تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):خداى عزّوجلّ به موسى عليه‏السلام وحى كرد: اى موسى! به زيادى ثروت شاد مشو و در هيچ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816958429




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

از عشق دوري چون کنم؟ کين عشق مستوري شکن


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
از عشق دوري چون کنم؟ کين عشق مستوري شکن
از عشق دوري چون کنم؟ کين عشق مستوري شکنشاعر : اوحدي مراغه اي با شير شد در حلق دل، با جان برون آيد ز تناز عشق دوري چون کنم؟ کين عشق مستوري شکنسر سويداي دلم سوداي آن ترک ختنترک کله داري، شبي، کرد اين،مپرسيدم، که شدزيرا که گر در جان نهم، جانم نگنجد در بدندر دل نهادم مهر او و آن دل روان دادم بدواشکم بروياند علف، آهم بسوزاند کفنزان چهره چون ياد آورم،در گور، بعد از سالهاچون من بکلي او شدم،خود چون توان گفت او و من؟من مي‌توانم جان خود در پاي او کردن وليبر سينه زخمي ميزند کان را نبيند پيرهنما را سپر کردن چه سود؟ اينجا، که دست عشق اواز بوسه دزدي توبه کن، کين جا درختست و رسنبر سرو قدش زلف را، دل ديد و با وي گفت: هي!ور مهربان ميخوانمش اينرا نميگويد که: «سن»گويد که: «سن سن» ترک من، چون گويمش نامهربانبنمود روي خود که: هان! گفتم: زهي وجه حسن!گفتا: بخواهم کشتنت روزي، چو گفتم: خون بها؟گر نيست ساحر؟ چون دهد از پسته‌اي شکر به من؟هر ساعتي شکر به من ز آن پسته من من مي‌دهدشمشماد را بر کن زبن وين سرو بنشان در چمناي باغبان، گر باغ را آرايشي داري هوسما رخ نپيچانيده‌ايم، ار ناوکي داري، بزناي باد، اگر در قتل من سعيي کند، با او بگوي:نتوان که دل زوبر کني، تن درده و جاني بکندي عزم دل برداشتن کردم، غمش گفت: اوحدي
#سرگرمی#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 320]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سرگرمی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن