واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: بلوغ معنوی چیست؟
در روانشناسی، تعریفی از تعارض وجود دارد که انسان گاهی میخواهد به هدفی برسد، ولی در مسیرش به مانعی برخورد میکند. سه رفتار درست میتواند با آن نشان دهد، - مانع را از سر راه بردارد- آن را دور بزند - آنکه هدفش را تغییر دهد.تعارض زمانی است که وقتی به مانع برخورد میکنید، نه میخواهید آن را از سر راه بردارید، نه آن را دور میزنید و نه آن که هدفتان را عوض میکنید. این بدترین حالتی است که رخ داده و میتواند انسان را با آسیبهای جدی مواجه کند.به عبارت دیگر تعارض این است که در یک دو راهی غامض گیر میافتیم که هم رسیدن به هدف مهم است و هم گاهی هر دو راه ضررهایی دارند که در نهایت نمیدانیم کدام را انتخاب کنیم.اینجا میخواهیم به تعارض در دین بپردازیم. ما در سایر مسیرهای زندگی نیز به تعارض بر میخوریم و معمولا آنها را حل میکنیم ولی یکی از بخشهای زندگی که معمولا تعارضات را نمیتوان در آن به سادگی حل کرد و به نقطهی نهایی رسید، دین است. چون بخشی از این دین، ماوراء طبیعت است و چون ما در مورد سرانجام آن اطلاع تجربی نداریم، گاهی بین زندگی اجتماعی خود و عقاید دینی، به تضاد برمیخوریم و نمیدانیم چه کارکنیم. فردی که به بلوغ معنوی میرسد، تکلیفش با خودش و خدای خودش، مشخص است. وقتی به دو راهی میرسد، مشخص است که باید به کدام سمت برود و میتواند با اطمینان کافی، یکی را انتخاب کند. انسان معنوی، میداند که چرا کاری را انجام میدهد. در فرد به بلوغ معنوی رسیده خصوصیات فراوانی دیده میشود که مهمترین این خصوصیات، این موارد هستند:نخست : مهمترین سوال این افراد در زندگی این است که من باید چه کنم تا زندگی خودم را بسازم. یعنی خودش به این فکر باشد که سرنوشت خود را رقم زند.تعارض زمانی است که وقتی به مانع برخورد میکنید، نه میخواهید آن را از سر راه بردارید، نه آن را دور میزنید و نه آن که هدفتان را عوض میکنید. این بدترین حالتی است که رخ داده و میتواند انسان را با آسیبهای جدی مواجه کنددوم: زندگی انسان معنوی، اصیل است و عاریتی نیست. آن چه که دارد، خودش به آن رسیده. البته ما همیشه آموزش میبینیم و از یکدیگر چیزهایی یاد میگیریم ولی مهم آن است که خود نیز به محتوای آن موضوع برسیم و به آن اعتقاد پیدا کنیم.
سوم : چون خدا را غیر متشخص می داند، جهان هستی را یکپارچه میبیند. خدای متشخص، همان خدای سنتی یهود و مسیحیت است که ما آن را در جایی مشخص، همانند آسمان تصور میکنیم. در حالی که خدای غیر متشخص، خدایی است که در همه جای جهان قرار دارد و ما در آن غرق هستیم. یعنی تمام جهان، ذرهای از وجود خداوند است.چهارم : انسان معنوی، تفاوت خود با دیگران را حس کرده و میداند که یکسری ویژگیهای مخصوص خود را دارد.پنجم : میداند که چه چیزهایی را میتواند تغییر دهد و چه چیزهایی را نمیتواند و چیزهایی را که میتواند تغییر دهد را، تغییر خواهد داد.ششم : مهمترین خصوصیت انسان معنوی این است که وی خود را با کسی در این جهان، در حال رقابت یا مسابقه نمیبیند و خودش را فقط با خودش مقایسه میکند.مثلا کودکی دستش به بخاری میخورد و میسوزد، احتمال دارد بار دیگر به بخاری دست بزند، چون ممکن است فکر کند دیگر بخاری داغ نیست. او تفاوت را درک نمیکند و علت را نمیداند ولی یک انسان بالغ، چون میداند که بخاری داغ است و اگر دست به آن بزند، دستش خواهد سوخت، بنابراین خود با اعتقادش این کار را انجام نمیدهد. فرد بالغ، فردی است که وقتی یک چیز را تجربه میکند، آن تجربه را پذیرفته و آن را یک اصل برای خود میداند.ما نه به خاطر بدی گناه، که اغلب به خاطر ترس از مجازات، گناهان را انجام نمیدهیم. انسانی که به بلوغ معنوی برسد، تعارضهایش حل شده و به آرامش خواهد رسید. در مورد رابطهی بلوغ معنوی با سرمایهی اجتماعی می توان گفت: جامعهای که به بلوغ معنوی می رسد، سرمایهی اجتماعی آن بالاتر می رود ولی سرمایه ی اجتماعی، لزوما انسانهای بالغی را به بار نمیآورد. سرمایهی اجتماعی کاذب را میتوان با فشار دین ایجاد کرد ولی این سرمایهی اجتماعی ایجاد شده، چون در نتیجهی عدم بلوغ است، سست و ناپایدار استاگر ما سعی کنیم مسائل دینی را با خود حل کنیم، جامعهی بسیار آرامتری خواهیم داشت. البته این با آن در تضاد نیست که اگر در جمعی یا جامعهای بودیم، به قوانین آن احترام بگذاریم، بلکه باید در درون خود متناقض نباشیم. مهم این است که انسان اگر میخواهد به بهشت برود، باید رگههایی از همان بهشت را نیز در همین جهان ایجاد کند.
در مورد رابطهی بلوغ معنوی با سرمایهی اجتماعی می توان گفت: جامعهای که به بلوغ معنوی می رسد، سرمایهی اجتماعی آن بالاتر می رود ولی سرمایه ی اجتماعی، لزوما انسانهای بالغی را به بار نمیآورد. سرمایهی اجتماعی کاذب را میتوان با فشار دین ایجاد کرد ولی این سرمایهی اجتماعی ایجاد شده، چون در نتیجهی عدم بلوغ است، سست و ناپایدار است. بلوغ به معنای عالم و دانشمند بودن نیست. ما قرار نیست به نقطه ی آخر برسیم و همه چیز را بدانیم، بلکه باید انتخابی را که داریم، درست باشد و آن را قبول داشته باشیم. نباید از جمع و خواست آنها ترسید، بلکه باید خودمان با انتخاب درست به این نتیجه برسیم که کاری که انجام میدهیم درست است. در تمام انواع بلوغ این جمله حاکم است که وقتی تشخیص درستی دادیم نگران مخالفت جمعی که گاها هم به بلوغ مورد نظر نرسیده اند نباشیم.برای مثال: ممکن است هنگام غذا خوردن، جمعی از ما بخواهند که با آنها برای صرف غذا، مواد غذایی مصرف کنیم که از نظر یک انسانی که به بلوغ فکری رسیده، آن مواد غذایی برای بدن مفید نبوده بلکه ضرر نیز داشته باشد، اینجا از مخالفت با جمع نباید ترسید و چون تصمیم درستی گرفته برطبق تشخیص خود عمل کند. بلوغ معنوی به این معنا نیست که دیگر این شخص خود میتواند مسیر دین و معنویت را به تنهایی طی کند و نیازی به راهنما ندارد، بلکه به این معناست که این شخص دیگر میداند پرچم دار واقعی کیست و در تشخیص و شناسایی آن دچار اشتباه نمی شود، و بعد از شناسایی آن، راه دین و معنویت را به دنبال پرچم دارش ادامه می دهد.خیلی از افرادی که علاقه زیادی هم به مسایل معنوی داشته و دارند در انتخاب رهبر و پرچم دار خود به علت نرسیدن به بلوغ معنوی راه خطا را رفته و به دنبال کسانی رفتند که خود پرچمدار که نبوده، بلکه پرچمداری هم نداشته و معمولا افرادی هستند که خود به بلوغ معنوی نرسیده اند، و تمام حرفشان در این جمله خلاصه میشود که، (آنچه همه میگویند کامل و درست نبوده و راست و درست نزد آنها است) و نمیدانند که، قانون {از کسی تبعیت نکن} آنها، شامل خودشان هم میشود. داریوش عشقی - بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 586]