تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 15 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):نزديك‏ترين شما به من در قيامت: راستگوترين، امانتدارترين، وفادارترين به عهد و پي...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826276695




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سه خاطره از حكومت رضا شاه


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سه خاطره از حكومت رضا شاه
سه خاطره از حكومت رضا شاه     يك روز در مسافرت رضاشاه به مازندران در يكي از پيچ‌هاي گردنه جاجرود پيرمردي دهاتي ناگهان جلوي اتومبيل او پيدا شد و دستش را از شيشه اتومبيل داخل كرد. او از جا پريده و با هفت‌تيري كه هميشه كنار اتومبيلش بود به وي شليك كرد و پيرمرد افتاد. فوري پياده شد و به آجودانش گفت او را كاوش كنيد. همانطور كه پيرمرد مشغول جان كندن بود او را تفتيش كردند و جز مكتوبي كه به زمين افتاده بود چيزي نيافتند كه در آن دادخواهي از رفتار امنيه كرده بود اما رضاشاه بدون اينكه متأثر شود سوار شد و به راه افتاد. رضاشاه سه چيز را خيلي دوست مي‌داشت، ترياك، پول، كبكبه و عظمت. براي اين سه چيز بي‌اختيار بود و خودداري در راه آنها برايش غير ممكن بود. يك روز موقعي كه براي افتتاح راه شوسه اهواز را مي‌پيمائيد دو ساعت از موقع ترياك غروبش دير شده بود. التهاب و بي‌ اختياري عجيبي براي وصول به اين حكمرواي دلش نشان مي‌داد وقتي كه كشتي كوچك كمپاني نفت آمد كه او و همراهانش را به آن طرف رود كارون عبور دهد، كشتي در آن طرف رودخانه مانور مي‌كرد كه در كنار جايگاه مخصوص توقف كند. او ديگر تحمل اين دقايق ناچيز را نكرده بي‌اختيار فحش زيادي داد كه چرا معطل مي‌كنند بالاخره نتوانست بيش از اين صبر و خودداري كند ناگهان عقب رفته و جلو آمد و از بالاي عرشه كشتي خيزي روي كناره گرفت و مانند ميمونهاي افريقا به زمين فرود آمد. همراهان، نمي‌تواستند كه چنين خيزي بر دارند همه جاي خود ايستادند ولي وزير دربارش كه جنس او را مي‌شناخت حس كرد كه اگر او را تنها گذارد دشمني عميق او را جلب خواهد كرد لهذا به ناچاري بي‌باكي كرده پشت سر او به ساحل جست هر دو با هم سوار اتومبيل شده و به وصال ترياك رفتند. چندين سال قبل از وقايع شهريور 1320 رضاشاه به مشهد رفت، البته رفتن به مشهد تشريفات خاصي داشت و اين مسافرت هر چند سال يكبار روي ملاحظات سياسي عملي مي‌شد! شاه در منزل حاج كاظم كوزه‌كناني كه از تجار درجه يك و ثروتش زبانزد عام و خاص بود وارد شد و او هم ناچار از پذيرائي بود... چند روزي از توقف شاه به مشهد گذشت، ‌تا آنكه يك روز با همراهان خود كه «كوزه كناني» هم در رديف آنها بود در باغ منزل شروع به گردش كردند و رضاشاه كه از طرز ساختمان آنجا خوشش آمده بود گفت: «حاجي عمارت قشنگي داري، واقعاً من خوشم آمد!» البته غرض از اين تمجيد اين بود كه «كوزه كناني» فوراً بگويد: «اعليحضرتا قابلي ندارد پيش‌كش مي‌كنم!» ولي حاجي كاظم از رندان دهر بود در پاسخ شاه مي‌گويد: ‌«قربان، جان‌نثار خيلي زحمت كشيده، تا مورد نظر همايوني واقع شده است!» اداي اين جمله مثل آبي بود كه روي آتش احساسات شاه ريختند و فهميد كه تيرش به سنگ خورده است! چند دقيقه بعد كوزه‌كناني درصدد برآمد تا كدورتي را كه شاه در دل گرفته بود رفع كند، و براي اين كار بهتر از موضوع كارخانه سيگار چيزي به خاطرش نرسيد، بدين جهت گفت: ‌«اعليحضرتا جان نثار اقدام به وارد كردن كارخانجات سيگار كرده و اكنون روزي هزار نفر در آن كار مي‌كنند» حاج‌كاظم طوري اين موضوع را گفت و وانمود كرد كه از اين كارخانه غرض خدمت به ميهن است و مي‌خواست از اين راه مورد لطف شاه واقع شود! رضا شاه كه از كوزه‌كناني سرقضيه منزل دلخوشي نداشت گفت: «چرا هزار نفر را بدون جهت به كار بيهوده‌اي واداشته‌اي؟! ترا به كارخانه وارد كردن چه!» حاج كاظم را ترس زيادي فراگرفت و تا آخرين لحظه توقف شاه خويشتن را پنهان كرد. دو روز بعد رضاشاه به تهران آمد و دستور تهيه كارخانه دخانيات را صادر كرد و سيگار و توتون منحصر به دولت شد. او در اولين وهله دستور بستن كارخانه كوزه‌كناني را داد تا انتقام خود را از مردي كه از خواهش او سرپيچي كرده است بگيرد.... كوزه‌كناني كه مي‌دانست مورد عتاب شاه واقع شده است هيچ نگفت ولي مطمئن بود كه رضاشاه اولين مرتبه است كه لجش گرفته است... منبع:«خواندني‌ها» 5 اسفند 1323 و 20 مرداد 1324 /ن  





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3521]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن