محبوبترینها
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1853514276
هانيبال الخاص؛ نقاش و شاعر: نثر آلاحمد بر نقشهاي من تاثير گذاشت
واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: هانيبال الخاص؛ نقاش و شاعر: نثر آلاحمد بر نقشهاي من تاثير گذاشت
جام جم آنلاين: هانيبال الخاص، يكي از پيشگامان هنر فيگوراتيو در نقاشي معاصر ايران به شمار ميرود. هنرمندي كه با اصرار بر اين شاخه از هنرهاي تجسمي و تلفيق آن با ادبيات، خواسته به قول خودش آغازگر راهي نو در اين حوزه باشد.اين هنرمند كه تا چندي ديگر، وارد هشتمين دهه از زندگي خويش ميشود، نقاشي ميكند، مجسمه ميسازد، شعر ميگويد و اگر پايش هم بيفتد به ترجمه آثار هنري نيز روي ميآورد.
گفتگوي زير به بهانه آخرين نمايشگاه انفرادي اين هنرمند در نگارخانه الهه تهران در ارتباط با نقاشي فيگوراتيو و جايگاه اين شاخه از هنرهاي تجسمي صورت گرفته است.
اولين پرسش من درباره سطح و نوع درك بصري مخاطبان خارجي است، بخصوص با توجه به سفرهاي متعددي كه به آمريكا داريد يا طي سالهاي قبل به اروپا داشتهايد، فكر ميكنيد دليل اين كه خارجيها بيشتر از ما نسبت به آثار هنري و اساسا رفتن به گالريها توجه نشان ميدهند، چيست؟
من با پرسش شما همعقيده نيستم؛ البته اين را ميدانم كه خارجيها در قياس با ما بيشتر به موزهها ميروند، بخصوص در آمريكا؛ اما نميتوان گفت سطح بصري آنها نسبت به آثار هنري از ما قويتر است.
به عنوان مثال در آمريكا، مردم بيش از هر چيز به تلويزيون علاقهمندند؛ تلويزيوني كه چندصد ايستگاه دارد و فقط با فشار دادن يك دكمه كنترل از راه دور ميتواند اين ارتباط را برقرار كند؛ ولي آن طيف از بازديدكنندگان واقعي آثار هنري هم بيشتر همان طور كه اشاره كردم، طالب رفتن به موزهها هستند تا گالريها.
در مجموع من در ايران پيوند عامه مردم با هنر را ملموستر ميبينم؛ البته در عين حال بايد پذيرفت كه در همه جاي دنيا، هنر مورد توجه و علاقه طيف خاصي از مردم است.
شما در نمايشگاههايي كه طي سالهاي گذشته برگزار كرديد، سعي داشتيد با تلفيق طنز و ابتكارات متفاوتي، مقررات و خطوط رسمي نمايشگاهها را بشكنيد. در اين نمايشگاه هم به اين رويه ادامه داديد؟
بله من هميشه سعي ميكردم به ابتكارات اينچنيني دست بزنم، به عنوان مثال در همين نمايشگاه هر روز را مختص طيف خاصي از بازديدكنندگان قرار دادم. يك روز متعلق به همكيشانم مثل آشوريان، يك روز براي كودكان و يك روز هم به مناسبت سالروز تولدم كه عدهاي براي ديدنم به گالري ميآيند.
اعتقاد شما هميشه بر اين بوده كه نبايد بدون فرهنگ از غرب تقليد كنيم. فكر ميكنيد اين اشتباه امروز چقدر در ميان جوانان و دانشآموختگان رشتههاي هنر بخصوص نقاشي مصداق دارد؟
به نظرم، اين تقليد تنها مختص امروز نيست و در هر دورهاي اتفاق افتاده است؛ يعني به هر حال اين تفكر ميان مردم هست كه هرچه از سوي غرب ميرسد درست و قابل تقليد است. در حال حاضر هم همين طور است.
هر ايسمي كه در آن طرف آبها مد ميشود، موج زيادي از دانشجوها يا حتي خود هنرمندان به آن گرايش مييابند. سالهاي گذشته هم همين طور بود. آن زمان تازه سبكهايي مانند انتزاعي آمده بودند يا تازه ابتداي ورود كانسپتچوال به ايران بود و خيلي هنرمندان از اين شيوه كوركورانه و ناشناخته تقليد ميكردند.
اما در عين حال مگر نبايد فرزند زمانه خويش باشيم؟ به هر حال در دنيايي زندگي ميكنيم كه به واسطه گسترش وسايل ارتباط جمعي ناگزير هستيم از جريانهاي هنري كشورهاي خارجي هم اطلاع داشته باشيم.
درست است؛ اما به نظرم براي متابعت از هر شيوه و سبكي كه مد ميشود بايد طراحي بلد بود تا بتوان آن را در قالب المانها و چارچوبهاي وطني پياده كرد. من هميشه نسبت به طراحي كردن شاگردانم حساسيت عجيبي داشتم.
در واقع طراحي خيلي برايم مهم بود و شاگردانم هم اين را ميدانستند. نسبت به كشيدن دست تاكيد زيادي ميكردم؛ چون اصولا دست كشيدن در فيگور سخت است و ميتوان گفت سختترين عضوي كه نقاش بايد درباره آن اشراف داشته باشد، دست است؛ اما خيلي از هنرمندان به واسطه ضعف در طراحي نميتوانند اين مقوله را خوب و دقيق در اثر انجام دهند، حتي به خاطر دارم يك بار تابلويي از هنرمندي ديدم كه فيگوري كشيده بود و دستهاي آن را پشت گلدان قايم كرده بود.
يك جور زيركي هنرمندانه انجام داده بود براي اين كه نتوانسته بود طرح دست را خوب دربياورد؛ اما شاگرداني كه سركلاس من مينشستند، ميدانستند من هميشه يك شعار داشتم و آن اين بود كه تا ميتوانيد دست بكشيد و از دست كشيدن دست نكشيد.
شما در برهههاي مختلف زندگي كاري به تربيت و پرورش شاگرداني چون بهمن بروجني، منوچهر صفارزاده، هادي ضياءالديني و... پرداختيد از آنجا كه اين افراد امروز نقاشان مطرحي در عرصه هنرهاي تجسمي شدهاند، فكر ميكنيد چقدر راه و شيوه شما را در نقاشي ادامه دادهاند؟
هر يك به راه خود رفتند و به هر حال شيوه مخصوصي را برگزيدند؛ اما درباره اين شاگردان بگذاريد خاطراتي برايتان بگويم. بهمن بروجني مدتها براي آموختن طراحي نزد من ميآمد. اولين تابستاني كه هنگام تعطيلات شد او به بروجن رفت و وقتي برگشت در كمال تعجب ديدم كه يك گوني، واقعا يك گوني بزرگ طراحي كشيده و آورده است، طرحهايي از تكچهرههاي روستاييان بروجن و اقوام و نزديكانش بيشتر آنها به قدري زيبا بودند كه آنها را به ديوار آتليه نصب كردم.
درباره منوچهر صفارزاده (مشصفر) هم خاطرهاي در ذهن دارم و فراموش نميكنم اولين روزي كه او به آتليه من آمد با لحن خاص و قلدر مآبانهاي از من پرسيد آقاي الخاص آيا ميتوانيد مرا نقاش كنيد؟ و من پاسخ دادم به اين شرط كه روزي 50 تا ورق طراحي كني و الحق هم روزي 50 طرح ميكشيد و به من نشان ميداد.
طرحهايي كه در اتوبوس از مردم ميكشيد و به جرات ميتوانم بگويم منوچهر صفارزاده بعدها به يكي از عاليترين طراحان كشور بدل شد. با اين حال متاسفم كه امروز توجه چنداني به طراحي نميشود، زيرا طراحي پايه هر چيزي است. همان طور كه اشاره كردم طراحي براي من سر كلاسهايي كه تدريس ميكردم اهميت فراوان داشت.
با اين كه هرگز در طول سنوات كاريام نمره كم به دانشجو ندادم؛ اما واقعا ميتوانستم از دو فرسخي تشخيص دهم كه مثلا فلان دانشجو كه خندان به طرف من ميآيد، حتما همراه خود تعدادزيادي طرح آورده است تا من ببينم.
چه چيزي در آمريكا در حيطه هنر موجب آزار شما ميشد؟ مثلا توجه بياندازه به يك نقاش و مهجور ماندن آن ديگري، هيچ وقت توانست موجبات آزردگي شما را نسبت به اين عدم بينش صحيح فراهم كند؟
بله. آنجا در برنامههاي دانشگاهي كلاسي گذاشته بودند كه در طول 3 ترم شاگردان با اثر گرونيكاي پيكاسو آشنا ميشدند. همانطور كه ميدانيد پيكاسو يكي از بهترين نقاشان جهان است و موج تاثيرپذيري از او در آمريكا زياد است.
بخصوص همين اثر گرونيكا كه خيليها سعي ميكردند آن را تقليد كنند؛ اما در عين حال افسوس خوردم كه چرا براي حكاكيهاي گويا، نقاش اسپانيايي كلاسي نگذاشتهاند تا دانشجويان او را بيشتر بشناسند.
به نظرم در اين زمينه او مورد تبعيض واقع شده است. به خاطر دارم سالها پيش طي سفري به اسپانيا به موزه گويا رفتم و آن حكاكيها را از نزديك مشاهده كردم و ماتم برد. ساعتها آنجا نشستم تا آمدند و بيرونم كردند.
گويا هنرمند ضد جنگي است كه سرسختانه عليه جنگ سخن گفته است و اين مقوله را نكوهش ميكرد هيچ وقت نديدم كلاسي حتي در قالب يك ترم درباره حكاكيهاي گويا برگزار شود.
تاثير رنگ در نقاشي بخصوص در آثار شما چيست؟
من هميشه بر اين اعتقاد بودهام كه رنگ، خط و بافت 3 ركن اصلي اثر هنري به شمار ميروند. رنگ در اين ميان، بيشتر براي من حائز اهميت بوده است. نظرم اين است كه ما از اشعه آفتاب همواره 3 ليوان رنگ زرد، نارنجي و آبي را مينوشيم و اگر به هر دليلي انسان از نوشيدن اين سه رنگ محروم شود، مسلما دچار بحرانهاي رواني ميشود. به هر حال درباره رنگ حرفهاي زيادي ميتوان گفت.
در نمايشگاه اخيرتان يا بهتر بگويم در اين دهه بيشتر سعي ميكنيد در نقاشي به كدام سمت حركت كنيد؟ فكر ميكنيد مهمترين ويژگي كاريتان در اين دهه يا مضاميني كه به كار ميبريد، چيست؟
من كمكم سعي ميكنم به دوران كودكيام بازگردم. تصورم بر اين است كه هر انساني در 5 سالگي نقاش بزرگي است. در اين دوران سعي ميكنم كارهايي انجام دهم كه انسان ماقبل تاريخ ميكرد. حالا كه به اين سن رسيدهام به كودكيام فكر ميكنم. زماني كه دست در دست مادرم داشتم، ناگهان فرياد ميزدم مادر آسمان را نگاه كن.
يك اسب از آنجا ميگذرد و مادرم با نگاهي ساده خيره ميشد و من ميگفتم نگاه كن الان دم اسب لابهلاي ابرها محو شد. يا بعد از مرگ پدر، هيچ وقت نشد به كوه در شب نگاه كنم و صورت پدرم را در آن كوهها نبينم.
من هميشه در همه چيز فرمهاي انتزاعي و فيگور ميبينم. حتي همين جا كه با هم نشستهايم و حرف ميزنيم، روي همين سراميكهاي زير پايتان من صورت انسان ميبينم. من در اين دوران تجريدي كار را شروع ميكنم و آن را به موضوع و معنا بدل ميكنم. ميتوان گفت در رنگهاي تجريدي همواره به دنبال موضوع هستم.
برخلاف اين كه برخي اعتقاد دارند در سبك انتزاعي نميتوان محتوا يافت من در اين سبك موضوع ميبينم يا حتي در هنر مدرن امروز نظير كانسپتچوال كه فكر ميكنم حتما بايد با محتواي عميقي توام باشد.
وضعيت نقاشي فيگوراتيو را در اين دهه چطور ارزيابي ميكنيم؟
يادم هست زماني عدهاي منتقد در عرصه هنرهاي تجسمي اعتقاد داشتند كه دوره سبك فيگوراتيو ديگر گذشته است و من از همان زمان فرياد ميزدم كه اين طور نيست. الان هم به تبع گذشتهها به اين مساله معتقدم كه دوره فيگوراتيو سپري نشده و جا براي كار كردن در اين حيطه بسيار داريم. تمام مكاتب بزرگ مانند رئاليسم، رمانتيسم، اكسپرسيونيسم، سوررئال و ... دوام ابدي دارند.
يا نمايشگاه ديگري گذاشتيد و با 40 صندلي خالي و يك تابلو از نيما، از مهمانان پذيرايي كرديد.
بله نمايشگاهي كه شما به آن اشاره ميكنيد مربوط به گذشتههاي دور است. زماني كه نيما تازه درگذشته بود و مرگ او با درگذشت پدرم مصادف شده بود. آن زمان قرار بود خانه پدري را بفروشيم، بنابراين من در همان خانه تابلويي مشتمل بر 15 شعر نيما كشيدم و مقابل اين تابلو صندلي گذاشتم. يك ضبط صوت آوردم و نوار زن و مردي كه اشعار نيما را با صداي زيبا دكلمه كرده بودند، روشن كردم.
مردم ميآمدند روي اين صندليها مينشستند و به نوار گوش ميدادند و تابلو را هم ميديدند. من هم به خاطر فوت پدرم در آن مراسم به مردم قهوه تلخ تعارف ميكردم. اين نمايشگاه هم خيلي شلوغ شد. هر روز جمعيتي پشت در خانه صف ميكشيد. صندليها كه خالي ميشدند مردم به نوبت ميآمدند و مينشستند. بعدها شنيدم ساواكيها هم دراين جمع حضور داشتند؛ اما وقتي ديدند اين فقط يك مراسم شعرخواني ساده است، رفته بودند.
امروز ديگر اين ابتكارات كمتر به چشم ميخورد. اين به چه دليل است؟ وجود نواقص در چرخه آموزشي دانشگاها، عدم دلگرمي يا بيذوقيهاي شخصي؟
درست نميدانم؛ اما ميدانم امروز به جاي آن كارهاي ديگري انجام ميدهند. بسياري از دانشجويان هنر با هم گروه تشكيل ميدهند. توانمندي و شور و حالشان را طور ديگري نشان ميدهند و اتفاقا موفق هم ميشوند.
شما از جمله هنرمنداني هستيد كه هميشه نسبت به فرهنگ نازل ديواريمان معترض بودهايد. درباره اين مقوله هم صحبت كنيد.
به نظر ميرسد ايرانيان بيش از علاقهمندي به تابلوي نقاشي به تابلوفرش گرايش دارند. در واقع بندرت ميتوان يك اثر نقاشي در خانه ايرانيان يافت. به عنوان مثال در خانه هر آشوري فقط يك تابلوي كپي از شام آخر مسيح وجود دارد و بس. هرچند هنوز بايد براي ارتقاي فرهنگ ديواريمان تلاش كنيم؛ اما فكر ميكنم امروز نقاشي ايران بتدريج به جهاني شدن رسيده است. هنرمندان ما خيلي خوب كار ميكنند. اين مساله در حراجيهاي كشورهاي مختلف از آثار ما بوضوح به چشم ميخورد.
خود اروپاييها و آمريكاييها در عرصه هنر درگير چه سبكها و شيوههايي هستند؟
يك نگاه به تلويزيون و اينترنت بيندازيد. امروز تبليغات در اين كشورها بيداد ميكند و حرف اول را ميزند. آنها بشدت درباره هنر خود اطلاعرساني ميكنند و اين رمز موفقيت آنهاست. نه درباره هنر كه درباره تمام محصولات از غذايي تا فرهنگي طوري تبليغ ميكنند كه مخاطب جذب و ترغيب ميشود. مثلا اگر بخواهند مارك فلان ماكاروني را تبليغ كنند طوري آن در رسانههاي عمومي با رنگ و طرح ميآرايند كه گاه هوس ميكني آن را ببلعي، يعني اينقدر واقعي و نزديك به نظر ميآيد.
شما جزو دوستان نزديك جلالآلاحمد بودهايد. نقطه تلاقي و آشنايي شما با او در كجا شكل گرفت؟
ما در انجمن ايران و آمريكا با هم آشنا شديم. آن زمان من نمايشگاهي در آنجا برگزار كرده بودم. آن زمان تازه پدرم درگذشته و اين مساله در روحيه من تاثير عجيبي گذاشته بود، بنابراين تمام آثاري كه از من در آن نمايشگاه به معرض نمايش درآمد، تصاويري از مرگ پدر، صحنه تشييع جنازه، غمناك بودن خودم، خواهر و مادرم بود.
وقتي روز افتتاح فرا رسيد به نمايشگاه رفتم و در كمال تعجب ديدم كه روي تابلوهاي من گل گذاشتهاند و همه نشسته و دارند بينگو بازي ميكنند و در پاسخ به تعجب من گفتند ما هر چهارشنبه اينجا بينگو بازي ميكنيم و امروز هم چهارشنبه است. پرسيدم چرا روي تابلوهاي من گل گذاشتهايد كه پاسخ دادند براي اين كه كارهايت خيلي غمگين بوده است؛ اما روز آخر، اختتاميه باشكوهي براي نمايشگاه من برگزار شد.
همان روز مرد بلندقدي با موهاي خاكستري و زني سياه چرده و زيبا به نمايشگاه آمدند كه فهميدم آلاحمد است. اولين حرفي كه به من زد گفت آقاي الخاص شما كجا و شمايل كشيدن كجا؟ من هم گفتم تمام دوران بيزانس مملو از شمايلهاي مذهبي است كه به دست مسيحيان كشيده شده است. من هم آشوري هستم و از اين قاعده مستثنا نيستم.
آلاحمد هم برگشت و به سيمين گفت عيال مثل اين كه اين نقاش يك كم با سوادتر از بقيه نقاشان است و بعد شروع كرد به تعريف از كارهاي من. اين نقظه آشناي من با جلال بود. در آن زمان خيليها كه كتابهاي او را ميخواندند به تقليد از نثر او ميپرداختند. من هم خواسته ناخواسته به واسطه نشست و برخاستي كه با او داشتم تاثير پذيرفته بودم. نثر او تاثير زيادي بر من داشت.
زندهياد مرتضي مميز معتقد بود شما در نقاشي با كلمات بازي ميكنيد. خودتان با اين جمله موافق هستيد؟
راست ميگفت. من واقعا در نقاشي و طراحي با كلمات بازي ميكردم. چيز بيشتري ندارم در اين باره بگويم.
جعفر پتگر به عنوان نخستين استاد نقاشي دوران نوجواني شما چقدر در شكوفاييتان نقش داشت؟
پتگر كلاسهايي داشت كه در آنجا هنرجويان از روي كارتپستالها نقاشي ميكردند. گاهي هم خودش توي اين كارت پستالها دست ميبرد و چيزهاي قشنگي تصوير ميكرد. به جرات ميتوان گفت استاد مسلم و مشرف به طراحي و نقاشي بود. مهمترين ويژگياش هم اين بود كه رئاليست چيرهدستي بود.
به خاطرم هست با شهريار خيلي دوست بود و چندين طرح از او كشيد. شهريار به آتليه پتگر ميآمد. ساعتها مينشستند و تركي حرف ميزدند. من هم چون آشوري بودم و كمي تركي ميدانستم به حرفهاي آنها گوش ميكردم و به هر حال برايم لذتبخش بود.
از هانيبالالخاص همواره به عنوان يكي از آغازگران طراحي فيگوراتيو در عرصه نقاشي نوگرا ياد ميشود. خودتان اين مولفه را قبول داريد؟
چطور ميتوانم آغازگر باشم وقتي ما در ايران كمالالملك را داريم كه به آن زيبايي طراحي ميكرد. ماني را داريم، كسي كه با نقاشي ادعاي پيامبري كرد. چطور ميتوانم آغازگر باشم و اين مولفه را براي خودم قائل شوم در حالي كه تمام گليمهاي ما فيگوراتيو است و اصولا ملتي هستيم كه با تصوير زندگي ميكنيم و تصوير در زندگيمان جاري است؛ اما اين را قبول دارم كه در اين عرصه تلاش كردم تا فيگوراتيو شكل آكادميكتري در بستر دانشگاهها به خود گيرد. از شاگردانم ميخواستم علاوه بر توجه به طراحي به آثارشان فضا و حجم بدهند. به نظرم هيچ كشوري به اندازه ما اينقدر تصوير ندارد. ما آغشته به تصوير هستيم.
برنامهتان پس از پايان اين نمايشگاه چيست؟
قصد دارم به زادگاهم، كرمانشاه بروم و آنجا هم نمايشگاهي برگزار كنم. شايد هم به شهرهاي ديگر دعوت شوم. به هر حال من در اين سفر آمدهام تا ايران را بگردم و اگر فرصتي دست دهد، نمايشگاهي از آثار خود را در شهرهاي مختلف ارائه كنم.
زمينههاي شكلگيري گالري گيلگمش
من آن زمان در هنرستان پسران تدريس ميكردم و ماهي 600 تومان هم حقوق داشتم و به اين نتيجه رسيدم كه اگر يك گالري تاسيس كنم از سويي ميتوانم در بهبود وضعيت معيشتيام تغييراتي حاصل كنم و از همه مهمتر، آثار هنرمندان جوان را در قالب نمايشگاههاي مختلف به معرض نمايش بگذارم.
به هر حال تاسيس گالري گيلگمش تاثير زيادي در جمع كردن هنرمندان آن زمان داشت. حتي به خاطر دارم يك بار نمايشگاه زيبايي از آثار يك هنرمند همداني به نام محمود زنگنه كه با چوب و پنبه كار ميكرد و مناظري كه ميكشيد واقعا بينظير بود، برگزار كردم.
همچنين در سالهاي آخر فعاليت گالري، نمايشگاه گروهي از آثار حسين زندهرودي و فرامرز پيلارام برگزار كردم كه مورد توجه واقع شد. به طور كلي از هر هنرمندي كه كارش قابل قبول مينمود نمايشگاهي برگزار ميكردم.
از ميان كساني كه در آنجا تابلوهاي خود را به نمايش ميگذاشتند بعدها هنرمندان بزرگي به وجود آمدند كه امروز در حيطه گرافيك و پوستر خوش درخشيدهاند و خود صاحب سبك و سياق خاصي شدهاند؛ اما همانطور كه اشاره كرديد به دليل عدم تامين مالي، بيشتر از 2 سال نتوانستم آنجا را اداره كنم.
آزاده صالحي
شنبه 15 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 89]
-
گوناگون
پربازدیدترینها