محبوبترینها
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1853290995
راز انكار رحلت پيامبر صليالله عليه و آله
واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان:
رسول اكرم صلياللهعليهوآله در آخرين سفرحج(1) (در عرفه)، در مكه(2)، در غديرخم(3)، در مدينه قبل از بيماري(4) و بعد از آن(5) در جمع ياران يا در ضمن سخنرانى عمومي، با صراحت و بدون هيچ ابهام، از رحلت خود خبر داد. چنان كه قرآن رهروان رسول خدا صلياللهعليهوآله را آگاه ساخته بود كه پيامبرهم در نياز به خوراك و پوشاك و ازدواج و وقوع بيمارى و پيرى مانند ديگر افراد بشر است و همانند آنان خواهد مُرد.(6)
در حجةالوداع در هنگام رميجمرات فرمود: مناسك خود را از من فراگيريد، شايد بعد از امسال ديگر به حج نيايم.(7) هرگز مرا ديگر در اين جايگاه نخواهيد ديد.(8)
هنگام بازگشت نيز در اجتماع بزرگ حاجيان فرمود: نزديك است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمايم.(9)
عبداللّه بن مسعود گويد:
پيامبراكرم صلياللهعليهوآله يك ماه قبل از رحلت، ما را از وفات خود آگاه نمود... عرض كرديم:
اى رسول خدا! رحلت شما در چه موقع خواهد بود؟ فرمود: فراق نزديك شده و بازگشت به سوى خداوند است.(10)
زمانى نيز فرمود:
نزديك است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمايم و من دو چيزگران در ميان شما ميگذارم و ميروم: كتاب خدا و عترتم، اهلبيتم... و خداوند لطيف و آگاه به من خبر داد كه اين دو هرگز از يكديگر جدا نشوند تا كنار حوض كوثر برمن وارد شوند. پس خوب بينديشيد چگونه با آن دو رفتار خواهيد نمود.(11)
روزى به آن حضرت خبر دادند كه مردم از وقوع مرگ شما اندوهگين و نگرانند. پيامبر در حالى كه به فضل بن عباس و على بن ابيطالب عليهالسلام تكيه داده بود به سوى مسجد رهسپار گرديد و پس از درود و سپاس پروردگار، فرمود: به من خبر دادهاند شما از مرگ پيامبر خود درهراس هستيد. آيا پيش از من، پيامبرى بوده است كه جاودان باشد؟! آگاه باشيد، من به رحمت پروردگار خود خواهم پيوست و شما نيز به رحمت پروردگار خود ملحق خواهيد شد... .(12)
در فرصتى ديگر مردم را به رعايت حقوق انصار سفارش و در خطاب به انصار فرمود:
اى گروه انصار، زمان فراق و هجران نزديك است، من دعوت شده و دعوت را پذيرفتهام... بدانيد دو چيز است كه از نظر من بين آن دو هيچ تفاوتى نيست. اگر بين آن دو مقايسه شود به اندازه تار مويى بين آن دو فرقى نميگذارم. هركس يكى را ترك كند مثل اين است كه آن ديگرى راهم ترك كرده است... آن دو كتاب آسمانى و اهلبيت رسالت هستند... سفارش مرا در مورد اهلبيت من رعايت كنيد و...
نيز فرمود:
آيا شما را به چيزى راهنمايى نكنم كه اگر بدان چنگ زنيد، پس از آن هرگز به ضلالت نيفتيد؟ گفتند: بلي، اى رسول خدا. فرمود: آن (چيز) على است. با دوستى من دوستش بداريد و به احترام و بزرگداشت من، او را محترم و بزرگ بداريد. آنچه گفتم جبرئيل از طرف خداوند به من دستور داده بود.(13)
ابن حجر هيثمى گويد: پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله در بيمارى خود كه به رحلتش انجاميد، فرمود:
مرگ من به همين زودى فرا ميرسد و من سخن خود را به شما رساندم و راه بهانه و عذر را بر شما بستم. آگاه باشيد، من كتاب پروردگارم و اهلبيت خود را در ميان شما ميگذارم و ميروم. سپس دست على را گرفت و بالا برد و فرمود:
اين شخص على بن ابيطالب است كه همراه با قرآن است و قرآن با على است و از يكديگر جدا نشوند تا روز قيامت كه با من ملاقات نمايند.(14)
در روز دوشنبه آخرين روز از زندگى رسول اكرم صلياللهعليهوآله آن بزرگوار در مسجد پس از انجام نماز صبح فرمود: اى مردم! آتش فتنهها شعلهور گرديده و فتنهها همچون پارههاى امواج تاريك شب روى آورده است.(15)
رسول خدا صلياللهعليهوآله در حالى جان سپرد كه سر در دامن عليبن ابيطالب عليهالسلام داشت.(16) على عليهالسلام شيون كنان، رحلت پيامبر صلياللهعليهوآله را به اطرافيان خبر داد. در اين زمان ابوبكر به محل سكونت خود در «سُنح» رفته بود و عايشه به دنبال وى فرستاد تا بيدرنگ به شهرآيد.(17)
انكار رحلت رسول خدا صلياللهعليهوآله
چون خبر وفات پيامبر صلياللهعليهوآله زمزمه شد، عمر(18) به نهيب فرياد برآورد: هرگز چنين نيست. اين بعضى از منافقانند كه ميپندارند پيامبر مرده است! مردم بدانيد، به خدا سوگند، رسول خدا نمرده است بلكه به سوى پروردگار خود رفته، به همان گونه كه موسى به سوى پروردگار خود رفت، او چهل روز از پيروان خود غايب بود و پس از اين كه گفته شد او مرده است به نزد ايشان بازگشت. به خدا سوگند، رسول خدا باز ميگردد و دست و پاى كسانى را كه گمان بردهاند او مرده است، قطع خواهد كرد.(19)
او بيوقفه مردم را بيم ميداد و در هراس و ترديد ميگذارد(20) و آن كلمات را به قدرى تكرار كرد كه دهانش كف نمود.(21) ميگفت: هركس بگويد او مرده است با اين شمشير سرش را از تن جدا خواهم كرد.(22) خداوند تا وعدههايش را به دست او عملى نسازد، وى را نزد خود نميبرد.
رحلت براى خاندان پيامبر و مردم چنان قطعى و بديهى بود كه ابن ام مكتوم نابينا نيز كه جسد مطهر رسول خدا صلياللهعليهوآله را نميديد همانند عباس در اعتراض به عمر گفت: تو از خود چه ميگويي؟!
ابن ابيالحديد عذرخواهى عمر را چنين نقل كرده است: وقتى فهميدم رسول خدا صلياللهعليهوآله از دنيا رفته است، ترسيدم برسرزمامداري، جنجال و آشوبى به پا شود و انصار و ديگران، زمامدارى را به دست گيرند يا از اسلام بازگردند.
در آن هنگامه از خانواده حضرت كسى ترديد در رحلت رسول گرامى صلياللهعليهوآله نداشت و از همين رو جز عباس، شنيده نشد كه كسى با عمر سخن گفته و به او توجهى كرده باشد. جز اين كه برخى چون آشوبآفرينى عمر را ديدند، گفتند:
او چه ميگويد!! از وى بپرسيد مگر رسول خدا صلياللهعليهوآله در اين باره به تو چيزى فرموده كه اين گونه سراسيمه و آشفته سخن ميگويي! و او در پاسخ گفت: نه، اصلاً.(23)
موضوع رحلت براى خاندان پيامبر و مردم چنان قطعى و بديهى بود كه ابن ام مكتوم نابينا نيز كه جسد مطهر رسول خدا صلياللهعليهوآله را نميديد همانند عباس در اعتراض به عمر گفت: تو از خود چه ميگويي؟! مگر قرآن نيست كه ميفرمايد: «و ما محمّدٌ الاّ رسولٌ قد خلت من قبله الرُّسُلُ أَفَإِن ماتَ او قُتِلَ انقَلَبْتُم على أَعْقابِكُم و من ينقلب على عقبيهِ فلن يضُرَّ اللّهَ شيئاً و سَيجْزى اللّهُ الشّاكرين»(24)
محمد جز فرستادهاى كه پيش از او هم پيامبرانى (آمده و) گذشتند، نيست. آيا اگر او بميرد يا كشته شود از عقيده خود (به شيوه جاهليت) برميگرديد! هركس از عقيده خود بازگردد هرگز هيچ زيانى به خدا نميرساند و به زودى خداوند سپاسگزاران را پاداش ميدهد.
عباس ميافزود:
ترديد نيست كه رسول خدا صلياللهعليهوآله مرده است. بياييد او را دفن كنيم. (با فرض قطعى كه وى مرده است.) آيا خداوند شما را يك بار طعم مرگ ميچشاند و رسولش را دوبار! او بزرگوارتر از آن است كه دوبار بميرد. بياييد او را دفن كنيم. اگر راست باشد كه او نمرده بر خداوند دشوار نيست كه خاك را از روى او به يك سو زند و... .(25)
با اين حال، عمر بدون كمترين توجه به اعتراض آنان، بر نظر خود پافشارى ميكرد تا آن كه چند ساعتى بعد ابوبكر از محل سكونت خود در سُنح رسيد.(26) و چون چشم به جسد مطهر پيامبر صلياللهعليهوآله دوخت، همان آيه را كه پيشتر ديگران خوانده بودند خواند و عمر را به سكوت فراخواند و او نيز ساكت بر زمين نشست(27) و گفت:
گويا اين آيه را پيش از اين نشنيده بودم.(28) آيا اين از قرآن است؟!(29)
انگيزه انكار رحلت
محققان و مورخان اهل تسنن برپايه اعتراف عمر انگيزه او را زمينهسازى براى رسيدن ابوبكر به مدينه ياد كردهاند.
ابن ابيالحديد مينويسد:
عمر با اين اقدام ميخواست فرصتى براى رسيدن ابوبكر به محل فراهم آورده باشد؛ زيرا او در فرداى «سقيفه» قبل از سخنرانى ابوبكر در مسجد، ضمن عذرخواهى از اظهارات روز گذشته درانكار وفات پيامبر صلياللهعليهوآله ، گفت:
وقتى فهميدم رسول خدا صلياللهعليهوآله از دنيا رفته است، ترسيدم برسر زمامداري، جنجال و آشوب به پا شودو انصار و ديگران، زمامدارى را به دست گيرند يا از اسلام برگردند.(30) در حقيقت اظهارات عمر، به منظور حفاظت از دين و دولت بود.(!) تاابوبكر برسد... چنين دروغ مصلحتآميز در هر آيينى مشروع ميباشد. (31)
او مردم را در مورد مرگ حضرت تا حدّى به شك انداخت و آنها را از فكر در مورد اوضاع بعد از پيغمبر صلياللهعليهوآله و حوادثى كه انتظار وقوع آن ميرود، غافل نمود.(32)
عمر هر چند براى انديشيدن و چاره جويى به منظور توفيق در تصميم خود فرصت نداشت، طرح وى جوانب فراوانى را در برداشت:
1ـ طرح او براى مردمِ دوستدار پيامبر اميدوار كننده بود. آنها آرزو ميكردند اين سخن راست درآيد و رهبر خود را بدين زودى از دست ندهند.
2ـ آن طرح با خود شاهدى از قرآن داشت و نويد ميداد كه محمدخاتم صلياللهعليهوآله نيز چون موسى به ملاقات خدا شتافته و بهزودى باز ميگردد.
3 ـ برپايه آن ادعا چون پيامبر زنده است نيازى به كوشش براى تعيين جانشين او نيست.
4 ـ فرد معتقد به مرگ پيامبر، منافق است(33) و اقدام به بيعت با جانشين او علامت نفاق و تلاش براى ايجاد اختلاف ميان مسلمانان است.
5 ـ با آن كه به مرگ پيامبر اعتقاد يابد و با كسى به عنوان جانشين پيامبر بيعت كند بايد دست و پايش را قطع كرد.
6 ـ اين كه عمر تا پيش از ورود ابوبكر به سخن هيچ كس توجه نكرد و چون ابوبكر رسيد و جملهاى ميگويد و عمر آرام ميگيرد؛ زيركانه نقش ابوبكر را بزرگ مينماياند. اين واقعه حتى اگر صحنه سازى از پيش طراحى شده نبود، تا همين جا ميتوانست مردم را به نقش ابوبكر در رهبرى جامعه مسلمانان و آرام ساختن اوضاع متوجه سازد.
بسى جاى تعجب و تأسف است كه برخى نويسندگان غير شيعه، گاه در دفاع و توجيه واكنش عمر مينويسند: اين رفتار عمر از شدت علاقهاش به پيامبر و به موجب دهشتزدگى او از رحلت حضرت بود!(34) حال آنكه عمر خود در فرداى آن روز در حضور مردم در مسجد پيرامون رفتار ديروزش مطالبى گفته است كه هيچ اين توجيه و جانبدارى را تأييد نميكند.
ابن ابيالحديد عذرخواهى عمر را چنين نقل كرده است: وقتى فهميدم رسول خدا صلياللهعليهوآله از دنيا رفته است، ترسيدم برسرزمامداري، جنجال و آشوبى به پا شود و انصار و ديگران، زمامدارى را به دست گيرند يا از اسلام بازگردند.(35)
افزون براين، بايد پرسيد:
1- اگر رفتار او از دهشت وى از مرگ پيامبر صلياللهعليهوآله بود، ميبايست پس از اعلام قطعى ابوبكر، بردهشت وى افزوده ميشد نه اين كه آرام گيرد و بر زمين نشيند!
2ـ پس از اطلاع چرا در مراسم عزادارى و تغسيل و تشييع پيامبر شركت نجست و بيدرنگ به سقيفه شتافت؟
3 ـ چرا جز او چنين هراسان و دهشت زده نشد؟ آيا اندوه وى از دختر گرامى پيامبر بيشتر بود؟ چرا ابوبكر كه خشونت و قساوت قلب او را نداشت دچار چنين حالى نشد؟(36)
4 ـ آيا آن رفتار نيز از علاقه به پيامبر بود كه درحال حيات حضرت به وى نسبت هذيان و بيهودهگويى داد و به ديگران نيز نهيب زد كه گوش به حرف او ندهيد، درك و حواس درستى ندارد كه چه ميگويد؟!
5 ـ چرا شبهه وفات نكردن پيامبر تنها براى عمربن خطاب پيش آمد؟ او از كجا و به كدام آيه و روايت چنين حدس زد كه رسول خدا صلياللهعليهوآله نمرده است و چون موسى به ميقات رفته و به زودى باز ميگردد و دست و پا قطع ميكند؟!
6 ـ هنگامى كه اسامه براى تأخير درحركت سپاه خود عذر ميآورد كه نخواستم از مسافران حال تو را جويا شوم، خوب بود عمر ميگفت: اين بيتابى چرا؟! خداوند برشما منت نهاده است كه تا وعدههايش محقق نشود، پيامبر صلياللهعليهوآله از دنيا نخواهد رفت.(37) اين كه عمر خود عذر ميآورد كه در اين روزهاى حساس نبايد پيامبر را بدين حال تنها گذاشت دليل آن است كه آنها همه ميدانستند كه به زودى رسول خدا صلياللهعليهوآله رحلت خواهد كرد.
7 ـ چرا او پيش از تحقيق و اطمينان، اين گونه جنجال برانگيخت؟
8 ـ چه حكمت داشت كه تنها با تأييد ابوبكر آرام گرفت نه با سخن ديگران؟
«آياتى كه ابوبكر خواند، نبايد سبب شود كه او تغيير عقيده دهد، زيرا مفاد آيات جز اين نيست كه پيامبر صلياللهعليهوآله نيز به سان مردم ميميرد، در صورتى كه خليفه منكر امكان مرگ او نبود بلكه ميگفت: هنوز وقت مرگ وى فرا نرسيده است، زيرا هنوز كارهايى ناتمام مانده و رسالتهايى انجام نگرفته است.»(38)
به اعتراف ابنابيالحديد آن جنجال همه بهانه اتلاف وقت براى رسيدن ابوبكر بود(39) و جز اين، علتى نداشت.
[B]پى نوشت:
1 ـ الكامل، ج 2، ص 302؛ تاريخ طبري، ج 2، ص 205، چاپ دارالكتب العلميه، بيروت.
2 ـ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 109.
3 ـ همان، ص 110.
4 ـ الكامل، ج 2، ص 318، دارصادربيروت.
5 ـ شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 189 و 190.
6 ـ سوره فصيلت، آيه 6؛ آل عمران، آيه 144.
7 ـ البداية و النهاية، ج 5 ـ 6، ص 323، بيروت.
8 ـ الكامل، ج 2، ص 302، دارصادر؛ تاريخ طبري، ج 2، ص 205، بيروت دارالكتب العلميه.
9 ـ الغدير، ج 1، ص 11.
10 ـ سيرةالمصطفي، هاشم معروف، ص 709، دارالقلم، به نقل از شرح نهج البلاغه، ابن ابيالحديد، ج 3، ص 189 و 190.
11 ـ مسند احمد، ج 3، ص 17 و 26.
12 ـ السيرةالحلبيه، ج 3، ص 348.
13 ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابيالحديد، ج 9، ص 170.
14 ـ الصواعق المحرقه، باب 9، فصل 2، ص 75.
15 ـ تاريخ طبري، ج 2، ص 231؛ الطبقات الكبري، ج 2، ص 254؛ السيرةالحلبيه، ج 3، ص 350، و فرمود: من از آن بيم ندارم كه شما شرك ورزيد؛ بيمناكم از اين كه براى دنيا با يكديگر به نزاع برخيزيد و رقابت نماييد. (الطبقات الكبري، ج 2، ص 205)
16 ـ الطبقات الكبري،
17 ـ البداية و النهاية، ج 5، ص 244.
18 ـ عثمان بن عفّان نيز گفتار عمر را تكرار كرده است. (انساب الاشراف، ج 1، ص 567.)
19 ـ تاريخ طبري، ج 2، ص 232، بيروت؛ الكامل، ج 2، ص 323؛ الطبقات الكبري، ج 2، ص 226؛ سيرهابن هشام، ج 4، ص 315؛ مسند احمد، ص 219؛ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 95؛ البدايةو النهاية، ج 5، ص 244.
20ـ السيرةالحلبيه، ج 3، ص 349.
21 ـ الطبقات الكبري، ج 2، ص 276.
22 ـ تاريخ طبري، (6جلدي)، ج 3، ص 198، چاپ حسينيه، 1323 ق.
23 ـ البداية و النهاية، ج 5، ص 243، بيروت، 1966.
24 ـ سوره آل عمران، آيه 144.
25 ـ الطبقات الكبري، ج 2، ص 382، داراحياءالتراث العربي، بيروت؛ سنن دارمي، ج 1، ص 39 و 40.
26 ـ ابوبكر ساعاتى پيش از رحلت پيامبر اكرم(ص) به صلاحديد حضرت به سُنح رفته بود. (تاريخ طبري، ج 2، ص 231)، سُنح در يك ميلى مدينه قرار داشت.
27 ـ كنزالعمال، ج 4، ص 53، ح 1092.
28 ـ السيرةالحلبية، ج 3، ص 354؛ سيره ابن هشام، ج 4، ص 307؛ البداية والنهاية، ج 5، ص 242.
29 ـ البدايه و النهايه، ج 5، ص 243.
30 ـ شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 42.
31 ـ همان، ص 43.
32 ـ اسرار سقيفه، ص 163.
33 ـ عمر در حالى اين سخن را به زبان آورد كه ميدانست اولين فردى كه رحلت حضرت رسول(ص) را خبر داد، عليبن ابيطالب بود.
34 ـ با هزار تأسف درآثار برخى از نويسندگان شيعه جملاتى ديده ميشود كه توجيه فوق را تأييد ميكند. از آن نمونه، تاريخ تحليلى اسلام، دكتر جعفر شهيدي، ص 104 و 105.
35 ـ شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 42.
36 ـ شيعه و سنى به صراحت از خشونت و قساوت عمر ياد كردهاند.
37 ـ الشافي، سيد مرتضي، ص 252، به نقل ابنابيالحديد در شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 198.
38 ـ پيشوايى از نظر اسلام، ص 84 و 385.
39 ـ شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 42 و 43.
[/B]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 208]
-
گوناگون
پربازدیدترینها