تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 12 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):سكوت مؤمن تفكر و سكوت منافق غفلت است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803797306




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

فساد در ورزش، مثل زلزله در يک شهر است


واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاری موج:


۱۸ بهمن ۱۳۹۳ (۱۲:۸ب.ظ)
صالحي اميري: فساد در ورزش، مثل زلزله در يک شهر است سرپرست سابق وزارت ورزش و جوانان گفت: فرهنگ، جوهر حرکت نظام اجتماعي و سياسي است، يعني بايد چتر فرهنگ در همه حوزه‌هاي ورزش ديده شود.
به گزارش خبرگزاري موج به نقل از روابط عمومي کميته ملي المپيک؛حاضر به صحبت نيست تا زمانيکه مطمئن مي شود قرار نيست درباره حال و روز اين روزهاي ورزش صحبتي به ميان بيايد. معتقد است فراتر از تمام دغدغه هاي امروز و مقطعي، يک موضوع اساسي وجود دارد که به آن توجه لازم نشده است و اگر هم حرکتي صورت گرفته، در حد و اندازه هاي پاسخگويي به نهاد بالاتر و بيشتر مواقع هم در حد شعار بوده است. در روزهايي که به ورزش آمد هم بارها و بارها روي اين موضوع تاکيد کرد که ورزش گمشده اي دارد به نام فرهنگ. وقتي بعد از يک سال و اندي رفتن از ورزش دوباره با صالحي اميري مي نشينيم و درباره ورزش حرف مي زنيم، به اين نتيجه مي رسيم که وقتي از فرهنگ و ضرورت توجه به اين اصل، مي گويد، چيزي فراتر از حرف هايي است که تا به امروز شنيده ايم. حرف هايي که امروز از زبان رييس کتابخانه ملي شنيده مي شود، شبيه همان هايي است که روزي در وزارت ورزش از زبانش شنيده شد اما فرصت اجرايشان به او داده نشد؛ حرف هايي که برگرفته از يک باور است. فرصت گفت و گوي روابط عمومي کميته با صالحي اميري کوتاه است و در اين فرصت کوتاه، جز يکي – دو مورد، همه بحث ها به فرهنگ ورزش ختم مي شود...

بيش از يک سال از زمانيکه شما فضاي ورزش را ترک کرديد، گذشته است. وضعيت فعلي ورزش را چطور ارزيابي مي کنيد؟
به نظر من سه اتفاق مهم افتاده که قابل توجه است. اول تغيير رويکرد نسبت به ورزش است. مفهموم اين حرف اينست که ورزش به عنوان پازلي از حوزه اجتماعي در کارنامه موفقيت دولت سهيم بوده است و رويکرد دولت هم در تغيير ساختار و نگاه مردم به ورزش موثر بوده است. نکته دوم در عرصه بين المللي است. با تغيير رويکرد و ادبيات دولت در عرصه بين الملل، نوع رفتار دنيا با جامعه ورزشي ما نيز تغيير کرده است. امروز ورزشکاران ما نگاه عزتمندانه را حس مي کنند و در اصل شرايط به گونه ايست که امروز ورزشکاران ما در عرصه بين الملل دچار يک نوع تحقير شدگي و احساس کاهش منزلت نيستند. اتفاق سوم هم اينست که با مجموعه تلاش هايي که در حوزه ورزش انجام شد، منجر شده به پيروزي هايي که در اين يک سال و اندي به دست آمده است. نمي خواهم اين را بگويم که الزاما همه موفقيت ها محصول عملکرد اين دولت است. به طور طبيعي در ورزش قهرماني، يک زمينه و بستر اجتماعي بايد فراهم شود تا اتفاقي بيفتد. ولي در حقيقت، مجموعه قهرماني ها و موفقيت هايي که داشتيم، در سطح جامعه يک غرور ملي ايجاد کرد. اين سه نکته، در رويکرد داخلي، بين المللي و رويکرد ذهني جامعه موثر بوده است.

شما در برنامه هايتان در مجلس، يک بحثي را مطرح کرديد با عنوان انسجام اجتماعي و يکسري مولفه هايي را نام برديد. اين موضوع و رويه شما در مدتي که در ورزش بوديد، نشان مي دهد که روي سرمايه هاي اجتماعي تاکيد زيادي داريد، آيا در اين مدت اتفاق ويژه اي را در اين حوزه شاهد بوده ايد؟
اجازه بدهيد به اين شکل پاسخ شما را بدهم. من در کتابي به نام تنوع فرهنگي و انسجام ملي، مباحث تخصصي را بيان کردم. الان نمي خواهم براي خوانندگان شما اين را تکرار کنم. انسجام، اصلي ترين عنصر براي بقاي جامعه، يک سيستم و يک فرهنگ است.انسجام اشکال مختلف دارد. يک برش آن انسجام داخلي است. انسجام در سياست ها، قوانين، اهداف، برنامه ها، عملکردها و نظارت‌ها. ورزش در حوزه انسجام، دو کارکرد بزرگ دارد. کارکرد ملي ورزش اينست که مجموعه اي از انسان هايي با فرهنگ هاي متنوع در زير چتري به نام ورزش جمع مي شوند و با انجام همکاري و همگرايي و کار سيستمي نوعي انسجام اجتماعي را در حوزه ورزش شکل مي‌دهند. يعني کرد، آذري، عرب، لر، بلوچ و ... همگي، منهاي رنگ و پوست و نژاد و قوم و مذهب، زير سقفي به نام ورزش دور هم جمع مي شوند. اين خودش يک شکل از انسجام است. بنابراين مردم آذربايجان نسبت به تيم تراکتورسازي افتخار مي‌کنند. اين زيباست. کرمانشاه ما به کشتي مي‌بالد. خوزستان ما به فوتبال احساس غرور مي‌کند که همه اينها زيباست. برآيند اينها هم ظرف انسجامي ايجاد مي کند که کارکرد بسيار مهمي دارد. بقاي جامعه بدون داشتن انسجام ناممکن است. نقطه مقابل انسجام، انشقاق و تجزيه است. سطح دوم انسجام، بين المللي است. يکي از کارکردهاي ورزش، کاهش عصبيت ها، منازعات و مناقشات بين ملت هاست. به همين خاطر ما بحث جديدي را مطرح مي کنيم يکي از کارکردهاي اصلي حوزه ورزش، ديپلماسي فرهنگي است. ديپلماسي فرهنگي، مکمل ديپلماسي سياسي است. شما در روابط چين و آمريکا خيلي خوب اين موضوع را مي بينيد. عنصر کاهنده اصطلاک بين اين دو کشور، ورزش است که مشهور است. ما با دنيا در حوزه سياسي مناقشات زيادي داريم اما وقتي در حوزه ورزش وارد مي شويم، همه انهايي که به نوعي با فرهنگ ايراني ميانه خوبي دارند، در صحنه هاي بين المللي، از فرهنگ ايراني در چارچوب ورزش حمايت مي کنند. خيلي از ايراني هاي خارج از کشور، ممکن است انگيزه هاي دفاع سياسي از ايران نداشته باشند اما چون ورزش عرصه غرور ملي است، همه مي آيند و دفاع مي کنند. اين وضعيت انسجام‌بخش است. ورزش باعث نزديکي فرهنگ هاي متنوع نسبت به هم مي شود که نتيجه اين قرابت فرهنگي، انسجام فرهنگي است که بين ملت ها ايجاد مي شود. مي دانيم ديپلماسي فرهنگي ناظر بر روابط ملت هاست در مقابل، ديپلماسي سياسي ناظر بر روابط دولت هاست. ديپلماسي سياسي ناظر بر قدرت، منافع و رقابت است اما ديپلماسي فرهنگي ناظر بر اقناع است. ديپلماسي سياسي، يک نوع زيست در کنار هم، مبتني بر اجبار يا ضرورت و منافع است اما ديپلماسي فرهنگي، هم زيستي مسالمت آميز در کنار هم مي‌باشد. بنابراين يکي از کانون هاي اصلي ديپلماسي فرهنگي ما، ورزش است.

اگر با اين نگاه بخواهيم اهدافي را براي ورزش ترسيم کنيم، به چه اهدافي مي رسيم؟ مثلا ورزش کشور در آستانه يک رويداد بين المللي است؛ مثل بازي هاي آسيايي، جام ملت هاي آسيا يا جام جهاني. آيا قرار است پيش از حضور در اين رويدادها، صرفا به فراهم کردن شرايط براي کسب نتايج بهتر، اهتمام بورزيم، يا اينکه مي توان با استناد به تعريف شما، از حضور در يک رويداد بين المللي دنبال اهداف بلند مدت تري هم باشيم؟
ما چهار نوع سرمايه داريم. سرمايه اقتصادي، سرمايه فرهنگي، سرمايه اجتماعي و سرمايه انساني. در ورزش هر چهار نوع سرمايه، توليد و بازتوليد مي شود. و اين مسئله از امتيازات و فرصت‌هاي بزرگ ورزش است. يکي از کانون هاي اصلي اقتصاد در دنيا، اقتصاد ورزش است. در فوتبال و بقيه حوزه ها، رقم هاي سنگيني در حال جابجا شدن است. سرمايه اجتماعي، آن وجوهي است که اجزاي جامعه را با هم ارتباط مي دهد و چسبندگي اعضاي ملت را با همديگر بيشتر مي کند. ورزش غرور ملي ايجاد مي کند و وفاق به وجود مي آورد. پس سرمايه اجتماعي را در خود دارد. يکي از توليدات اصلي ورزش، سرمايه فرهنگي است؛ چرا؟ چون بن مايه فضيلت، فرهنگ است. يک ورزشکار دو تصوير دارد. يکي تصويرش، مدالش است اما تصوير بسيار قابل توجه يعني آن چيزي که به ورزشکار هويت مي دهد، فضيلت هايش است. خيلي ها در کشتي آمدند و رفتند اما ما از تختي نام مي بريم. پس مدال ملاک ماندگاري نيست. نتيجه حرف من اينست که ورزش يکي از کانون هاي توليد و باز توليد سرمايه فرهنگي است. کارکرد چهارم هم در حوزه سرمايه انساني ديده مي شود. ورزشکارها، سرمايه هايي هستند که مانايي و ماندگاري شان بيشتر است؛ هم به لحاظ جسمي، هم به لحاظ روحي و هم به لحاظ نوع تربيت در محيط ورزشي. کسي که قهرمان مي شود، تلاش مي کند و سختکوشي، عاملي است براي انسان سازي. بنابراين ورزش، همزمان، سرمايه اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي و انساني را در خود دارد. کمتر حوزه اي در کشور داريم که اين حجم عظيم از ظرفيت را همزمان در خود داشته باشد.

با اين رويکرد چه بايد کنيم که سرمايه اجتماعي ما فراموش نشود؟ شما به تختي اشاره کرديد اما به نظر مي رسد طوري عمل شده که تختي جزو معدود فضيلت هاي بازمانده هاي ورزش است.
من اينطور به اين موضوع نگاه نمي کنم. ورزش ما در کشور، طي ساليان اخير (چهار دهه اخير) با رويکردهاي دنياي مدرن، تبديل به ورزش قهرماني شد. من هميشه عرض کرده ام که ورزش قهرماني، يکي از پايه هاي ورزش کشور است، ولي همه اش نيست. ما در کنار ورزش قهرماني، ورزش همگاني هم داريم اما چون جذابيت ورزش قهرماني بالاست، بيشتر توجه ها به سمت ورزش قهرماني است. نکته دومي که به اعتقاد من خيلي مهم است و کمتر به آن توجه شده، وجوه ورزش است. ما داريم تلاش مي کنيم، زاويه ورزش را ببريم به سمت رقابت با ساير کشورها. عمدتا هم رقابت را مدال تعريف کرده ايم. در آستانه رقابت هاي مهم، تمام بحث ها در بخش هاي تخصصي و غير تخصصي، عموما حول محور مدال است. مثلا وقتي ما به اينچئون مي رويم، بايد اين سوال را از خود بپرسيم، که اين رقابت ها چه تاثيري در ارتقاي سطح انسجام، تعامل، همگرايي و ارتقاي سطح فضيلت ورزشکاران ما دارد؟ چه اتفاقي غير از مدال مي افتد که بتوانيم بگوييم، ورزشکار غير از مدال، چيز ديگري را همراه خود اورده است. فکر مي کنم مهمترين نياز امروز جامعه ما فضيلت است. فضيلت يکي از ميوه هاي درخت فرهنگ است. ورزش دو چهره دارد؛ يکي فرهنگي و يکي قهرماني؛ يعني که همزمان با قهرماني، بايد تحول فرهنگي داشته باشيم و بايد زيست قهرمان، در کنار حوزه قهرماني، زيست فرهنگي نيز باشد. اساسا سوال ساده اينست که فرض را بر اين بگذاريم که در يک رويدادي مثل بازي هاي آسيايي، با تلاش وزارت ورزش و کميته ملي المپيک، تعداد مدال هاي بيشتري نسبت به دوره قبل به دست بيايد. آيا اين همه دستاورد ما از يک رويداد مي تواند باشد؟ بايد بپرسيم که اين ميزان مدال ها، چه تاثيري بر فرايند توسعه و تحول جامعه دارد؟ اگر بپذيريم که يکي از پايه هاي اصلي توسعه همه جانبه، توسعه فرهنگي است. ما فرض را بر اين بگذاريم که بيش از همه رقبايمان مدال بياوريم؛ در مرحله بعد به کجا بايد برسيم؟ ما بايد به اين برسيم که بگوييم همراه با توسعه در عرصه قهرماني، توسعه فرهنگي هم داشتيم. اگر اين اتفاق شکل نگيرد، نتيجه اش مجموعه آسيب هايي است که جامعه ورزش امروز از آن رنج مي برد. قهرمانان، گروه مرجع هستند، يعني ديگران تلاش مي کنند شبيه آنها شوند. اگر قهرماني از فضيلت اخلاقي برخوردار نباشد، نيروهاي جواني که مي خواهند شبيه او باشند، دچار انحراف مي شوند. بخش زيادي از مشکلات فرهنگي ما ريشه در اين مبحث دارد که تعدادي از مدعيان، متوليان و نام‌آوران، خودشان حامل ارزش هاي فرهنگي نيستند. البته معتقدم بخش زيادي از قهرمانان ما انسان هاي ارزش مدار، با فرهنگ و با فضيلت هستند، در آسيب شناسي که انجام مي دهيم، مي گوييم در جامعه ورزش، يک نفر هم که فضيلت فرهنگي نداشته باشد، خسارت‌هاي زيادي تحميل مي‌کند. مثل جامعه فوتبال که جامعه ميليوني و سلامت است، اما وقتي يک عنصر يا يک تيم ، با اتفاق ناخوشايندي مواجه مي شود، اينطور برداشت مي شود که جامعه فوتبال ناسالم است. اين موضوع مثل يک زلزله است. هر قدر هم ريشتر اين زلزله کم باشد، اما تاثيرش را مي گذارد و همه نسبت به آن احساس وحشت دارند. فساد در ورزش، مثل زلزله در يک شهر است.

چه اتفاقي افتاده که به زعم خيلي از افراد درگير با ورزش، امروز در جايگاهي قرار گرفته ايم که مي گوييم فرهنگ در ورزش کمرنگ شده است. آيا استراتژي نداشتيم؟ اساسا مي توان براي اين مقوله استراتژي تعريف کرد؟
ابتدا اين را بگويم که هيچ کسي مقصر نيست. يعني دنبال کسي نگرديم که تقصيرها را به گردنش بياندازيم. مسئله اساسي اينست که رويکرد فرهنگي در ورزش تا به امروز تبديل به يک برنامه استراتژيک نشده است. براي تحول در ورزش، بايد در دو عرصه همزمان و موازي حرکت کرد. يکي تحول در نظام قهرماني و همگاني و تحول در نظام فرهنگي و اخلاق. عموم مديران ما در سه دهه گذشته، انگيزه شان براي کار در حوزه اول، يعني نظام قهرماني و همگاني، بسيار بالا بوده اما در حوزه دوم رويکرد بسيار ضعيفي داشته اند. من معتقدم بايد يک رويکرد جديد، سازمان يافته، سيستماتيک و داراي يک برنامه استراتژيک، با يک رويکرد حداقل 20 ساله طراحي کنيم و بگوييم بناي ما اينست که هر کسي که در جامعه ورزش به سمت ورزش قهرماني مي رود، همزمان مي خواهيم که فضيلت هاي اخلاقي را هم همراه خود داشته باشد. با اين شرايط، مدال تبديل به دو مدال مي شود؛ مدالي که در حوزه قهرماني و روي سکو بر گردن ورزشکار انداخته مي شود، و مدالي که جامعه به فرد مي دهد به عنوان اسوه اخلاقي.

مي توانيم بگوييم مديران ما چون به واسطه همان تعريف اوليه از مدال يعني در حوزه قهرماني، سنجيده شده اند، به سمت نگاه دوم، يعني کار فرهنگي نرفته اند؟
عرض کردم که اين رويکرد وارد سيستم نشده است. يک زماني در کشور مشکل جدي تيروئيد وجود داشت. براي درمان بايد افراد يد مصرف کنند. چون مصرف مستقيم ميسر نيست. افراد نمک يد دار استفاده کنند. لذا مشکل تيروييد از اين طريق تا حدودي رفع شد.... من گفتم که سلامت ورزش در جامعه ايران، نيازمند ورود حوزه فرهنگ، اخلاق و فضيلت است. اين رويکرد بايد توسط نظام فرهنگي در داخل ورزش ظهور پيدا کند و مديريت ورزش بايد آن را تبديل به يک برنامه استراتژيک کند؛ نه در قالب ويترين و شعار. بلکه به صورت نهادينه شده. من فکر مي کنم عمده کاري که در اين حوزه انجام شده، قبل تقدير است ولي بيشتر براي اداي تکليف بوده است و نه اثر بخشي. وقتي من از فضيلت صحبت مي کنم، يک امر دروني است، منطبق با ارزش هاي نظام اجتماعي، فرهنگي و ديني است. وقتي از اخلاق حرف مي زنيم، يعني به يک نياز عاجل در جامعه ورزش اشاره داريم، نه يک شعار زيبا و فريبنده.

در حوزه هاي مختلف، به واسطه توجهي که در سطح کلان نظام، به بحث فرهنگي وجود دارد، تمام ارگان ها ملزم به انجام امورري در حوزه فرهنگ هستند که حتي اگر همين ها هم اجرا شود، ما شاهد اين خواهيم بود که اتفاق هاي مثبتي در بخش فرهنگ مي افتد. اما آنقدر تضادها زياد است، که از همين ظرفيت هاي موجود هم استفاده نمي شود.
ما دو سطح تحليل داريم؛ يکي بايد ها، يکي باورها. وقتي ما از فرهنگ، فضيلت و اخلاق صحبت مي کنيم، يعني قدم در راه باورها گذاشته ايم. اينکه مي گويم که نياز استراتژيک و حياتي جامعه، ورود مفهومي به نام فرهنگ و اخلاق است، از منظر باورها به موضوع نگاه کرده ام. يعني اعضاي جامعه ورزش ما از مدير گرفته تا ورزشکار به عنوان الگوي جامعه، باور قلبي داشته باشند که راه توسعه و تکامل در اين جامعه، داشتن اخلاق و فضيلت و فرهنگ است. يک زماني بحث بايد هاست که آن به مجموعه بخشنامه ها و دستورالعمل ها خلاصه مي شود. اين بايد ها ما را به هدف نمي رساند. نکته دوم که در حوزه فرهنگ مهم و بسيار کليدي است، اين نکته است که فرهنگ عامل اصلي تضمين سلامت جامعه ورزش است. اکسير حيات بخش و تداوم دهنده هويت قهرماني در ايران، اخلاق است. در غيراينصورت يقين داشته باشيد که با گذشت چند سال، جامعه قهرمانان خود را فراموش مي کنند و چون هيچ اثر ماندگاري از خود بجا نگذاشته اند. فضيلت يک امر ماندگار است اما ماندگاري مدال مقطعي است. آن وقتي واليبال ما مي تواند در دنياي امروز ماندگار شود که جواني را تربيت کرده باشيم که همراه موفقيت هاي ورزشي، فضيلت هم داشته باشد. يک نکته کليدي وجود دارد که من بارها رويش تاکيد کردم اما کمتر مورد توجه قرار گرفته است؛ اينکه فرهنگ جوهر حرکت نظام اجتماعي، سياسي، اجتماعي است. يعني بايد چتر فرهنگ در همه حوزه هاي ورزش ديده شود. مثل اکسيژني که داريد تنفس مي کنيد. با اين تعبير، فرهنگ، جوهر حرکت ورزش است و قهرماني، جسمش است. مثل انسان که جسم دارد و روح. هر دو مهم هستند اما براي توسعه انساني و روحاني بايد به روح توجه بيشتري داشت. آن چيزي که من تاکيد دارم و فکر مي کنم اراده دولت هم در آن وجود دارد، اينست که روح فضيلت و اخلاق را در ورزش احيا کنيم اما اين يک کار بلند مدت است که اگر خوب حرکت کنيم، نتيجه اش را ده سال ديگر خواهيد ديد.

براي دميده شدن اين روح در ورزش چه بايد کرد؟ مي خواهم کمي مصداقي تر حرف بزنيم. بر فرض مثال اگر آن اتفاق ها در ورزش نمي افتاد و شما مسووليت ورزش را بر عهده مي گرفتيد، چه راهکارهايي به کار مي برديد تا اين نگاه فرهنگي حاکم شود؟ همه سالهاست از کار فرهنگي در ورزش حرف مي زنند، اما عملا اتفاقي نيفتاده است.
بايد سه کار انجام شود. گام نخست، ساختاري است. به لحاظ ساختاري، بايد فرهنگ در همه اجزاي ديده شود. منظور از ساختار چيست؟ يعني ظرف مناسب براي تحقق ماموريت. مرحله دوم به منابع انساني که دانش فرهنگي باشند نياز داريم. ما فقط انسان خوب نيستيم بلکه به دانش فرهنگي نياز داريم. سوم آموزش و استمرار آن است. يک مدير چه کاري براي ورزش قهرماني انجام مي دهد؟ يعني از ابتدا تا انتها براي تربيت يک ورزشکار چه کاري انجام مي شود؟ مسير مشخص است. بايد همزمان با اين اقدامات، براي يک ورزشکار، به لحاظ ساختاري، مالي و آموزشي، کار فرهنگي انجام شود. وقتي يک بچه اي به مدرسه مي رود، خواندن و نوشتن را نمي داند و راه برقراري ارتباط با ديگران را نمي داند. اما بعد از 12 سال، اينها را ياد گرفته است. کار فرهنگي يعني همين. يک قهرمان مگر از روز اول قهرمان بوده؟ در اثر آموزش و تکرار، مهارت هايي را آموخته است. مسائل فرهنگي را هم به همين شيوه مي توان اموزش داد. فقط حوزه قهرماني با حوزه فرهنگي يک تفاوت دارد. عمر يک ورزشکار در بخش قهرماني، کوتاه است اما در حوزه فرهنگي، يک ورزشکار، حتي بعد از مرگ هم مي ماند. امروز من و شما وقتي از قهرمانان بزرگ ياد مي کنيم، از مدال هايشان ياد مي کنيم يا از فضيلت هايشان؟

بارها وقتي بحث ناهنجاري ها در ورزش مطرح شد، اينطور تعبير شد که ورزش جزيي از جامعه است. مثلا در دولت قبل، وقتي بين مديران رده بالاي دولت، ادبيات نامناسبي رايج بود، خب طبيعي بود که اين ادبيات به ورزشگاه هاي ما هم کشيده شود. حالا با تعاريفي که شما در اين حوزه داريم، مي توانيم از جز به کل نگاه کنيم و بگوييم در صورت پياده سازي اين برنامه ها در ورزش، اتفاق هاي خوبش به بقيه بخش هاي جامعه هم خواهد رسيد؟
مسئله اي که من هميشه به آن انتقاد داشتم، اين بود که ما ورزش را يک حوزه انتزاعي و تخصصي محض ببينيم. امروز عرصه ورزش کاملا متفاوت با اين نگاه است. ورزش همه حوزه هاي زندگي بشر را تحت تاثير خود قرار داده است. اقتصادي، سياسي، اجتماعي ...دولت اگر مي خواهد افزايش سطح سلامت داشته باشد، بايد در ورزش سرمايه گذاري کند. پس ورزش يک حوزه بسيار گسترده است که همه حوزه هاي ديگر را تحت تاثير خود قرار داده است. آينده جامعه ايران تحت تاثير فرايندهاي ورزش قرار مي گيرد. بنابراين ورزش از کارکرد تفريحي و اوقات فراغت خارج شده است. هر کسي که امروز بخواهد ورزش را مديريت کند، الزاما بايد رويکرد جامع نگر، آينده نگر، بلند نگر و همه جانبه نگر داشته باشد. معتقدم رويکرد دولت آقاي دکتر روحاني، به ورزش رويکرد جامع نگر و بلند نگر است و نگاه دولت به حوزه ورزش، فراتر از چند مدال در عرصه داخلي و خارجي است. بلکه من معتقدم اين دولت با آشنايي به زواياي اثر بخش ورزش، نگاه بلندي به اين حوزه دارد.

يک موضوع ديگري که اين روزها در ورزش وجود دارد، موضوع رهاسازي ورزش است. با اينکه حتي شخص اول دولت هم در ديداري که با جامعه ورزش داشتند، روي اين موضوع تاکيد کردند چه موانع و مشکلاتي وجود در اين زمينه وجود دارد.
براي پرواز ورزش در ايران بايد زنجير مداخله دولت را از پاي ورزش باز کرد. پويايي، تحول، تحرک و انقلاب در ورزش، کاهش تصدي گري و افزايش سطح نظارت است. من در کل حوزه فرهنگي سه سطح براي دولت قائلم. سياستگذاري، حمايت و بستر سازي و نظارت. سياست ها بايد توسط نظام تعريف شود. دولت بايد از جامعه ورزشي حمايت کند و بسترهاي لازم براي توسعه ورزش را ايجاد کند. در مرحله سوم، هم دولت بايد بر حسن اجراي سياست ها نظارت دقيق داشته باشد. در اين ميانه، جامعه بزرگي داريم که ورزش حرفه اي مي کنند که اين گروه بايد توسط نهاد عمومي، مدني و خصوصي اداره شوند. حالا مي پرسيد نهاد عمومي يعني چي؟ يعني کميته ملي المپيک. نهاد خصوصي مثل باشگاه ها و نهاد مدني، مثل شهرداري ها. اين بخش ها بايد اين جامعه بزرگ چند ميليوني را مديريت کنند و دولت بايد در همان سه سطحي که گفتم، ورود کند. در غير اينصورت اين ورزش با وضعيت فعلي، به مقصد و مقصود نخواهد رسيد. اين جمله کليدي است. و بدون عمل به اين سياست يعني «تولي‌گري دولت و واسپاري تصدي‌گري در ورزش» هيچ‌گاه به هدف نخواهيم رسيد.














این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبرگزاری موج]
[مشاهده در: www.mojnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 6]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


ورزش

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن