واضح آرشیو وب فارسی:4jok: خاطرات خنده دار
داشتیم با خواهرم اینا میگشتیم. خواهرم بارداره یهو دلش آب پرتقال خواست.شوهرش رفت 2 نوع آب پرتقال گرفت با چند تاآبمیوه دیگه.اولی رو باز کرد دیدیم قیافه اش رو 1 جوری کرد که چقدر بد مزه است و نمیتونه بخورتش
بعدی از این تکدانه ها بود باز کردیم خورد و خوشحال و خندان تا تهش خورد
یکی از اون بد مزه رو دادم به شوهرم میگم بگیر آب پرتقال بخور
میگه : نه نمیخوام
میگم: بگیر زیاده
اونم هی تعارف میکرد که من نمیخوام بده آبجی بخوره
منم گفتم : این بد مزه بود آبجی نمیخوره تو بخور
مثلاً میخواستم تعارف کرده باشم
بنده خدا شوهرم
مونده بود چی بگه
فرستنده : **ف.ج** |31090|j 190490 |
---------------------
جوک الکی مثلا
دلـــم ڪمے مـــرگ میـخواهـــد
الــکی مثــلن من افــسرده ام … :شمام بگید غلـــط کردےبیا بغلـــم و اینا
فرستنده : آیلین تیموریان |60599|j 190489 |
---------------------
مورد داشتیم
مورد داشتیم یه بنده خدایی عصبانی شده من باب تهدید گفته : سر به سر من نذارید من سگ پاچه خوارما!!!!!!!!!!!!!
من:/
سگ پاچه خوار:|
انجمن حمایت از حیوانات پاچه خوار://
فرستنده : Neda |66967|j 190488 |
---------------------
جوک الکی مثلا
سلام عشقم کی بیام دنبالت؟
الکی مثلا من زید دارم
اشتباهی این پیامو اینجا فرستادم♥
فرستنده : ♥فریاد زیر آب♥ |42739|j 190487 |
---------------------
جوک الکی مثلا
امروز تو دانشگاه پسره از کنارم رد شد و یه کاغذ داد بهم...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بازش کردم نوشته بود الکی مثلا بهت شماره دادم
فرستنده : ویولون |64594|j 190486 |
---------------------
جوک الکی مثلا
دقت کردید؟؟؟؟؟.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
الکی مثلا من دقیقام......
فرستنده : @دخمل @ |64408|j 190485 |
---------------------
جوک جدید
میدونید برگ چغندر به کی میگن؟؟
به اونی که میاد اینجا جوک ها رو میخونه کلی میخنده اونوقت یه لایک کوچولو نمیکنه.
جزوه برگ چغندر ها نباشید اگه نیستید بزنید لایکو.
فرستنده : arad |67028|j 190484 |
---------------------
پـَـ نـَـ پـَـ
شب بود.به پسر خالم گقتم: پتو رو بده گفت: میخوای به خوابی!!منهم گفتم : پـَـ نـَـ پـَـ میخوام زیرش بوق بزنم و بو کنم
فرستنده : amir |67185|j 190483 |
---------------------
جوک متفرقه
امارنشان داده از هر ده نفرایرانی 9 نفر خواننده هستند اون یه نفر هم یازن هسته یا ساز نداشته داره توی خیابون وحموم اواز می خونه
هرکی موافق هست لایک کنه
فرستنده : sedna |66788|j 190482 |
---------------------
جوک الکی مثلا
دلم مثل دلت خونه شقایق چشام دریای بارونه شقایق.
.
.
.
.الکی مثلا من داریوشم :/
فرستنده : شقایق خانومی ^___^ |43505|j 190481 |
---------------------
اس ام اس با موضوع خداوند
خــــــــدایا
من اینجا دلم سخـــــت معجزه میخواهد
و تو انگار
معجزه هایت را گذاشته ای برای روز مـــــــــــبادا ….!!
فرستنده : ghazal |59978|j 190480 |
---------------------
اس ام اس زیبا
شیخی به میان قومی رفت و گفت :
می خواهید احکامی به شما بیاموزم که در دنیا و آخرت سعادتمند شوید؟
آنها یکصدا گفتند:
” نــــــــــــــــــــــــــــــــــه ”
شیخ ضایع شد !
و آن قوم سالها به خوبی و خوشی زندگی کردند.
فرستنده : خواب آلو |57372|j 190479 |
---------------------
خاطرات خنده دار
امروز جلسه اول بود رفتم دیدم سه نفر بیشتر نیومدن همشون از بچه های پایه ترم قبل
به پیشنهاد یه بنده خدایی که اسمشو نمیبرم ریا نشه (من نبودمااا)قرار شد اسم فامیل بازی کنیم!!!!
حالا فقط جواب ها رو نمیگم
رسیدیم به اشیا از ش یکیشون نوشته:شمشیر بروس لی!!!!!!!
حالا همه اینجوری شدن@_@
شمشیر بورس لی داریم مگه؟!!!!!!
چنان قیافه حق به جانبی گرفته بیا و ببین برگشته میگه:من رفتم سر قبرش اویزون بود
یعنی خلاقیتش تو حلق اینا دیگه کی هستن
فرستنده : faeze |13971|j 190478 |
---------------------
خاطرات خنده دار
پریروز کنکور ارشد داشتیم. حالا چن دیقه قبل شروع امتحان یکی از بچه ها گفت:بچه ها میتونم یه سوالی بپرسم. ماهم همه سوادمونو جمع کردیم همگی گفتیم بپرس. گفت به نظرتون سحر رو کی کشته(تو فیلم همه چیز آنجاست).
الکی مثلا میخواست بگه من استرس ندارم. یانه؟؟!!!الکی مثلا میخواست بگه من اصلا درس نخوندم و فیلم نگاه کردم
فرستنده : فیل فورجوک |61038|j 190477 |
---------------------
خاطرات خنده دار
عاغا یه بار ما پنج شیش ساله بودیم...یه تلویزیون سیاهو سفید داشتیم..یه رو یه فیلم از جکی جان گذاشته بودن..توی اون فیلم داشتن چند نفره جکی جان رو با ترقه.(البته فک کنم ترقه بودا..حلاصه این که درست یادم نیست)میزدن..منم که تو خونه تنها بودم کلی شاکی شدم...گفتم نامردا چند تا به یکی..زود رفتم یه شیلنگ کلفت برداشتم ... زدم تو سر تلویزیون...من هی میزدم و حال میکردم از این که دارم چند نفرو نفله میکنم.هههه جو گیر شده بودم...در حد الکی.خحححخ بعدم با یه چوب افتادم ب جون تلویزیون تا میخورد زدمش...ینی تلویزیون از نود و شیش ناحیه شکسته بود...داشت ازش دود بلند میشد...بعد که بابام اومد خونه با افتخار داستان کمک کردنم به جکی جانو براش تعریف کردم...ولی نمیدونم چرا بابام منو کتک کاری کرد..
به نظرتون از جکی جان خوشش نمیومد؟؟
خخخخخخخ
فرستنده : ali.m.f |67199|j 190476 |
---------------------
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: 4jok]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 89]