واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: زندگی و باورهای من(4)
1-6- به سوی کدامین مقصد؟اما در این دنیا، هدفهای فراوانی وجود دارد و هر کس به دنبال چیزی میدود و خواستهای دارد. حال من در این بین و از میان این همه هدفها، چگونه میتوانم بهترین و زیباترین هدف را انتخاب کنم تا به وسیله آن بتوانم خود را بیابم؟ معیار و ملاک افراد دیگر برای انتخابشان چیست؟ چرا همه یک راه را نمیروند؟ اگر خوب بنگریم، مشاهده میکنیم که علت تفاوت انگیزهها و گرایشات افراد گوناگون در زندگی، اختلاف معیارهای آنهاست و آن چیزی که معیارها و ارزشهای یک فرد را مشخص مینماید، نگرش و بینش او نسبت به خویشتن و جهانی است که در آن زندگی میکند و ساختار عقیدهای است که آن را پذیرفته و دل به آن سپرده است. در حقیقت عینکی که به وسیله آن خود را میبیند و از پشت آن به جهان مینگرد، هدف او را در زندگی معین میکند. ما نیز اگر بخواهیم هدف و مقصد خویش را در زندگی تعیین کنیم و سپس مسیر آن را تشخیص داده و به سوی آن حرکت نماییم، باید تواناییهای مختلف خویش و زوایای گوناگون زندگی خود را دریابیم و ناگزیر از آنیم که هستی و جهان پیرامونمان را بشناسیم و بدانیم از کجا آمده و سرانجام آن به کجا منتهی میشود؟ باید بدانیم که رابطه و جایگاه ما در این نظام هستی در کجاست؟ آیا تمامی هستی تنها آن چیزهایی است که با چشم میبینیم و با دست لمس میکنیم؟ یا چیزی غیر از آنها نیز وجود دارد؟ نکند حقیقتی وجود داشته باشد و از آن غافل باشیم؟ اینها همه، مسائل اساسی مکاتب و عقاید مختلف است که هر کدام پاسخی برای آنها ارائه میدهند. گاهی اوقات که انسان نگرش عقاید مختلف را بررسی میکند، مشاهده میکند که اکثراً دارای تضاد و تناقض با یکدیگر هستند. ولی با این حال، از یک سو ما برای آنکه انسانی حقیقی باشیم، باید در این مسیر قدم گذاریم و به جستجوی مقصد خویش بپردازیم و از جانب دیگر، قطعاً نمیتوانیم در زندگی خویش تمامی این مسیرها را تجربه کنیم و تنها باید یک راه را انتخاب نماییم. بنابر این بدیهی است حال که تنها یک انتخاب داریم، جستجو کنیم تا بهترین پاسخ را برگزینیم و بر اساس آن، هدف و مقصد زندگیمان را انتخاب کنیم. پس باید یک عقیده را پذیرفت و در مسیری که آن مشخص میکند، قدم گذارد و در حقیقت این عقیده ماست که هدف و مقصد ما در زندگی را تعیین میکند و وسیله و مسیر دستیابی به آن را به ما نشان میدهد.اما برترین عقیده را چگونه باید شناخت؟ آیا کسی میتواند مرا مجبور کند تا همانند او بیاندیشم؟ و آیا پرداختن به عقیده، یعنی جای گرفتن در چهارچوبی خشک و تنگ؟ 1-7- عقیده، ترکیبی از عشق و تعـقلدرست است که ما باید خود به دنبال عقیده خویش برویم و خود عقیدهمان را انتخاب کنیم، ولی از سوی دیگر هیچ مکتب و مرامی نیز نمیتواند بینش خویش را به ما تحمیل کند، چرا که پذیرفتن عقیده، عملی برخواسته از قلب و درون انسان است و بر این اساس، عقیده، پذیرفتنی و جذبشدنی است، نه اجباری و تحمیلی.عقیدهای که انسان دل به آن میسپارد، باید2 ویژگی اساسی داشته باشد: در ابتدا باید نوعی جهانبینی و نگرش نسبت به انسان و جهان ارائه دهد که محکم، استوار، منطقی و معقول باشد و بتواند عقل انسان و درون او را قانع و راضی کند. سپس در مرحله دوم باید بتواند با توجه به آن نگرش، اهداف و خواستههایی را برای ما مشخص نماید که به آن اهداف، از صمیم دل عشق بورزیم و به سوی آنها کشش داشته باشیم. پس باید جستجو کنیم تا چنین نظام عقیدتی که دارای دو پایه تعقل و عشق باشد را بیابیم و با علم و یقین و آگاهی آن را برای خود، انتخاب نماییم و سپس زندگی خویش را با آن تطبیق دهیم. اگر این گونه انتخاب کنیم، واقعاً شیرینی و لذت ایمان به عقیدهای دوستداشتنی و استوار را با تمام وجود میتوانیم احساس کنیم.بنابراین آنچه که باعث تمایز بین انسانها میشود، باور و عقیده آنهاست؛ این عقیده من است که معین میکند من که هستم؟ آیا انسانی واقعی و حقیقیام و یا هیولایی هستم که تنها صورتی انسانی دارد؟اما یک سؤال دیگر هنوز باقی است؛ اگر من از تمامی مزایای برگزیدن و دلسپردن به عقیده و انتخاب آزادانه باور خود چشمپوشی کردم، آیا اینگونه بودن تنها باعث میشود تا از حرکت به سوی زندگی بهتر بازمانم و در جای خود متوقف شوم؟ یا آنکه اگر من از اختیار و انتخاب خویش استفاده نکردم، آن را به دیگران سپردهام تا آنان برای من تصمیم بگیرد؟ آیا مثال ما، مانند انسانی است که به او پیشنهاد میشود تا شنا کردن را یاد بگیرد؛ ولی او با تمام مزایایی که آموختن شنا دارد، طوری عمل میکند که در طول زندگی، هرگز با دریا مواجه نشود، یا آنکه ما همانند شخصی هستیم که در وسط اقیانوسی عمیق قرار دارد و اگر او خود شنا نکند، یا در عمق آبها غرق میشود و یا امواج سهمگین اقیانوس، او را بازیچه خویش قرار میدهند و به این سو و آن سو میکشانند. واقعاً ما در زندگی خویش در کدامین شرایط قرار داریم؟ 2- عقیده و عملبارها و بارها، چه به هنگام شکستها و سختیها و چه در طول زندگی، برایمان اتفاق افتاده است که از کار و عملکرد خود پشیمان شدهایم و حقیقتاً از خود پرسیدهایم که من چرا این کار را کردم و یا برای چه دست به چنین عملی زدم؟ اما گاهی جواب پرسش خود را میتوانیم پیدا کنیم و چه بسا در بسیاری از مواقع نیز، سؤالمان بیپاسخ باقی میماند و هرچه فکر میکنیم نمیتوانیم انگیزه خود را از انجام آن کار مشخص کنیم. ولی حقیقت اینست که هیچ یک از کارهای بیشماری که در طول زندگی، آنها را انجام میدهیم، خالی از هدف و انگیزه نیست. اما چگونه؟ پس چرا گاهی نمیتوانیم انگیزه خود را مشخص کنیم؟ ادامه دارد ... منبع:پایگاه اسلامی - شیعی رشد . www.roshd.org
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 481]