تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 8 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):به راستى كه دانش، مايه حيات دل‏ها، روشن كننده ديدگان كور و نيروبخش بدن‏هاى ناتوان ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819092238




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

اصلاح طلبان مانند جانشينان مائو عمل مي‌كنند اما غبطه بازرگان را مي‌خورند


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: اصلاح طلبان مانند جانشينان مائو عمل مي‌كنند اما غبطه بازرگان را مي‌خورند
پس از ورود امام‌خميني(ره) در روز 12 بهمن 1357 به ايران، ايشان طي سخناني در بهشت‌زهرا(س) وعده تشكيل دولتي انقلابي را دادند. امام در نطق تاريخي خود فرمودند: «من تو دهن اين دولت مي‌زنم، من دولت تعيين مي‌كنم، من به پشتيباني اين ملت دولت تعيين مي‌كنم.» در شامگاه 14بهمن طي جلسه‌اي كه با حضور اعضاي شوراي انقلاب اسلامي در اقامتگاه امام‌خميني(ره) در دبستان علوي برگزار شد، مهدي بازرگان به عنوان نخست‌وزير دولت موقت تعيين شد. حكم نخست‌وزيري بازرگان در تاريخ 15 بهمن1357 مصادف با 6 ربيع الاول ۱۳۹۹ ابلاغ و در تاريخ 16 بهمن1357 در آمفي تئاتر مدرسه علوي به او اعطا شد. اما كم‌كم با اتفاقات و وقايعي كه در طول يكي دو سال اوليه انقلاب اتفاق افتاد، منظومه فكري بازرگان هويدا شد. شايد تا امروز مصاحبه‌هاي زيادي در راستاي معرفي شخصيت بازرگان و منظومه فكري وي انجام شده اما متأسفانه صرفاً با ملاحظه تحزب‌گرايي پيش رفته و واقعيت‌هاي بازرگان در هاله‌‌اي از ابهام مي‌باشد؛ از اين رو در آستانه تشكيل دولت موقت و همچنين تحولات و وقايعي كه در سال‌هاي اوليه انقلاب باعث كنار رفتن دولت موقت و عدم مقبوليت شخص مهدي بازرگان به واسطه افكاري كه به زعم ملت با انقلاب زاويه پيدا كرده بود، سايت دانا مصاحبه‌اي تفصيلي با دكتر عبدالله گنجي، مدير مسئول روزنامه جوان به عمل آورده است كه مشروح آن در ادامه مي‌آيد. بازرگان؛ اسلام‌گرا در نظر، غرب‌گرا در عمل دكتر عبدالله گنجي مدير مسئول روزنامه جوان در خصوص ساختار ذهني و خاستگاه انديشه مهندس بازرگان اظهار مي‌دارد: درخصوص انديشه مهندس بازرگان و نسبت ايشان با انقلاب اسلامي، از چند منظر بايد به مسئله نگاه كرد: اول اينكه آيا انديشه سياسي مهندس بازرگان قابليت انطباق با نظام سياسي كه امام معمارش بود، دارد يا خير؟ دوم اينكه آيا روش مهندس بازرگان، همان روشي بود كه امام در عرصه حكومت و سياست دنبال مي‌كرد؟ و سوم اينكه چرا مهندس بازرگان نتوانست مسير انقلاب را همراه با امام طي كند؟ در اين سؤالات چيزي كه مهم است و بايد به آن توجه كنيم، اين است كه فهم مهندس بازرگان از سياست (سياست به معناي حكومت) چيست؟ وي اذعان مي‌دارد: دقت در كتاب‌ها و مقالات باقي مانده از ايشان، اين را نشان مي‌دهد كه مهندس بازرگان قبل از پيروزي انقلاب اسلامي يعني از سال‌هاي 57-40 معتقد به اسلام سياسي (عدم جدايي دين از سياست) بوده است؛ اما ايشان اسلامي را مي‌خواهد كه در عرصه سياست اصراري بر اجراي شريعت ندارد؛ يعني مرحوم بازرگان در عرصه نظري يك فرد اسلام گراست اما وقتي كه او مي‌خواهد نظرياتش را در قالب حكومت عملي پياده كند، به دنبال همان دموكراسي غربي است؛ بنابراين پارادوكس مهندس بازرگان اين است كه در عرصه عمل و نظر يك فاصله‌اي بين نگاهش وجود دارد؛ ايشان معتقد است كه اسلام برنامه زندگي است؛ اسلام واجد صلاحيت براي حكومت است؛ اما وقتي كه حكومت تشكيل مي‌شود، مي‌بينيد آن چيزي كه ايشان در مقابل امام مي‌خواهد اين است كه ما همان ليبرال دموكراسي غرب را داشته باشيم و به جاي حكومت شريعت، مسلمانان حكومت كنند (شبيه همين چيزي كه الان در تركيه است). دكترگنجي درخصوص نگرش بازرگان به دين تصريح مي‌كند: نگاه بازرگان به دين، يك نگاه ابزاري است؛ چراكه معتقد است «امام ايران را براي اسلام مي‌خواهد؛ ولي من اسلام را براي ايران مي‌خواهم.» اين نشان‌دهنده دو دستگاه معرفتي است كه يكي از آنها اسلام را جهان‌شمول مي‌داند؛ اما ديگري اسلام را به عنوان ابزاري مي‌داند كه مي‌شود با آن در ايران، سياست را هدايت و حكومت را منسجم كرد و پيش برد. وي در خصوص نسبت تفكر بازرگان و غرب اذعان مي‌دارد: در نسبت بين اسلام و غرب، مهندس بازرگان ضمن اينكه نگاه انتقادي نسبت به غرب دارد؛ اما منظر نگاهش به دين، يك منظر كاملاً علمي، پوزيتيويستي و اثبات‌گر است و نه تنها تلاش مي‌كند كه اسلام را امروزي كند (كه اين مي‌تواند ارزشمند باشد) بلكه از زاويه‌اي به دين نگاه مي‌كند كه درصدد گسترش و معرفي اسلام نيست و صرفاً به دنبال اين است كه به غرب ثابت كند، اسلام واجد صلاحيت است؛ بدين مفهوم كه تمام همّ‌و‌غمش اين است كه اسلام را از آنچه غربيان فكر مي‌كنند تبرئه كند. مرحوم بازرگان در كتاب راه بشر راه انبيا (راه طي شده) معتقد است مسيري را كه بشريت طي كرده است و غرب امروز طي مي‌كند، همان چيزي است كه انبيا به دنبالش بودند. بنابراين فهم ايشان از اسلام اين است كه ليبرال دموكراسي غرب همان مسير خطي است كه خداوند براي بشر طراحي نموده و ما هم بايد در اين مسير قدم برداريم و فقط فرق ما اين است كه بايد مسلمان باشيم. دكتر گنجي مي‌افزايد: مهندس بازرگان وقتي به احكام دين مي‌رسد، تلاش مي‌كند آنها را با همان چيزي كه در غرب است انطباق دهد؛ به طور مثال غسل را همان بهداشت غربيان مي‌داند؛ نماز را همان ورزش آنها قلمداد مي‌كند و تلاش مي‌كند يك انطباقي بين انديشه اسلامي و انديشه غربي ايجاد كند و به جاي اينكه ايشان دين و سياست را وحدت‌يافته نشان دهد، تلاش مي‌كند كه اسلام و غرب را سازگار نشان دهد؛ اما در اين تلاش براي سازگاري اسلام و غرب، نمي‌تواند يك تعامل و تعديل دوطرفه را پيش ببرد؛ بلكه مرتب با تأويل و تفسير اسلام با آن شاخص و استانداردهايي كه مورد قبول غرب است، مي‌خواهد به اسلام وجاهت بدهد. همين مشي او مورد اعتراض امام قرار مي‌گيرد. امام براي تشكيلات حزبي مرحوم مهندس بازرگان يعني نهضت آزادي تعبير ليبرال‌ها را به كار مي‌برد؛ به طوري كه از 11 مرتبه‌اي كه امام در صحيفه نور واژه ليبرال‌ها را به كار برده است 10 بار را به اينها (تشكيلات مهندس بازرگان) گفته است. بيشترين حملات امام به نهضت آزادي بود اين مدرس دانشگاه درخصوص نگاه امام به نهضت آزادي و حزب بازرگان بيان مي‌دارد: امام در سال‌هاي آخر عمرشان حملاتي كه به نهضت آزادي دارند به هيچ گروهي ندارند. امام با رعايت همه تقوا در نامه‌شان به آيت‌الله منتظري در 6/1/68 مي‌نويسند كه والله قسم من با نخست وزيري بازرگان مخالف بودم و البته ايشان را آدم خوبي مي‌دانستم. يعني امام مي‌پذيرد كه مهندس بازرگان متخلق به اخلاق است اما انديشه او انديشه‌اي نيست كه بشود با آن حكومت اسلامي تشكيل داد و او را براي نخست وزيري مناسب نمي‌دانست. بنابراين با توجه به اينكه يكي از اهداف مهم انقلاب اسلامي، استكبارستيزي و مقابله با نظام سلطه و فرياد عليه وابستگي كشور به امريكا بود، اما اين حساسيت در مرحوم مهندس بازرگان و نهضت آزادي وجود نداشت طوري كه ايشان در سالي كه نخست وزير بود به الجزاير رفت و با مشاور امنيت ملي كاخ سفيد ديدار كرد؛ يا به فتح لانه جاسوسي اعتراض داشت و به همين دليل هم از قدرت كناره‌گيري كرد. دكتر گنجي ادامه مي‌دهد: حملاتي كه امام به اينها مي‌كند، بسيار شكننده است. با اينكه آنها آدم‌هايي بودند كه هيچ گاه دست به اسلحه نبردند و اپوزيسيون بودند و به تعبير مقام معظم رهبري حتي در اپوزيسيون بودن نجابت هم داشتند مثل آقاي فروهر كه يكي از وزراي ايشان در دولت موقت بود؛ اما امام آنقدر از عملكرد اينها برآشفتند كه بارها به اينها حمله كردند و علت اصلي‌اش هم اين بود كه امام بعد از فتح لانه جاسوسي متوجه شدند كه بعضي از افراد نهضت آزادي كد و رمز CIA دارند و به ايالات متحده امريكا وابستگي دارند. اوج حملات امام در نامه‌اي است كه زمستان سال 66 به آقاي محتشمي‌پور، وزير وقت كشور مي‌نويسند. در واقع آقاي محتشمي‌پور يك نامه‌اي به امام مي‌نويسند كه نهضت آزادي مي‌خواهد در انتخابات مجلس كانديدا بدهد و اين هم سوابقش است و امام در پاسخ نامه جوابي مي‌دهند كه براي هميشه نهضت آزادي را زمينگير مي‌كنند. ايشان در آن نامه مي‌گويند كه اينها نبايد رسميت داشته باشند و بايد با قاطعيت با آنها برخورد شود؛ اينها صلاحيت هيچ امري اعم از قانونگذاري، اجرايي و قضايي را ندارند و اينها بسياري از جوانان ما را گمراه كردند و در ادامه مي‌گويند كه منافقين فرزندان عزيز مهندس بازرگان هستند. در نتيجه امام در اين نامه تيغ را از رو مي‌كشند كه دلايل مختلفي هم دارد؛ چراكه خون دلي كه اينها به امام دادند كم نبود. امام در جاي ديگر در سال 67 و پنج، شش ماه قبل از رحلتشان مي‌گويند كه انقلاب به هيچ گروهي بدهكاري ندارد و ما چوب اعتماد خود به گروه‌ها و ليبرال‌ها را مي‌خوريم و سپس درباره نهضت آزادي مي‌گويند كه اگر خدا به ما لطف نكرده بود و اينها بيشتر در قدرت باقي مي‌ماندند، امروز ملت ما زير چنگال امريكا دست و پا مي‌زد و خيلي حملات بسيار جدي ديگر نظير اضافه كردن عبارت «ميزان حال فعلي افراد است» به وصيتنامه‌شان و بعد از آن مطرح مي‌كنند كه بعضي‌ها در زمان حياتم به واسطه سالوسگري‌شان، بنده را اغفال كردند كه عده‌اي معتقدند منظور ايشان بعضي از همين اعضاي نهضت آزادي مثل آقاي يزدي بود كه امام در جاهايي در صدر انقلاب از ايشان تمجيدهايي مي‌كنند ولي خود ايشان مي‌گويند كه ملاك حال فعلي افراد است و اين قاعده‌اي است كه امام مي‌گذارند و ما همچنان از آن استفاده مي‌كنيم. امام از همان صدر انقلاب با بازرگان اختلاف نظر عميق داشت اين كارشناس سياسي درخصوص اختلافات امام و بازرگان از ابتداي انقلاب اسلامي نيز مي‌گويد: امام از همان صدر انقلاب و در نوشتن قانون اساسي با مهندس بازرگان دچار مشكل شدند؛ زيرا ايشان ولايت فقيه را در قانون اساسي نمي‌پذيرفت و آن را ديكتاتوري مي‌دانست. همچنين اصرار داشت كه واژه دموكراتيك به جمهوري اسلامي اضافه شود، اما امام مي‌گفتند مگر خودمان چيزي كم داريم كه يك واژه خارجي را به آن اضافه كنيم، خود جمهوري اسلامي كافي و كامل است. اين مخالفت‌ها از همين جا شروع شد و در ادامه نيز مهندس بازرگان و حزبش با يك پرستيژي، امام را يك آدم عامي مي‌دانستند كه به سياست و قدرت يك نگاه عاميانه دارد. وي تصريح مي‌كند: با اين تفاسير، اگر كسي تلاش مي‌كند كه تفسيري از بازرگان ارائه دهد و اين‌گونه معنادهي كند كه تفكر و سيره بازرگان به نفع انقلاب است بايد بتواند دوگانه بازرگان و امام را جمع كند، يعني بايد استدلال كند كه چارچوب فكري امام مبناي نظام جمهوري است يا انديشه بازرگان؟ چراكه اينها با هم جمع نمي‌شوند و اجتماع نقيضين است. دكترگنجي در پاسخ به اين سؤال كه چرا امام با تشكيل دولت توسط ايشان مخالفتي نكردند و چرا قبل از انقلاب امام با ايشان ارتباطات نزديك داشتند نيز مي‌گويد: مهندس بازرگان به معناي واقعي كلمه يك اصلاح‌طلب است و شايد در تاريخ ما هيچ كسي را نتوانيم اين‌گونه در مفهوم و معني اصلاح‌طلبي و اعتدال به جز آقاي مهندس بازرگان قالب‌گيري كنيم؛ چون در عالم سياست معناي اصلاحات متفاوت از عوالم ديگر همچون اجتماع، فرهنگ و اقتصاد است. در عالم سياست وقتي مي‌گويند بايد اصلاحات انجام داد يعني حاكميت دست به اقداماتي بزند كه كشور به سمت انقلاب نرود يعني اصلاحات كن كه درگير انقلاب نشوي. مي‌توان گفت بازرگان دلسوز شاه بود و مي‌گفت كه شاه سلطنت كند نه حكومت؛ شاه دست به اصلاحات بزند تا باقي بماند. شاه نيز لوايح شش‌گانه راكه به نام انقلاب سفيد شاه و ملت بود به عنوان اصلاحات انجام داد و مي‌خواست تنفر مردم را از 28 مرداد و كودتايي كه اتفاق افتاده بود ، كم و مردم را آرام كند. بازرگان يك اصلاح‌طلب بود كه مبارزه‌اش با شاه مبارزه مسالمت‌آميز بود و حتي آنقدر اصلاح‌طلب بود كه جوانان نهضت آزادي كه بعداً مجاهدين خلق را تشكيل دادند از ايشان جدا شدند و دست به اسلحه بردند و به خاطر همين است كه امام مي‌گويند منافقين فرزندان بازرگانند؛ البته اينها آن موقع مسلمان و شايد متفاوت از دهه 50 بودند. وي در پاسخ به اين سؤال كه مي‌شود گفت در تفكر بازرگان نفاق وجود داشت نيز بيان مي‌كند: نه نمي‌شود گفت كه بازرگان نگاه نفاق آميز داشت؛ چراكه منافق كسي است كه نيت و نگاه واقعي‌اش را پنهان مي‌كند ولي بازرگان ديدگاهش را پنهان نمي‌كرد و به صورت مشخص ابراز مي‌كرد، منتها اين نگاه تا زماني كه در عرصه نظر بود و انقلاب پيروز نشده بود هنوز خيلي هويدا نشده بود. اين مدرس دانشگاه در ادامه مي‌افزايد: در ادامه جواب سؤال شما كه چرا امام اجازه داد به بازرگان كه تشكيل حكومت دهد چند دليل عمده وجود دارد: اول اينكه امام يك نگاه «من محور» نداشت كه هميشه هر آنچه من مي‌گويم درست است و زماني كه امام مي‌گويد والله قسم من با نخست‌وزيري بازرگان مخالف بودم همان جا مي‌گويد كه من با مشورت با دوستان پذيرفتم كه ايشان نخست‌وزير شود و اين بدان معناست كه من قبول نداشتم اما جمعي از دوستان در شوراي انقلاب و ديگران كه همراه من بودند به اين نتيجه رسيده بودند. دوم اينكه در صدر انقلاب بحثي وجود داشت كه بالاخره بايد كشور را اداره كرد و امام در صدر انقلاب و در بدو پيروزي خيلي اعتقاد به اين نداشت كه روحانيت در تراز رئيس‌جمهور و نخست‌وزير طرح شوند و بعد از سابقه بازرگان و بني صدر امام متقاعد شدند كه روحانيت هم مي‌توانند در عرصه دموكراتيك مثل همه مردم رقابت كنند و رئيس‌جمهور شوند. وي اذعان مي‌دارد: در همان هفت هشت ماهي كه دولت موقت بود تنش‌ها بين ياران امام و دولت موقت زياد بود خصوصا در نگاه به امريكا و تعامل با غرب و اين روحيه سازشكاري كه براي انقلاب اسلامي نقض غرض بود مثل همان ملاقات ايشان با برژينسكي. بنابراين اين‌گونه بود كه امام با صبوري استعفاي ايشان را در آبان 58 پذيرفتند و ديگر نظام اجازه ندادند كه ايشان چه براي رياست جمهوري و چه براي مجلس انتخاب شوند؛ البته ايشان در مجلس اول بودند ولي براي مجالس بعدي به ايشان اجازه فعاليت ندادند. تفكر اصلاح‌طلبي و اعتدال‌گرايي به امام نمي‌چسبد دكترگنجي در ادامه در خصوص مباحثي كه اخيراً درباره امام و روحيه اعتدال‌گرايي ايشان مطرح مي‌شود نيز بيان مي‌دارد: نكته‌اي كه مهم است اين است كه معمولاً اهل سياست اين طور هستند كه در زماني كه فعاليت مي‌كنند و مي‌خواهند مؤثر باشند در نقطه‌اي كه به جهت سياسي ايستادند، تفسيري از تاريخ ارائه مي‌كنند كه اين نقطه‌اي كه الان ما ايستاديم درست است و تاريخ را طوري تفسير مي‌كنند تا مسير تاريخ بشود همان جايي كه او ايستاده است. به طور مثال شخصي مدعي مي‌شود كه اصلاح‌طلب است و مي‌رود از تاريخ اسلام نمونه‌هايي از اصلاح‌طلبي مي‌آورد و مي‌گويد كه پيامبر هم اصلاح‌طلب بوده است. يكي ديگر مي‌گويد كه من اهل اعتدال هستم و امام حسين(ع) را هم اهل مذاكره مي‌داند و صلح امام حسن(ع)، صلح حديبيه و نحوه فتح مكه را شاهد مثال مي‌آورد و همه اينها را مي‌چيند براي اينكه ثابت كند چيزي كه او مي‌گويد درست است و در واقع تاريخ را مصادره به مطلوب مي‌كند. يك شخص ديگر انقلابي است و همه تاريخ را مي‌چيند كه من مسيرم درست است. وي مي‌افزايد: بنابراين اگر اصلاحات را نقطه مقابل انقلاب بدانيم، امام يك انقلابي است و الان هم امكان اين وجود ندارد كه به امام پايبند بود و بگوييم كه بازرگان راهش نيمه تمام ماند و از تجربياتش بايد استفاده كرد. اين به تعبير فلاسفه اجتماع نقيضين است. الان كه جريان اعتدال بر كشور حاكم است، تفسير مي‌كنند كه بازرگان هم معتدل بود. آيت‌الله هاشمي در پيام به كنگره اصلاح‌طلبان مي‌گويد كه امام يك اصلاح‌طلب اعتدال‌گرا بود، اين يعني اينكه امام اصلاً انقلابي نبوده است و گويا آقاي هاشمي معتقد است كه در كشور اصلاً انقلاب نشده است. چه طور مي‌شود كه انسان هم اصلاح‌طلب باشد و هم انقلابي باشد در عالم سياست. اگر امام اصلاح‌طلب بود كه نظام شاه را اصلاح مي‌كرد و به دنبال براندازي نظام شاه نمي‌رفت. مي‌گفت كه اين كارها را انجام بده و ما هم كاري به تو نداريم. مدير مسئول روزنامه جوان در خصوص اظهارات اخير رئيس‌جمهور در حرم امام نيز مي‌گويد: به هر حال مي‌بينيد كه آقاي رئيس‌جمهور در حرم امام روز هشتم بهمن مي‌گويد كه امام يك اعتدال‌گرا بود. يك موقع است كه به امام نگاه مي‌كنيم براي ايجاد توازن بين جناح‌هاي كشور كه اين در دو سال آخر عمر امام به‌وجود آمد؛ بله اين درست است اين اعتدال است و امام مي‌خواهد يك حد ميانگيني را رعايت كند ولي شما در نسبت با استكبار، نسبت با امريكا، نسبت با صهيونيسم، نسبت با غرب، هيچ اعتدالي از امام نمي‌بينيد و همه‌اش صحبت از اين مي‌كنند كه بند بند استخوان‌هاي‌مان را خرد كنيد، امان‌نامه كفر است و امضا نمي‌كنيم. ايران به عنوان يك دژ تسخيرناپذير براي سربازان اسلام است و اين را باصداي بلند اعلام مي‌كند. حكم اعدام سلمان رشدي را امام مي‌دهد و سفراي اروپايي بعد از صدور حكم امام براي اعدام سلمان رشدي از ايران خارج مي‌شوند اما امام مي‌گويند كه فكر كردند ما به خاطر اقتصاد و اين حرف‌ها از كنار اهانت به مقدساتمان مي‌گذريم، بگذاريد بروند. در قصه شهداي حج، امام يك انقلابي به تمام معناست كه مي‌گويند ما روزي به مسجدالحرام وارد خواهيم شد و پرده كعبه را كه به دست حاكمان نجس آل‌سعود آلوده شده است با اشك چشم مان شست و شو مي‌كنيم و همه اينها ادبيات سال آخر امام است. وي تصريح مي‌كند: امام در گفته‌هايشان به حرف‌هايي كه امروز زده مي‌شود پاسخ مي‌دهد كه كساني كه معتقدند ما تندروي كرديم در سياست خارجي؛ ما ايران را منزوي كرديم؛ ما ملت ايران را از چشم شرق و غرب انداختيم؛ اينها خوب است كه به اين سؤال پاسخ دهند كه ملت‌هاي جهان سوم همچون ايران كي مورد احترام شرق و غرب بوده‌اند كه ما امروز آمديم، بي‌اعتبارش كرديم. بنابراين ما نگراني‌مان اين است كه بخشي از انقلابيون كشور نسبت‌شان با امام مانند نسبت جانشينان مائو با وي در چين باشد؛ يعني جانشينان مائو در چين يك موقعي رسيدند به اينكه ديگر راه مائو را نمي‌شود ادامه داد ولي رويشان نمي‌شد كه اين كار را عملي كنند. همه جا عكس مائو را مي‌زدند بالاي سرشان ولي كاري كه مي‌كردند هيچ ربطي به مائو و تفكراتش نداشت. بنابراين بخشي از انقلابيون سابق ما اينطوري‌اند. يعني يك تصوير كاريكاتوري از صدر انقلاب به امروز منتقل مي‌كنند و واژه امام را هم استفاده مي‌كنند؛ ولي نه در مدل‌هاي اداره كشور و نه در تعامل با غرب و نه در اجراي احكام شريعت ما چيزي از اسلام و انديشه امام نمي‌بينيم و با تعبير خوش بينانه مي‌شود گفت كه ما به نام اصلاحات و اعتدال به جمهوري اسلامي كه يك ساختار حقوقي است مي‌چسبيم اما انقلاب اسلامي را ذبح مي‌كنيم؛ يعني جمهوري اسلامي كه يكي از محصولات انقلاب اسلامي است پيش مي‌بريم؛ ولي انقلاب اسلامي كه امري است فراتر از جمهوري اسلامي فتيله‌اش را پايين مي‌كشيم و هركسي كه دنبال اين باشد كه اين فتيله را بالا بكشد متهم به تندروي و ضديت با اعتدال خواهد بود و يك بار ضد ارزشي بر او سوار خواهد شد. گنجي در مواجهه با اين سؤال كه چرا اصلاح‌طلبان و اعتدال‌گرايان از اين عبارت كه «اگر امام بود.....» زياد استفاده مي‌كنند نيز اظهار مي‌دارد: جريان اصلاحات از همه امام و از همه انديشه امام و از همه آن چيزي كه از 21 جلد صحيفه امام براي ما باقي مانده است، فقط يك جمله را معتقدند و حداقل در گفتمان به كار مي‌گيرند؛ آن هم اين است كه «ميزان رأي ملت است.» البته اينها خودشان در سال 88 نقضش را عمل كردند؛ يعني آنها اكثريت را به مسخره و به بازي گرفتند؛ اما به هر حال هميشه اين جمله را به كار مي‌برند و اين به منظور ارائه يك تفسير جمهوري‌خواهانه از امام است؛ آنها مي‌خواهند تفسيري كه از امام ارائه مي‌دهند با دموكراسي غربي سازگاري داشته باشد تا دنياي غرب برايشان كف و سوت بزند. مثل همان جمله‌اي كه اكبر گنجي در حاشيه كنفرانس برلين در آلمان به نشريه اشپيگل گفت كه خبرنگار از او پرسيد اين ديدگاه شما درباره دموكراسي با ديگاه آيت‌الله خميني نمي‌خواند كه او در جواب گفت: ما آيت‌الله خميني را طوري تفسير مي‌كنيم كه با دموكراسي سازگار شود. خبرنگار گفت اگر سازگار نشد چه؟ گفت او را به موزه تاريخ مي‌سپاريم. بنابراين بدون ترديد بايد گفت كه آنچه الان مانع ورود اپوزيسيون به درون قدرت است و آنچه مانع انحراف انقلاب اسلامي از مسير خودش است، آن چيزهايي است كه از امام باقي مانده است؛ يعني اينها هنوز نتوانستند مدلي ارائه دهند كه امام را تزئيني ببينند يا حذفش كنند تا راه خودشان را بروند. هرجايي كه بروند از امام مي‌توان مطلب جلويشان گذاشت. كجا از امام يك نكته مثبت يا يك ملاحظه مثبت يا يك نگاه مثبت در رابطه با امريكا پيدا مي‌كنيد؟ در صحيفه امام يك بار نمي‌بينيد كه بگويد بله امريكا هم يك كشور است و ما بايد برويم با آنها صحبت كنيم و حرفشان را بشنويم؛ بلكه در مقابل هميشه مي‌گفتند كه همه بدبختي‌هاي ما از امريكاست و ما امريكا را زير پا مي‌گذاريم؛ امريكا هيچ غلطي نمي‌تواند بكند يا امام شاخص‌شان براي افراد نوع نگاه به امريكا بود از جمله نهضت آزادي. دكترگنجي در انتها از نگرش امام در خصوص امريكا نيز مواردي ذكر و تصريح مي‌كند: امام وقتي كه دستاوردهاي انقلاب را مي‌شمارد؛ مي‌گويد كه چه شيريني بالاتر از اينكه ملت ما شيشه حيات امريكا را در اين كشور خرد كرد؟ چه شيريني بالاتر از اينكه ملت ما ريشه‌هاي ملي‌گرايي و نفاق را خشكاند و شما مي‌دانيد كه ملي‌گرايي براي مصدق است و مرحوم بازرگان به صراحت مي‌گويد كه ما سه مشخصه داريم: ايراني هستيم، مسلمان هستيم و مصدقي هستيم؛ يعني همان جريان ملي مذهبي؛ ولي امام اين را برنمي تابد كه شما بخواهيد در نظام جمهوري اسلامي مسئوليت داشته باشي و بگويي كه من مصدقي هستم؛ چراكه امام معتقد است مصدق مسلم نيست. درست است كه آنها حركت‌هاي مثبتي را در ابتدا انجام دادند؛ ولي بايد توجه داشت كه خاستگاه معرفتي او چيست؟ در دستگاه معرفتي امام اگر حكومت و قيام براي خدا نباشد؛ ولو اگر آن آدمي كه مي‌آيد حكومت كند آدم خوبي هم باشد، فوقش به جنبه‌هاي مادي مردم توجه مي‌كند و اگر بيايد يك طاغوتي را براندازد خودش يك طاغوت ديگر در جاي اوست. امام مي‌گويد كسي كه قيام مي‌كند مي‌خواهد حدود الهي را اجرا كند و اين قيام براي خودش نيست و به دنبال منافع خودش نيست و اين با دستگاه معرفتي كه مهندس بازرگان، نهضت آزادي و جبهه ملي داشتند همخواني ندارد.

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۱۸ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۱:۴۸





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 15]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن