واضح آرشیو وب فارسی:مهر: اهميت نظريهپردازي حقوقي جان آستين
خبرگزاري مهر - گروه دين و انديشه: نظريه پردازي جان آستين در باب حقوق به چند جهت داراي تازگي بود. يكي از اين وجوه آن است كه او نخستين نويسندهاي محسوب ميشد كه به شكل تحليلي به نظريه حقوق ميپرداخت. قبل از اين، ساير رويكردهايي كه به حقوق وجود داشتند بيشتر داراي زمينهاي تاريخي و اجتماعي بودند و يا مباحثي بودند كه در حوزه اخلاق و سياست انجام ميشدند.
حقوقشناسي تحليلي بر تحليل مفاهيم اساسي همچون « حقوق »، « حق ( قانوني )»، « وظيفه ( قانوني ) » و « اعتبار قانوني » تأكيد دارد. هرچند كه حقوقشناسي تحليلي در سالهاي اخير توسط افراد زيادي به چالش كشيده شد ( افرادي همچون ليتر در سال 1998 ) اما همچنان يك رويكرد حاكم در بحث پيرامون ماهيت حقوق محسوب ميشود.
حقوقشناسي تحليلي كه رويكردي به نظريهپردازي در باب حقوق است گاهي با چيزي كه رئاليستهاي حقوقي امريكايي ( گروه ذينفوذ از نظريهپردازان مطرح دهه آخر قرن بيستم )« فرماليسم حقوق » مينامند اشتباه گرفته ميشود. رئاليستهاي حقوقي امريكايي به طور خاص آستين و به طور كلي حقوقشناسي تحليلي را با تلاشهاي اصلاحطلبانه و منتقدانه خود مخالف ميديدند. رئاليستها در اين زمينه بهسادگي دچار اشتباه بودند. البته اين اشتباهي است كه متأسفانه همچنان در بين برخي از مفسران حقوقي معاصر ديده ميشود. شواهدي وجود دارند كه نشان ميدهند ديدگاههاي متاخر آستين در زندگياش از حقوق شناسي تحليلي به سوي مكتب حقوق شناسي تاريخي تغيير جهت پيدا كرده اند.
دومين دليل اهميت آستين اين بود كه او با تفكرعمومي حاكم بر انديشه اكثر قاضيها و مفسران حقوقي امريكايي كه استدلالهاي حقوقي معمول را كامل، شفاف و برگرفته از حكمتي كهن ميدانستند، به مخالفت برخاست. اين نظريهها در باب استدلال حقوقي به تفكري گستردهتر در اين زمينه ( كه ريشههايش در تفكر قارهاي اروپايي است ) ارتباط پيدا ميكنند. تفكري كه معتقد است حقوق بايد انعكاسي از « روح » يا « رسم » حاكم بر جامعه باشد.
اگر يك نگاه كلي به نظريهپردازان پيش از آستين داشته باشيم درمييابيم كه اكثر آنها رويكردي « جامعه – محور » داشته اند و بر اين باور بودند كه حقوق چيزي است كه از ارزشها و نيازهاي جامعه و يا اخلاق و عرف اجتماعي برميخيزد. آستين بر خلاف آنها معتقد بود كه قانون « بر محور حاكميت مطلق » قرار دارد و در واقع قانون مجموعهاي از قوانين است كه از بالا، از منابع صاحب اختيار مشخصي بر ميخيزد.
سومين دليلي كه بر اهميت آستين وجود دارد اين است كه او در حقوق شناسي تحليلي نخستين شخصي بود كه به شكلي نظاممند به « پوزيتيويسم حقوقي » پرداخت. اكثر آثار نظرياي كه قبل از آستين به حقوقشناسي توجه داشتند چنين ميانديشيدند كه حقوقشناسي تنها يك شاخه از نظريه اخلاقي يا نظريه سياسي است. اينكه دولت چگونه بايد حكومت كند؟ دولت مشروعيت خود را از كجا به دست ميآورد؟ و يا اينكه تحت چه شرايطي شهروندان مجبورند از قانون تبعيت كنند؟ اما آستين و پوزيتيويسم حقوقي رويكردي كاملاً متفاوت به حقوق داشتند. به عقيده اين دسته از متفكران حقوق به مثابه يك ابژه علمي اعتبار خود را نه از عرف و نه از ارزشگذاري اخلاقي به دست نميآورد. آستين سعي داشت اثبات كند كه حقوق مقبوليت خود را در اواخر قرن نوزدهم به دست آورد، زماني كه وكلاي انگليسي ميخواستند به طور جدي حرفه خود را در جامعه مطرح كنند.
پوزيتيويسم حقوقي ادعا ميكند كه وجود يك نظريه حقوقي اخلاقي بيطرف در عين اينكه كاملاً امكانپذير است ارزشمند نيز هست. رقيب اصلي و قدرتمند پوزيتيويسم حقوق در زمان آستين نظريه حقوقي بيطرف بود. پوزيتيويسم حقوقي اهميت نقد سياسي و اخلاقي سيستم حقوقي را انكار نميكند، اما ميگويد كه رويكرد مفهومي و توصيفي به حقوق نيز ارزشمند است.
قبل از آستين ديدگاههايي وجود داشتند كه تا حدي مشابه پوزيتيويسم حقوقي بودند. در بين آنها ميتوان به توماس هابز اشاره كرد كه رويكرد اخلاقياش به حقوق از ديدگاه لوياتان سرچشمه ميگرفت. ديويد هيوم نيز ديگر انديشمندي بود كه به عنوان يك منتقد تند مدافع برخي از شكلهاي نظريه حقوقي بيطرف بود.
چهارمين دليل اهميت آستين نوع نگاه او به پوزيتيويسم حقوقي بود كه نفوذ بسياري نيز داشت. اين نظريه كه ميتوان شباهتهاي بين آن و « نظريه استيلا » جورج بنتام پيدا كرد، نظريهاي مفصل است كه بايد در مبحثي مجزا به آن پرداخت.
دوشنبه 7 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2928]