محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1844867735
عاشق شدن جنگ و صلح نمی شناسد
واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > قیصری، مجید - زخم جنگ نمیگذارد که ننویسم. جنگ نوجوانی نسل مرا بلعیده و در نتیجه به مرور باید حوادث دیگری اتفاق بیفتد تا آنها را فراموش کنیم تا بتوانیم از این زخم فاصله بگیریم. مجید قیصری را باید از آن دست نویسندگانی دانست که در حوزه ادبیات داستانی دفاع مقدس سبک و سیاق خودش را ثبت کرده است و به شکلی ادبیات جنگ را از نوع خودش شناسنامه دار کرده است. قیصری به تازگی مجموعه داستانی به نام «زیرخاکی » را از سوی نشر افق روانه بازار کتاب کرده است که سرشار از نگاهی شاعرانه و عاشقانه به جنگ از سوی انسان های حاضر در بطن قصههای اوست. به این بهانه با او به گفت و گو نشستیم. پس از انتشار «شماس شامی» و «دیگر اسمت را عوض نکن» کمتر از شما خبری بوده یا مطلبی خوانده شده و یا حتی اظهار نظری عمومی منتشر نشده است؛ این سکوت نسبتا بلند مدت باید دلیلی داشته باشد؟ خب، شکل حرفهای نویسندگی این است که پس از انتشار هر اثری، نویسنده با حضور در جلسات نقد یا رو نمایی کتابش اظهارنظری درباره اثر تازه منتشر شده بکند یعنی سعی در تبلیغ و معرفی اثر خود کند و به هر عنوانی کوشا باشد منتهی من بلد نیستم که چنین کنم .شاید دارم بر عکس این روال و موضوع راه را طی میکنم، آن هم با نگفتن،با نبودن در این اجتماعات و با سکوت و این از نابلدی من است. پس انگار در ذهن شما بخش زیادی از نویسندگان ما به نوعی مشغول تجارت هستند؟ اصلا شکل درستش همین است که دوستان ما انجام میدهند. گفتم که من نابلد این راه هستم نه دوستانم . درستش همان است که گفتم و این جزو هنر نویسندگی است... بین خودمان بماند تیراژ دوهزار تا ارزش این حرف ها را ندارد. مورچه چی هست که کله پاچهاش چه باشد! دیگ تحقیر را که نباید خودمان هم بزنیم! وقتی به 2000تا تیراژ فکر میکنم حس بدی به من دست میدهد. یعنی می خواهید با این کار متفاوت جلوه کنید؟ نه از این ژستها بلد نیستم بگیرم، در ثانی نیازی به این بازیها در خودم نمیبینم. اگر بدانم با های و هوی میتوانم یک ویلا بخرم شاید خودم را بجنبانم ولی برای... بماند! در مجموعه «زیرخاکی» یک نوع شاعرانگی در روایتها موج میزند مثلا در داستان «باغبان» کسی در میانه جنگ به آباد کردن یک باغ متروک افتاده یا در داستان «بلابل» اسیری را به شکل بلبل در میآوردند، هر روز به یک شکل رنگش می کنند؛ این نگاه وجه مشترک اغلب داستانهای این مجموعه است، البته اگر درست دیده باشم؟ درست دیدید. جنگ یک موقعیت انسانی است. برخلاف آنچه که از ادبیات جنگ بر میآید همه انتظار دارند که با متنی خشن و گاهی تلخ و ترش روبهرو باشند، ولی من این طور ندیدم یا لااقل در این مجموعه همین حسی که شما میگویید خودش را بهتر نشان داده است. مثل داستان «درخت کلاغ» که این تلخی و شاعرانگی در انتهای داستان بهخوبی مشهود است اما چرا این نوع نگاه به جنگ همیشه در داستانهای شما وجود دارد؟ مدرسهای دخترانه در شهر میانه بمباران شده، صحنه خیلی تکان دهندهای بود.خاطراتش را وقتی میخواندم خیلی تکان دهنده و زجرآور بود؛ عکسهایم هست که صحنهها را بهتر مجسم میکند. در آن خاطرات با صحنهای مواجه شدم که نتوانستم فراموشش کنم. داستان «درخت کلاغ» نتیجه همان کتاب است. اگر اشتباه نکنم، اسم کتاب نیمکتهای سوخته بود. رد پایعشق هم صدایش در این مجموعه شنیده میشود؟ در داستان «ایستگاه هفت» سه نفر را داریم که عاشق میشوند. ولی داستان انگار سکته دارد؟ دو صفحه از متن افتاده است. در ویژه نامه شرق که چند سال پیش چاپ شد تمام متن موجود است. این سکته که گفتید به همین دلیل است. و عاشقیت؟ این هم وجوهی از وجود ما انسانهاست. عاشق شدن که جنگ و صلح نمی شناسد. شما در موقعیتی قرار میگیرید، با یک نگاه دل میبازید. بعد از این سالها چرا فکر میکنید عشق در میان جوانان ما غایب بوده؟ در داستانهای جنگ ما کمتر عشق مطرح شده، انگشتشمار است. نبوده یا دیده نشده؟ عاشق شدن بوده اما کمتر دیده شده است.به نوعی عشق خط قرمزی است که نباید به آن نزدیک شد. همین که دو صفحه از متن افتاده نتیجهی همین دیده شدن است که نباید میشد. در آن میانهای که عدهای نگاه به آسمان داشتند عدهای هم بودند که نگاه به زمین داشتند. عوضش آدمهای قصههای شما خیلی عاشق خاکشان هستند؛ لااقل در این مجموعه میتوانیم دو تا از داستانها را نام ببرم که بخوبی این ویژگی را نمایان میکند، یکی باغبان و دیگری نیسان. ماموری که یک تنه میرود به جنگ دشمن آن هم اینگونه تنها وغریبانه؟ اصلا اسم مجموعه دارد همین حس شما را می گوید؛ «زیر خاکی». خاک یکی از اجزا این مجموعه است. عشق به خاک و دفاع از خاک تا آنجا پیش میرود که سهراب _شخصیت داستان زیر خاکی_ حاضر میشود ناموسش را زیر خاک دفن کند. در اوایل جنگ خاصه آن زمان که هنوز مردم نمیدانستند جنگی در کار است تنها حسی که مردم را تهییج میکرد تا در مقابل دشمن خود بایستند همین حس دفاع از خاک و ناموس بود. تهییج حس ملی و حس مذهبی مبحث قابل طرحی است که چگونه در جنگ میان دو کشور از آن استفاده میشود. نگاه شما بیشتر انگار متوجه بطن جنگ است تا تبعات جنگ ؟ مگر داستان «پاپوش» تبعات جنگ نیست یا «جیر جیرک»؛ حتی «درخت کلاغ» تبعات جنگ است . مادری که دخترش را از دست میدهد و نمیتواند نبودش را فراموش کند، اگر اینها تبعات جنگ نیست پس چیست؟ چرا هست اما شاید کمتر به تبعات جنگ توجه میکنید؟ این طور فکر نمیکنم . در هر مجموعهای که این چند سال از من در آمده این رویکرد وجود داشته .سعی کردهام همه چیز را سفید و سیاه نبینم. این نگاه، نگاه اسطورهای است که همه چیز را در دو قطب خوب یا بد، سفید یا سیاه میبیند. زمانی که «باغ تلو» در آمد عدهای گفتند نباید از این موضوع و تبعات اسارت حرف میزدی. یا داستان «تلخک»، «پدر ساکت ما» در مجموعه «گوساله سرگردان» بازهم بگویم؟ نویسندگان زیادی هستند که برای نشان دادن تفاوت خود با دیگران دم از این میزنند که اثر خودشان را پس از انتشار دیگر نمیخوانند و به آن باز نمیگردند، شما خودتان را از این دسته میدانید؟ نه من وقتی نوشتن یک اثر را تمام میکنم طبیعی است که تا زمانی که داغی آن را بر تنم دارم، میتوانم راجع به آن صحبت کنم ولی خوب وقتی اثری چند سال از چاپش و چند سال بیشتر از نوشتنش میگذرد دیگر حرفی برای من به عنوان نویسنده باقی نمیماند.من کارم را کرده ام. این نوعی سرد شدن است نسبت به اثر، یعنی ذهن من درگیر جای دیگر و اثری دیگر شده. این سردی را نباید به حساب بیتفاوتی یا دوستنداشتن یا حتی پشیمانی گذاشت. ضعیفترین آثار برای نویسنده نوعی تجربه است. نوعی تجربه اندوزی است. خاصیت کار خلاق اینگونه است. ولی فکر نمیکنید امروز و در موقعیت کنونی مخاطب داستانهای جنگی شما طالب نگاه امروزتان به جنگ باشد؟ این که چطور میشود باورهای یک فرد یا یک قوم را به باور قدیم یا جدید تقسیم کرد. نمیدانم . این داستانها را چه کسی گفته؟ و با چه باوری گفته؟ فکر کنم اینها زیاد مهم نباشد مهم این است که خواننده این داستان بتواند با این آثار ارتباط برقرار کند. به نظر خودم که همه این قصهها نو و تازه هستند. از طرفی تا زمانی که خبری به شما نرسیده آن خبر تازه و بکر است. پس تا کسی آنها را نخوانده هنوز تازه هستند. ولی خوب قبول دارید که فضای این قصهها با فضایی که امروز نیاز داریم از ادبیات جنگ روایت شود فاصله دارد؟ من هم دارم در این زمانه تنفس میکنم، کاری ندارم که دیگران چه میخواهند یا نمیخواهند ، به روز مینویسند و یا به دیروز مینویسند. وقتی چیزی ذهنم را به خود مشغول کرد آن را مینویسم. به همان سبک و سیاق که بلدم. منظور من این است که مخاطب امروز، در داستان به دنبال روایتهای اجتماعی و امروزی از جنگ است. موضع انسانهای جنگ در همین امروز ماست، روایتهایی که زمان وقوع آن هم جنگ همین روزها باشد و این نگاه انگار در نوع روایت شما کم رنگ است؟ نه اینگونه نیست. نمیدانم چند داستان این مجموعه در تعریف شما میگنجد. مثلا در «پاپوش»، سعی کردهام از منظر زنی که دارد یک مجروح شیمیایی را تحمل میکند به اطرافش نگاه کنم. ما در فیلمها و داستانها خانوادهای که در حال تحمل مشقات جنگ است را کمتر میبینیم. نمونه خوب این موضوع فیلم گیلانه است. واقعا این فیلم تاثیر گذار است. شاید ،ولی این قصهها حاصل نگاه امروز شما نیستند مگر اینکه اذعان کنید این نگاه تغییر کرده است. این قصه ها حاصل نگاه من به جنگ است. نوع نگاه را شما باید تشخیص بدهید. همان طور که در سالهای دهه هفتاد وقتی مجموعه اول من به نام صلح درآمد گفتند چرا صلح؟ و مرا بهعنوان یک نویسنده ضد جنگ شناختند. نه آن روز حرف آن منتقدها را فهمیدم نه امروز حرف شما را! فقط میدانم یکسری از این قصهها به زمان جنگ برمیگردد و بخشی به دوران بعد از جنگ. خوب برخی از داستانهای بعد از جنگ فاصلهشان با زمان جنگ نزدیکتر است و یکسری دورتر. منظورتان را میفهمم که شاید این فاصله گاهی باعث شود قصهای خلق شود که مربوط به زمان حال نباشد اما الزامی هم برای این مسئله وجود ندارد که حتما باید داستان در زمان ما و با نگاه حال نوشته شده باشد. اثر هنری برای امروزی بودن نیاز ندارد که در روزگار امروز بگذرد. مثلا در داستان «جیرجیرک» مگر نمیشود ردپای امروزمان را ببینیم. من فقط زمان را کشیدم عقب و آدمها را بردم به آن سالها ولی آن آدمها را امروز می توانیم ببینیم. پس دوباره میپرسم اگر شما نگاه امروزی به جنگ را میپسندید چرا هنوز به انتشار مجدد داستانهای آن ایام رضایت میدهید؟ اول از همه باید بگوییم این قصهها چندان هم قدیمی نیستند نوشتن آنها نهایتا به پنج یا شش سال قبل باز میگردد. البته چند تایی از آنها را قبلا جاهایی چاپ کردهام. سعی کردم در این مجموعه داستانهایی را انتخاب کنم و در کنار هم دوباره جمع کنم که از یک حس و حال مشترک برخوردار باشند وگرنه دو سالی هست که من کمتر در گونه ادبیات جنگ داستان کوتاه نوشتهام، نه اینکه نخواهم بنویسم، چیزهای دیگری نوشتهام . زخم جنگ نمیگذارد که ننویسم. جنگ نوجوانی نسل مرا بلعیده و در نتیجه به مرور باید حوادث دیگری اتفاق بیفتد تا آنها را فراموش کنیم تا بتوانیم از این زخم فاصله بگیریم. این را هم داخل پرانتز بگویم داستانهای جدیدم فقط با موضوع جنگ نیست داستانهای غیر جنگی هم دارم که چاپ نمیکنند و میگویند فعلا به صلاح نیست. برگردیم به قصه های زیر خاکی، چقدر این داستانها مستند هستند و پای در واقعیت دارند؟ خود داستان «زیرخاکی» واقعیت دارد و بر اساس یک خاطره حقیقی نوشته شده است. اجرای نمایشنامه خیابانی آن را در تلویزیون دیدم، خیلی مختصر و کوتاه. واقعا تکان دهنده بود دفعه اولی که این داستان چاپ شد،به صورت کتابهای همراه همشهری در تیراژی بیش از 400هزار نسخه منتشر شد. داستان «درخت کلاغ» هم بر اساس یک خاطره حقیقی بود که گفتم؛ بمباران یک مدرسه دخترانه در شهر میانه. داستان «بلابل» هم همینطور. در یکی از خاطرات اسرا خواندم.کتاب «زندگیدرمه» یعقوبمرادی. این کتاب هم محشراست. خوشبختانه کسی آن را ندیده، مثل باقی کارها! اما جدای از اینها میخواهم بگویم نگاه شما به ادبیات یک نگاه ژورنالیستی است و طبیعی است که در این نگاه شما به دنبال حقیقت وبازتاب فوری آن در امروز و زمان حال باشید اما ادبیات اینگونه نیست. از ادبیات داستانی نباید بخواهیم که صریح و سر راست به شما چیزی را بگوید، شاید شعر این خاصیت را داشته باشد، این توان را داشته باشد که نسبت به زمان سریع پاسخ بگوید ولی رمان و داستان و حتی نمایش اینگونه نیستند. پس این اختلاف نگاه از کجا ناشی می شود؟ ما باید قبول کنیم که بین نسل من با نسل شما شکاف افتاده است و «زیرخاکی» روایت همین شکاف و فاصلههاست. دو دنیای متفاوت. زیر پوست این داستانها لایههایی از همین شکاف نهفته است. شاید شما نتوانید خودتان را در آن ببینید ولی من دارم جامعه امروز خودم را در آن میبینم .همین که هیچ کس حرف هیچ کس را نمیفهمد یا نمیخواهد که بفهمد. همین که آدمها خودشان را بینیاز از قانون میبینند، و با دور زدن قانون کارشان را جلو میبرند؛ قانون آنها یعنی حاکمیت من. این در گذشته این جامعه نهفته است. بیایید سوژههای تکرار نشده فضای داستانی شما را جدا کنیم . فضاهای داستانی شما در این قصهها را میتوانیم در قصههای خود شما ببینیم. صحبت بر سر این است که اگر شما حتی برای خودتان شأن ثبت این رویدادها را قائل هستید آیا نباید روایت داستانیتان از آنها در فضایی متفاوتتر و لااقل غیرتکراریتر بیان شود؟ ببینید! تغییری اتفاق افتاده است. در همه ما. هیچ کدام از ما آدمهای قبل نیستیم. این داستانها و فضای آنها به نظرم مشکلی ندارد مشکل در خود ماست که انتظار تغییر داریم. این تغییر در جامعه ما زودتر از متن جامعه و فرهنگ رخ داده است؛ اتفاق میمونی است. ولی چاره چیست؟ همه مثل شما انتظار دارند تمامی تغییرات را حالا بینند. تعجیل در تغییر. این خاصیت جوانی است. یادتان باشد که کاری که شما امروز میخوانید مربوط به دیروز نویسنده است. منبع: تهران امروز
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 451]
صفحات پیشنهادی
عاشق شدن جنگ و صلح نمی شناسد
عاشق شدن جنگ و صلح نمی شناسد-وبلاگ > قیصری، مجید - زخم جنگ نمیگذارد که ننویسم. جنگ نوجوانی نسل مرا بلعیده و در نتیجه به مرور باید حوادث دیگری اتفاق ...
عاشق شدن جنگ و صلح نمی شناسد-وبلاگ > قیصری، مجید - زخم جنگ نمیگذارد که ننویسم. جنگ نوجوانی نسل مرا بلعیده و در نتیجه به مرور باید حوادث دیگری اتفاق ...
جوجه کباب درسته در فر
جوجه کباب درسته در فر · تغییرات فیزیکی کنسرو در هنگام فاسد شدن · عاشق شدن جنگ و صلح نمی شناسد · اخباری از لیگهای اسپانیا ، آلمان و ایتالیا ... . گوناگون ...
جوجه کباب درسته در فر · تغییرات فیزیکی کنسرو در هنگام فاسد شدن · عاشق شدن جنگ و صلح نمی شناسد · اخباری از لیگهای اسپانیا ، آلمان و ایتالیا ... . گوناگون ...
باور می کنید این زن یک ربات باشد!!
عاشق شدن جنگ و صلح نمی شناسد چرا هست اما شاید کمتر به تبعات جنگ توجه میکنید؟ این طور فکر نمیکنم . ... این که چطور میشود باورهای یک فرد یا یک قوم را به باور ...
عاشق شدن جنگ و صلح نمی شناسد چرا هست اما شاید کمتر به تبعات جنگ توجه میکنید؟ این طور فکر نمیکنم . ... این که چطور میشود باورهای یک فرد یا یک قوم را به باور ...
كتاب ما شنيدهها را ديديم منتشر شد
عاشق شدن جنگ و صلح نمی شناسد اگر اشتباه نکنم، اسم کتاب نیمکتهای سوخته بود. رد پایعشق هم صدایش در این مجموعه شنیده میشود؟ ... در داستانهای جنگ ما کمتر عشق ...
عاشق شدن جنگ و صلح نمی شناسد اگر اشتباه نکنم، اسم کتاب نیمکتهای سوخته بود. رد پایعشق هم صدایش در این مجموعه شنیده میشود؟ ... در داستانهای جنگ ما کمتر عشق ...
- حمله مستقیم موسوی به امام خمینی (ره)
جنگ ما جنگ عقیده است، و جغرافیا و مرز نمی شناسد و ما باید در جنگ اعتقادیمان بسیج ... ولی در هر حال آن چیزی كه در سرنوشت روحانیت واقعی نیست سازش و تسلیم شدن در ...
جنگ ما جنگ عقیده است، و جغرافیا و مرز نمی شناسد و ما باید در جنگ اعتقادیمان بسیج ... ولی در هر حال آن چیزی كه در سرنوشت روحانیت واقعی نیست سازش و تسلیم شدن در ...
روز مبارزه با سلاحهای شیمیایی و میکروبی
تأملات فلسفه را بهانه میکنند برای جنگ؛ پیشرفتهای علم را اسلحه میکنند برای کشتن. ... به تو تقدیم می کنمروز ویران شدن روحنویسنده: حسین هدایتیگستاخی انسان در مقابل سرنوشت ... آن سوی تو را هیچ پنجرهای نمیشناسد. ... آنان میخواهند ماهی قرمز قلبهای عاشق را در تنگ شکسته سینهها حبس کنند، آن قدر که در ... طرفداران صلح، یا.
تأملات فلسفه را بهانه میکنند برای جنگ؛ پیشرفتهای علم را اسلحه میکنند برای کشتن. ... به تو تقدیم می کنمروز ویران شدن روحنویسنده: حسین هدایتیگستاخی انسان در مقابل سرنوشت ... آن سوی تو را هیچ پنجرهای نمیشناسد. ... آنان میخواهند ماهی قرمز قلبهای عاشق را در تنگ شکسته سینهها حبس کنند، آن قدر که در ... طرفداران صلح، یا.
11 پیشنهاد احمدینژاد برای خلع سلاح جهانی/ آمریکا نباید عضو ...
این اقدام، به ظاهر، دست برتر را برای امریکا و متحدینش در جنگ دوم پدیدآورد لیکن خود .... در خاورمیانه.10- برچیده شدن سلاحهای هستهای در پایگاههای نظامی امریکا و متحدانش ... برای پیشرفت خود به بمب اتم نیاز ندارد و آن را مایه عزت و افتخار نمی شناسد. ... همه ملتها عاشق صلح و برادری و یگانه پرستی اند و از تبعیض و بی عدالتی رنج می برند.
این اقدام، به ظاهر، دست برتر را برای امریکا و متحدینش در جنگ دوم پدیدآورد لیکن خود .... در خاورمیانه.10- برچیده شدن سلاحهای هستهای در پایگاههای نظامی امریکا و متحدانش ... برای پیشرفت خود به بمب اتم نیاز ندارد و آن را مایه عزت و افتخار نمی شناسد. ... همه ملتها عاشق صلح و برادری و یگانه پرستی اند و از تبعیض و بی عدالتی رنج می برند.
گفتوگوي خبرساز احمدينژاد با شبكه CBS آمريكا
حزب الله هم در رفتاري متقابل سعي درانتقام مي كند و با اين عمل باعث آواره شدن، وارد آمدن ... هيچ يك از ما به خاطر جنگ و خونريزي احساس خوشحالي نمي كنيم به همين دليل هم در ... احمدي نژاد: شوراي امنيت با هدف كمك به برقراري صلح و عدالت به وجود آمده اما امروز مي بينم .... به هر حال شما مي توانيد عاشق انسان ها باشيد و همه مردم را با همه كيش و مسلك دوست ...
حزب الله هم در رفتاري متقابل سعي درانتقام مي كند و با اين عمل باعث آواره شدن، وارد آمدن ... هيچ يك از ما به خاطر جنگ و خونريزي احساس خوشحالي نمي كنيم به همين دليل هم در ... احمدي نژاد: شوراي امنيت با هدف كمك به برقراري صلح و عدالت به وجود آمده اما امروز مي بينم .... به هر حال شما مي توانيد عاشق انسان ها باشيد و همه مردم را با همه كيش و مسلك دوست ...
Braveheart
سبک و سیاق او در فرمانروایی به گونهای بود که ثبات اقتصادی و صلح را برقرار و سلطه طلبی ... کشته شدن نامزد والاس به دست انگلیسیها خشم والاس را برمی انگیزد. ... یعنی همان روستای کوچک که در آنجا شیفته و عاشق دختری است به نام "مارن". نکته جالب اینجاست که "مارن" "ویلیام" را نمیشناسد اما "ویلیام" سالها به عشق او زندگی کرده است.
سبک و سیاق او در فرمانروایی به گونهای بود که ثبات اقتصادی و صلح را برقرار و سلطه طلبی ... کشته شدن نامزد والاس به دست انگلیسیها خشم والاس را برمی انگیزد. ... یعنی همان روستای کوچک که در آنجا شیفته و عاشق دختری است به نام "مارن". نکته جالب اینجاست که "مارن" "ویلیام" را نمیشناسد اما "ویلیام" سالها به عشق او زندگی کرده است.
پنجاه سالگی 30 فیلم بزرگ (3)
این فیلم داستان واقعی یک خانواده یهودی طی جنگ دوم جهانی در آمستردام است که خودشان را .... کاجال که تا آن موقع پدرش را ندیده بود، وی را به عنوان پدر نمی پذیرد. .... بنابراین به جای مرگ، اُرُرا به خواب عمیقی خواهد رفت تا زمانی که با بوسه عاشق واقعی ... در دهه پنجاه هنوز خبری از کامپیوتری شدن سیستم های نقاشی و رنگ آمیزی انیمیشن ها نبود.
این فیلم داستان واقعی یک خانواده یهودی طی جنگ دوم جهانی در آمستردام است که خودشان را .... کاجال که تا آن موقع پدرش را ندیده بود، وی را به عنوان پدر نمی پذیرد. .... بنابراین به جای مرگ، اُرُرا به خواب عمیقی خواهد رفت تا زمانی که با بوسه عاشق واقعی ... در دهه پنجاه هنوز خبری از کامپیوتری شدن سیستم های نقاشی و رنگ آمیزی انیمیشن ها نبود.
-
گوناگون
پربازدیدترینها