واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: وقتي ما نبوديم!
در شمارههاي پيش خوانديم كه عبدالله نوريپور راوي اين خاطرات به همراه شهيد اصغر وصالي ستون اعزامي به بانه را گم ميكنند و بعد از مدتي آنها را مييابند اما در نبود آنها اتفاقاتي براي ستون افتاده بود كه آن را به نقل از سردار احمد شاهسون از حاضران واقعه ميخوانيم. وقتي من و شهيدان وصالي و جهانگير جعفرزاده براي دفع كمين ضد انقلاب به بالاي كوه هلي برد شده بوديم، ستون در پناه درگيري ما با مهاجمان، از پيچ جاده عبور كرده و همان جا ايستاده بود. سردار شاهسون كه آن زمان جزو گروه دستمال سرخها بود، در خاطرات خود بيان ميكند به خاطر حجم آتش دشمن، ستون دوباره زمينگير ميشود. البته يكي از دلايل ناهماهنگي در حركت ستون و برخورد به كمينهاي پيدرپي، وجود اختلافاتي بين فرمانده گردان سوار زرهي همراه ما، با شهيد صياد شيرازي بود. فرمانده اين گردان كه درجه سرهنگي داشت، از اينكه به ستوان صياد شيرازي فرماندهي ارتشيان شركت كننده در كل عمليات را دادند، ناراحت بود و از سوي ديگر بعدها مشخص ميشود اين سرهنگ، با دموكراتها و ضدانقلاب ارتباطاتي داشته است. به هرحال بعد از توقف ستون و با شدت گرفتن درگيريها قرار ميشود نيروهاي سپاه به گروههاي شش نفري تقسيم شوند و براي تأمين امنيت به بالاي كوهها بروند. احمد شاهسون و گروه شش نفره از دستمال سرخها يكي از اين گروههاي تأمين بودند. شهيد جنگروي كه سال64 به عنوان جانشين لشكر 10 سيدالشهدا(ع)به شهادت رسيد با تيمش در عمليات تأمين شركت ميكنند كه طي درگيري با ضد انقلاب جنگروي و يكي از نيروهايش به نام شهيد خدابنده اسير ميشوند و ضد انقلاب با قطع كردن دست و پاي خدابنده با تبر، او را به طرز فجيعي شهيد ميكنند. با تاريكي هوا خمپارهاندازهاي دشمن به كار ميافتد و توپخانه خودي نيز آنها را به گلوله ميبندد. در شمارههاي پيش تعريف كردم وقتي هوا رو به تاريكي ميرفت، جايي كه من و اصغر پناه گرفته بوديم مورد هجوم گلولههاي خمپاره قرار گرفت. با نگاهي به خاطرات سردار شاهسون متوجه شدم كه ماجراي گلوله باران ما مربوط به شدت يافتن درگيري ضدانقلاب با نيروهاي خودي بود. شاهسون همچنين تعريف كرد در همان محل تامين و از روي قله ميبيند كه حدود 12 عراده از نفربرها و اسكورپينها از ستون جدا ميشوند و مسير مخالف را ميپيمايند. در واقع راكب اين نفربرها، ضدانقلابهاي نفوذي در جمع رزمندگان بودند كه توانستند در كشاكش درگيريها، اين تعداد از ماشينهاي زرهي را بربايند. اين نفربرها همانهايي بودند كه من و اصغر نيز روي جاده ديديم و در ابتدا تصور كرديم كه نيروهاي خودي هستند. به هر حال طبق گفته شاهسون، آنها نيز با تاريكي هوا مثل ما گم ميشوند و در همان حين به يك گروه شش، هفت نفره ضد انقلاب برميخورند و همگي را به هلاكت ميرسانند. با روشني هوا گروه احمد شاهسون ستون را مييابند و يكي دو ساعت بعد من و اصغر وصالي هم ستون را مييابيم و به آنها ملحق ميشويم تا جملگي به بانه برويم.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۰۲ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۵:۱۳
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 23]