واضح آرشیو وب فارسی:فارس: فارس از هیاهوی سنت چهارشنبه آخر سال در همدان گزارش میدهد
سایه بالنهای چینی بر سر چهارشنبه آخر سال
سنت دیگر رنگ باخته و جای خود را به ترقه و مواد محترقه داده و این روزها هم سر و کله بالنهای چینی پیدا شده است.
به گزارش خبرگزاری فارس از همدان، چند روز بیشتر به شب چهارشنبه آخر سال نمانده و جوانان و نوجوانان از مدتها قبل شروع کردهاند به خرید انواع و اقسام مواد محترقه؛ بساط دستفروشان در همدان نیز پهن است و بازارشان از هر کس دیگری داغتر؛ برخی سینی پر از فشفشه و ترقه خود را در معرض دید مردم گذاشتهاند و با صدای بلند، رهگذران را ترغیب به خرید میکنند، بعضی دیگر ترقهها و فشفشهها را به دست گرفتهاند، مسیرهای طویل خیابانها را طی میکنند و بلند بلند از بیخطر بودن محصولاتشان خبر میدهند.
قیمت هر یک از اقلام فرق میکند، قیمت فشفشهها بین 2 تا 5 هزار تومان است و قیمت مدل آبشاری 10 تا 40 هزار تومان! علاقمندان به سر و صدای ترقه، آنها را میخرند و میبرند، بر زمین میزنند و اهمیتی به آزار و اذیت دیگران نمیدهند.
از یکی از فروشندگان مواد محترقه میپرسم «خودت هم از اینها استفاده میکنی؟» لبخند معناداری تحویلم میدهد و میگوید «نه، فقط میفروشم، کاسبم!».
از پاسخش به فکر فرو رفته ام که میگوید «خریدار نیستی، مزاحم نشو»، به کناری میروم و کاسبیاش را از نظر میگذرانم؛ نیم ساعتی میگذرد و او در این مدت کوتاه، تقریباً 80 هزار تومان عایدش میشود!
به چهره معصوم کودکان و شیطنتهای نوجوانان و جوانان نگاه میکنم، با خودم میگویم «خدا کند چهارشنبه سوریشان، نسوزاند!».
کمی آن طرفتر، صحنه دیگری توجهم را به خود جلب میکند، فروش «بالنهای آرزو» ساخت چین! رنگهای شادش، آدم را مجذوب میکند، مردم هم میخرند و میبرند، چندتا فروشنده فریاد میزند «بالنهای آرزو، بخر و ببر؛ فقط 3 هزار تومن! ارزان و بیخطر»، نمیدانم تبلیغات داغ فروشنده کارساز است یا ارزانی آن نسبت به مواد محترقه، هرچه هست مردم اقبال خوبی برای خرید بالنهای آرزو نشان میدهد.
خود را وارد جمع میکنم، گفتوگوی دو خانم توجهم را جلب میکند، یکی از آنها میگوید «این بالنها هم خوشگلن، هم بیخطر؛ خیالم راحته بچهها نمیرن سمت ترقه» دیگری در پاسخ به او سرش را به نشانه تأیید تکان میدهد و میگوید «آره، تازه نسبت به ترقه، ارزونتره».
دو سه نفری که بالنهای آرزوهایشان را میخرند، دیگر رهگذران هم علاقمند میشوند و با خرید بالنهای آرزو، آرزوی فروشنده را جامه عمل میپوشانند.
فروشنده بالنها هم پول خوبی عایدش میشود، خودش میگوید «مردم هم علاقمند به خرید کالای بیخطر هستند؛ هم دنبال تفریح و خوشگذرانی در این شب، چه چیز بهتر از بالن آرزو؟!»
رهگذر دیگری وارد جمع خریداران میشود، به نشانه تأسف سری تکان میدهد و با صدای بلند میگوید «این دیگه چه جور رسم و رسومیه؟ از اون طرف که خرافات وارد رسم چهارشنبه آخر سال شده و حالا فرهنگ چینیها! چند سال دیگه خبری از اصل این سنت نمیمونه!»
اینجاست که با خودم میگویم «جانا! سخن از زبان ما میگویی»... چرا باید برای کاستن از خطرات ناشی از این بدعتها، به سراغ رسم کشوری دیگری رفته و آن را وارد سنت خود کنیم تا جایی که سنتها کمکم در بوته فراموشی خاموش شود و سنت آنها در آسمان سرزمین ما، پرنور و رنگارنگ ظاهر شود؟
چرا باید سنتها از یاد برود و بالنهای آرزوی زرد و سرخ ساخت چین، بازار رسم و رسوم ما را فتح کند؟
چرا باید جشنهای سنتی امروز با صدای وحشتناک ترقهها و مواد منفجره، عجین شود تا آرامش را از مردم بگیرد؟
یکی از انگیزههای پیشینیان ما از مراسمهایی نظیر چهارشنبه آخر سال، گردهمایی خانوادگی و جمع شدن مردم در کنار یکدیگر برای گذراندن شبی خوش بوده؛ موضوعی که متأسفانه در حال فراموشی است.
اگر کارکرد اصلی این مراسمها را در بین مردم برجسته کنیم و هدف اصلی از این سنت را به آنان بگوییم، نه تنها شبی خاطره انگیز را برای رقم خواهیم زد که دیگر نه خطری جان کسی را تهدید میکند و نه سنتی کشور دیگری خود را وارد رسم و رسوم ما خواهد کرد.
راهکار تحقق این امر توجه به نگاه جامعهشناختی است و نیازمند یک مهندسی فرهنگی؛ باید نهادهای اجتماعی فرهنگساز وارد عرصه شده و در تشریح آسیبهای بدعتها و خرافهها اقدام شایان توجهی داشته باشند و در مقابل بدعتها و فرهنگهای وارداتی جایگزین مناسبی نیز ارائه شود.
انتهای پیام/3140/غ40
93/12/24 - 14:27
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 103]