محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1842060996
رهآوردی از سرزمین برادری/ تهران برایم همان «پنجدری دلگیر» بود
واضح آرشیو وب فارسی:مهر: روایت رضا امیرخانی از سفرسیستان-۱/
رهآوردی از سرزمین برادری/ تهران برایم همان «پنجدری دلگیر» بود
شناسهٔ خبر: 2529312 شنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۴ - ۰۸:۳۴
فرهنگ > شعر و ادب
رضا امیرخانی در بخشی از یادداشت سفرش به سیستان و بلوچستان نوشت: اگر خانوادهی من مجبور شوند در بلدی غریب چند روزی پناه بیاورند به خانوادهای دیگر، انتخاب من قطعا مهمان شدن بر سر خوان بلوچ ایرانی است. خبرگزاری مهر- گروه فرهنگ: «گذر از پنج دری دل گیر به هشتی دل باز... بدا به حال خانهای که پنجدریاش به کوچه راه داشته باشد اما به هشتی راه نداشته باشد» این جملهای بود که رضا امیرخانی با نگارش آن در بهمن ماه سال گذشته پیوستن خود را کاروان «سرزمین برادری» اعلام و در پی آن با این کاروان عازم سیستان و بلوچستان شد تا در سفری با ۱۰ نفر از اهالی فرهنگ و دانشگاه به دیدار جامعه شیعی و اهل تسنن در این استان کشور برود.به قول رضا امیرخانی این سفر برای او «ره آورد» مکتوبی نیز داشته که بخش هایی کوتاه و بریده از آن نیز همزمان با این سفر در برخی رسانهها منتشر شده بود اما متن کامل یادداشت یازده بخشی خود از سفر به سیستان و بلوچستان را به تازگی در اختیار خبرگزاری مهر قرار داد تا رهاورد سفر خالق «داستان سیستان» از سفر به سیستان و بلوچستان اینبار بی کم کاست مورد بازخوانی قرار بگیرد.بخش نخست از این رهاورد بلند در ادامه از نگاه شما می گذرد. یادآوری می شود رسم الخط این یادداشت رسم الخط نویسنده است که بدون تغییر منتشر میشود:«گذر از پنجدری دلگیر به هشتی دلباز» اول: مهمانِ بلوچسالها پیش برای تحقیق «نفحات نفت» تصمیم گرفته بودم به بعضی از جزایر غیرمشهور خلیج فارس و دریای عمان سری بزنم تا مقایسهای داشته باشم میان جزایر منطقه آزاد و باقی. رفتم به اسکله و با همسر و فرزندم سوار قایقی شدیم که هنوز پنج نفر جای خالی داشت. قایقران منتظر بود تا قایق پر شود و بزند به دریا. گفتم که از پنج صندلی مانده، دو تا را من میدهم، سه تا را تو... قبول نکرد. سه دو را کوتاه آمدم، نشد. به چهار یک هم رسیدیم و او فقط پنج صفر را قبول داشت... مشغول چانهزنی از میانه بودیم که یکهو یک بلوچ موقر و خوشلباس از راه رسید. در آن هرم گرما لباسش به سپیدی برف بود. بیمعطلی به قایقران گفت که مسافرها را سریع برسان به جزیره و بعد در اختیار من باش. کرایهی همه با من! قبول نکردم و گفتم تا جزیره کرایهها با ماست و... حالا چانهزنی معکوس شده بود. قایقران زد به آب و در راه بلوچ، تلفن ثریای ماهوارهای را که آن زمان نوبر بود به در آورد و به زبان انگلیسی یک سری دستور فنی داد به کسی... سر حرف را باز کردم که کجا میرود. بلوچ به من گفت:- لنجی دارم که از شانگهای راه افتاده است و قرار است در قطر پهلو بگیرد و حالا پروانهاش مشکلی دارد و باید ببینم کدام قطعهاش را عوض کنم!هنوز مشغول معاشقه با لحنش بودم که قطر را کطر میگفت و قطعه را کطعه که یکهو برق که نه برک گرفتم...- از شانگهای تا قطر!؟کاشف به عمل آمد که شش لنج دارد و از یوکوهامای ژاپن تا شانگهای چین تا پوسان کرهی جنوبی و کوالالامپور مالزی، تا بمبئی هندوستان، تا کراچی پاکستان، تا همهی بندرهای خلیج فارس و از این سو تا خلیج عدن و دورتر تا جنوب افریقا و ژوهانسبورگ در رفت و آمد هستند. بسیار از مصاحبت با این بلوچ جهاندیده به وجد آمده بودم به خلاف شیخ اجل که از ماخولیای آن بازرگان کم آورده بود که صد و پنجاه شتر بار داشت و چهل بنده خدمتکار و شبی در جزیره کیش مهمان حجرهی وی بود و دیده بود که " همه شب نیارمید از سخنهای پریشان گفتن که فلان انبازم به ترکستان و فلان بضاعت به هندوستان است و این قباله فلان زمین است و فلان چیز را فلان ضمین...گوگرد پارسی خواهم بردن به چین که شنیدم قیمتی عظیم دارد و از آنجا کاسه چینی بروم آرم و دیبای رومی به هند و فولاد هندی به حلب و آبگینه حلبی به یمن و برد یمانی به پارس و زان پس ترک تجارت کنم و به دکانی بنشینم. انصاف ازین ماخولیا چندان فرو گفت که بیش طاقت گفتنش نماند"من هر چه بیشتر با این بلوچ جهاندیده گپ میزدم، سخن را پختهتر میدیدم و سختهتر و بیشتر مسرور میشدم. خاصه که گهگاه تبادلی هم میکردیم و تک گلی هم به ثمر میرساندم و مثلا میگفتم فلانجای بمبئی فلان شکل است و او فیالفور جواب میداد که برادرم را گذاشتهام در پونای هند درس بخواند و چند ماهی در بمبئی بودهام و ضدحمله میکرد و گل خورده را جبران!راه کوتاه شد و نزدیک شدیم به جزیره. حالا مرا مطلع دیده بود و بیشتر اعتماد میکرد. پرسیدمش که برادر اهل کجا هستی؟سر تکان داد و گفت:- شما کجرها که ما را نمیشناسید!بادی به غبغب انداختم و از مولوی قمرالدین ایرانشهر گفتم و مولوی سربازی چابهار و سردار قبیلهی شاهوزهی و مهماننوازی بلوچها... قبول نکرد و با تحکم گفت:- من اهل «لیردف» هستم. میشناسی؟هر چه در شناخت بندرها کم آورده بودم، اینجا بختیار شدم! یادم افتاد که یکبار که از کنارک به جاسک میرفتم و جادهی کناره را آب برده بود و در رودخانهای اتومبیل گیر کرده بود، لیردف چه ساحل نجاتی بود برایم... مشخصات لیردف را با همهی دقت برایش توصیف کردم و تا متصدی جایگاه سوخترسانیش را هم یاد کردم!تا شنید که لیردف را میشناسم، در میان تکانهای قایق از جا بلند شد و مرا در آغوش گرفت. مرا برادر خود نامید و گفت هرگز باور نداشته است که یک «کجر» مولدش را بشناسد...رفیقتر شدیم و راه کوتاهتر شد و به جزیره رسیدیم. کمک کرد تا کالسکهی فرزندم را روی اسکله بگذاریم. شمارهی ثریا به من داد که هر جای دنیا کنار آب اگر گرفتار شدی به من تک زنگ بزن! و من نیز به او کارت ویزیت دادم و گفتم:- مدیون من هستی اگر به تهران بیایی و به من سر نزنی!کارت را گرفت و بوسید و پساپس رفت به سمت قایق. سوار شد و گفت:- من تا به امروز تهران نیامدهام!همسر و فرزند را رها کردم و تلوتلوخوران رفتم به سمتش. کسی که کوچه پسکوچههای همه شهرهای بندری نصف دنیا را گز کرده بود، تهران را ندیده باشد؟ فکرم را خواند و دستم را گرفت و با دست دیگرش سپیدی پیراهن بلوچیش را نشانم داد:- با همین لباس همهجای عالم را گشتهام و هیچکس از این لباس چیزی نگفته است... شنیدهام در تهران به این لباس حرمت نمیگذارند!***چند سالی گذشته است و رفیق بلوچم هنوز به تهران نیامده است. کاروان «ایران، سرزمین برادری» برای من فرصتی بود تا به بلوچستان سری بزنم و دوباره از رفیقان بلوچم دعوتی کنم که به ما سر بزنند!دوم: پرچمنوشته سفر من به بلوچستانگذر از پنجدری دلگیر به هشتی دلبازبدا به حال خانهای که پنجدریش به جای هشتی به کوچه راه داشته باشد!تهران همان پنجدری دلگیر بود برای من؛ و بلوچستان هشتی دلباز.سوم: از کاروان صلح به کاروان برادری (اختلاف پتانسیل) برای ایده T همواره سهم کمتری قائلم تا اجرا. به همین وجه، بیواهمه از خودستایی باید سهامی از ایده کاروان برادری –و نه اجرا- را به نامِ خود بزنم! بعد از سفری که با جمعی از رفقا و البته چند فعال بینالمللی نظیر خانم مایرید مگوایر -نوبلیستِ ایرلندی- در قالب کاروان صلح به سوریه رفتیم و دیدنِ نتایجِ -در نظر من- پربارش، به ذهنم و ذهنمان زد که چنین سفری و چنین سفرهایی میتواند وجهی داشته باشد در بوم و بر خودمان.فرمولی ساختم بر اساس قانون اختلاف پتانسیل. در ایران کدام قسمتهای جغرافیا مستعد گرفتاری هستند (بر اساس قومیت، مذهب، زبان، توسعهیافتهگی) و مهمتر این که با جغرافیای همسایههاشان چه داخلی و چه خارجی، چه اختلاف پتانسیلی دارند؟ ابتدا از مذهب آغاز کردیم و سه استان کردستان، قسمت ترکمننشین گلستان و بلوچستان از سیستان و بلوچستان به عنوان هدف انتخاب شدند. (شاید بعضی قسمتهای اهل سنت هرمزگان و نیز خوزستان خاصه در میان قومیت عرب نیاز به همچه کاروانهایی داشته باشد.)اختلاف پتانسیل را در این سه استان بررسی کردم. یک سر سیم را میگذاشتم این سوی مرز و سر دیگر را در آن سو رها میکردم. بعد روی ولتمتر، اختلاف پتانسیل میگرفتم در اقتصاد و امنیت و آزادی و... امنیت کردستان ایران نسبت به کردستان ترکیه و کردستان عراق و مناطق کردنشین سوریه، نه فقط امروز و در هجمهی دواعش که از پیشترها نیز، اختلاف پتانسیل بالایی به شیب خارجی نمیآفریند و به این معنا منطقهی کردستان برای من از امنترین قسمتهای ایران است و در میان مناطق کردنشین جهان، رشکبرانگیز. در این میان بعدتر باید به ایدهی اقتصادی درست بانه نیز پرداخت؛ که به راحتی توانست مسالهی اختلاف پتانسیل اقتصادی کردستان ایران و عراق را حل کند.اما در مناطق ترکمننشین ایران نیز با توجه به نظام به شدت پلیسی و به شدت بستهی ترکمنستان، اختلاف پتانسیل به سود ترکمن ایرانی عمل میکند.میماند بلوچستان... بلوچستان ایران را اگر هممرزِ بلوچستان پاکستان در نظر بگیریم، با اذعان به پسماندهگیِ اقتصادی (در همهی استان سیستان و بلوچستان) باز هم بلوچستان ایران، بالادست مینشیند؛ اما واقعیت این است که در نظر من بلوچستان ایران هممرز عربستان سعودی است نه پاکستان. این واقعیت سیاسی-اقتصادی-امنیتی باعث شد که خطر را در اختلاف پتانسیل منطقهی بلوچستان ببینم و از سهام ایدهام با سهام اجراییها چیزی طاق بزنم و بشوم عضو کاروان ایران سرزمین برادری در منطقهی بلوچستان!چهارم: میزگرد با لبههای تیزقرار شد در میزگردِ دانشگاه، چیزکی نیز من بگویم. پیش از من به جز دو ملای معمم سنی و شیعه، دو استاد نیز صحبت کردند. هر دو بسیار عالی. اولی دکتر مجاهد بود به گمانم که استاد دانشگاه زاهدان بود. در تخصص خود از مشکل وسواس گفت که ریشهاش را اضطراب و استرس میدانست. اما همین ریشهی ثابت در جامعهی مذهبی یا غیرمذهبی نمودهای متفاوتی دارد. در جامعهی مذهبی تبدیل میشود به وسواس مذهبی مثلا در وضو و غسل و طهارت و در جامعهی غیرمذهبی تبدیل میشود به وسواس بهداشتی مثلا در پاکیزهگی سرویسهای بهداشتی و سلامت غذا و انتقال بیماریها... تعریض درستی داشت که مشکلات استان اگر چه بروز مذهبی دارند، ریشه در جاهای دیگر دارند و او مشکل اول را تبعیض میدانست. ریشه، تبعیض بود اما گهگاه در جامعه مذهبی به شکل اختلاف شیعه و سنی بروز میکرد. استاد دوم، محمدرضا شهیدیفرد از کاروان خودمان بود که استاد بود در دانشگاهی که باید میبود و نبود و کرسیای که برای ملت میباید میداشت و نداشت... او نه در قامت یک مجری که در نقش یک فعال اجتماعی، با تحلیلی دقیق، مشکل استان را به هیچ رو مذهبی ندانست.هر دو به ز من و جلوتر از من صحبت کردند و همین شد که من نیز دریافتم که حالا فرصت مناسب است برای گفتن اصل حرف. نه توصیهای داشتم به برادران و خواهران اهل تسنن و نه توصیهای داشتم به برادران و خواهران شیعه... نه ضرورتی میدیدم که در حفظ وحدت تکرار مکررات بگویم و نه میپسندیدم که از «رضی الله عنه» هایی استفاده کنم که دست کم در لحن خیلی تفاوتی نداشتند با «خسر الدنیا و الاخره»! و میترسیدم از میزگردهایی اینچنین با لبههایی تیز! من این گونه صحبت را پیش بردم:دو سفرنامه دارم. یکی «داستان سیستان» و دیگری» جانستان کابلستان «. طبیعیتر آن است که اینجا از «داستان سیستان» بگویم. اما از داستان سیستان چیز زیادی ندارم برای گفتن الا این که بعد از نگارش، بسیار به من توصیه شد که این نام را بر این کتاب ننهم که بلوچستان را نادیده گرفته است. اما من چندان تفطنی بر این موضوع نداشتم و سجع متوازن داستان و سیستان اعمی و اصمم کرده بود! پس در نامگذاری دقت نکردم و به همین قیاس عروضی، کتاب هم در بلوچستان خوانده نشد که نشد!اما همین بیدقتی را شاهدی میگیرم بر این ادعا که شاید ما چندان از تفاوتهای قومیتی و مذهبی کشورمان مطلع نباشیم. چرا که چیزی به نام هویت ملی همهی این گسلها را پوشش داده است. و از همین زاویه تقربی خواهم داشت به سفرنامهی دیگرم «جانستان کابلستان»! از سفر افغانستان که بازگشتم، بسیاری از مردمان که چندان اهل مطالعه نبودند، نظرم را راجع به افغانستان میپرسیدند. حوالهی من به کتاب را بر نمیتافتند و حوصلهی خواندن دو-سه ساعتهی کتاب را نداشتند و میخواستند که به سرعت نظرم را راجع به افغانستان و خصوصا فاصلهي ما با افغانستان بیان کنم. سوال اصلی را معمولا با زیرساختهای اقتصادی جواب میدادم.به گمان من فاصلهی زیرساختهای اقتصادی ما با افغانستان چیزی حدود بیست سال بود. افغانستان، سالی که من دیدمش، هیچ جادهی چهارباندهای نداشت. برق سراسری نداشت. پوشش زمینی تقویتکنندهی شبکهی فرستندههای رادیویی و تلویزیونی سراسری نداشت. تلفن کابلی پوشش وسیعی نداشت و... این یعنی سی سال فاصله. البته باید این نکته را اضافه میکردم که در هر روستا روی سقف خانهها سلولهای فتوولتاییک چینی بود از قرار متر مربعی ۱۰۰ دلار که با یکیش برق روشنایی شب و با چندتاش مصرف یخچال و تلهویزیون تامین میشد. این یعنی این که برق سراسری که یکی از افتخارات ما تلقی میشود به راحتی میتواند با منبعی دوستدار محیطِ زیست و شخصی و با فنآوری پیشرفته (هایتک) جایگزین شود. شبکهي سراسری صدا و سیما چنان که ما داریم وجود ندارد اما روی سقف هر خانهي روستایی به مدد انرژی پاک سلول خورشیدی میتوان بشقاب گیرندهی ماهوارهای را دید که اتفاقا به حسب همین شخصی شدن، ۱۴ کانال با ذائقههای مختلف سیاسی را پخش میکند! از آن سو، در یک دیوانسالاری فشل دولتی توانستهاند به جای تلفن کابلی به کمک شرکتهای خصوصی شبکهی تلفن همراه را چنان گسترده کنند که گوشک مبایل همه جا رخ بدهد و بسیاری از کمبودهای سیستم بانکی را نیز با همان روش انتقال شارژ جبران کند! با این حساب این بیست سال فاصلهی زیرساختهای اقتصادی به شرط استفاده از روشهای نوین میتواند کوتاهتر شود.معمولا بیفاصله مخاطب میپرسید که فاصلهی سیاسی چهقدر است و من به راحتی جواب میدادم که فاصلهی انقلاب اسلامی تا لویی جرگهی اول. دولت بازرگان تا دولت کرزی... نزدیک سی سال. تبیین ارادهی مردم در قالب انتخابات و حق رای یکی از شاخصهای جدی بود.اما بعد که با خودم خلوت میکردم، شهودی، عددِ بیست و سی را فاصلهی درستی نمیدانستم. بارها در این ژرفای فاصله غور کرده بودم و عاقبت دریافته بودم که فاصلهي واقعی یک فاصلهي تمدنی است در تعریف هویت ملی. در افغانستان معمولا کسی خود را افغانستانی نمیداند. یکی خود را پشتون میداند و دیگری هزاره و دیگری ازبک و دیگری تاجیک و دیگری بلوچ و دیگری ترکمن... از نگاهی دیگر که وارد شوی کسی خود را سنی میداند و دیگری شیعه... این که ما امروز پیش از هر صفت و مضافالیه دیگری خود را ایرانی میدانیم یک دستآورد تمدنی است. و در این دستآورد دست کم صد سال از همسایه جلوتریم. این فاصلهی اصلی ماست.آیا چون فاصلهي افغانستان با ایران صد سال است، فاصلهی ایران با افغانستان نیز صد سال است؟ صورت سوال به نظر از زمرهی بدیهیات و اصول اولیه است که فاصلهی الف با ب برابر است با فاصلهی ب تا الف! اما در عالم واقع همواره اینگونه نیست. خاصه این که جادهی میان الف تا ب سربالایی باشد...بگذار ساده بگویم، نه مثلِ یك كارشناسِ رسمی- كه شاید فاصلهی آنها با ما اینقدر زیاد باشد، اما فاصلهی ما با آنها، بسیار كم است... زیرِ ۵ سال...اگر ما مردم قدر یكدیگر ندانیم و قدرِ كشور ندانیم و قدر هویت ملی ندانیم و افسارِ مملكت را بدهیم دستِ جاهطلبی چهار نفر قدرتطلبِ بیفرهنگِ سیاسی، یقین بدانیم كه ظرفِ ۵ سال بدل خواهیم شد به نسخهی برابرِ اصلِ افغانستان و آنسو، سوریه و عراق. گسلها اگر تعمیق شوند و من و تو یكدیگر را دشمن بپنداریم، هزاران خطِ جنگِ دیگر بینِ ماهای دیگر و شماهای دیگرتر پدید خواهد آمد و... شاید دوباره در همین خانهها زندهگی كنیم، اما كنارِ خانههامان بایستی كسی با كلاشینكف راه برود... خدا كند كه او از سردارانمان نباشد...(این پایان متن سخنرانیم بود در دانشگاه، قسمت بعدی، خشی است از فصلی از جانستان کابلستان)***در فیزیك حالتی هست در ماده به اسمِ تغییرِ فاز. مثلا تغییرِ حالتِ جامد به مایع. وقتی یخ ذوب میشود و به آب تبدیل میشود. در حالتِ تغییرِ فاز، اگر چه سیستم در حالِ گرفتن یا دادنِ انرژی است، اما دماش ثابت میماند. یعنی به یخ گرما میدهیم، اما تا مدتی كه به آب تبدیل میشود، دما در همان صفر درجه ثابت میماند... فیزیكدانی كه فقط به دماسنج اتكا كند، متوجهِ تغییرِ فاز نمیشود...جامعهشناسِ بیتوجه به تعمیقِ گسل هم، وقتی جامعه را و استان را و منطقه را، آرام مییابد، مثلِ فیزیكدانِ دماسنجی، تصور میكند كه همهچیز در سكون و آرامش است... شاید جامعه در حالِ تغییرِ فاز باشد... یعنی تبدیلِ ترك به شكاف و شكاف به گسل...***گسلهای قومی و مذهبی در افغانستان باعث میشود تا وقتی امریكا واردِ دعوا میشد، به هیچ عنوان، مردم، ضدِ وی متحد نشوند. در یك شكافِ سیاسی، دشمنِ بیگانه، میتواند یكی از عواملِ مهمِ وحدتِ ملی باشد. اگر ما در یك گسلِ اجتماعی، قسمتی از جامعه را دشمن فرض كردیم، عملا به دشمنِ بیگانه حق دادهایم برای ورود و همكاری...اگر شكافِ سیاسی، بدل شد به گسلِ قومی، مذهبی، اجتماعی، دیگر حنای عبارتِ دشمن رنگش را از دست میدهد و عملا دشمن كه تا دیروز باعث و بانی وحدتِ ملی بود، تبدیل میشود به یكی از طرفینِ دعوا. ورودِ دشمن به دعوای دو جبههی سیاسی در طرفینِ یك شكاف، باعثِ اتحادِ دو جبهه و عملا فراموشی اختلاف و پرشدنِ سطحِ روئینِ شكاف میشود. اما اگر جامعه پذیرفت كه گسلی وجود دارد، از طرفینِ گسل، حتا وابستهگی مشروط به دشمن را میپذیرد.و این خطرِ بسیار بزرگی است برای جوامعی كه بخشِ بزرگی از وحدت و هویتِ ملیشان را مدیونِ دشمنی دشمنان هستند...پنجم: ابداع احتمال! بعدتر در مدرسه و مسجد مکی وقتی با مولویها و طلاب و دانشجویان بلوچ گرمتر شدیم، و حرفهای هم را شنیدیم، فرصتی برای همدلی پیش آمد. آنها کمک سعودی به اهل سنت ایران را کاملا مشابه با کمک ایران به شیعیان عربستان میدانستند، با این تفاوت که بلوچ هرگز حاضر به نادیده گرفتن هویت ایرانیش نیست و شیعهی عربستان مدام منتظر انقلاب است. از آنسو من نیز ابداع احتمالی کردم و وجدانی برایشان فرضی را پیش انداختم.فرض کنیم یک خانوادهی ایرانی و برای وجدانیتر شدن فرض خانواده خود من مجبور شوند در بلدی غریب چند روزی پناه بیاورند به خانوادهای دیگر. ابداع احتمال کنیم که دو خانواده در آن منطقه حاضر باشند. یکی ایرانی بلوچ اهل سنت و دیگری پاکستانی شیعه. خانوادهی ایرانی(من) به کدام خانواده پناه خواهد برد؟برای من جواب روشن است. محتمل است خانواده من در آتش اطراف خانه شیعه تند پاکستانی بسوزد. محتمل است دود آتش اختلافات داخلی پاکستان به چشم خانواده من برود... انتخاب من قطعا مهمان شدن بر سر خوانِ بلوچ ایرانی است...ادامه دارد...
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 71]
صفحات پیشنهادی
افزایش 90 درصدی میهمانان نوروزی شهر تهران در نوروز94
ستاداسکان نوروزی آموزش و پرورش شهر تهران خبر داد افزایش 90 درصدی میهمانان نوروزی شهر تهران در نوروز94 خبرگزاری پانا ستاداسکان نوروزی آموزش و پرورش شهر تهران افزایش 90 درصدی میهمانان نوروزی شهر تهران در نوروز94 را اعلام کرد ۱۳۹۴ يکشنبه ۱۶ فروردين ساعت 08 31 به گزارش پانا ستادمراکز ديدني و گردشگري منطقه 10 تهران آماده پذيرايي از مهمانان نوروزي
۱ فروردين ۱۳۹۴ ۱۳ ۰ب ظ مراکز ديدني و گردشگري منطقه 10 تهران آماده پذيرايي از مهمانان نوروزي موج - شهردار منطقه 10 از آماده سازي بوستان ها مراکز ديدني و گردشگري منطقه در ايام نوروز براي استقبال بازديد و ميزباني از شهروندان و مهمانان خبر داد به گزارش خبرگزاري موج فرامرز عظيميمیزبانی شایسته گروه مراکز فرهنگی و گردشگری شهرتهران از میهمانان نوروزی پایتخت
میزبانی شایسته گروه مراکز فرهنگی و گردشگری شهرتهران از میهمانان نوروزی پایتخت در ایام نوروز سال 1394 شهرداری تهران با برپایی جشنوارهها و برنامههای متنوع میزبان گردشگران شد به گزارش حوزه میراث فرهنگی باشگاه خبرنگاران در ایام نوروز سال 1394 شهرداری تهران با برپایی جشنآیا برادری با جنایتکاران سعودی همان سیره امیر مؤمنان است؟!
آیا برادری با جنایتکاران سعودی همان سیره امیر مؤمنان است مشاور هاشمی رفسنجانی اقدام شنیع مأموران سعودی با دو نوجوان عمرهگذار ایرانی را تلخ خواند و خواستار برخوردی فراتر از اعتراض دیپلماتیک شد به گزارش فرهنگ نیوز غلامعلی رجایی مینویسد شنیدن گزارش درباره یا تعرض متهران با هشت میلیون لاله میزبان میهمانان نوروز است
معاون شهردار پایتخت تهران با هشت میلیون لاله میزبان میهمانان نوروز است شناسهٔ خبر 2522398 دوشنبه ۳ فروردین ۱۳۹۴ - ۱۱ ۰۸ جامعه > شهری معاون خدمات شهری شهرداری تهران گفت تهران با هشت میلیون لاله در انتظار حضور میهمانان نوروزی است و امیدوارم گردشگران از دیدن لاله های تهران لذتمرد تناقضها مهمان تهران شد/ آیا ترکیه موافق توافق ایران و 1+5 است
مرد تناقضها مهمان تهران شد آیا ترکیه موافق توافق ایران و 1 5 استرفتار این روزهای اردوغان شبیه همان مچ انداختن با رقباست و هنوز منش قماربازی را فراموش نکرده است سایت مشرق نوشت "رجب طیب اردوغان" رئیس جمهور ترکیه در صدر هیاتی عالیرتبه امروز سهشنبه و به دعوتشهرامنیا در گفتوگو با فارس «تهران» سال آینده احتمالا مهمان نمایشگاه پاریس است/ اعتراض به نام «
شهرامنیا در گفتوگو با فارستهران سال آینده احتمالا مهمان نمایشگاه پاریس است اعتراض به نام خلیج در پاریسمدیر عامل موسسه نمایشگاههای فرهنگی ایران از احتمال مهمان ویژه شدن شهر تهران طی سال 2016 در نمایشگاه کتاب پاریس خبرداد امیر مسعود شهرامنیا مدیر عامل موسسه نمایشگاه&zwnjرادیو تهران پل ارتباطی مهمانان طهران با مدیریت شهری
رادیو تهران پل ارتباطی مهمانان طهران با مدیریت شهری مدیر رادیو تهران با اشاره به فعالیتهای انجام شده در راستای تهرانگردی تاکید کرد رادیو تهران پل ارتباطی مهمانان طهران با مدیریت شهری است به گزارش گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران معدن کن مدیر رادیو تهران اظهار کردوزیر خارجه استرالیا میهمان تهران/ استقبال از توافق لوزان
وزیر خارجه استرالیا میهمان تهران استقبال از توافق لوزان جولی بیشاپ وزیر امور خارجه استرالیا روز جمعه ضمن استقبال از چهارچوب توافق هسته ای ایران و گره 1 5 در لوزان سوئیس گفت که هفته آینده برای رایزنی با مقامات ایران راهی تهران می شود به گزارش نامه نیوز وزیر امور خارجه استرالیشهردار تهران مهمان اعضای کمیسیون شوراها و امور داخلی کشور
شنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۴ - ۱۲ ۲۰ شهردار تهران یکشنبه هفته جاری و در اولین روز کاری نمایندگان در سال 94 مهمان اعضای کمیسیون شوراها و امور داخلی مجلس شورای اسلامی خواهد بود به گزارش خبرنگار پارلمانی خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا ادامه بررسی طرح استانی شدن انتخابات مجلس و بررسی طرحمیزبانی گروه مراکز فرهنگی و گردشگری تهران از میهمانان نوروزی پایتخت
میزبانی گروه مراکز فرهنگی و گردشگری تهران از میهمانان نوروزی پایتخت طرح تکریم حجاب برتر فرصتی است تا بانوان با حجاب برتراز برنامه ها به صوت رایگان استفاده کنند این طرح به صورت پایلوت در این باغ موزه و در جهت تشویق از این بانوان همچنین اشاعه فرهنگ حجاب برتراجرا شده آفتاب درستسرزمین هزاره های کهن تو را به مهمانی بهار فرا خوانده است
سرزمین هزاره های کهن تو را به مهمانی بهار فرا خوانده است ایلام - ایرنا - هر گوشه از سرزمین هفت اقلیم ایلام را که بنگری نشانه های از تمدن کهن این دیار را می توانی بیابی و رد پایی از تاریخ گذشتگان را ببینی اما در میان شهرستان های استان ایلام ایوان با توجه با قدمت و اصالتش جایگاهآمادگی ستادهای اسکان فرهنگیان استان برای پذیرش میهمانان نوروزری
آمادگی ستادهای اسکان فرهنگیان استان برای پذیرش میهمانان نوروزری خبرگزاری پانا معاون توسعه ی مدیریت و پشتیبانی آموزش و پرورش استان از آمادگی ستادهای اسکان فرهنگیان برای پذیرش میهمانان در دور دوم سفرهای نوروزی خبرداد ۱۳۹۴ شنبه ۸ فروردين ساعت 10 27 به گزارش خبرگزاری پانا مکاهش ۱۳ درصدی حجم آب سدهای تهران
کاهش ۱۳ درصدی حجم آب سدهای تهران آب موجود در مخزن سدهای استان تهران در پایان اسفندماه ۹۳ در مقایسه با زمان مشابه سال گذشته ۱۳ درصد کاهش داشته است به گزارش فرهنگ نیوز حجم آب موجود در مخازن سد های تهران در پایان اسفندماه ۹۳ به ۳۵۱ میلیون مترمکعب رسیده و این درحالی است که این حجماسکان میهمانان نوروزی در مدارس یزد از مرز 120 هزار نفرگذشت
معاون پشتیبانی اداره کل آموزش و پرورش استان یزد خبرداد اسکان میهمانان نوروزی در مدارس یزد از مرز 120 هزار نفرگذشت خبرگزاری پانا معاون پشتیبانی اداره کل آموزش و پرورش استان یزد گفت تا پایان اولین هفته از تعطیلات نوروزی 37 هزار و 813 خانوار با جمعیت 121 هزار و 779 نفر درمدارس وتهرانگردی در روز هشتم سال نو: باغ موزه مینیاتوری و بستنی خوری در میدان هفت حوض
تهرانگردی در روز هشتم سال نو باغ موزه مینیاتوری و بستنی خوری در میدان هفت حوض جامعه > شهری - منطقه 8 پایتخت واقع در شرق تهران یکی از مناطق جدید تهران محسوب می شود ولی با وجودی که این منطقه قدمت چندانی در مقایسه با تاریخ 8 هزار ساله ری و 3 هزار ساله قیطریه ندارد لطی 10 روز گذشته صورت گرفت اسکان 100 هزار میهمان نوروزی در مدارس کاشان
طی 10 روز گذشته صورت گرفتاسکان 100 هزار میهمان نوروزی در مدارس کاشانمعاون پشتیبانی مدیریت آموزش و پرورش کاشان گفت بیش از 100 هزار میهمان نوروزی در مدرسههای این شهرستان طی 10 روز گذشته اسکان یافتهاند به گزارش خبرگزاری فارس از کاشان امیر حسین عرب فرد صبح امروز در جمع خبرنگاران-
گوناگون
پربازدیدترینها