واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران: 13 سال است که ساکنان کامیاران به «حامد» افتخار می کنند
حامدفریدی، سرمشق فداکاری بر قلب رودخانه یخی +عکس
بچهها با خوشحالی روی آن سرسره بازی میکردند و با افتادن یکی از آنها صدای خنده دیگر بچهها به آسمان میرفت. همه مشغول بازی بودند که ناگهان قسمتی از یخها شکست و چند نفر از دانشآموزان به داخل آب افتادند.
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، سیزده سال از آن روز میگذرد، اما هنوز هم عطر یاد نوجوان فداکار در فضای شهر کامیاران پیچیده است. 13 بهمن هر سال معلمان با یادآوری این روز درس فداکاری حامد فریدی را سرمشق زندگی دانشآموزان میکنند تا به آنها یادآوری کنند گذشت و ایثار به سن و سال بستگی ندارد و میتوان فقط 13 سال داشت اما نام خود را برای همیشه در قلب تاریخ ماندگار کرد. 13 بهمن سال 79 وقتی دانشآموزان مدرسه صلاحالدین ایوبی شهرستان کامیاران با شوق کودکانه مشغول بازی روی آبهای یخ زده رودخانه بودند، نمیدانستند حادثه به انتظار آنها نشسته است.
وقتی زنگ مدرسه به صدا درآمد همه دانشآموزان با فریاد شادی از در حیاط بیرون آمدند. شیطنت های کودکانه در شوق زودتر رها شدن سبب شد که بچهها به جای رفتن به خانه، به رودخانه پایینتر از مدرسه بروند. بچهها با خوشحالی روی آن سرسره بازی میکردند و با افتادن یکی از آنها صدای خنده دیگر بچهها به آسمان میرفت. همه مشغول بازی بودند که ناگهان قسمتی از یخها شکست و چند نفر از دانشآموزان به داخل آب افتادند.
محمد فریدی پدر حامد که هنوز هم نتوانسته است داغ فرزند را تحمل کند، از روز واقعه اینگونه میگوید: پنج فرزند دارم؛ حامد چهارمین فرزندم بود. همیشه به فکر خواهر و برادرانش بود و همه دوستانش میگفتند او همیشه دوست دارد به دیگران کمک کند. عصر سیزدهم بهمن ماه سال 79 معلمان مدرسه صلاحالدین ایوبی برای برگزاری جلسهای دانشآموزان را زودتر تعطیل کرده بودند، 30 نفر از دانشآموزان روی رودخانه یخ زده در حال بازی بودند و حامد در گوشهای ایستاده و آنها را نگاه میکرد و مدام به آنها هشدار میداد خطرناک است، روی یخ نروید. تعداد زیادی از دانشآموزان روی یخ رفتند که نازکتر بود. در این زمان به داخل آب سقوط کردند. خوشبختانه اکثر آنها موفق شدند در همان لحظات نخست با گرفتن لبههای یخ خود را از آب یخزده نجات دهند، اما سه نفر از آنها به خاطر سردی آب، بدنشان کرخت شده و نمیتوانستند از آب بیرون بیایند.
وی ادامه داد: وقتی حامد دوستانش را در آب دید، بدون توجه به درخواست اکثر حاضران در صحنه که به علت ترس از شکستن بقیه یخها قادر به کمک نبودند برای کمک به دوستانش روی یخ رفت و ابتدا با کمک شال گردنش یکی از بچهها را بیرون کشید. وقتی متوجه شد دستش به دو دوست دیگرش هادی فضلی و آرش کمانگر نمیرسد کاپشن خود را بیرون آورد و از آنها خواست آستین کاپشنش را بگیرند. حامد با تمام توان آنها را از آب بیرون آورد اما ناگهان یخ زیر پای او شکست و زیر آب رفت. حامد شناگر ماهری بود، اما نتوانست مسیر خروجی زیر یخ را پیدا کند. تلاش معصومانهاش برای شکستن یخ و نجات خود بینتیجه ماند. بعد از دقایقی یکی از مأموران شهرداری و یکی از رزمندگان دفاع مقدس برای بیرونآوردن حامد به آب زدند، بعد از یک ساعت با تخریب گودال جسد بیجان و یخزده حامد از آب بیرون کشیده شد.
خوشبختانه دانشآموزان حادثه دیده را به بیمارستان سینا منتقل کردند و چند روز بعد با بهبودی کامل از بیمارستان مرخص شدند. امروز آنها دانشجو هستند و در شهرهای مختلف تحصیل میکنند. از اینکه پسرم باعث نجات چند آینده ساز این کشور شد به خود افتخار میکنم. پدر ادامه داد: حامد با افتخار از ما جدا شد و او را با افتخار به خروارها خاک بیاحساس سپردم.
دانشآموزی در قامت یک معلم
سعید کرمی معاون پرورشی آموزش و پرورش کامیاران که زمان وقوع حادثه معاون مدرسه صلاحالدین ایوبی بود درباره آن روز میگوید: آن روز شوم زمان تشکیل جلسه شورای معلمان بود؛ کلاسها را تعطیل و دانشآموزان را به سوی خانههایشان راهی کردیم، هنوز جلسه رسمیت پیدا نکرده بود که هیاهویی در میان دانشآموزان بلند شد. دانشآموزان در اتاق جلسه را محکم میزدند، متوجه شدم دانشآموزان مضطرب مدام داد میزنند.
یکی از دانشآموزان با صدای بلند و لرزان داد زد آقا بچهها در رودخانه افتادهاند. گیج شده بودم. معلمان دیگر را صدا زدم و با عجله به محل رفتیم. وقتی به آنجا رسیدیم کسی آمار دقیقی از تعداد دانشآموزانی که در آب افتاده بودند نداشت، ما با این تصور که بیش از 20 دانشآموز در آب افتادهاند شوکه شده بودیم یکی از معلمان به نام مجتبی باجلانی که شنا بلد بود بدون تأمل خود را در آب انداخت و زیر یخ تلاش کرد حامد را پیدا کند اما متأسفانه بدنش کرخت شده بود.
وی ادامه داد: بعد از 45 دقیقه تنها یک لودر از سوی شهرداری برای تخریب گودال به کمک ما آمد، کمکی که هرگز حامد را به ما برنگرداند، وقتی رسید حامد رفته بود. افسوس من و تمام معلمانی که در آن روز شوم و وحشتناک به محل حادثه رسیدیم تا روزی که زنده هستیم این است که در تمام لحظاتی که ما در حال گشتن برای پیدا کردن حامد بودیم، او زیر یخها در جایی که او را نمییافتیم چنگ میزد و ما را صدا میکرد. حامد نوجوانی بود که در جایگاه دانشآموزی به مقام معلمی رسید و بزرگترین درس را به انسانها آموخت و رفت.
کد خبر: ۵۱۲۳۳۲۵
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 74]