تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833867924
يك مزاحم خياباني وقيح!
واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: يك مزاحم خياباني وقيح!
نویسنده : نيما احمدپور
در نيمه دوم دهه30 و نيز در دهه 40 شمسي، نامي بر پيشاني «فيلمفارسي»هاي آن دوره نگاشته ميشد، كه براي بسياري آشنا و در عين حال شكبرانگيز بود. زني به نام «پروين غفاري» كه بهرغم بازي ضعيف و غيرحرفهاي خويش، نقش اول بسياري از فيلمها را برعهده داشت و به نظر ميرسيد كه در اين عرصه دستي باز دارد. البته در آن دوران نيز عدهاي از آگاهان امر، ماجرا را به شخص «محمدرضا پهلوي» مرتبط ميدانستند اما جزئيات امر، چندان مكشوف نبود. سه دهه گذشت تا پروين غفاري، در آستانه پيري و كهولت راز خود را در كتاب خاطراتي كه منتشر ساخت، آشكار نمود، كتابي كه بيش از يك بار اقبال نشرنيافت اما تيراژ 10000 نسخهاي آن، كار خود را كرد! اين كتاب بيش از آنكه شرحي از زندگي غفاري باشد، آئينهاي از خصال اخلاقي محمدرضا به شمار ميرود. اين نوشتار نيز در استناد به فرازهايي از اين اثر خواندني، بيشتر درپي ارائه تصويري از منش شاه و نحوه سلوك او با زنان است تا بازخواني سرنوشت پروين غفاري. اميد آنكه مفيد و روشنگر افتد. در دام شاه! پروين غفاري در آغازين فصل از كتابش، محمدرضا پهلوي را چون الوات و اوباشي تصوير ميكند كه با لباس مبدل، دركوي و برزن، به شكار زنان و دختران ميپرداخته است. ظاهراً خود وي نيز بدين گونه با شاه آشنا شده، هرچند كه ادامه پروژه وصال توسط ديگر كارگزاران حكومت او، از جمله حسين فردوست عملي گشته است. غفاري در اين باره نوشته است: در يكي از روزهاي تيرماه 1324 پيراهن آبيام را كه تورهاي زيبايي داشت به تن كردم و براي گردش به خيابان رفتم. هنگام بازگشت به منزل در خيابان ژاله احساس كردم اتومبيل سياه رنگي در تعقيبم است. مردي كه پشت رل نشسته بود عينك تيرهاي به چشم داشت و دستمالي را نيز روي صورتش گرفته بود. وقتي يقين كردم او در تعقيبم است ايستادم و با خشم و اشاره دست به او فهماندم «آقا مزاحم نشويد...» آن مرد با وقاحت به طرفم راند. هراسان به سمت كوچهاي كه پشت مسجد سپهسالار بود دويدم و به طرف خانه رفتم. از اين ماجرا چيزي به مادرم نگفتم. دو روز پس از اين قضيه باز هم هنگام بازگشت به خانه زن قد بلند، با بيني بزرگ و لباس سياه راه را به من بست. آن زن پرسيد: «دختر خانم! شما در اين كوچه منزل داريد؟» به او پاسخ مثبت دادم. تا دم در خانه همراهيام كرد و بعد گفت ميخواهد با مادرم صحبت كند. او را به درون خانه دعوت كردم. با مادرم به اتاقي رفتند و حدود دو ساعت مشغول صحبت بودند. پس از اينكه زن سياهپوش از خانه ما بيرون رفت، مادرم مرا صدا كرد. احساس ميكردم رنگش پريده است و لبهايش ميلرزد. دو روز بعد از آشنايي با آن زن، مادرم يكي از بهترين لباسهايم را به تنم كرد و با دستان خودش موهايم را شانه زد. وقتي علت اين مهرباني را پرسيدم، در پاسخ گفت: «پروين! پرنده شانس و اقبال دور سرت ميچرخد و مترصد فرود آمدن است. خودت را براي ديدار او مهيا كن...» كلام مبهم مادرم قلبم را فروريخت. احساس كردم بعد از آمدن آن زن سياهپوش و قد بلند رفتار مادرم تغيير كرده است. آن روز مادرم نيز آرايش غليظي كرد و به اتفاق از منزل بيرون آمديم. كنار خيابان اتومبيلي پارك شده بود و مردي كه لباس نظامي به تن داشت منتظر ما بود. وقتي نزديكتر شديم آن فرد نظامي را شناختم، چون يك بار پيش از اين در يك مجلس عروسي و در منزل جعفر اتحاديه او را ديده بودم. او حسين فردوست بود كه ميگفتند از دوستان نزديك شاه است و از كودكي با او بزرگ شده است. فردوست با مادرم احوالپرسي گرمي كرد و درِ اتومبيل را براي سوار شدن ما گشود. وقتي اتومبيل به راه افتاد، مادرم با آهستگي و ايما و اشاره به من فهماند براي ديدن وكيل براي ماجراي طلاق به سرخهحصار ميرويم. فردوست در طول راه سخني نگفت، اما احساس ميكردم به وسيله آينه بالاي سرش مرا زير نظر دارد. پس از مدتي اتومبيل وارد باغ وسيعي شد و ايستاد. من و مادرم پياده شديم و روي نيمكتي كه در آن نزديكي بود نشستيم. در همين حين يك اتومبيل شيك به سرعت از كنار ما گذشت. با ديدن سرنشين آن اتومبيل فرياد شوقي كشيدم و گفتم: مامان! مامان! شاه را ديدم. در آن ماشين بود. فردوست خنديد و گفت: پروين خانم! دلت ميخواهد شاه را از نزديك ببيني و با او صحبت كني؟ مات و حيران پاسخ مثبت دادم. فردوست به پايين باغ اشاره كرد و گفت: آن پايين نهر آبي هست، از نهر آب كه بگذري شاه را خواهي ديد كه گردش ميكند. بيخبر از اينكه همه اين ماجراها با دستياري مادرم برنامهريزي شده است تا شاه با من آشنا شود، با ذوق و شعفي كودكانه به طرف نهر آب دويدم. سينه به سينه با شاه برخورد كردم. شدت تصادم به حدي بود كه نزديك بود شاه به زمين بخورد. با ترس و شرمندگي گفتم: معذرت ميخواهم آقاي شاه... سلام آقاي شاه. شاه با ديدن هول و هراسم بناي خنده را گذاشت و با لحني كه عصبانيتي در آن مشهود نبود، گفت: نترس دختر... تو كه دختر شجاعي بودي... يادت هست آن روز در خيابان و سر كوچهتان چطور با دست تهديدم ميكردي... پس كو آن شهامت؟ با شنيدن اين سخنان تمام بدنم سرد شد. تازه فهميدم شخص تعقيبكننده آن روز كسي جز خود شاه نبود كه با عينك و دستمال روي صورت سعي در مخفي كردن هويت خود داشت. از اينكه او را نشناخته بودم پوزش خواستم. او در پاسخ گفت: «به شرطي تو را ميبخشم كه با هم دوست باشيم و گاهي همديگر را ببينيم. آن روز معني اين حرف شاه را نفهميدم. با آن تصور كودكانهاي كه از شاه و شخص اول كشور داشتم، اين دوستي را براي خود افتخار محسوب ميكردم. بعد او دستهايم را گرفت و گفت: خب، حال كه با هم دوست شديم مايليد كمي قدم بزنيم و گردش كنيم؟ پاسخ مثبت دادم. از اينكه در كنار يك شاه قدم ميزدم خود را خوشبخت احساس ميكردم، غافل از اينكه همچون صيدي دست و پا بسته اسير يك صياد سفاك شدهام. تا حدود ساعت يك بعد از ظهر به گردش ادامه داديم. در اين مدت او لحظهاي دستهايم را رها نكرد. سرانجام زير سايه درختي نشستيم. شاه گفت: «پروينخانم! هر روز رأس ساعت 12 ظهر ناهار ميخوردم، اما صحبتهاي شيرين شما باعث شد ناهار را فراموش كنم. بعد از من شماره تلفن منزلمان را پرسيد و گفت: فردا صبح ساعت 11 به من تلفن خواهد كرد». (1) شاه در قامت يك متعدي! دوران ارتباط محمدرضا پهلوي با زناني كه به شكار آنان ميپرداخت، معمولاً كوتاه بود. اوسعي ميكرد بلافاصله پس از آشنايي، باب استفاده جنسي از آنان را بگشايد و حس خودخواهي خويش را ارضا نمايد. چيزي كه پروين غفاري نيز در دوران نوجواني و البته به بدترين شكل، آن را تجربه نموده است. او درباره چند وچون دومين ديدار خود با شاه روايتي خواندني دارد. آنگاه كه راننده شخصي محمدرضا به درب منزل آنان آمده و وي را چون كالايي براي شاه باز برده است: «زمان و مسافتي را كه اتومبيل پيمود احساس نكردم. زماني به خود آمدم كه ماشين از ميان دروازه بزرگي گذشت و پس از پيمودن مسيري كه همچون باغ مصفايي بود كنار پلههاي يك عمارت باشكوه ايستاد. هيچ كس براي استقبال از من نيامده بود. امير صادقي در ماشين را باز كرد و پياده شدم. از من خواست همراهش بروم. از پلهها بالا رفتيم و وارد يك تالار بزرگ شديم. پيش خود فكر ميكردم. پس اين است خانه تازه من، قصر آرزوهايم. پس كجايند اين درباريان تا به عروس جديدشان خير مقدم بگويند. امير صادقي گفت: «خانم! همين جا در تالار تشريف داشته باشيد، تا اعليحضرت تشريففرما شوند. من بايستي بيرون باشم.» با رفتن راننده تنها شدم. همه چيز اين خانه جديد زيبا و باشكوه بود، چلچراغها، مجسمهها، تابلوهاي نقاشي آويخته از ديوارها، فرشهاي نفيس و جامهاي طلايي كه در قفسههاي چوبي شيك چيده شده بود. دستي به شانهام خورد. برگشتم. شخص شاه بود. با قامت كشيده و لباس مشكي بسيار برازنده، بوي گند مشروب و ادوكلن را كه در هم آميخته بود احساس كردم. همچون گنجشكي بارانخورده ميلرزيدم. شاه گفت: پروين! غريبي نكن. اين كاخ خانه تو خواهد بود. با تشويش و دلهره پرسيدم: اعليحضرت كاخ هميشه اينقدر خلوت است؟ فكر ميكردم در يك مهماني بزرگ دربار شركت كردهام و با مهمانان بسياري آشنا خواهم شد. شاه گفت: من تنهايي را دوست دارم. دلم نميخواهد كسي آرامش ما را بر هم بزند. براي مهمانيهاي بزرگ وقت بسيار است. اين ديدار براي آشنايي تو با كاخ است... بعد با خانواده سلطنتي ديدار خواهي كرد و صحبتهاي لازم درباره ازدواج ما گفته خواهد شد. دست در دست هم به اتاق بزرگي پاي نهاديم. تختخواب دو نفره بزرگي در اتاق قرار داشت و در ميز كنار آن غذا و مشروب چيده شده بود. شاه پرسيد: با مشروب ميانهاي داري؟ من كه تا آن موقع حتي شيشه مشروب را از نزديك نديده بودم براي اينكه خودم را عقبمانده نشان ندهم گفتم: «هر چه شما ميل بفرماييد، من هم خواهم خورد.» شاه به طرف ميز چوبي رفت و از يك بطري به درون گيلاس خالي كرد و به دست من داد. من هم ناشيانه و بدون اينكه منتظر شاه باشم، محتويات گيلاس را سر كشيدم. گلويم سوخت و دهانم تلخ شد. شاه خنديد و گفت: تو كه حرفهاي هستي دختر...» سرم گيج ميرفت، شاه گيلاسش را به سلامتي من بلند كرد و بدون اينكه خم به ابرو بياورد محتويات آن را ميان حلقش خالي كرد و بعد تكه گوشتي را به نيش كشيد. تازه فهميدم من هم ميتوانستهام پس از خالي كردن گيلاس چيزي بخورم. دومين جام نيز برايم ريخته شد. اين بار بدون تعجيلي آرامآرام آن را به گلويم سرازير كردم. شاه با دست خودش تكهاي از سينه مرغ را جدا و به دهانم نزديك كرد. تلخي مشروب اشك به چشمم آورده بود. از ميان تارهاي اشك او را ميديدم كه به من خيره شده است! دستي جلو آمد و مرا از روي صندلي بلند كرد...». (2) كالاي مورد استفاده شاه، سه روز در هفته! رابطه شاه با پروين غفاري، پس از روزهاي پرهيجان اوليه، به گونهاي روتين و كليشهاي ادامه مييابد. غفاري كمكم درمييابد كه تصوراتش درباره آينده و همسري شاه، سرابي بيش نبوده و محمدرضا تنها به اغفال و بهرهكشي از وي پرداخته است: «من ديگر خود را آن دوشيزه پاك و بيخبر نميدانم. هستي يك دختر كه عفاف و پاكدامني اوست در من نيست. هر هفته سه روز را در كنار شاه هستم؛ شنبه، دوشنبه و چهارشنبه. با تمام اينها زندگي در كاخ و در كنار شاه هنوز برايم يك رؤياي تعبير نشده است. به سفارش شاه خياط و آرايشگر مخصوص وظيفه دارند هر روز لباس و آرايش جديدي برايم فراهم كنند. من همچون عروسكي در اختيار آنها هستم تا هر گونه كه ميخواهند آرايشم كنند تا من بتوانم لحظاتي شخص اول مملكت ايران را سرگرم كنم. اكنون از ماجراي شبي كه در كنار شاه بودهام يك ماه ميگذرد. در اين يك ماه ديگر هيچ شبي را در كاخ نخوابيدهام. هر هفته سه بار امير صادقي به دنبالم ميآيد. پس از رفتن به آرايشگاه و پوشيدن لباسهاي جديد عروسك حاضر است كه تمام هنرش را براي سرگرمي به كار ببرد. اكثراً ديدارهاي ما از ساعت هشت شب و با صرف شام آغاز ميشود. به هنگام صرف شام ما تنها هستيم و كاخ همچون گوري ساكت است. او هنگام صرف شام آرامآرام مشروب ميخورد و گاهي گيلاسم را هم پر ميكند. پس از صرف شام كمي در محوطه كاخ و ميان درختان قدم ميزنيم و صحبت ميكنيم. گاهي دور از چشم محافظان و زير درختان روي زمين يا نيمكتي مينشينيم. بعد به اتاق خواب ميرويم. حدود ساعت 11 شب سرگرمي صاحب عروسك تمام شده است و عروسك بايستي به گنجهاش بازگردد. هميشه هنگام خداحافظي چيزي دارد كه به من بدهد، گوشواره، انگشتري يا يك گردنآويز طلا. من همچون فاحشهاي كه پس از انجام وظيفهاش دستمزد ميگيرد، هديههاي او را در كيفم ميگذارم. حداقل فايده اين طلاجات دلخوشي مادرم است. او هنوز فكر ميكند من و شاه دوران نامزديمان را ميگذرانيم، اما ديگر يقين دارم ازدواجي در كار نخواهد بود و تنها وظيفهام پر كردن ساعتي از تنهايي شاه است، زيرا اگر تصميم او بر ازدواج بود مرا به اعضاي خانوادهاش معرفي ميكرد و صيغه عقد جاري ميشد. در اين يك ماهي كه در كنار او بودم بزرگترين سرمايهام را به باد دادم. اكنون اين سؤال در ذهنم قوت ميگيرد كه اگر ازدواجي در كار نباشد، آينده و سرنوشتم چه خواهد شد؟». (3) اخراج از كاخ حدس دخترك درباره عدم تصميم شاه به ازدواج با او، اينك درحال تبديل به يقين است. او روزي را به ياد ميآورد كه شاه محترمانه وي را از كاخ خود اخراج كرد و در خانهاي ديگر منزل داد. او بعدها در شرح وقايع اين روز، اينگونه نوشت: «نوري كه از پنجره ميتابيد چهرهاش را روشن كرده بود. از روي صندلي برخاست و در حالي كه لبهايش را ميجويد، گفت: ببين پروين! دستور دادهام در همين خيابان كاخ، خانهاي به نام تو خريداري شود. ميخواهم نزديكم باشي. هر ماه 5هزار تومان هم به مادرت خواهم پرداخت تا هزينه زندگيات تأمين شود. از پرخوري حذر كن، ميخواهم همينطور زيبا و خوشاندام بماني. با اينكه دوست دارم از تو بچهاي داشته باشم، اما تو نبايستي حامله شوي...» برآشفته به سويش برگشتم و فرياد زدم: «تو سه ماه است با من هر چه خواستهاي كردهاي. حال ميگويي نبايد حامله شوم؟! اعليحضرت عزيز! من حاملهام... حامله... و تو نميتواني با خريدن يك خانه خرابه مرا گول بزني. تو بايستي با من ازدواج رسمي بكني...وگرنه در تمام تهران برايت آبرويي نخواهد ماند... شاه برآشفت. گامي به سويم برداشت و خيره در چشمانم نگريست. دستش بالا رفت و بر گونهام فرود آمد: احمق ديوانه! چرا گذاشتي حامله شوي؟» درد در تمام صورتم دويد. با صداي بلند گريستن آغاز كردم... تو اين طفل را در وجود من كاشتهاي حال ميگويي چرا حامله شدهام؟!... نميدانم من چندمين نفر هستم كه قرباني تو شدهام... شاه با حالتي عصبي، لگدي بر صندلي كنارش زد و آن را به سويي پرت كرد. از ميان پرده اشك ديدم كه به طرفم آمد و دستهايش را روي شانهام گذاشت و ناليد: «ببين پروين! بايستي اين جنين را سقط كني وگرنه همه چيز بين ما تمام ميشود.» وقتي ضعف او را ديدم، فرياد زدم: «به هيچ وجه اين جنين را سقط نخواهم كرد. تو بايستي مرا عقد كني وگرنه آبرويت را خواهم برد...» شاه با شتاب از اتاق خارج شد و پس از لحظه ديگري بازگشت. اين بار تپانچهاي در دست داشت. آن را به سويم نشانه رفت و گفت: اگر به حرفم گوش نكني، من هم تو را خواهم كشت. فرياد زدم: تو جرئت كشتنم را نداري. اگر راست ميگويي شليك كن و مرا بكش و با اين حرف سينهام را در برابر تپانچهاش گرفتم. با ته تپانچه ضربهاي به شقيقهام زد كه به زمين پرت شدم. آنچنان از ضربه گيج شده بودم كه قادر به برخاستن نبودم. پس از لحظهاي كه به خود آمدم گلدان كندهكاري شدهاي را كه روي ميز بود برداشتم و به سويش پرتاب كردم و او جاخالي داد و به طرفم آمد. اين بار دستم را گرفت و بوسيد و مرا از جا بلند كرد و با لحن ملايمي گفت: پروين! چرا وضع مرا درك نميكني. فرياد زدم تا از جلوي چشمانم دور شود. برخاست و زنگ روي ميز را به صدا درآورد. امير صادقي وارد شد. شاه نعره كشيد: اين... را به خرابهاش برگردان... سرم سياهي رفت و ديگر چيزي نفهميدم». (4) و سرانجام سرنوشت يكي ديگر از قربانيان طمعورزيهاي شاه ختم به شر گشت تا نشانهاي باشد براي آيندگان، كه امروز جريان سلطنتطلب نتواند با وقاحت دست به انكار پيشينه خود بزند و به مردمي كه شاه و دودمان فاسد او را از كشور ازاله كردند، «حقوق بشر» درس بدهد. پينوشتها: 1- ر. ك به: تا سياهي، خاطرات پروين غفاري، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، چاپ اول،صص23-19 2- ر. ك به:همان صص 29-27 3- ر. ك به:همان،صص34-33 4- ر. ك به:همان،صص36-35
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۱۸ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۷:۴۹
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 127]
صفحات پیشنهادی
معاملات خیابانی ارز ممنوع شد؛ آغاز دور جدید جمعآوری دلالان ارزی
معاملات خیابانی ارز ممنوع شد آغاز دور جدید جمعآوری دلالان ارزی دور جدید جمع آوری دلالان ارزی و ساماندهی خرید وفروش های خیابانی براساس مقررات جدید ابلاغی بانک مرکزی آغاز شد و از این پس دلالان مجاز به انجام معاملات ارزی نیستند و به صراحت از این کار منع شدهاند مهر نوشت بانک مگردش 20 میلیونی پیامک های تبلیغاتی مزاحم/ مردم شکایت چندانی ندارند/ راه حل خلاصی چیست؟
گردش 20 میلیونی پیامک های تبلیغاتی مزاحم مردم شکایت چندانی ندارند راه حل خلاصی چیست فناوری اطلاعات > ارتباطات - مهرنوشت با وجود شکایت مردم از دریافت پیامکهای تبلیغاتی معاون سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی از دریافت تنها ۱۵۰ شکایت از این پیامکها در ماه به- گردش 20 میلیونی پیامک های تبلیغاتی مزاحم
گردش 20 میلیونی پیامک های تبلیغاتی مزاحم تهران - ایرنا - خبرگزاری مهر می نویسد با وجود شکایت مردم از دریافت پیامکهای تبلیغاتی معاون سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی از دریافت تنها 150 شکایت از این پیامکها در ماه به سامانه رسیدگی به شکایات 195 خبر داد روزانه بالغ بر 20 میگردش ۲۰ میلیونی پیامک های تبلیغاتی مزاحم/ راه حل خلاصی چیست؟
گردش ۲۰ میلیونی پیامک های تبلیغاتی مزاحم راه حل خلاصی چیست تاریخ انتشار دوشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۳ ساعت ۱۱ ۴۰ با وجود شکایت مردم از دریافت پیامکهای تبلیغاتی معاون سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی از دریافت تنها ۱۵۰ شکایت از این پیامکها در ماه به سامانه رسیدگی به شکایات ۱۹۵ خبرلغو مزاحمت های پیامکی ظرف 24 ساعت
لغو مزاحمت های پیامکی ظرف 24 ساعت با وجود شکایت مردم از دریافت پیامکهای تبلیغاتی معاون سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی از دریافت تنها ۱۵۰ شکایت از این پیامکها در ماه به سامانه رسیدگی به شکایات ۱۹۵ خبر داد خبرگزاری مهر با وجود شکایت مردم از دریافت پیامکهای تبلیغاتی معاوآمار شکایت از پیامکهای تبلیغاتی/ لغو مزاحمتهای پیامکی ظرف ۲۴ ساعت - اخبار ایران و جهان |
آمار شکایت از پیامکهای تبلیغاتی لغو مزاحمتهای پیامکی ظرف ۲۴ ساعت شناسهٔ خبر 2472877 دوشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۳ - ۰۷ ۳۵ دانش و فناوری > فناوری اطلاعات و ارتباطات با وجود شکایت مردم از دریافت پیامکهای تبلیغاتی معاون سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی از دریافت تنها ۱۵۰ شکایت از احرف های شنیدنی جواد خیابانی در برنامه بعضی ها |اخبار ایران و جهان
حرف های شنیدنی جواد خیابانی در برنامه بعضی ها کد خبر ۴۶۹۸۱۰ تاریخ انتشار ۰۵ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۸ ۴۵ - 25 January 2015 دانلود قسمت اولدانلود قسمت دوم لینک را کپی کنید لینک را کپی کنید دانلود قسمت اوللینک را کپی کنید دانلود قسمت دوموضعیت کودکان کار و خیابانی، هر روز بدتر میشود
ساماندهی ۴ هزار کودک کار و خیابان وضعیت کودکان کار و خیابانی هر روز بدتر میشود جام جم سرا به گفتهٔ رئیس سازمان بهزیستی ۴ هزار کودک کار و خیابانی از ابتدای سال جاری تا کنون ساماندهی شدهاند او همچنین اضافه کرده است که نگهداری این کودکان فقط با حکم قضایی انجام میشود و نمیتواحاشیه نگاری بر یک کنسرت خیابانی
جام جم نوا خبر حاشیه نگاری بر یک کنسرت خیابانی حاشیه نگاری بر یک کنسرت خیابانی چهارشنبه 1 بهمن 1393 11 07 | کد خبر 1802921967277959177 | بازدید 263 جام جم نوا بهرام زمانی نه چندان دور تک نواز صدا و سیما بوده و تجربه حضور روی سن در کنسرت ها را داشتهجواد خیابانی پس از 4 سال خون دل خوردن جواب نکونام را داد
امیدوارم متوجه شده باشد که گزارشگر ارتباطی با نتایج تیم ملی ندارد جواد خیابانی پس از 4 سال خون دل خوردن جواب نکونام را داد گزارشگر فوتبال تلویزیون گفت پس از مصاحبه نکونام در برنامه 90 روزها خبرنگاران زیادی با من تماس می گرفتند و می خواستند که پاسخ نکونام را بدهم اما من به خودگردش 20 میلیونی پیامک های تبلیغاتی مزاحم |اخبار ایران و جهان
گردش 20 میلیونی پیامک های تبلیغاتی مزاحم با وجود شکایت مردم از دریافت پیامکهای تبلیغاتی معاون سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی از دریافت تنها 150 شکایت از این پیامکها در ماه به سامانه رسیدگی به شکایات 195 خبر داد کد خبر ۴۷۰۰۴۹ تاریخ انتشار ۰۶ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۲ ۳۴ - 26 Janu- اجرای نمایش های خیابانی در محوطه باز مجموعه تاتر شهر
اجرای نمایش های خیابانی در محوطه باز مجموعه تاتر شهر ایرنا- تهران - نمایش های هیلانه عروس باران تلخند و نگرانم در محوطه باز مجموعه تاتر شهر اجرا شدند سی و سومین جشنواره بین المللی تئاتر فجر تا 12 بهمن ماه ادامه خواهد داشت 11 08 بهمن 1393 8 17 عکس مرضیه موسوی ID 2801793 1بشیری در نطق میان دستور: تیم مذاکرهکننده از روشهای کوچه و خیابانی برای گفتوگو اجتناب کند
بشیری در نطق میان دستور تیم مذاکرهکننده از روشهای کوچه و خیابانی برای گفتوگو اجتناب کندنماینده پاکدشت گفت نمایندگان به تأسی از رهبر انقلاب از تیم مذاکرهکننده حمایت میکنند اما به جد از آنها میخواهند تا با حفظ منافع ملی به آداب دیپلماسی و حیثیت ملی پایبند بوده و از روشهایاجراي طرح کمک به کودکان خياباني در منطقه 6
۸ بهمن ۱۳۹۳ ۱۱ ۵۸ق ظ اجراي طرح کمک به کودکان خياباني در منطقه 6 شهرداري منطقه 6 با کمک خيريه ها و نهادها در راستاي کمک به کودکان بي سرپرست و خياباني طرحي را با عنوان زمستان امن براي کودکان کار اجرا مي کند به گزارش خبرگزاري موج حبيب الله غفوري معاون اجتماعي و فرهنگي منطقه 6آمار شکایت از پیامکهای تبلیغاتی/ لغو مزاحمتهای پیامکی ظرف ۲۴ ساعت
آمار شکایت از پیامکهای تبلیغاتی لغو مزاحمتهای پیامکی ظرف ۲۴ ساعت با وجود شکایت مردم از دریافت پیامکهای تبلیغاتی معاون سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی از دریافت تنها ۱۵۰ شکایت از این پیامکها در ماه به سامانه رسیدگی به شکایات ۱۹۵ خبر داد روز نو با وجود شکایت مردم از دریطرح هنرمند خیابانی در حمایت از زنان سلحشور آفریقایی
طرح هنرمند خیابانی در حمایت از زنان سلحشور آفریقایی سئولت با استفاده از هنر خویش قدرت زنان آفریقایی را بر روی دیوارهای سنگال منعکس کرده است به گزارش حوزه تجسمی باشگاه خبرنگاران به نقل از هافینگتون پست داستانهای تاریخی از اولین جنگ فرانکو داهومین در سال 1890 میلادی حنمایش های خیابانی جشنواره تئاتر فجر/ تصاویر
نمایش های خیابانی جشنواره تئاتر فجر تصاویر روز نو تاریخ انتشار ۰۷ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۰ ۴۶-
گوناگون
پربازدیدترینها