واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: ترانه بارون 8ترانه¬های علی¬محمد مؤدب1حالا مردا - داداشی!- با گلای قالی خوشندلا با مزّه دلاّلی و بقّالی خوشنداداشی! قص? جون بازی خریدار ندارهعشقِ مردونه و خونی دیگه بازار ندارهنمی¬دونم می¬دونی که دلامون دَلّه شدن؟سروا و شمشادامون توی لجن کلّه شدن؟یه زمون غصّه مون این بود: تلفن دیر می¬زننحالا که سای? همدیگه رو با تیر می¬زنن!منو می¬بخشی، داداش! شاعر خورشید نشدمشاعر لحظه¬های سبز دم عید نشدمآخه عینک دودیا شعر سپید می¬طلبنغنچه تکراریه، حرفای جدید می¬طلبنمی¬گن: از نور نگو، چشم و دلمون سیره دیگهمگه زوره؟ داداشم! خب دله؛ می¬گیره دیگهمضمون شعرای خورشید، دیگه تکراری شدهداداشیت شاعر درباریِ درباری شدهداداشی! خیلی بَده که دل آدم سیا شهبَده نرگس بی¬حیا شه، بَده مریم سیا شهیادته قصه سعدی: "دو برادر ..." داداشی؟چی قرار شد؟! مگه نه که هوامو داشته باشیبه تو گفتم: نذاری تو گِل بودن بمونمکه اگه این جوری باشه؛ تو بری، من بمونم –آخرش نون منو هم قاطیِ مردم می¬کنهصفامو تو صفای نونواییا گم می¬کنهآخه به لیلیِ دلمرده جنون جون نمی¬دهغیر گرمای مسیحایی نون جون نمی¬دهتو نمی¬دونی، آخه پیش تو حوری می¬جوشهوقتی از غصّه سر من مث قوری می¬جوشه....2 – انتظارمن می گم هرچی که گم شه آرزوها گم نمی شنهر چه طوفانی شه دریا، باز قوها گم نمی شنعاشقا گم می¬شن، اما قصه¬هاشون تا همیشهتو تموم لحظه¬های عاشقونه خونده می¬شهمی¬شکنه بال پرنده، اما پرواز پر می¬گیرهباز تو یک جفت بال دیگه کارشو از سر می¬گیرهآره حتی عاشقا هم آدمن، از پا می¬افتنمثل آدم¬های مرده تو خیابون را می¬افتنتو صف نونوائیا یخ می¬زنن تا نون می¬گیرناما تا آفتاب بتابه زنده می¬شن، جون می¬گیرنممکنه گلها بخشکن، له بشن، حتی بپوسنممکنه رودخونه¬ها هم پای مردابو ببوسنممکنه حتی گلایی مثل مریم هم سیا شناما با باروت اول باز می¬تونن ساده باشنگل بکاریم، دل بیاریم، چون پرستو گم نمی¬شهبر می گرده با بهار، دلبسته¬ی گندم نمی¬شهدرمی آن از گِل شهیدا، مثل گُُل وقتی بهار شهوقتی رو ابر سفیدش حضرت بارون سوار شه3 - به ملت مظلوم عراقبه ترانه می¬نویسم، واسه خونه¬های خالیبرا سقفای شکسته، رو سرِ گُلای قالیبه ترانه می¬نویسم، که قناری ام بخونهکه همیشه مثلِ شبنم، توی گوشِ گل بمونهبه ترانه واسه چشما، چشمای به خون نشستهبرا گریه¬های خونی، برا قلبای شکسته------ گلوله روی / عاشقونه¬های مردمجست¬وجوی چکمه پوشا / توی خونه¬های مردمپیرمردای شکسته / سُرفه¬ها، صداهای گنگتوی خواب کوچه باغا / رقص رد پاهای گنگاسلحه روشونه¬هاشون / میل خِون توی چشاشونجلوه کردن یه نفرت/ یه جنون توی چشاشوناز ستاره¬های زخمی / شبای سیاه هجرتدونه¬های تسبیحی که / ریخته توی راه هجرتمن ترانه¬هام همینه / دانم، وقتی پا می¬گیرهکه عروس توی لباسِ / سفیدش عزا می¬گیرهرنگی یه ترانه¬ام اما / لابلای خون و بارونروشنه، پر از امیده / با وجودِ داغیِ خونبا تمام داغی خون / دل شب تو خواب خونهیه ترانه می¬نویسم / که قناری¬ام بخونهلینک: ترانهی امروز طراوت و شادابی گذشته را ندارد ترانه بارون (1) ترانه بارون (2) ترانه بارون (3) ترانه بارون (4) ترانه بارون (5) ترانه بارون (6) ترانه بارون (7)
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 954]