیقه چشمهایم را میبندم و استراحت میکنم تا بعد بتوانم دوباره ادامه دهم. - وقت تمومه ، ورقهها بالا!مثل برق گرفتهها از جا پریدم.- خانم ولی ما ...! اعتراض و خواهش فایدهای نداشت. وقت امتحان تمام شده بود. ورقهام را دادم و از جلسه بیرون آمدم.کارنامهها را که دادند، با نگرانی از پایین تا بالایش را مرور کردم: قبل از ریاضی 18 و 19 و 17 و بعد از ریاضی 20و 20 و20 شما فکر می کنید ریاضی چندشدم؟ نوشته: زهرا جمالیتنظیم برای تبیان: خرازی*****************************مطالب مرتبطچرا سنجاب ها شادند نخود سیاه و آرزوی بزرگش نمکی سر به هوا پری کوچولوی هفت آسمان کشتن یک گرگ سخت نیست پیش مادر بمان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 383]