واضح آرشیو وب فارسی:فارس: در گفتوگو با جانباز انقلاب
پیشنهاد سید آزادگان ابوترابی جان دوباره به من بخشید
یک جانباز انقلاب گفت: سید آزادگان علیاکبر ابوترابی به من پیشنهاد کرد تا با خدا عهدی ببندم که اگر پای مجروحم بهبود یافت؛ در خدمت به همنوعان از هیچ تلاشی دریغ نکنم؛ من نیز این عهد را با خدا بستم و پایم به صورت معجزه آسایی خوب شد.
به گزارش خبرگزاری فارس از قزوین، انقلاب اسلامی سال 57 ایران یکی از نادر انقلابهایی بود که مردم مخالف حکومت شاهنشاهی با تظاهرات و مخالفتهای بدون درگیری مسلحانه، آن را سرنگون ساختند. مخالفان رژیم در تظاهرات علیه اقدامات ظالمانه شاه مستبد شعار میدادند و در نیروهای ارتش برای سرکوب آنها با تیراندازی برخی را شهید و جانباز کردند. اکنون بعد از گذشت 36 سال بازگو کردن خاطرات شهدا یکی از نیازهای ضروری جامعه امروز است تا نسل جوان بدانند که مردم سال 57 در برپایی انقلاب اسلامی چه زحماتی کشیدهاند. همچنین آنهایی که در آن زمان نبودند بدانند شهدا و جانبازان که نیروهای انقلابیاند، چه فداکاری و جانفشانی در برپایی انقلاب کردهاند تا در دفاع از ارزشهای اسلام مصمم باشند. در این راستا گفتوگویی با یکی از مبارزان انقلابی در قزوین ترتیب دادیم که از نظرتان میگذرد. فارس: خودتان را معرفی کنید؟ یحیی هوشمندی جانباز 20 درصد هستم. فارس: نحوه جانبازی خود را در دوران انقلاب اسلامی برایمان تشریح کنید؟ رمضان سال 57 بود، 22 سال داشتم و تازه ازدواج کرده بودم، با وجود اینکه آغاز زندگی مشترکم بود؛ مدام در راهپیماییها شرکت میکردم و همسرم نیز در این کار مرا تشویق و حمایت میکرد. هر روز ظهر برای نماز به مسجدالنبی (ص) میرفتم که بعد از اقامه این فریضه دینی حجتالاسلام محمدحسن ابوترابی نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی پیرامون مسائل دینی و سیاسی سخنرانی میکرد. در یکی از این روزها به همراه نمازگزاران در تظاهرات خیابانی علیه رژیم شاهنشاهی با هدف نابودی آنها و برپایی انقلاب اسلامی شرکت کردم؛ این تظاهرات از مسجد نبی (ص) آغاز و به سمت خیابانهای مولوی، منتظری، سپه و تهران قدیم ادامه داشت. طی مسیر شعار مرگ بر شاه میدادیم، نیروهای ارتش نیز به صورت رهگذر میآمدند و میرفتند؛ گاهی نیز تیرهای هوایی میزدند تا ما پراکنده شویم. در حال شعار دادن در منتظری قدیم جنب بقعه امامزاده حسین(ع) جلوی مغازه چلوکبابی بودم که یک دفعه به دلم برات شد که بعد از این تظاهرات به منزل بر نمیگردم، به همین دلیل یک مقدار پولی که در جیب داشتم به فروشنده مغازه دادم تا به دست خانوادهام برساند. به تظاهراتم ادامه دادم و به همراه مردم در حال شعار دادن و پرتاب سنگ به سمت نیروهای ارتش در جنب بقعه امامزاده حسین (ع) بودیم که آنها رفتند و به جایشان نیروهای نظامی آمدند، تیراندازی هوایی کردند و برخی نیز با چوبهای بزرگی که دستشان بود بر مردم حملهور شده و آنها را به شدت کتک زدند. در حال شعار دادن بودم که یک لحظه احساس کردم پایم داغ شده و اختیار آن را ندارم، فهمیدم گلوله خورده و در حال خونریزی است، زمین نشستم، بلافاصله همسایهها به کمکم آمدند و مرا تا یک مسیری همراهی کردند. شب شده بود، مأموران، تظاهر کنندگان را دنبال و دستگیر میکردند، من نیز برای اینکه پیدایم نکنند در مکانی از منزلمان پنهان شدم. فارس: مأموران ارتش در نهایت شما را دستگیر کردند؟ بله، چراکه یکدفعه متوجه شدم آنها بدون اجازه با لگد زدن به در وارد خانه شدند و به دنبالم هستند و در نهایت پیدایم کردند. فارس: نیروهای ارتش بعد از پیدا کردنتان چه رفتاری با شما داشتند؟ یکی از مأموران همان جا مرا به زمین زد و پایش را روی گلویم گذاشت و به شدت فشار داد و شروع به فحاشی کرد. بعد از افطار بود، من همچنان روزه بودم و خونریزی پایم شدید شده بود، با همین حال مأموران مرا به بیمارستان کوروش که اکنون نامش امام صادق (ع) است، بردند آنجا برایم پرونده تشکیل دادند و تحت نظر بودم. فارس: بیمارستان چند روز بستری بودید؟ پای شما در این مدت مداوا شد؟ به طور دقیق نمیدانم؛ اما چند روزی در بیمارستان بستری بودم و پزشکان برای جوش خوردن استخوان پایم به آن وزنه وصل کرده بودند تا بهبود یابد. زمانی که میخواستم مرخص شوم، نخستوزیر دولت تغییر کرد و این سمت برای اینکه وجهه خوبی از خود به مردم نشان دهد، حکم بخشش انقلابیون را اعلام کرد. بعد از اینکه مرخص و آزاد شدم، به خانه برگشتم و متوجه شدم پایم به خوبی جوش نخورده و پای آسیب دیده نسبت به پای دیگرم کوتاهتر است. فارس: چه حسی داشتید، وقتی فهمیدید پایتان کوتاه شده است؟ نمیتوانستم روی پایم بایستم، مجبور شدم دو چوب زیر بغلم بگذارم تا بتوانم راه بروم، من که اول جوانیام بود و تازه ازدواج کرده بودم از این موضوع خیلی احساس ناراحتی میکردم. فارس: برای ادامه درمانتان چه کاری انجام دادید؟ حجتالاسلام علیاکبر ابوترابی از قم گاهی میآمد به خانه ما و از تظاهرات مردم برایمان تعریف میکرد، زمانی که وضعیت جسمی و ناراحتی من را دید گفت به بیمارستان تهران برو تا به امید خدا خوب شوی. به همین دلیل به بیمارستان پاسارگاد تهران مراجعه کردم و بستری شدم، در این مدت مرحوم ابوترابی از قم به بیمارستان میآمد و در تأمین هزینههای درمان به من کمک میکرد. پزشکان در تهران به من گفتند احتمال دارد تنها 20 درصد بهبود یابی که من از شنیدن این حرف خیلی دلم شکست و ناراحت شدم. فارس: مرحوم ابوترابی چه نقشی در بهبود درمان شما داشت؟ مرحوم ابوترابی نقش به سزایی در بهبود درمان بنده داشت، وی که متوجه موضوع شد با دیدن چهره پریشانم سرش را روی سینهام گذاشت و شروع به بوسه زدن بر صورتم و نوازشم کرد تا من ناراحت نباشم. مرحوم ابوترابی به من پیشنهاد کرد تا با خدا عهدی ببندم که اگر پایم خوب شد در خدمت به همنوعانم تلاش کنم؛ من نیز این عهد را با خدا بستم و پایم به صورت معجزه آسایی خوب شد و من از خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدم و جان دوبارهای پیدا کردم. انتهای پیام/77009/ق40
93/11/18 - 14:03
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 58]