محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1830822103
فتواي «امام» را از «آقا»گرفتم
واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: فتواي «امام» را از «آقا»گرفتم
نویسنده : شاهد توحيدي
مرضيه حديد چي(دباغ)،ازنام هاي پرآوازه دوران مبارزه وزندان است.او به گاه ِحضور در ايران،در زندان هاي ساواك،محنت ها وشكنجه هاي فراواني را تحمل نمود وسپس با خروج از كشور،درسطحي گسترده تر به فعاليت هاي مبارزاتي خويش ادامه داد.
گفت وشنودي كه پيش روي داريد،واگويه بخشي از اين تلاش هاي خستگي ناپذير است.
سركار خانم دباغ!هر چند شما براي عموم مردم، بهويژه پژوهندگان تاريخ انقلاب، چهره شناخته شدهاي هستيد؛ با اين همه در آغاز بفرمائيد چند بار دستگير و در زندان، چقدر با چپيها دمخور شديد؟ و در تعامل يا تقابل با دستگاه چه ويژگيهائي از اينها ديديد؟ در كجا اهل مقاومت بودند و در كجا نبودند؟
بسم الله الرحمن الرحيم. دستگيري من در دو مرحله بود. بار اول دو ماه و گمانم 15 روز در زندان بودم و بعد به دليل شدت عفونت بدنم و همچنين به خاطر اينكه اينها چيزي از من دستگيرشان نشده بود، آزادم كردند. واقعيت اين است كه من خودم هم نميدانستم در ارتباط با كدام گروه دستگير شدهام، چون هم با بچههاي دانشگاه علم و صنعت كار ميكردم، هم با بچههاي دانشگاه صنعتي شريف و هم با روحانيت مبارز و آقاي منتظري از هر نظر حمايت ميكرد و ما را براي سخنراني به شهرهاي مختلف ميفرستاد.
كدام منتظري؟
آيتالله منتظري.
از آنجا كه شما با شهيد محمد منتظري همكاري زيادي داشتيد، اين سئوال پيش آمد، ميفرموديد.
بله با محمد زياد همكاري داشتيم. البته محمد را به هيچوجه نميشود با پدرش مقايسه كرد. من هميشه اين را گفتهام و حتي در سخنرانيهايم در جاهاي بسيار حساس هم اشاره كردهام كه بهرغم اينكه پدرش، محمد را ديوانه خواند! و او هيچ عكسالعملي نشان نداد، ولي حقيقتا خيلي براي انقلاب زحمت كشيد. در هر حال براي يك دوره معالجه در بيمارستان آريا كه بيشتر بچههاي نهضت آزادي در آن كار ميكردند، بستري شدم و جراحي مرا يكي از پزشكان نهضت آزادي انجام داد. بعد از 4، 5 ماه دوباره دستگير شدم و دو ماه و چهار پنج روزي در كميته مشترك بودم و بعد ما را فرستادند زندان قصر. در كميته مشترك چيز زيادي از اينها دستگيرم نشد، چون در زندانهاي سه چهار نفره بوديم و اواخر هم كه من و دخترم تنها بوديم، اما بعد ما را به بند «زنان بزهكار» منتقل كردند. در آنجا بعضي از دوستان شروع كردند روي فكرآنها كار كردن و حتي يكي از آنها كه به «صديقه سوتي» معروف بود و همه زنهاي قاچاقچي و دزد از او تبعيت ميكردند، بعد از مدتي طوري تحت تاثير گرفت كه در روز 17 دي كه روز كشف حجاب بود، آمد توي حياط زندان و شروع كرد به فحش دادن به اشرف كه او ترياك آورده و مواد مخدر پخش كرده و خودش دارد كيف ميكند و بقيه را در زندان گرفتار كرده! او را گرفتند و به تير پرچم وسط حياط بستند و بسيار اذيتش كردند، اما او دست برنداشت!
در هرحال اين جريانات به لطف خدا به نجات او منتهي شد و به نماز و روزه و حجاب روي آورد. اين طرف، تعدادي بچههاي ستاره سرخي بودند، يك عدهاي مائوئيست و يك عده هم ماركسيست لنينيست بودند و سركرده همهشان ويدا خواجوي بود كه الان در پاريس است و دارد عليه جمهوري اسلامي مقاله مينويسد و ما هم از طريق جمعيت زنان جمهوري اسلامي به او جواب داديم. او آدم بسيار بسيار خطرناكي براي بچههاي جوان بود. زن بسيار فاسدي بود، بهشدت همجنسباز بود و متاسفانه بچه مسلمانهائي را كه به زندان ميآوردند، با زبان چرب و نرم و همان انحرافاتي كه داشت به دام ميانداخت و من هم متاسفانه بدنم طوري نبود كه بتوانم خيلي با اين بچهها همراه بشوم. دائما روي تخت افتاده بودم و قدرت حركت نداشتم. يك وقت به خودم آمدم و ديدم بچه مسلمانها دارند يكي يكي از مسير اصلي منحرف ميشوند. اين قضيهاي كه تعريف ميكنم مربوط به سال 51 و دورة تغيير ايدئولوژيك سازمان مجاهدين است. اين بچهها از در كه ميآمدند، بدون اينكه بدانند چه خبر است، يك عدهشان را سيمين نهاوندي ميبرد و يك عده را ويدا خواجوي! ساعتها در حياط راه ميرفتند و مغز بچهها را شستشو ميدادند. من هم از آن بالا، پشت پنجره نگاه ميكردم و خون دل ميخوردم و فقط دعا ميكردم كه: «پروردگارا! من كه قدرت حركت ندارم، التفاتي و كمكي كن.» بالاخره به اين نتيجه رسيدم كه هيچ چارهاي ندارم جز اينكه حركتي را انجام بدهم.
يكي از خانمهاي مدرسه رفاه به نام خانم منظر خيِر را گرفته و آورده بودند. من ايشان را صدا زدم و گفتم: «شما كه بچه مسلمانها را ميشناسيد. اينها همه بچههاي رفاه هستند كه دارند آنها را ميآورند. كاري بايد كرد.» گفت: «از ما كاري بر نميآيد.» به هرحال در بحث با خانم خيّر به اين نتيجه رسيديم كه دو تائي و با كمك زري ميهندوست كه متاسفانه طفلك در تصادف از بين رفت، كارهائي را انجام بدهيم. بچه مسلمانهاي ديگر خيلي همراهي نميكردند. قرار شد موقعي كه بچه مسلمانها ميآيند، اين دو نفر آنها را جلب كنند و بكشند به طرف من و من هم تلاش كنم مطالبي را به آنها منتقل كنم و از شر ويدا و سيمين نجاتشان بدهيم.
يك روزي آمدند و گفتند كه چپيها گفتهاند ميخواهيم شهردار انتخاب كنيم و اينها دارند از ديشب دور بچهها ميگردند كه به فلاني راي بدهيد. من به دوستان خودمان گفتم اينها حتما برنامهاي دارند كه ميخواهند شهردار انتخاب كنند. حواستان جمع باشد ببينيد چه كار ميخواهند بكنند، چون خودم نميتوانستم راه بروم و وارد جمع آنها بشوم كه ببينم چه كار ميخواهند بكنند. خباثت اينها حتي نسبت به بيماران بند، امر حيرتآوري بود. در هرحال اينها رايگيري و يكي از بچههاي خودشان را شهردار كردند و قرار گذاشتند در روزهاي ملاقات، بعد از آمدن خانوادهها و انجام ملاقاتها، مسئول بانك بيايد داخل بند! ما نميدانستيم اين آدم براي چه ميخواست بيايد. ما 26، 27 نفر بوديم. من سينهخيز رفتم جلو كه ببينم اين ميخواهد چه كار كند. او گفت: «هر كس هرقدر پول دارد بدهد كه برايش حساب باز كنيم.» چپيها گفتند: «نه، نه! اين طوري تفرقه ايجاد ميشود. ما يك زندگي كموني داريم، احتياجي نيست كه همه حساب داشته باشند. ما به اسم شهردار حساب باز ميكنيم و هر كس پولي دارد بگذارد به حساب شهردار!» ما ديديم همه بچهها دارند ميگويند عيب ندارد، عيب ندارد و نميشد ما يك نفر بگوئيم عيب دارد! خلاصه همه پولهايشان را ريختند به اين حساب. يك ماه بعد گفتيم بايد شهردار عوض شود و ما ميخواهيم خانم خيّر را بگذاريم به عنوان شهردار، گفتند: نه نميشود. شما تعدادتان كم است. شهردار بايد از خودمان باشد. گفتيم پس بايد مانده حساب بانك را به ما بدهيد. گفتند: حالا كه در مانده حساب چيزي نداريم، چون براي آن فرد شير خريديم و براي اين يكي پنير خريديم و فلاني معده درد داشته قرص خريديم و پولي وجود ندارد. گفتم: «من آمار را گرفتهام. اين قدر پول به حساب ريخته شده. پس اين پولها كجا رفته؟» وقتي ويدا ديد كه من آمار دارم و ما ميخواهيم مسئول بانك بيايد حساب پس بدهد، گفت: «دو سه نفر كه در حال آزاد شدن بودند، وضع خرابي داشتند و ما اجازه داديم كه مسئول بانك پولها را به اين بندگان خدا كه آزاد ميشدند و پولي نداشتند كه خود را معالجه كنند بدهد.» درحالي كه در خود زندان، خانمهاي زنداني كه شكنجه شده بودند، گرفتار انواع رنجها و بيماريها بودند و يكي از آنها همين خانم خير بود كه داشت از معده درد ميمرد، او را به بهداري برده بودند و در آنجا گفته بودند كه بايد روزي حداقل سه پاكت شير بخورد. يك وقت متوجه شديم كه فقط پولها نبوده كه رفته، بلكه اين خانم به عنوان شهردار به انبار رفته و تمام لباسهاي به درد بخور بچهها را هم جمع كرده و در روزهاي ملاقات به بيرون از زندان فرستاده! يعني سواي آنچه كه از پولهاي بچهها كه در بانك گذاشته بودند، استفاده ميكردند و غذاي مخصوص براي خودشان تهيه ميكردند و غذاي زندان را نميخوردند، اين گونه رذالتها را هم انجام ميدادند. بين چپيها خانمي بود كه حدود 40، 43 سال داشت. وقتي او را به زندان آوردند، تمام ناخنهايش را كشيده و بسيار زياد شكنجهاش كرده بودند.
ظاهرا ناخنهاي خود شما را هم كشيده بودند.
فقط يكي، ولي سوزن زير ناخنهايم فرو كردند كه تاب ناخنهايم مال آن دوره است! اين بنده خدا شايد 7، 8 روز بود كه پيش ما بود كه باز بلندگو صدايش زد. اسمش صديقه بود، اما فاميلش يادم نيست. اهل اصفهان هم بود. همين كه صدايش زدند، يكمرتبه زد زير گريه. گفتم: «تو كه اين همه تحمل كردي، چرا گريه ميكني؟» گفت: «اگر اين همان پروندهاي باشد كه در ذهن من است، كارم تمام است.» گفتم: «تو كه تا به حال گفتي همه چيز، كار طبيعت است و تصادف و از اين حرفها، الان كه در اين وضعيت بحراني و خطرناك قرار گرفتهاي، بيا و به كسي كه قدرتش بالاتر از همه قدرتهاست و ياور و مددرسان است، اسمش را هرچه ميگذاري، توي دل خودت و بيآنكه به كسي بگوئي، بگو كه تو را كمك كند و اگر كرد قول بده كه به سمت او برميگردي.» خنديد و رفت. هفت هشت روز گذشت و بچهها گفتند صديقه را آوردند و دارد در رختكن لباسهايش را عوض ميكند. وقتي از در وارد شد، همه به طرفش دويدند. او همه را كنار زد و به سمت من آمد و خودش را توي بغلم انداخت و شروع كرد به هايهاي گريه كردن و گفت: «آن كسي را كه گفتي، ديدمش.»[با بغض] بعد كه صحبت كرديم، گفت: «نميدانم به آن پرونده به چه شكل و چه جوري رسيدگي شد كه من گرفتار نشدم».
خاطرم هست عيد بود و دو جلد كتاب پرتوي از قرآن آقاي طالقاني را به زندان آوردند. اسم مينوشتند و ميدادند. به من گفتند: «ميخواهي؟» گفتم: «نه، من قبلا خواندهام.» صديقه آمد و گفت: «تو را به خدا اسم بنويس، بگير بده من ميخوانم.» شبها ميآمد روي تخت ما طبقه سوم ميخوابيد و ميخواند. خانم خير طبقه دوم بود و من طبقه اول. او از لبه تخت كنار ديوار، طوري كه بقيه او را نبينند و مسخرهاش نكنند، قرآن را هم ميخواند و از من اشكالاتش را ميپرسيد. روزهاي آخري كه آمدند او را به اوين ببرند، آمد پيش من. ماه مبارك رمضان بود و ما روزه بوديم. در تمام طول ماه رمضان، سحر و افطار ميآمد و گوشهاي مينشست و در تمام مدتي كه ما دعا ميخوانديم، گريه مي كرد و بعد بلند ميشد و ميرفت. آن روز كه داشت ميرفت گفت: «آن كسي را كه گفتي، ديگر رها نميكنم، چون بيشتر از همه قبليها به دادم رسيد.» ولي چپيها دست از سرش برنداشتند و بر اساس آنچه كه بعدها از يكي از خواهرها شنيدم، او را بردند اوين. او ميگفت چپيها پدر صديقه را درآوردند، چون حاضر نبود با آنها همكاري كند. اينها جنايتهائي بود كه من در زندان از اينها ديدم، ولي چون مدت زيادي آنجا نبودم، اطلاعات بيشتري ندارم.
شما پس از سپري كردن دوران زندان به خارج از كشور رفتيد. در آن مقطع بچه مسلمانها نياز به ساختن الگوهاي مبارزاتي براي جنگ چريكي اسلامي داشتند. همه تجربيات متعلق به چپيها بود و طبيعي هم بود كه لغزش به طرف آنها صورت بگيرد، چون بانيان و الگودهندگان اصلي اين نوع مبارزات آنها بودند. شما به عنوان يك مبارز مذهبي، چگونه توانستيد خودتان را متقاعد كنيد كه وارد فعاليتهاي چريكي بشويد و آموزشهاي لازم را چگونه ديديد؟
پاسخ به اين سئوال دو جنبه دارد. يكي اينكه آيا ايدئولوژي اصيل اسلامي اين اجازه را به خانمها ميداد كه وارد مبارزات مسلحانه و چريكي شوند يا نه؟ اگر به فتواي امام در مسئله دفاع دقيقا واقف بشويد، ملاحظه خواهيد كرد كه ايشان در مسئله دفاع، زن و مرد و پير و جوان را مطرح نميكنند و ديدن چنين آموزشهائي را براي دفاع، براي زن و مرد واجب ميدانند، مخصوصا اينكه شهيد بزرگوارمان آيتالله سعيدي كه معلم ما بودند، بحث مفصلي راجع به اين قضيه داشتند. البته در زمان زنده بودن ايشان در باغي در مردآباد كرج كه متعلق به آقاي كمپاني بود، دو آقا كه صورتهايشان پوشيده بود، ميآمدند و ما در چهار جلسه در دو ماه، هفت هشت خانم را برديم آنجا و آموزش استفاده از اسلحه ديديم. البته تعداد خانمها بهتدريج كمتر و كمتر شد. اين آموزشها براي دفاع بود و نه براي جنگيدن. و يا در بحث خوردن سيانور در مواقعي كه انسان در تنگناي دستگيري و لو دادن بود، فتواي آن را از حضرت آيتالله خامنهاي گرفتم. در آن مقطع در مدرسه رفاه خدمت مرحوم بهشتي عرض كردم كه با چنين مسئلهاي روبرو هستم. گفتند: «من فتواي اين مسئله را نميدانم.» گفتم: «من به هر حال بر سر دوراهي گير كردهام و چه بايد كرد؟»
اين مربوط به چه تاريخي است؟
بعد از به شهادت شهيد سعيدي، چون اگر ايشان زنده بود كه از طريق ايشان بهراحتي به فتواي امام دست پيدا ميكرديم، البته من بعدها بود كه فهميدم شهيد سعيدي مسائل را با امام مطرح ميكردند. به هرحال شهيد بهشتي گفتند: «آقاي خامنهاي در يكي از روستاهاي اطراف تربت جام، تبعيد هستند و شما بهتر است برويد و از ايشان بپرسيد كه فتواي امام در اين مورد چيست، چون ايشان دقيقا در جريان بحثها و فتاوي امام هستند.» مرحوم شهيد بهشتي برنامهاي را تنظيم كردند و من با زحمت زيادي پول بليط هواپيما را تهيه كردم كه صبح بروم و عصر برگردم. در فرودگاه آنجا جواني آمد و مرا برد به آن روستا و در هيئت يك زن روستائي كه ميخواهد تغار ماستي را براي ايشان ببرد، خدمتشان رسيدم و سئوالم را مطرح كردم. ايشان فرمودند: «مشكلي نيست، چون در زمان خود پيغمبر، دشمنان عدهای از یاران ایشان را اسیر کرده و بعد آنها را سپر خود قرار داده بودند تا در پناه آنها بتوانند حمله کنند که پیامبر(ص) فرمودند اینها را بزنید و اينها مثل کسانی هستند که در جنگ کشته و شهید محسوب میشوند.» بعد از انقلاب اولین بار که با آقا ملاقات کردم و این قضیه را گفتم، خندیدند و فرمودند: «حافظهتان خوب است.» گفتم: «حافظه شما هم خوب است، منتهی سرتان شلوغ بوده و یادتان نمانده».
در هرحال موقعی که از ایران فرار کردم، به انگلستان رفتم تا شهيد محمد منتظری بیاید و ما را به سوریه ببرد و در آن فاصله کارهائی مثل تظاهرات و بحثهائی با افراد داشتیم. یکی دو بار هم با آقای سروش بحثهائی پیش آمد. بعد که به سوریه و لبنان رفتم، قبلاً آموزشهائی دیده بودیم و به علاوه درس و بحثهائی را با آیتالله سعیدی گذرانده بوديم. محمد منتظری بود و آقای غرضی و دیگر برادران که مجموعا 17 نفر بودند و بنده.
شهید محمد منتظری فرماندهشان بود؟
کارهای اساسی و تامین بودجه با ایشان بود، چون به خیلیجاها دسترسی داشت و خیلیها او را میشناختند. ما به این نتیجه رسیده بودیم باید تشکیلاتی را راه بیندازیم تا بچههائی که در ایران، دنبال این مسائل بودند، در دام چپیها نیفتند و بتوانند بیایند و آنجا آموزش ببینند. پادگانی که ما میرفتیم مربوط میشد به امام موسی صدر و شهید چمران كه بچه مسلمانهای فلسطینی و جنوب لبنان تدارک دیده بودند و هر کسي به آنجا میآمد، در این پادگان آموزش میدید. کسی هم که آموزش میداد ابوجهاد بود که قبل از شهادت دکتر چمران، در جنوب لبنان به شهادت رسید. بعد از اینکه ما آموزش دیدیم، راهی باز شد که بچههای داخل ایران به خلیج، پاکستان یا ترکیه بیایند و به ما خبر داده میشد که اینها آنجا هستند و پاسپورت میخواهند. داستان تهيه پاسپورت توسط ما هم جالب بود. در مکه بدون آنکه نیازی باشد، عدهای با خودشان پاسپورت میآورند. این پاسپورتها در حرم و اطراف كعبه، میافتادند روی زمین و مامورانی که آنجا بودند برمیداشتند و میگذاشتند روی سکوئی که هر کس پاسپورتش را گم کرده، بیاید بردارد. ما میرفتیم و پاسپورتهای ایرانی را برمیداشتیم و با توجه به سن طرف، عکس روی پاسپورت میزدیم و برایش میفرستادیم. محمد منتظري هم که واقعا سفارتخانه جهانی بود! مثلا من میرفتم میدیدم دارد از حرم حضرت رقیه(س) بیرون میآید. میگفتم: من ماموریت دارم و باید سه روز بروم لیبی و برگردم. میگفت: برویم قهوه خانه چای بخوریم تا به تو ویزا بدهم! میرفتیم و میگفت دو تا چائی و قلیان بیاورند و در حالی که قلیان را به دهان میگذاشت، با کمال خونسردی از زیر میز پاسپورت مرا میگرفت و همانجا مهر كشور مربوطه را میزد و تحویل میداد! توی جیبش همه جور مهر ويزا پيدا ميشد! به همین شکل برای همه این کار را میکرد. پاسپورتها را به این شکل ویزا میزدیم و آن افراد میآمدند و آموزش میدیدند و برمیگشتند و پاسپورتها را پس میدادند و با پاسپورتهای خودشان به ایران برمیگشتند. خیلیها به این ترتیب آمدند.
این الگو چقدر توانست شعاع پیدا کند و مسلمانهای علاقمند به مبارزات مسلحانه را از جذب به گروههای چپ باز دارد و به سمت شما بکشاند؟
آمار دقیقی ندارم، ولی در مجموع بچه مسلمانها کارهایشان گستردهتر از چپیها بود، چه در زندان و چه بیرون از زندان، خیلی اسم در کرده بودند. به جرئت میتوانم بگویم که حداقل در هفته 4، 5 نفر را آموزش میدادند. شهيد اندرزگو که همیشه مسلح بودند، با تمام آن سوابق، باز هم به آنجا آمدند و یک دوره یک هفتهای را دیدند و برگشتند و مسلسلی هم خریداری شد و در اختیار ایشان قرار گرفت.
البته مسلسل را شما خریدید و به ایشان دادید!
لطف خدابوده. تا جائی که بچهها میتوانستند ارتباط برقرار کنند، افرادی را میآوردند، به طوری که از همدان آن زمان که شهر کوچکی بود، آقائی که قنادی داشتند و آقای دیگری که به شهادت رسیدند و از بچههای تعاون روستائی بودند، هم آمدند. انسان بعدها که مراحل مختلف زندگیاش را بررسی میکند، از بعضی بخشها احساس رضایت و از بخشی دیگر احساس نارضایتی میکند. من وقتی به این برهه از زندگیام نگاه میکنم، احساس رضايت ميكنم و میبینم در پيشبرد اهداف انقلاب بیتاثیر نبوده است.
رویکرد به جنگ چریکی و مبارزات مسلحانه را چگونه با دیدگاه امام که با مبارزات مسلحانه موافق نبودند، جمع میکنید؟
در اين صورت شما در بارة فتوای دفاعي امام چه میگوئید؟ آیا این فتوا را دیدهاید؟ من فکر میکنم هر کسی که فتوای دفاعی امام را در رسالهشان دیده باشد، متوجه خواهد شد که بحث بر سر این نیست که هر کسی اسلحهای دست بگیرد و دعوای خانوادگی و خاله خانباجی راه بیندازد. در عين حال فتوا بدین معنا هم نیست که کسی آموزش نبیند و یا اگر یک وقت نیازی به دفاع پیدا شد، کسی اطلاعی از جنگیدن و دفاع کردن نداشته باشد، خود بنده وقتی در نجف اشرف بودم، به حضرت امام عرض کردم: «من 8 فرزندم در ایران ماندهاند و تکلیفم را نمیدانم. اگر بمانم و یک وقت این بچهها لطمه بخورند، چه اتفاقی میافتد؟ از آن طرف هم نمیدانم که اگر برگردم، اصلا میتوانم دسترسی به بچههایم پیدا کنم یا مرا در مرز فرودگاه دستگیر خواهند کرد؟» ایشان فرمودند: «بمانید، انشاءالله به همین زودی نهضت پیروز میشود.»
این حرف را امام در چه سالی زدند؟
در سال 54. برای خود بنده که ساواک را دیده بودم و از خفقان سنگین جامعه خبر داشتم، واقعاً اسباب حیرت بود که امام چطور با این اطمینان خاطر میگویند که بهزودی پیروز خواهیم شد. به عنوان کسی که تابع ولی امرش هست، در این باره سکوت کردم و به ذهنم رسید که سئوال بعدی را مطرح کنم و عرض کردم: «حالا که میفرمائید بمانم، آیا اجازه میدهید بروم به جنوب لبنان و در کنار خواهران و برادران مسلمان فلسطینی و لبنانی آموزش نظامی ببینم؟» فرمودند: «این یک وظیفه و تکلیف است. اذن و اجازه نمیخواهد. به هر کشور اسلامی که هجوم شود، بر همه مسلمانان از زن و مرد و پیر و جوان، دفاع از آن کشور، لازم است. بروید. فتوا لازم ندارد. مگر رساله را نخواندهاید؟» این سئوال یعنی اینکه قبلا فتوا داده و گفتهام که چه باید بکنید، لذا من فکرمیکنم دیدگاهی که امام مطرح میکنند، به معنای دنبال ترور رفتن نیست. شما میدانید کسی که مسلح میشود، احساس قلدری دارد. بعد هم خدای ناخواسته اگر بینش و احساس مسئولیت کافی نسبت به تکلیف نداشته باشد، ممکن است هر اشتباهی را مرتکب شود. اسلحه و آموزش نظامی برای این نیست که هرجا عصبانی شدید، بخواهید از اسلحه استفاده کنید، بلکه برای آن است که بخواهید در برابر دشمن، از خود دفاع کنید.
رویکرد امام نسبت به گروههای چپ و سهم آنها در انقلاب چه بود؟
من خاطرهای را بعد از تشریف فرمائی ایشان به ایران بیان میکنم و تصور میکنم پاسخ سئوال شما داده شود. زمانی که بین منافقین و بچه مسلمانها برخوردهای خیابانی پیش آمده بود، بچه مسلمانها برنامه تفتيش خياباني گذاشته بودند و ماشینها را بازرسی میکردند. برای حضرت امام خبر آورده بودند که وقتی جلوی ماشینها را میگیرند، اگر مورد مشکوکی در آن نباشد، اما در آن ماشین نوار موسيقي پیدا کنند و بگذارند و ببینند که موسیقیهای خاصی است، نوارها را میگیرند و ماشین را توقیف میکنند. حضرت امام فرمودند: «مردم در حریم خصوصی و خانههایشان آزادند و ما کاری به آنها نداریم. ماشین هم حکم چهاردیواری خانه را دارد و اگر بخواهند نوار گوش بدهند به خودشان مربوط است و نباید متعرض آنها شد.» یادم هست یک کسی بود که در زمان شاه ورزشکار بود و از دست فرح هم جایزه گرفته بود. خانمش آمد پیش من و گفت: « از پریروز که روزنامه،این حرف امام را نوشته، شوهرم عکس امام را آورده زده توی اتاقش و دائماً قربان صدقه امام میرود که با این حرف باعث شده دیگر کسی در خانهاش به او کاری نداشته باشد و بتواند راحت مشروبش را بخورد!» اگر قرار باشد از فتوای امام چنین برداشتهائی شود، معلوم است که بر اساس عقلانیت، سخن امام را نپذیرفتهایم.
نحوة برخورد امام با گروهكها به تناسب حالشان متفاوت بود. در مورد منافقین، نهضت آزادی و جبهه ملی و امثالهم، چون مردم هنوز از ماهیت واقعی آنها آگاهی نداشتند، امام آنها را در حکومت شریک کردند، ولی در مورد چپیها چنین نظری نداشتند، چون میدانستند مردم ما به طور کلی با آنها مخالف هستند و کمونیسم در میان مردم جایگاهی ندارد، به همین دلیل هرگز یادم نمیآید که حضرت امام گفته باشند چپیها هم در حکومت سهیمند. آزادی به چه کسانی بدهند؟ به کسانی که حضرت امام میفرمایند داریم صدای شکستن استخوانهای مکتبشان را میشنویم و به زودی به موزههای سپرده خواهند شد؟
آزادی در این حد که بتوانند حرفشان را بزنند.
چه کسی حرفش را نمیزند؟ شما توی صف نان و گوشت هم که بروید، توی اتوبوس و تاکسی هم که بنشینید، همه حرفشان را میزنند و کسی به آنها کاری ندارد. زمان طاغوت بود که زن و شوهر از همدیگر میترسیدند که نکند طرف ساواکی باشد! الان که کسی حتی از اهانت هم کوتاهی نمیکند، بنابراین مشکلی با حرف زدن کسی وجود ندارد. اگر جائی قرار است عقیدهای به رشد جوانها و جامعه لطمه بزند، طبیعی است که باید جلوی آن را گرفت و فرقی نمیکند که چپی این حرف را بزند یا راستی یا این آقا و آن آقا.
شما عضو هيئتي بوديد که از سوی امام ماموريت داشت در مهد اندیشه چپ،آن را خاتمه یافته اعلام كند. پس از سالها از آن ماموریت و آن سفر چه دورنمائي را در ذهن دارید؟
در آن مقطع که حضرت امام درگیر مسائل و مشکلات گوناگون انقلاب بودند، این همه هوشیاری و دقت نسبت به مسائل ایران و جهان، جزو معجزات است. هنوز هیچ کس در دنیا نمیدانست که قرار است چه اتفاقی بیفتد، اما حضرت امام نامه مبارکشان را دادند. بعد از گذشت 12 سال از نامه حضرت امام به گورباچف، بچههای صدا و سیما میروند و آقای گورباچف را در یکی از شهرها پیدا میکنند و مصاحبه جالبی با او انجام میدهند. آقای گورباچف میگوید: «من متاسف و متاثرم از اینکه شناختی را که امروز بعد از 12 سال از نامه امام دارم، آن روز نه پیدا کردم و نه به خودم اجازه دادم که روی آن کار کنم و آن را بفهمم».
سه سال از صدور این نامه گذشته بود و آقای موسوی اردبیلی در خطبه نماز جمعه اعلام کردند: «کشورهائی که سالها تحت سیطره کمونیسم بودهاند، به خاطر ماه مبارک رمضان، از ما درخواست قرآن کردهاند. الان دو روز مانده به ماه مبارک رمضان و تا ما بخواهیم قرآن چاپ کنیم و در اختیار اینها بگذاریم، ممکن است چند روز از ماه مبارک رمضان گذشته باشد. هر کس قرآن اضافی در خانهاش دارد، جمع کند و بیاورد و تحویل ما بدهد.» و این یکی از موضوعات شگفتآور بود. اینکه نامه حضرت امام در آن مقطع، حقیقتا یک معجزه بود، یک بحث است و اما اینکه خداوند لطف کرد و ما هم در این مسیر قدمی برداشتیم و عدهای مسلمان که جرئت نداشتند در منزلشان قرآن داشته باشند و دلشان برای قرآن پر میزد، حالا با بردن این نامه، این راه برایشان باز شده و صدای الله اکبر از بلندگوهای خاک خورده مساجدشان به گوش میرسد، مطلب ديگري است. این موضوع حقیقتا مایه وجد و سرور عمیق قلبی انسان میشود.
شانزده هفده ماه بعد از فروپاشی نظام کمونیستی شوروی، ما دعوتی داشتیم از خانمهاي NGOهای همه کشورها و از جمله از شوروی هم عدهای دعوت شده بودند. من در مجلس بودم و نرسیدم به آن جلسه بروم. بچههائی که مسئول بودند، در مجلس یادداشتی برای من گذاشته بودند که با این تلفن تماس بگیرید. تماس گرفتم و گفتند سه نفر از خانمهائی که از شوروی آمدهاند، تنها چیزی که میخواهند این است که یک دیدار چند دقیقهای با من داشته باشند. وقتی پیش آنها رفتم، بسیار اظهار لطف کردند و یکی از آنها گفت: «روز اولی که شما را همراه هیئت تسلیم نامه امام به گورباچف با آن تیپ و چادر و حجاب دیدیم، برای خیلی از ماها شوکآور بود، اما همین که صدای اذان از بلندگوی مسجدمان بلند شد، همه ما به جان شما و آن آقائی که لباس روحانیت به تن داشتند،[آيتالله جوادي آملي] دعا کردیم.» بعد هم گلدانی را که از کارهای دستی خودشان بود به من هديه دادند. حالا هر وقت چشمم به این گلدان میافتد، علاوه بر اینکه یاد حضرت امام(ره) در دلم زنده میشود، احساس میکنم خداوند چقدر در حق ما لطف داشته که چنین مسئولیتی را در چنین مقطع تاریخی به ما واگذار کرده است.
گفت و شنود ما طولاني شد. مي خواستم در ختام اين گفت وگو، از آخرين دغدغهها و زنهارهاي خود براي ما بگوئيد.
آخرین درددل من این است که امام دارد به مهجوریت کشیده میشود و همچنین انقلاب و این درد بزرگی است!
منبع : جوان آنلاين
تاریخ انتشار: ۱۹ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۲:۵۸
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 5]
صفحات پیشنهادی
انتقاد امام جمعه رشت در پرداخت نشدن تسهیلات بهزراعی باغهای چای آقای نوبخت نگذارید مردم گیلان با عقده به سخنا
انتقاد امام جمعه رشت در پرداخت نشدن تسهیلات بهزراعی باغهای چایآقای نوبخت نگذارید مردم گیلان با عقده به سخنان شما گوش دهندامام جمعه رشت با انتقاد از عدم پرداخت تسهیلات بهزراعی باغهای چای گیلان گفت آقای نوبخت شما سخنران 22 بهمن مردم گیلان در رشت هستید نگذارید مردم با عقده بهعلی جنتی: امام خمینی به من گفت پسر آقای خزعلی هستی؟
برگی از دفتر خاطرات علی جنتی علی جنتی امام خمینی به من گفت پسر آقای خزعلی هستی یکبار تعدادی از مردم از شهرستان رفسنجان برای دیدار امام آمده بودند و به دلیل آشنایی که از قبل با پدرم داشتند از طریق ایشان به ملاقات امام رفتیم به گزارش جام نیوز به نقل از مشرق علی جنتی ازامام جمعه ایذه: دهه فجر فرصتی برای بازگشت فاصلهگرفتگان از انقلاب است
امام جمعه ایذه دهه فجر فرصتی برای بازگشت فاصلهگرفتگان از انقلاب استامام جمعه شهرستان ایذه گفت ایام دهه فجر روزهایی است برای بازگشت کسانی که از انقلاب و نظام فاصله گرفتهاند به گزارش خبرگزاری فارس از ایذه حجتالاسلام سیدکمال موسوی در خطبههای نماز جمعه امروز این شهرسعکس/قرآنمنسوببهامامحسنعسکری(ع)
عکس قرآنمنسوببهامامحسنعسکری ع قرآن منسوب به امام حسن عسکری ع با استناد به شواهد موجود 93 11 10 - 18 37 - 2015-1-30 18 37 18- امام جمعه پلدختر : انقلاب اسلامی یکی از معجزات الهی در قرن معاصر است
امام جمعه پلدختر انقلاب اسلامی یکی از معجزات الهی در قرن معاصر است خرم آباد- ایرنا - امام جمعه پلدختر گفت انقلاب اسلامی ایران روحیه خود باوری ملت را احیا کرد و یکی از معجزات الهی در قرن معاصر است به گزارش خبرنگار ایرنا حجت الاسلام علی محمد لروند در خطبه های نماز جمعه پلدخخداوند دهه مبارک فجر را به برکت امام (ره) به ملت ایران هدیه کرد
امام جمعه اسلامشهرگفت خداوند دهه مبارک فجر را به برکت امام ره به ملت ایران هدیه کرد خبرگزاری پانا امام جمعه اسلامشهر گفت ما ایرانیان یک دهه بزرگ به نام دهه فجر داریم که خداوند این دهه بزرگ را به برکت امام راحل به ملت ما عطا کرد ۱۳۹۳ جمعه ۱۰ بهمن ساعت 19 10امام جمعه میانه: اندیشه خدمت و حل مشکلات مردم تنها دغدغه مسئولان باشد
امام جمعه میانه اندیشه خدمت و حل مشکلات مردم تنها دغدغه مسئولان باشدامام جمعه میانه با بیان این موضوع که استان آذربایجانشرقی در حوزه فعالیتهای سیاسی و جناحی گوی سبقت را از سایر استانها گرفته است گفت باید اندیشه خدمت و حل مشکلات مردم تنها دغدغه مسئولان به شمار آید به گزارش خدر مسابقات بینالمللی جام یادگار امام(ره) در مشهد محقق شد کسب 8 مدال طلای ایران در کشتی فرنگی جام یادگار امام(
در مسابقات بینالمللی جام یادگار امام ره در مشهد محقق شدکسب 8 مدال طلای ایران در کشتی فرنگی جام یادگار امام ره تیم کشتی فرنگی نوجوانان ایران توانست در مسابقات بینالمللی جام یادگار امام ره در مشهد با 8 مدال طلا بر سکوی نخست بایستد به گزارش خبرگزاری فارس از مشهد در رشته کشتی فرقابتهای بینالمللی کشتی جام یادگار امام (ره) - مشهد فینالیستهای ۵ وزن پایانی کشتی آزاد و فرنگی مشخص شدند
رقابتهای بینالمللی کشتی جام یادگار امام ره - مشهدفینالیستهای ۵ وزن پایانی کشتی آزاد و فرنگی مشخص شدندنفرات راه یافته به دیدارهای فینال ۵ وزن باقیمانده رقابتهای کشتی آزاد و فرنگی تورنمنت بینالمللی کشتی جام یادگار امام ره مشخص شدند به گزارش خبرگزاری فارس و به نقل از فدراسسعید پرویزی برترین قاری مسابقات دارالقرآن امام علی(ع) شد
سعید پرویزی برترین قاری مسابقات دارالقرآن امام علی ع شدسعید پرویزی و محمدجواد جاوری به مقام نخست رشتههای تلاوت تحقیق و ترتیل مسابقات دارالقرآن امام علی ع دست یافتند به گزارش خبرنگار فعالیتهای قرآنی خبرگزاری فارس نتایج مسابقات دارالقرآن امام علی ع در رشتههای تلاوقلعهنویی: از بعضیها در این فوتبال حالم به هم میخورد/ رسانه ملی دست آقایان است
جمعه ۱۰ بهمن ۱۳۹۳ - ۲۰ ۰۰ سرمربی استقلال با انتقاد از کیروش گفت که با این سرمربی پرتغالی فوتبال ایران به لحاظ آماری پیشرفتی نداشته است به گزارش ایسنا امیر قلعهنویی در نشست خبری پس از برتری دو بر یک تیمش برابر سپاهان گفت این بازی را به لیگ ایران تبریک میگویم هر دو تیم بازیامام جمعه الیگودرز: حمله رزمندگان حزبالله باعث وحشت رژیم صهیونیستی شده است
امام جمعه الیگودرز حمله رزمندگان حزبالله باعث وحشت رژیم صهیونیستی شده استامام جمعه الیگودرز گفت حمله رزمندگان حزبالله به رژیم صهیونیستی باعث رعب و وحشت بین صهیونیستها شده است به گزارش خبرگزاری فارس از الیگودرز حجتالاسلام محمدعلی ارزنده ظهر امروز در جمع نمازگزاران با بامام جمعه اهرم: رژیم صهیونیستی خطری بزرگ برای جهان اسلام است
امام جمعه اهرم رژیم صهیونیستی خطری بزرگ برای جهان اسلام استامام جمعه اهرم گفت رژیم صهیونیستی همواره خطری بزرگ برای منطقه خاورمیانه و جهان اسلام به شمار میرود به گزارش خبرگزاری فارس از شهرستان تنگستان حجت الاسلام عیسی راستگو ظهر امروز درخطبههای نماز جمعه این هفته شهر اهرامام جمعه دورود: تمام پیشرفتهای کشور در زمان تقابل با استکبار جهانی حاصل شده است
امام جمعه دورود تمام پیشرفتهای کشور در زمان تقابل با استکبار جهانی حاصل شده استامام جمعه دورود گفت تمام پیشرفتهای کشور در زمان تقابل با استکبار جهانی حاصل شده و این در شرایطی است که برخی به دنبال رابطه با آمریکا هستند به گزارش خبرگزاری فارس از دورود حجت الاسلام رضا حقیان ظهرامام جمعه بناب: بناب در اقدامات زیربنایی عقب مانده است
امام جمعه بناب بناب در اقدامات زیربنایی عقب مانده استامام جمعه بناب با انتقاد از شورا و شهرداری بناب که به قولهای خود عمل نکردند گفت این شهرستان در اقدامات زیربنایی عقب مانده است به گزارش خبرگزاری فارس از بناب حجتالاسلام مصطفی باقریبنابی امروز در خطبههامام جمعه خرمآباد: آمیخته کردن عرفان با سیاست یکی از هنرهای امام(ره) بود
امام جمعه خرمآباد آمیخته کردن عرفان با سیاست یکی از هنرهای امام ره بودامام جمعه خرمآباد گفت آمیخته کردن عرفان با سیاست یکی از هنرهای امام خمینی ره بود به گزارش خبرگزاری فارس از خرمآباد حجتالاسلام والمسلمین سیداحمد میرعمادی ظهر امروز در خطبههای نماز جمعه خامامجمعه جهرم: استاندار فارس به دغدغه نماینده ولیفقیه در این استان توجه ویژه کند
امامجمعه جهرم استاندار فارس به دغدغه نماینده ولیفقیه در این استان توجه ویژه کندخطیب جمعه جهرم گفت از مدیریت ارشد فارس میخواهم به دغدغه نماینده ولی فقیه در این استان توجه ویژه داشته باشد به گزارش خبرگزاری فارس از جهرم حجتالاسلام لطفالله دژکام ظهر امروز در خطبه&zw-
گوناگون
پربازدیدترینها