تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 6 دی 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر بنده اى بر همان چيزى كه در درون داشته و با آن از دنيا رفته، برانگيخته مى شود...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1845009614




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

دغدغه های دخترانه،از دیروز تا امروز


واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی:
مريم يگانه:گاهي وقت‌ها زندگي براي ما آدم‌ها آنقدر يكنواخت و تكراري مي‌شود كه فكر مي‌كنيم از ازل همين‌طور بوده و تا ابد هم همين‌طور خواهد بود. در حالي‌كه نمي‌دانيم تا همين 60-50 سال پيش، زندگي مادربزرگ‌ها و مادرانمان 180 درجه با زندگي امروز ما متفاوت بوده است. گاهي كه صحبت از قديم مي‌شود و مادربزرگم تعريف مي‌كند كه در يك خانه بزرگ قديمي كه هر خانواده يك اتاق در آن داشته است، زندگي مي‌كرده است؛ نمي‌توانم تصور كنم كه چطور مي‌شود خانه‌اي به آن شلوغي را با ديدگاه‌ها و سليقه‌هاي متفاوت تحمل كرد آن هم در شرايطي كه من و برادرم با وجود اينكه هر كدام يك اتاق جداگانه داريم نمي‌توانيم يك روز را بي‌دعوا و سر و صدا سپري كنيم. مادربزرگ مي‌گويد: «آن موقع احترام بين اعضاي خانواده حاكم بود. كسي روي حرف بزرگ‌تر حرف نمي‌زد و دخترها هم كه اصلا حرف نمي‌زدند!» وقتي صحبت از گذشته مي‌شود، مادربزرگ دوست دارد ساعت‌ها از آن حرف بزند و اين بهترين فرصت است كه ببينيم زندگي دختران 7-6 دهه پيش چگونه بوده است. *** سر سوخته‌اي كه سبز شد مادربزرگم اهل ورامين است. او دومين دختر يك خانواده 8 نفري بود و به قول خودش عزيزدردانه پدر. او تعريف مي‌كند: «آن موقع همه آرزو داشتند فرزندشان پسر بشود و اگر كسي دختردار مي‌شد همه برايش دلسوزي مي‌كردند و انگار كه مصيبتي به او وارد شده باشد تسليت مي‌گفتند. خيلي‌ها حتي اسم زن و دخترشان را صدا نمي‌كردند و به آنها ضعيفه، منزل و... مي‌گفتند و اجازه نمي‌دادند آنها به‌تنهايي از خانه خارج شوند اما پدر من از اين دسته نبود و با اينكه 5 دختر و يك پسر داشت هيچ فرقي بين يك دانه پسرش با ما نمي‌گذاشت. » مادربزرگ به ياد آن روزها آهي مي‌كشد و ادامه مي‌دهد: «هر سال عيد پدرم دست مرا مي‌گرفت و با هم به عيد ديدني مي‌رفتيم. همه پدرم را شماتت مي‌كردند كه چرا با دخترت به اين طرف و آن طرف مي‌روي و حتي بعضي مي‌گفتند مگر سر سوخته‌ات سبز شده است؟ اما پدرم به اين حرف‌ها توجهي نداشت و مي‌گفت دختر و پسر نعمت خدا هستند و فرقي ندارند. بعدها كه پدرم پير و بيمار شد و من از او مراقبت مي‌كردم پدرم مي‌گفت كاش حالا اعضاي فاميل اينجا بودند و مي‌ديدند كه دختر عصاي دست آدم است يا پسر. » از مادربزرگ درباره زندگي دختران در آن دوره مي‌پرسم و او مي‌گويد: «ورامين يك شهر مذهبي بود و با اينكه رضاخان در آن دوره تغييرات زيادي به وجود آورده بود اما مردم همچنان سنت‌هاي خود را حفظ كرده بودند. دخترها به ندرت از خانه خارج مي‌شدند و اگر هم بيرون مي‌رفتند چارقد سر مي‌كردند و روبند مي‌زدند. تفريحاتشان هم بيشتر مربوط به كارهاي خانه‌داري بود. مثل گلدوزي و خياطي و مربا و ترشي درست‌كردن و... آن دوره دخترها خيلي هنرمند بودند و به تنهايي مي‌توانستند يك خانواده را اداره كنند، نه مثل حالا كه تازه روزي كه به خانه شوهر مي‌روند مي‌خواهند ياد بگيرند كه گاز را روشن كنند. » حرف خانه شوهر كه مي‌شود مادربزرگ نگاهي به عكس پدربزرگ روي تاقچه مي‌كند و مي‌گويد: «وقتي ازدواج‌هاي الان را مي‌بينم كه خانواده پسر چندين بار مي‌روند و مي‌آيند و دختر و پسر با هم حرف مي‌زنند و بعد تازه تصميم مي‌گيرند كه آيا با هم ازدواج كنند يا نه، تعجب مي‌كنم. دوره ما اصلا از اين خبرها نبود. با اينكه پدرم نسبت به خانواده‌هاي ديگر كمتر سنتي فكر مي‌كرد ولي به آداب و رسوم پايبند بود و من، شوهرم را تا بعد از عقد نديده بودم. وقتي آنها به خواستگاري‌ام آمدند، من از پشت در چاي را به پدرم دادم و همانجا پشت در نشسته بودم و به حرف‌هايشان گوش مي‌دادم . وقتي پدرم به آنها جواب مثبت داد، قلبم داشت از حلقم بيرون مي‌آمد. البته به پدرم اطمينان داشتم و مي‌دانستم آدم خوبي را برايم انتخاب كرده است اما باز هم دلم مي‌خواست خودم هم مي‌توانستم در اين مورد نظر بدهم ولي آن موقع از اين خبرها نبود و دخترها جرات چنين كاري را نداشتند. » اين دبيرستاني‌ها وقتي حرف‌هاي مادربزرگم را براي دوستم، صدف تعريف مي‌كنم، چشمهايش از تعجب گرد مي‌شوند. مادر صدف كه شاهد حرف‌هاي ماست، مي‌گويد: «مادربزرگت راست مي‌گويد. شرايط زندگي دخترها امروز خيلي فرق كرده است. الان شما به راحتي درس مي‌خوانيد و حتي براي ادامه تحصيل به شهرهاي ديگر و يا به سر كار مي‌رويد. در صورتي كه ما براي درس‌خواندن سختي‌هاي زيادي را متحمل مي‌شديم و به سختي مي‌توانستيم خانواده‌مان را راضي كنيم تا اجازه بدهند ما به مدرسه برويم. خيلي از خانواده‌ها فقط پسرها را به مدرسه مي‌فرستادند و دخترها را در خانه نگه مي‌داشتند و مي‌گفتند همان خانه‌داري و بچه‌داري را ياد بگيرند، كافي است و بعد هم هنوز دست راست و چپش را نشناخته بود، مي‌نشاندندش سر سفره عقد و بايد مي‌رفت سر خانه و زندگي‌اش.» مادر صدف آلبوم دوره جواني‌اش را نشانمان مي‌دهد و تعريف مي‌كند:« من خيلي به درس خواندن علاقه داشتم . به همين خاطر با هزار زور و زحمت پدرم را راضي كردم اجازه بدهد به مدرسه بروم. پدرم خودش بي‌سواد بود و هميشه از اينكه نمي‌تواند بخواند و بنويسد ناراحت بود. براي همين اجازه داد كه من به مدرسه بروم. تا كلاس ششم را در محل خودمان خواندم اما براي دبيرستان بايد به مدرسه‌اي كه خيلي از خانه‌مان دورتر بود، مي‌رفتم. پدرم اجازه نداد كه در دبيرستان ثبت نام كنم و گفت تا همين جا برايت كافي است اما من گريه و زاري كردم و حتي سه روز غذا نخوردم تا اينكه مادرم توانست پدرم را راضي كند. وقتي من در دبيرستان ثبت نام كردم چند تا از دخترهاي محله‌مان هم به فكر ادامه تحصيل افتادند و با هم يك گروه شديم و آن وقت ديگر پدر و مادرهايمان اجازه دادند كه به دبيرستان برويم. ما با هم مي‌رفتيم و باهم بر مي‌گشتيم و اين‌طوري دوري راه هم كمتر اذيتمان مي‌كرد.» باز هم همان حكايت هميشگي دستيابي به فرصت‌هاي برابر آرزوي هميشگي زنان بوده و هست. صدف مي‌گويد: «ما توانايي‌هاي زيادي داريم و بايد فرصتي برايمان فراهم شود تا آنها را نشان دهيم. ما مادران فرداي جامعه‌ايم و اگر ما فرصت رشد و پيشرفت داشته باشيم، جامعه نيز رو به رشد خواهد رفت.» صدف البته راست مي‌گويد اما نبايد از تحولات زيادي كه در زندگي دختران امروز رخ داده است، غافل شد. ساحل، خواهر صدف، مي‌گويد: «وقتي زندگي خودم را با مادرم مقايسه مي‌كنم مي‌بينم كه شرايط خيلي خوبي دارم. به كلاس‌هاي دلخواهم مي‌روم، ورزش و رانندگي مي‌كنم. حق انتخاب و تصميم‌گيري دارم و بسياري ديگر از چيزهايي را كه مادرم نداشته است، در اختيار دارم. با وجود اين هنوز راضي نيستم و فكر مي‌كنم، چيزهايي هست كه به آنها دست نيافته‌ام. مثلا استقلال بيشتري مي‌خواهم و اينكه پدر و مادرم به اندازه برادرم به من اختيار و آزادي عمل بدهند. مثلا او بدون اجازه آنها بيرون مي‌رود و هر وقت كه بخواهد برمي‌گردد اما من قبل از خروج از خانه بايد به همه توضيح بدهم كه كجا مي‌روم، با كي مي‌روم و كي برمي‌گردم و ...» ساحل ادامه مي‌دهد: «برادرم مي‌تواند هر لباسي بپوشد و هر مدل مويي داشته باشد اما من چنين اجازه‌اي ندارم و توجيه پدر و مادرم اين است كه خب او پسر است و فرق مي‌كند و من نمي‌دانم جنسيت ديگر چه جور توجيهي است؟ آن هم وقتي هميشه مي‌گويند بين من و برادرم فرق نمي‌گذارند.» آدم‌ها انگار براي اين آفريده شده‌اند كه هميشه ناراضي باشند. به‌خصوص خانم‌ها كه ايده‌آل‌گراترند و به راحتي به وضع موجود راضي نمي‌شوند. ما امروز درس مي‌خوانيم، سر كار مي‌رويم و همسرمان را انتخاب مي‌كنيم و در بسياري از فعاليت‌هاي ورزشي، هنري، علمي و... حضور داريم اما باز هم راضي نيستيم و عدالت و برابري بيشتري را در حق و حقوقمان طلب مي‌كنيم. به هر حال وقتي در كميت نيمي از اعضاي جامعه‌ايم چرا در كيفيت نباشيم؟ http://tehranemrooz.ir/





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 711]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن