واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: من چی میگم ، مامان چی میگه !!!گفتگو با کودکان (1)
سؤالات کودکان و معانی پنهان این سؤالاتگفتگو با کودکان هنری خاصّ است که اصول و مفاهیم ویژه خود را دارد. کودکان وقتی با کسی ارتباط برقرار میکنند،عمدتاً آنچه را که واقعاً در نظردارند، بیان نمیکنند.پیامهای کودکان غالباً جنبه رمزی دارد که برای درک این پیامها بایستی این جنبه رمز را درک کرد و کشف رمز انجام داد.«اندی» دهساله از پدرش پرسید: «بابا، در هارلم چند تا بچّه بیسرپرست هست؟» پدر «اندی» که فردی روشنفکر و شیمیدان است، از اینکه دید فرزندش نسبت به مشکلات اجتماعی علاقه نشان میدهد خوشحال شد و پس از یک سخنرانی مفصّل درباره این موضوع، به صورت پسرش نظری انداخت. ولی «اندی» دلش راضی نشد و باز درباره آن موضوع سوال کرد: بابا، در شهر نیویورک چند تا بچّه بیسرپرست هست؟» در آمریکا چند تا؟» « در اروپا؟» «در دنیا؟»پدر «اندی» سرانجام متوجّه شد که پسرش دغدغهای درباره یک مشکل اجتماعی ندارد، بلکه علاقه او نسبت بدین مسئله بیشتر از یک جنبه فردی و غیرهمگانی برخوردار است. «اندی» از این بیشتر وحشت داشت که مبادا خود وی هم یکی از آن بچههای بیسرپرست بشود و احساس همدردی نسبت به آن بچّههای بیسرپرست کمتر باعث سوالش بود. او علاقهای به دانستن تعداد بچّههای بیسرپرست نداشت، بلکه میخواست از طرف پدر اطمینان حاصل کند که او را تنها رها نخواهند کرد.در موردی دیگر، «بروس» پنجساله در حالی که به همراه مادرش برای اولین بار از کودکستانی دیدار میکرد، نظری به نقاشیهای روی دیوار انداخت و به صدای بلند پرسید: «این نقاشیهای بدترکیب را چه کسی کشیده، هان؟»مادر خجالت کشید؛ نگاهی سرزنش آمیز به پسرش کرد و فوراً گفت: «درست نیست که آدم بگوید نقاشیهای به این قشنگی زشت هستند.»مربی کودکستان که به مفهوم اصلی سوال «بروس» پی برده بود، لبخندی زد و گفت: «تو اینجا مجبور نیستی نقاشیهای قشنگ بکشی. اگر دوست داری، میتوانی نقّاشیهای بدترکیب هم بکشی.» لبخندی از رضایت بر چهره «بروس» نمایان شد، چرا که برای این سوال پنهانی خود که «اگر پسری خوب نقّاشی نکند چکارش میکنند؟» جوابی یافته بود.سپس «بروس» ماشین آتشنشانی اسباب بازیای را برداشت و ریاکارانه و خودبینانه پرسید: «چه کسی این ماشین آتشنشانی را شکسته؟» مادرش پاسخ داد: «آخر تو که اینجا کسی را نمیشناسی، پس چه فرقی به حالت میکند که بدانی چه کسی این کار را کرد؟»«بروس» براستی علاقهای به دانستن اسامی نداشت. او میخواست بداند با پسرانی که اسباببازیها را میشکنند، چگونه رفتار میشود. مربی که متوجه منظور اصلی «بروس» شده بود جواب مناسبی به او داد: «اسباببازیها را برای بازی ساختهاند و گاهی وقتها هم میشود که این اسباببازیها بشکنند. از این اتّفاقها پیش میآید.»«بروس» که راضی به نظر میرسید و مهارتش در گفتگو، اطلاعات لازم را در اختیارش قرار داده بود با خود گفت: «این خانم معلم زن خوبی است؛ زود عصبانی نمیشود، حتّی اگر نقّاشی زشت از آب در بیاید یا اسباب بازی بشکند. پس من نباید ترسی از او داشته باشم. اینجا جای قابل اطمینانی برای ماندن است.» «بروس» برای مادرش دست تکان داد و خداحافظی کرد، و بعد به طرف مربی کودکستان رفت تا اولین روزش را در کودکستان شروع کند.«کارول» دوازدهساله مضطرب و گریان بود، زیرا پسرعموی محبوبش پس از آنکه تابستان را با او بسر برده بود، حالا به خانهاش باز میگشت.«کارول» (با چشمانی اشکبار): «سوزی دارد میرود و من باز هم تنها خواهم بود.»مادر: «دوست دیگری پیدا خواهی کرد.»«کارول»: «نه، من خیلی تنها خواهم بود، خیلی.»مادر: «چند روز که بگذرد فراموش میکنی و باز میشود مثل سابق. تو فقط صبر بکن.»«کارول»: «اوه، مامان!» (هق هق میگرید.)مادر: «تو مگر بچّهای، دختر، تو دوازده سال داری و حالا مثل یک نی نی کوچولو گریه میکنی. وای وای وای!»آنگاه «کارول» نگاهی سرد و بیروح به مادر کرد و به اتاقش گریخت و در را هم پشت سرخودش بست. این پیشامد باید پایانی خوشتر از این میداشت. با احساس کودک برخوردی جدی باید کرد، حتّی اگر خود موقعیت، آنچنان که باید جدی نباشد. از دید مادر، جدایی پس از تعطیلات شاید بحرانی و مهم بهحساب نیاید و نیازی به گریه کردن هم نداشته باشد، اما با این حال، واکنش او در برابر دخترش نمیبایست خالی از همدردی بود. مادر میتوانست به خودش بگوید: «دخترم کارول غمگین و تحت فشار است، من اگر به او نشان بدهم که از علت ناراحتی و غمگین بودنش خبر دارم، میتوانم بهترین کمک را به او بکنم.» وی میتوانست یکی از جملات زیر یا همه آنها را به دخترش بگوید:«بدون سوزی تنها خواهی بود.»«تو همین الآن هم دلت برایش تنگ شده است.»«شما که این همه به هم خو گرفتهاید، سخت است که از هم دور باشید.»«سوزی که اینجا نیست لابد به نظرت میآید که خانه چیزی را کم دارد.»این نوع پاسخها باعث خواهد شد که رابطهای صمیمی و نزدیک بین مادر و کودک ایجاد شود.وقتی کودک احساس کند که او را درک میکنند، تنهایی و لطمه روحیاش محو خواهد شد. و از طرفی، عشق و علاقه کودک نسبت به مادرش زیادتر می شود، زیرا مادر او را درک میکند. برای روان ضربدیده کودک، همدردی مادر در حکم یک نوع مرهم عاطفی است.ادامه دارد...منبع: کتاب :رابطه والدین با فرزندان(راه حلهای جدید برای مسائل قدیمی)نویسنده:دکتر هایم جی.گیناتلینک:- دروغگویی در كودكان- 11 روش ساده و موثر برای تربیت و پرورش كودكی شاد- كودكان 4 تا 6 ساله را بهتر بشناسیم- مراحل پرورش مذهبی کودک- راه های پیشگیری و درمان ناكامی- آثار و نشانه های انزواجویی و عزلت در کودکان- ماهیت انزواجویی در کودکان- راه های برقراری پیوندهای عاطفی بین کودک و والدین
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 476]