تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 10 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):عالم باشى یا جاهل ، خاموشى را برگزین تا بردبار به شمار آیى . زیرا خاموشى نزد دانا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835892340




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

‌مي‌پرسند اهل كجايي مي‌گويم اهل اسلام


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: ‌مي‌پرسند اهل كجايي مي‌گويم اهل اسلام
«قطعاً آن چيزي كه بيشتر از هر چيز باعث توجه و تمايل من به يك دين جز مسيحيت شد تفاوت‌هاي ساختاري و اساسي بود كه در اسلام براي زن، خانواده و مسئوليت فرزندان تعريف شده بود.
نویسنده : ربابه زينال 
«قطعاً آن چيزي كه بيشتر از هر چيز باعث توجه و تمايل من به يك دين جز مسيحيت شد تفاوت‌هاي ساختاري و اساسي بود كه در اسلام براي زن، خانواده و مسئوليت فرزندان تعريف شده بود. من براي اولين بار بعد از آشنايي با اسلام احساس شعف دروني مي‌كردم چون به اين حقيقت رسيده بودم كه همه تفاوت‌هايي كه گفته نمي‌شد اما در دين مسيحيت براي زن و مرد قائل بودند و همه آن چيزي كه به اسم جايگاه اجتماعي در مشاغل و حتي نقش پذيري زنان و مادران اجبار بود در دين اسلام وجود نداشت. جمع خانواده‌ها و تك‌تك اعضاي آنها كنار هم جزء چيزهايي بود كه اسلام به شدت بر آن تأكيد مي‌كرد و من همين را دوست داشتم.» اين تنها بخشي از گفته‌هاي مونيكا آپاريچيو زن تازه مسلمان شده مكزيكي است كه اولين جرقه مسلمان شدنش، اجباري بود كه در دوران كودكي و دبستان او را وادار مي‌كرد يك مسيحي باشد. او از اين اجبار فراري است و به گفته خودش فرقي نمي‌كند اين اجبار در دوران كودكي باشد يا بزرگسالي مهم اين است كه انسان عقل دارد و براساس شعور ذاتي‌اش قادر است انتخاب كند. آنچه در ادامه مي‌خوانيد ماجراي مسلمان شدن مونيكا آپاريچيو از زبان خودش است. نمونه‌اي روشن از هزاران موردي كه روند آشنايي غير مسلمان‌ها با آموزه‌هاي متعالي اسلام و تحول اعتقادي و تعالي روحي آنان را نشان مي‌دهد. در ايامي كه مزين به عطر ولادت ياس پيامبر و گراميداشت مقام زن مسلمان است خواندن اين روايت خالي از لطف نيست.     نمي دانستم چرا مسيحي هستم من يك مكزيكي هستم. همان طور كه مي‌دانيد 99‌درصد مردم مكزيك مسيحي كاتوليك هستند. در يك شهر سنتي در جنوب مكزيك به دنيا آمدم و مادر و پدربزرگم سرپرستي مرا به عهده گرفتند. از زماني كه كودك بودم، آنها مجبورم كردند كه يك مسيحي باشم و عقايد مشابه آنها را داشته باشم. به خاطر فضاي اين شهر سنتي و مدارس آنجا، من هم مجبور بودم همرنگ جماعت شوم. واقعاً باعث تأسف بود كه در مكزيك عقايد و باور‌هاي ديگري به غير از مسيحيت وجود نداشت. انگار اين عقايد از بدو تولد و به خاطر پيروي از والدين در قلب مردم آنجا وجود داشت، بدون اينكه به دنبال علت و معلول يا دليلي براي عقايدشان باشند. آنچه اتفاق مي‌افتاد به نوعي تقليد كوركورانه بود. خوب يادم هست كه هر يكشنبه لباس‌هاي تميز مي‌پوشيدم و به همراه پدر و مادر بزرگم به كليسا مي‌رفتم. آنجا مي‌نشستم و گوش مي‌دادم ولي آيا چيزي متوجه مي‌شدم؟ خير. زماني كه در كليسا حاضر مي‌شديم، هر آن چه مي‌شنيديم را باور مي‌كرديم و هيچ‌گاه به كتاب مقدس رجوع نمي‌كرديم تا ببينيم آيا واقعاً همان چيزي است كه كشيش مي‌گويد يا خير. اين روند هر هفته و هر يكشنبه ادامه داشت. اگرچه من از جنوب مكزيك هستم اما زماني كه 10 سال سن داشتم به شمال مكزيك و در كنار مرز امريكاي شمالي و جنوبي مهاجرت كرديم. جوان مسلماني كه شريك زندگي‌ام شد 13 سال گذشت و من با پسر جواني آشنا شدم كه مادر‌بزرگم مي‌گفت قيافه‌اش خوب است و مشكلي ندارد، بنابراين با او ازدواج كردم. زماني كه با هم ازدواج كرديم يك عهدي با هم بستيم؛ به يكديگر قول داديم كه فرزندمان مسلمان شود، البته اين خواسته شوهرم بود. من مي‌ديدم كه او يك پسر مهربان و خوش‌قيافه است ولي فرزندان ما چه مشكلي دارند كه بايد در آينده يك مسلمان باشند؟ ولي در نهايت به خاطر خوبي‌هاي شوهرم پذيرفتم. من هم در عوض از شوهرم خواستم كه هيچ گاه زن ديگري را به همسري خودش درنياورد. او هم قبول كرد و گفت كه چنين چيزهايي در خانواده من پذيرفته نيست پس نگران اين نباش... سه سال بعد دخترم به دنيا آمد. زماني كه براي اولين بار نوزادم را در آغوش گرفتم، به خود گفتم اين بزرگ‌ترين هديه و بهترين حسي است كه تاكنون خدا به من داده. آن زمان باور داشتم بايد اين كودك را با عقايد خودم بزرگ كنم و مسيحي شود؛ همان كاري كه پدر و مادرم با من كردند. در آن لحظه هيچ اطلاعي از ديگر اديان نداشتم. با بزرگ شدن دخترم، فاطمه، من در نبود همسرم عقايد خودم را به او مي‌آموختم. كار ديگري نمي‌توانستم انجام دهم. كتاب مقدس مسيحي‌ها را برايش مي‌خواندم. به فاطمه گفته بودم كه خانواده همسرم نبايد از اين قضيه با خبر شوند. خوب يادم است كه شب‌ها صليب و كتاب مقدس و هر آنچه داشتم را مي‌آوردم و از او مي‌خواستم كه صليب را ببوسد و خواسته‌هايش را از حضرت عيسي طلب كند. شبي ديگر از او مي‌خواستم كه از مريم مقدس درخواست كمك كند و خلاصه هر شب نام يك شخصيت مقدس را مي‌گفتم تا آنكه يك شب ديگر اسمي به ذهنم نرسيد و از فاطمه خواستم تا اين‌بار از خدا طلب كمك كند. او پذيرفت و پرسيد خدا كيست؟ من در پاسخ به او گفتم كه خدا هماني است كه تو، من و باقي چيز‌ها را آفريده است و براي هميشه جاودان است. فاطمه با شنيدن سخنان من به فكر فرو رفت. من به سراغ صليب رفتم و از فاطمه خواستم تا صليب را ببوسد و از خدا تشكر كند ولي او از من پرسيد كه اين صليب كيست؟ در جواب به او گفتم كه اين خداست، پسر خداست. فاطمه بلافاصله گفت: «ولي مامان، چند دقيقه پيش گفتي كه خدا زنده است ولي اينكه مرده.» من تا به آن لحظه هيچ‌گاه متوجه چنين چيزي نشده بودم! فاطمه دوباره از من پرسيد كه اين خدا از كجا مي‌آيد و من گفتم كه مادر او مريم مقدس است. فاطمه در پاسخ گفت: «آها! پس او به دنيا آمده است. ولي تو به من گفتي كه او هميشه زنده است و هيچ‌گاه نمي‌ميرد؟» همه چيز ضد و نقيض بود. من نمي‌دانستم كه در جواب بايد به او چه بگويم و سؤال‌هايش مدام ادامه داشت. از من پرسيد كه چرا از مريم مقدس يا حضرت عيسي كمك مي‌خواهيم؟ مگر آنها هم قدرت‌هاي فوق‌العاده دارند؟ مردم كاتوليك مكزيك تنها به اين چيز‌ها اعتقاد دارند و هيچ‌گاه به اين فكر نمي‌كنند كه آيا اينها هم همانند خداوند قدرت انجام هر كاري را دارند يا خير، بنابراين من نمي‌دانستم كه بايد در جواب به او چه بگويم. كليسا جواب پرسش‌هايم را نداد در آن لحظه من نمي‌دانستم كه بايد از چه كسي كمك بخواهم و اعتقاداتم داشت كمرنگ مي‌شد و از بين مي‌رفت، بنابراين به يك كليساي كاتوليك رفتم و از يك راهبه درخواست كمك كردم. سه روز متوالي به آنجا رفتم و مدام سؤالات زيادي مي‌پرسيدم. در نهايت آنها به من گفتند كه بايد اينها را بپذيري. اين همان چيزي است كه خداوند از تو مي‌خواهد. تو بايد به مسيحيت ايمان داشته باشي و حقيقت همين است، ولي من به آنها مي‌گفتم كه شما بايد براي من برهان و دليل بياوريد. ولي آنها به طور مكرر مي‌گفتند كه اين دين و مذهب توست و تو وظيفه داري كه مطيع آن باشي. بعد از بحث‌هاي مداوم به اين نتيجه رسيدم كه آنها نمي‌توانند قانعم كنند و من هم توانايي قانع كردن آنها را ندارم. هيچ چيزي برايم واضح نبود. صومعه را ترك كردم و به خودم گفتم كه ديگر هيچ اعتقادي در مسيحيت من باقي نمانده و براي هميشه از بين رفته است. پس از آن يك حس پوچي را در دلم احساس كردم، بنابراين رو به خدا كردم و به زبان محلي خودم (اسپانيايي) از خدا درخواست كمك كردم و گفتم كه تو تنها كسي هستي كه هميشه گوش مي‌دهي. خواهش مي‌كنم راهنمايي‌ام كن. من از چه كسي پيروي كنم؟ مسيحيت يا اسلام؟ ولي در اعماق قلبم هيچ شناخت و افق مثبتي را در اسلام نمي‌ديدم. صادقانه بگويم، زنان با حجاب با آرايش‌هاي غليظ و زننده را مي‌ديدم و مي‌دانستم كه عده‌اي از آنان تنها به دلايل سنتي و موروثي پيرو اسلام هستند. آن ايمان واقعي را در آنها نمي‌ديدم. همه به چشم من يكي بودند. به هر حال براي يك ماه سر دخترم را با دانسته‌هاي قبلي‌ام گرم مي‌كردم ولي به هيچ يك از حرف‌هايم اعتقاد نداشتم. من بايد يك جواب صادقانه به او مي‌دادم. در همه حال از خداوند كمك مي‌خواستم. لجوج بودم و به دليل نحوه تربيتم بايد يك پاسخي دريافت مي‌كردم. خوابي كه زندگي‌ام را تغيير داد «مونيكا» ‌از اتفاقي مي‌گويد كه به گونه‌اي پاياني بر ترديدهاي او بود، دودلي‌هايش را رفع كرد و كامل كننده تصميمي شد كه او را به حقيقت مي‌رساند. روياي صادقه‌اش گام نهايي مسيري بود كه او را به اسلام هدايت كرد. روايت او از اين رؤيا به شرح زير بود: «حدود سه سال پيش، چند روز پيش از آنكه ماه مبارك رمضان آغاز شود، خوابي ديدم؛ خوابي كه ‌زندگي مرا متحول كرد. در خواب سر تا سر سفيد پوشيده بودم و حجاب بر سر داشتم. در يك اتاق سفيدي بودم و دو دخترم را در كنار خودم مي‌ديدم كه دست‌هايم را گرفته بودند. آنها هم همانند من از سر تا پا سفيد پوشيده بودند. در اين اتاق كوچك ما در حال سجده كردن در برابر خداوند يكتا بوديم و من به زبان عربي با خداوند سخن مي‌گفتم. در خواب حس بسيار خوبي داشتم و مي‌دانستم كه اين راه درست مناجات با خداوند است. در يكي از سجده‌هايم ذكر مي‌گفتم كه با شنيدن صداي «الله اكبر» از خواب پريدم. موقع اذان صبح بود و در آن لحظه دوباره گفتم «الله اكبر» و مطمئن بودم كه خداوند جواب سؤال من را داده است... «اسلام تنها راه درست نزديكي با خداوند است»... در اين لحظه حس عجيبي دارم و نمي‌دانم بايد چطور شكرگزار خداوند باشم كه مسلمانم كرد. ان‌شاءالله من يك بنده خدمتگزار خداوند خواهم بود و دخترهايم را مسلمان واقعي تربيت خواهم كرد. پس از ديدن اين خواب، معنويت عجيبي سرتاسر وجود مرا فرا گرفت و در خانه به دنبال لباس‌هايي گشتم تا سر و بدنم را از چشم نامحرمان پوشيده نگه‌ دارم. از شوهرم درخواست كردم كه مرا ياري دهد تا مسلمان واقعي شوم و او هم مرا راهنمايي كرد. سه روز پس از آن ماه مبارك رمضان آغاز شد. همه چيز مثل يك رؤيا بود و من نمي‌خواستم از اين خواب ناز بيدار شوم. روزه داري‌ام را شروع كردم.» به عنوان يك زن مسلمان در برابر خانواده‌ام ايستادم داشتم آماده مي‌شدم تا براي نخستين‌بار به عنوان يك مسلمان با خانواده‌ام روبه‌رو شوم. چالش بزرگي بود چون نمي‌دانستم كه آنها مرا مي‌پذيرفتند يا خير ولي در هر صورت بايد با آنها روبه‌رو مي‌شدم. در راه خانه بودم. زماني كه به آنجا رسيدم همه آمده بودند كه مرا ببينند ولي من همان آدم سابق بودم با اين تفاوت كه حقيقت را دريافته بودم. در تمام مدت حجابم را درنياوردم و امر به معروف و نهي از منكر را وظيفه شرعي خودم مي‌دانستم. زماني كه من براي اقامه نماز رفتم، همه آنها آمدند تا ببينند من چه كاري انجام مي‌دهم. بعضي‌ها مي‌پرسيدند كه در حال عبادت ورزش مي‌كني؟ اين ديگر چه پوششي است؟ خلاصه هر كسي يك سؤالي مي‌پرسيد. من به آنها گفتم كه حتماً نبايد يك راهبه باشي تا دين واقعي را معرفي كني. پوشش من همانند مريم مقدس است و اين چيزي است كه من به آن ايمان دارم پس به راهم ادامه خواهم داد. اين شوك بزرگي براي خانواده من بود و بيشتر از همه هنگامي متعجب شدند كه من شبكه‌هاي BBC و CNN را به دروغ تروريست معرفي كردن مسلمانان متهم كردم. خانواده‌ام مرا درك نكردند و نمي‌توانستند باور كنند كه يك شهروند و يك انسان خوب مي‌تواند يك مسلمان باشد. من براي آنها توضيح دادم همان طور كه مسيحي خوب و بد وجود دارد، مسلمان خوب و خطاكار هم وجود دارد. اين واقعيت است. ان‌شاءالله كه همه ما برادران و خواهران واقعي باشيم. مهم نيست كه مليت ما چيست. قبل از هر چيزي بايد بدانيم كه مسلمان هستيم. زماني كه از من مي‌پرسند اهل كجا هستم، ابتدا مي‌گويم يك زن مسلمانم و پس از آن مي‌گويم مكزيكي هستم. مهم اين است كه من يك مسلمانم. خدا را شكر مي‌كنم كه حقيقت را اگر چه دير فهميدم ولي غافل از دنيا نخواهم رفت. مسلماناني كه مسلمان به دنيا مي‌آيند متوجه نيستند كه خداوند چه هديه گرانبهايي را به آنان اعطا كرده است. اميدوارم كه همه ما بتوانيم پس از اين چهره واقعي اسلام را به جهانيان معرفي كنيم و ديگران را به مسلمان شدن ترغيب كنيم، ان‌شاءالله. منبع: turntoislam.Com

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۲۳ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۳:۴۳





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 13]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن