واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: ۶ماه زندان براى سرقت ۲ هزار تومان پسرك دستبند به دست همراه افسر پرونده وارد شعبه ۱۱۸۳ دادگاه جرائم اطفال شد. در حالى كه رنگ صورتش پريده بود ، قاضى دادگاه دقايقى پس از مطالعه پرونده به پسر نوجوان گفت: به چه دليل به اين پيرمرد -اشاره به شاكى پرونده- در پارك حمله كردى شهاب هم در پاسخ گفت: ۱۵ ساله بودم كه پدر و مادرم پس از سال ها زندگى مشترك به علت اختلاف هاى شديد خانوادگى از هم جدا شدند. مادرم هميشه اصرار داشت براى زندگى به خارج از كشور برويم. اما پدر به هيچ عنوان موافق نبود و زير بار حرف مادرم نمى رفت. از همان موقع مشاجره و درگيرى پدر و مادرم شدت گرفت. خانه مان ميدان جنگ شده بود بالاخره پدرم به خاطر اصرار و پافشارى مادرم او را طلاق داد. بدبختى و دربدرى من هم از همان موقع شروع شد. پدرم پس از سه ماه با منشى شركتش كه دختر جوانى بود ازدواج كرد . همان موقع نامادرى ام كه چشم ديدن مرا نداشت از پدرم خواست تا سرپرستى مرا به مادربزرگم بسپارد. تنهايى، غريبى و اوضاع به هم ريخته زندگى بشدت آزارم مى داد. مادربزرگم كه مادرم را عامل بدبختى همه مى دانست دائم به او ناسزا مى گفت و سر من هم غر مى زد. از تنهايى و بى كسى خسته شده بودم. به همين خاطر هم ميلى براى درس خواندن نداشتم. افسرده و رنجور شده بودم. نه مادرى داشتم كه با او درددل كنم نه پدرى كه بتوانم به او تكيه نمايم. سرانجام به خاطر رفتارهاى بد مادربزرگم -مادر پدر- از خانه اش فرار كردم چند شبى با وحشت و دلهره در پارك مى خوابيدم تا اين كه يك روز با پسر جوانى به نام «سعيد» آشنا شدم. او با چرب زبانى و به بهانه اين كه مى خواهد كمكم كند مرا خام كرد و به خانه اش برد. طى چند روز متوجه شدم در دام سعيد كه فروشنده مواد مخدر «كراك» بود اسير شده ام. اما جرأت نداشتم به او اعتراض كنم. چون او تهديدم كرده بود كه مرا به جرم حمل مواد مخدر تحويل مأموران خواهد داد. اوايل سعى داشتم خودم را آلوده مواد نكنم اما با اصرارهاى شديد سعيد من هم «كراك» مصرف كردم. بدين ترتيب سعيد نامرد مرا در دامى كه برايم پهن كرده بود اسير كرد. مدتى بعد هم با زور او و براى پول درآوردن مجبور به فروش مواد مخدر شدم اما كابوس هاى شبانه رهايم نمى كرد. بشدت دچار عذاب وجدان شده بودم. چرا كه دختران و پسران هم سن و سال خودم را آلوده مواد كرده بودم اما چاره اى نداشتم. كم كم مصرف خودم هم بالا رفت و ناخواسته يك معتاد حرفه اى و پرمصرف شدم. از طرف ديگر به خاطر اختلاف هاى مالى پس از جر و بحث، سعيد هم مرا از خانه اش بيرون انداخت. ديگر سرپناهى نداشتم تا به آنجا پناه ببرم. روى بازگشت به خانه مادربزرگم را هم نداشتم. چند روزى با پول هايى كه از قبل پس انداز كرده بودم «كراك» خريدم تا اين كه پس اندازم تمام شد. آن روز حالم خيلى بد بود و نياز شديدى به مواد داشتم، هر طورى بود مى خواستم مواد تهيه كنم، «خمار خمار» بودم. هيچ كدام از فروشنده ها هم حاضر نبودند جنس نسيه بدهند. همان موقع پيرمردى را از دور در پارك ديدم كه ساعت ها آنجا نشسته بود. اختيارم را از دست داده بودم . براى تأمين مواد حاضر به هر كارى بودم. به طرف پيرمرد رفتم و روى نيمكت كنارش نشستم. پارك خلوت بود، همان موقع با كاردى كه همراه داشتم او را تهديدكرده خواستم تمامى پول هايش را به من بدهد. او هم دو هزار تومان بيشتر نداشت و براى نجات جانش آن را به من داد. پول مصرف يك وعده ام تهيه شد. با عجله از فروشنده اى كه در پارك بود «كراك» خريدم و مصرف كردم. دوباره به همان پارك برگشتم. شب روى يك نيمكت خوابيده بودم كه توسط مأموران دستگير شدم. همان موقع فهميدم پيرمرد بلافاصله با مراجعه به كلانترى ۱۵۱ يافت آباد از من شكايت كرده است. آن شب پدرم را بعداز چند ماه در كلانترى ديدم. صورتش چروكيده بود، خودش را سرزنش مى كرد اما سرزنش هايش بى فايده بود چون زندگى من تباه شده بود . مادرم هم وقتى فهميد من از خانه مادربزرگم فرار كرده و اسير اعتياد شده ام بلافاصله به ايران بازگشته. اما دوست ندارم او را ببينم چون پدر و مادرم مرا رها كردند و به دنبال زندگى خودشان رفتند. قاضى دادگاه پس از شنيدن اظهارات متهم و شاكى پرونده، پسر نوجوان را به شش ماه حبس محكوم كرد. منبع: ایران
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 433]