واضح آرشیو وب فارسی:تراز: تراز: نقل می کنند شیخ رجبعلی خیاط خیلی معتقد بود که باید از بازار زود بیرون بیایند، روایت هم داریم که در بازار زیاد نمانید که ایمانتان کم می شود. بلا استثناء عصر کار را تعطیل می کرد و به مسجد می رفت...
پایگاه خبری تحلیلی تراز: اولین وظیفه برای یک کاسب مسلمان در تجارت و معامله، آموختن احکام شرعی و بعد تلاش برای عمل به آن است تا داد و ستد به صورت صحیح انجام گیرد و اموالی که از آن راه به دست می آید، حلال باشد و بتواند در آنها تصرف کند. یکی از مسائل برای رسیدن به تجارتی صحیح رعایت مستحبات و اجتناب از مکروهات در معاملات است.در اینجا به سه عمل مستحب به همراه سه نکته اشاره می نماییم:
* تجارت به نیت قربة الی الله
1 - براى تقرب به خدا باشد، زيرا كار و كوشش در اسلام از بهترين عبادات است.
نکته: کیمیا علمی است که مس را طلا می کند. نیت هم کیمیاست! چرا؟ چون اعمال ما به خودی خود به قدر مس هم ارزش ندارند ولی این نیت است که می تواند مسِ اعمال ما را طلا کند. لذا در قرآن با تعابیر مختلفی به موضوع نیت اشاره می کند: «فی سَبیلِ اللَّهِ» یعنی كاری كه میكنید در راه خدا باشد؛ «ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ» یعنی كاری كه می كنید برای رضای خداوند باشد؛ «لِوَجْهِ اللَّهِ» یعنی كاری كه می كنید برای رضای خداوند باشد.
پس ما باید در هرکاری اعم از انتخاب همسر، حرف، مكان و علی الخصوص در هنگام کار و شغل نیتمان رضای خدا باشد.
** ماجرای زیبای شیخ رجبعلی و جوان عاشق
2 - بيش از متعارف بازار، در بازار نماند و در وقت نماز كسب و كار را تعطيل كند.
نکته: وقتی نیت رضای خدا باشد انسان باید به اندازه روزی اش و به حد معقول در بازار بماند و بعد به امور خانواده و عبادی بپردازد نه اینکه همه زندگی اش بشود کار و کار و کار!
نقل می کنند شیخ رجبعلی خیاط خیلی معتقد بود که باید از بازار زود بیرون بیایند، روایت هم داریم که در بازار زیاد نمانید که ایمانتان کم می شود. بلا استثناء عصر کار را تعطیل می کرد و به مسجد می رفت. (حالا بماند که خیلی از کاسب ها زحمت نمی دهند حتی به مسجد چند قدمی شان بروند!) شبی که مسجد نباشد. یکبار به علت بیماری کارهایش عقب افتاد و برای خلف وعده نکردن شبها می آمد برای کار. خودش می گوید در یک نیمه شب برفی در حال برگشت دیدم یک جوان به دیوار تکیه داده و برف هم روی سرش نشسته و فکر کردم یا معتادست یا از شدت سرما سکته کرده است. ولی بعد فهمیدم زنده است متوجه شدم چشمش به یک پنجره است. فهمیدمعاشق است! من زار زار گریه کردم. او تعجب و گفت: مگر شما هم عاشقی؟! گفت: نه، تا الآن فکر می کردم عاشقم و مدعی بودم، اما از وقتی تو را دیدم، فهمیدم عاشق نیستم. تو عاشقی که سرما را نمی فهمی. تو عاشقی که برف روی سرت آمدم و متوجه نیستی. شیخ رجبعلی می گوید خجالت کشیدم که مدعی ام عاشق امام زمانم.
*** تفاوت میوه فروش های قدیمی و تخمه فروش های امروزی!
3 - چيزى را كه مى فروشد زيادتر بدهد و آنچه را كه مى خرد كمتر بگيرد.
نکته: رعایت احتیاط در این است که موقع فروش بیشتر بدهیم تا مبادا کم داده باشیم و مدیون شویم. هنگام خرید هم اگر مقداری کمتر بگیریم خیالمان راحت است که دِینی بر گردنمان نیست. قدیم رسم بود که وقتی مغازه دار مثلاً میوه را وزن می کرد و دو کفه ترازو تقریباً همطراز می شد یک عدد دیگر میوه برای رعایت احتیاط در کیسه می انداختند تا مبادا مدیون مشتری شوند. حالا البته کمی اوضاع عوض شده و حتی بعضی تخمه فروش ها بعد از وزن کردن دانه دانه تخمه ها را کم و زیاد می کنند تا مبادا یک دانه تخمه بیشتر به مشتری داده باشند!
دوشنبه 11 اسفند 1393 ساعت 11:37
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تراز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 122]