واضح آرشیو وب فارسی:فارس: به بهانه روز مادر
مادر شهید بجستانی: صادق خود خبر شهادتش را به من داد/ نگران پایمال شدن خون فرزندم هستم
امالبنین محمودی با بیان اینکه صادق خود خبر شهادتش را به من داد، گفت: نگران پایمال شدن خون فرزندم هستم.
به گزارش خبرگزاری فارس از مشهد، در هیاهوی زندگی دنیوی غرق شدهایم و پای خود را به آرزوهای کوچک و بزرگ غل و زنجیر کردهایم؛ حکایت بیخبری ما از مادران سرزمینمان حکایت غمبار و عجیبیست که گویا تمامی ندارد. به بهانه روز مادر اقصی نقاط شهر را زیر و رو میکنیم تا حال و روز مادران را وصف کنیم، روز مادر سوژه خبری رسانهها شده که از مادران موفق گرفته تا خانه سالمندان به دنبال وصف حال زنان و مادران میروند. در این میان چه کسی سراغ مادران شهید را میگیرد؟ لنز کدام دوربین توانایی به تصویر کشیدن انتظار مادر شهیدان گمنام را دارد؟ و کدامین قلم میتواند حکایت مادری را بنویسد که در روز مادر خودش به سراغ فرزندش میرود؟ انتظار مادر شهید گمنام با مادر منتظر در خانه سالمندان بسی متفاوت است؛ یکی چشمانش به در دوخته تا فرزندش از راه برسد و محبت مادری را به یاد آورد و دیگری فرزند با محبتش را به دنبال بستن عهدی الهی در راه خدا تقدیم میکند. به واقع چه کسی غوغای درونی مادر شهید را میشنود؟ همان مادرانی که چون کوه استوار و صبور ایستادهاند و تسلیم رضای الهی شدهاند. اینگونهاند زنان سرزمین من که از دامان خود شیرمندانی چون شهید صادق بجستانی را به معراج فرستادهاند. «امالبنین محمودی» شیرزنیست که 19 سال پاره تنش را در دامان خود پروراند و سپس او را به دنبال عهد و قرار با پروردگارش راهی جبهه و جنگ کرد. سراغ این شیرزن را میگیرم تا به شهرستان درگز میرسم، شیرزنی از خطه خراسان. آن هنگام که رو به رویش مینشینم نگاه غمبار و غرور آفرینش را به چشمان خستهام میدوزد و آن هنگام است که احساس میکنم قلب پر دردم به دل شکستهاش گره خورده و لحظاتی آرام میگیرد. * مادر نگران پایمال شدن خون فرزند خدایا یاریام کن تا سخن بگویم، اما چه میتوان گفت به مادری که جگرگوشهاش را داد تا من بمانم؟ کدامین سخن من ذرهای دل سوخته این زن را التیام میدهد؟ زبانم قاصر است و تنها میگویم مادر از فرزند رشیدت بگو تا بدانم چگونه امروز آسوده نفس میکشم و زندگی میکنم و او جملهای بر زبان میآورد که مرا چند روزی در لاک خود فرو میبرد؛ « دخترم حجاب مراقب خون پسر شهیدم باش». مادر از صادق رشیدش گفت از «صادق بجستانی» که پس از 19 سال تربیت در دامان مادر حال برای دفاع از میهن در جنگی نابرابر حاضر میشود. * مادری که امانت خدا را به خدا بازگرداند صادق اذن مادر گرفت و رفت؛ رفت و دیگر بازنگشت و او تنها 45 روز میهمان جبهه و میدان جنگ بود. مادر میگوید: صادق امانت خدا بود که باید به سوی خدا باز میگشت. میگوید پنج فرزند پسر دارم که با خدا عهد بستم یکی را در راه خدا بدهم و گلچینشان کردم و صادق از آن خدا شد. حال مادر از شب عملیات میگوید؛ آن هنگام که خمپاره صادق را از پای در میآورد؛ اما مگر مادر شب عملیات آنجا بود؟ نه! این صادق بود که شب عملیات میهمان رویای مادر شد و نحوه شهادتش را ترسیم کرد و رفت. * شهیدی که خود خبر شهادتش را به مادر داد صبح روز شهادت مادر فرزندان را فرا میخواند که خود را آماده شنیدن خبر شهادت صادق کنند. امالبنین سکوت مرا که میبیند عکس فرزند را نشانم میدهد و میگوید در شلمچه دعوت حق را لبیک گفت، نام شلمچه حال و هوای جنوب را برایم زنده کرد و کمی از حال و هوای شلمچه گفتم... که ای کاش نگفته بودم. * آخر این مادر هنوز شلمچه را ندیده است بغض میکند و میگوید آرزویم این است که مکان شهادت فرزندم را ببینم، میخواهم بدانم کجا خون پسرم بر زمین ریخت و من نمیدانم. دستانم را به گرمی فشرد و گفت: سلام مرا به مولایم رضا (ع) برسان و پیغامم را نیز به مسئولان بگو: مادر شهیدی هنوز مکان شهادت فرزندش را ندیده؛ بگو تنها درخواستم رفتن به شلمچه است. و دیگر بغض اجازه نمیدهد... مگر این چه آرزوی سختیست که هنوز کسی نتوانسته آن را اجابت کند! ................................. گزارش از سارا آویشی ................................. انتهای پیام/3138/صا40
94/01/24 - 10:04
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 29]