محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1842231719
سختترین روزهای یک رزمنده فرشتههای سفیدپوش به نجاتمان آمدند! / پیکر امیر گردان در شلمچه جاماند
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: سختترین روزهای یک رزمنده
فرشتههای سفیدپوش به نجاتمان آمدند! / پیکر امیر گردان در شلمچه جاماند
این آخرین اعزام او به منطقه بود، گفت: «برایم دعا کن!» گفتم: «چرا؟» گفت: «دیگر نمیتوانم جوابگوی خانوادههای شهدا باشم، توی صورتشان نمیتوانم نگاه کنم و بعد از هر عملیات به آنها تبریک و تسلیت بگویم».
به گزارش خبرگزاری فارس از ساری، احمدعلی ابکایی، از رزمندگان گردان امام محمدباقر (ع) لشکر ویژه 25 کربلا و از نزدیکترین افراد به فرمانده این گردان «سردار شهید علیرضا بلباسی»، روایتی را از حالوهوای آن روزهای بهیادماندنی، پس از پاتک عراق در روز پنچم عملیات کربلای پنج و مجروح شدنش، بیان داشته که تقدیم به مخاطبان میشود. * تزریق آرامبخشهای متعدد صبح روز پنجم عملیات بعد از اینکه زخمی ترکش بزرگی که به قسمت ران پایم اصابت کرده بود، مرا به خط دو انتقال دادند، خبر زخمی شدن من به بلباسی رسید، بلباسی سریع آمد مرا ببیند، اما ما رفته بودیم، به اورژانس رسیدیم، سریع لباسهایم را پاره کردند، پلاک دور گردنم بود، هنوز هوشیاری داشتم، مشخصات مرا هم سریع گرفتند، این کار به عهده بچههای تعاون بود که توی بهداری مستقر بودند، به تمام سر و صورتم، گل چسبیده بود. یادم هست یکی از دوستان سپاهی من بهنام «افتخاری» توی اورژانس، مأمور گرفتن آمار مجروحان بود، افتخاری که آمد، مرا نشناخت، دنبال مشخصاتم میگشت، من هنوز حواسم جمع بود، درد زیادی داشتم، ترکشی که خورده بودم، اندازه نصف یک کف دست میشد، صدایش کردم، گفتم: «آقای افتخاری! مرا نشناختی؟» دقت کرد و گفت: «ابکایی تویی؟ نه والله، خوبی؟ بلباسی چطور است؟» گفتم: «تو خط دو است.» یککم با هم صحبت کردیم، به من آرام بخش تزریق کردند، شل شده بودم، تقریباً بیهوشِ بیهوش، اگر درد شدید باشد، تا سه ساعت اثر دارو میماند، زخمم را هم پانسمان کرده بودند، اورژانس زیرزمینی بود، دوباره مرا سوار آمبولانس کردند و به طرف اورژانس بعدی یعنی اهواز حرکت کردیم، در طی مسیر چند دفعه سوار و پیاده شدم تا آمارم را بگیرند، با سرعت عمل بالا، زخمم را پانسمان کردند، در هر اورژانس یک آرامبخش میزدند و خوابم میبرد. هوا سرد بود، وقتی میخواستند مرا از اورژانس اول به اورژانس دوم ببرند، هوا تاریک شده بود، خون زیادی از من رفته بود، فشارم افت شدیدی داشت، تعداد مجروحان خیلی بالا بود، برای همین پتو کم داشتیم، تن من هم خیس و گلآلود بود و با همان وضع روی برانکارد افتاده بودم، در اورژانس لباسم را پاره کردند، و فقط یک زیرپوش تنم بود. * فرشتههای سفیدپوش به نجاتمان آمدند ساعت 11 شب رسیدیم به بیمارستان شهید بقایی اهواز، یک سوله بزرگ در بیمارستان شهید بقایی قرار داشت، کف سوله را انگار با مجروحان فرش کرده بودند، سوله اندازه یک ورزشگاه بود، خانمهای پرستار مثل فرشتههای سفیدپوشی به هر طرف میدویدند، یکی از اینها دوباره به من آرامبخش تزریق کرد، از او خواستم برایم پتو بیاورد، از سرما میلرزیدم، رفت و یک پتو آورد و انداخت روی تنم، سرم هم وصل کرد.
ساعت یک شب ما را به فرودگاه بردند، غلتکهای ویژهای برای حمل مجروحان ساخته بودند، همه اینها به هم وصل بود، مثل ریل آهن، روی هر غلتک حدود شش تا مجروح جا میگرفت، اینها را تا زیر هواپیما آوردند، داخل هواپیمای C130 که حدود 6 طبقه بود، برانکاردها را روی هم میچیدند، حدود 100 مجروح توی هواپیما طبقهبهطبقه خوابیده بودند، من در طبقه چهارم بودم، یک آرامبخش دیگر هم زدند، نه دردی داشتم، نه چیزی احساس میکردم، آرام بودم، وقتی باد سرد به صورتمان میخورد، اثر دارو زودتر از بین میرفت. * همه مجروحان را با هواپیما به اصفهان بردند بدنم هنوز گرم نشده بود، خون زیادی از من رفته بود، در هواپیما خیلی کم پیش میآمد صدای آه و نالهای از مجروحان بشنویم، به همه آرامبخش تزریق شده بود و خوابیده بودند، بعد از آن همه درگیری و خستگی بهترین چیز، خواب بود، هواپیما به سمت اصفهان حرکت کرد، آمبولانسها توی فرودگاه اصفهان آماده بودند، ساعت سه شب بود، وقتی به اصفهان رسیدیم، حدود 50 تا آمبولانس به حالت آمادهباش، صف کشیده بودند، وقتی مجروحان را سوار آمبولانسها میکردند، آمبولانسها چنددسته میشدند و هر دسته به یک بیمارستان میرفت. ما را هم بردند بیمارستان شریعتی، به بخش منتقل کردند و روی تخت خواباندند، ساعت 3:45 دقیقه شب بود، در کمتر از 12 ساعت از شلمچه به اصفهان آمدم و حالا هم بستری شدم، پرستارها سریع آمدند و مشخصاتم را گرفتند، لباسم را عوض کردم، هوای اصفهان سردتر بود، دردم داشت شروع میشد، پرستار را صدا کردم و خواستم یک آرامبخش پتادین به من بزند، گفت: «آقا خدا بیامرزدت! اینجا از این چیزها خبری نیست.» گفتم: «من تا برسم اینجا، چندتا از این آمپولها را زدم.» گفت: «این دارو مال جبهه است، آنجا فراوان است، اما اینجا یک دانهاش هم پیدا نمیشود.» خلاصه رفت یک مسکن معمولی آورد که اصلاً اثر نکرد، بعد از پنج روز هنوز ترکش از تنم بیرون نیامده بود، آن زمان اصفهان هم بمباران میشد، شب تا صبح درد میکشیدم، تا این که دکتر آمد و از من پرسید: «امروز عمل میکنی؟» قبول کردم، اما نمیدانستم وقتی عمل میکنی نباید غذا خورده باشی، چون لحظه به هوش آمدن، حالت تهوع دست میدهد و غذای خورده را بالا میآوری، داخل گلو گیر میکند و خفگی بهوجود میآورد، برای همین باید ناشتا باشی. * مگر نمیخواهی یادگاری داشته باشی؟ وقتی بههوش آمدم، دیدم دستم سنگین است، پارچهای را مثل یک ساعت مچی دور دستم بسته بودند، پارچه را باز کردم، داخل آن ترکش بود، هم خندهام گرفت، هم تعجب کردم، بعداً از دکتر پرسیدم چرا این کار را کردید؟ دکتر گفت: «مگر نمیخواهی یادگاری داشته باشی؟» هنوز هم آن ترکش را دارم. موقع به هوش آمدن کلی مشکل داشتم، ترکش خورده بود به استخوان رانم، اگر یک مقدار محکمتر میخورد، ممکن بود پایم را قطع کند، 10 روزی را در بیمارستان شریعتی اصفهان بودم که یک روز تعاون سپاه آمد و به ما لباسهای نو داد، همراه بقیه مجروحان، عصابهدست از بیمارستان خارج و سوار اتوبوس شدیم و به سمت تهران حرکت کردیم و از آنجا هم مرا به قائمشهر فرستادند. دو روز بعد از آمدن من، بچههای گردان هم برگشتند، بعد از اینکه من مجروح شدم، به عقب آمدند و دوباره سازماندهی کردند، تعدادی نیروی تازهنفس هم گرفتند و یک مرتبه دیگر به خط رفتند و پاتک عراقیها را جواب دادند و بعد از آن، همه برگشتند مرخصی. یکهفتهای را در خانه ماندم، بچههای بهداری سپاه هم هر روز میآمدند و زخم مرا پانسمان میکردند، پانسمان کردن در خانه، بهداشتی نبود، یکروز که شهید بلباسی آمده بود به عیادتم، دید زخمم دارد عفونت میکند، به بچههای بهداری سپاه اعتراض کرد، بعد رفت مطب دکتر نیکزاد ـ که آن زمان بهترین ارتوپد مازندران بود ـ برایم نوبت گرفت، دکتر ساعت سه شب به ما وقت داد، مرا با آمبولانس بردند، وقتی آن موقع شب وارد مطب شدم، دیدم کلی بیمار نشستهاند، به من گفت: «زخمت دارد عفونت میکند، باید جراحی شوی.» دستور داد در بیمارستان ولیعصر (عج) قائمشهر بستری شوم، حدود 18 روز در بیمارستان بستری بودم، حالم خیلی بهتر شد، آن موقع آقای درخشان از پرستارهای معروف زمان خودش بود، پرستار ویژه زخمیهای جنگی، یکی از بچههایی که آن موقع توی بخش، اتاق ما بستری بود، طلبه بسیجیای بود به نام «میثم نجفی عمران.» بعد از 18 روز گفتند باید آماده جراحی شوم، میخواستند پیوند پوستی بدهند، اما دکتر وقتی توی اتاق عمل زخمم را دید، گفت: «الان برای عمل زود است، باید زخم بهتر شود.» * بلباسی رفت، برای همیشه طی آن دو، سه هفته، شهید بلباسی هم مرخصیاش به پایان رسیده بود و باید میرفت منطقه برای ادامه عملیات کربلای پنج. من در بیمارستان بودم که بلباسی آمد از من خداحافظی کرد، میدانستم که نیروهایش اینبار خیلی کم هستند، گفتم: «من چند روز با عصا راه بروم خوب میشوم، اجازه دهید همراهتان بیایم.» قبول نکرد و گفت: «جنگ که هنوز تمام نشده، نباید که همه یکدفعه بروند، تو هنوز مجروحی، باید خوب شوی، در آینده جبهه به تو نیاز دارد.» این آخرین اعزام او به منطقه بود، گفت: «برایم دعا کن!» گفتم: «چرا؟» گفت: «دیگر نمیتوانم جوابگوی خانوادههای شهدا باشم، توی صورتشان نمیتوانم نگاه کنم و بعد از هر عملیات به آنها تبریک و تسلیت بگویم» رفت... برای همیشه. به بلباسی 200 نفر نیروی بسیجی دادند و او به سمت شلمچه راه افتاد، در ادامه عملیات کربلای پنج، میبایست کربلای هشت انجام میشد، گردان شهید بلباسی در آنجا وارد عمل شد، جانشین او سردار طلبه شهید موسی محسنی بود، خمپاره بین او و جانشینش خورد، هر دو با هم افتادند، «برجعلی ملکخیلی»، شده بود پیک گردان، تا لحظه آخر با او بود، کنارش بود، شاهد شهادت بلباسی بود، دیگر نمیشد کاری کرد، دیر شده بود، با شهادت بلباسی و جانشیناش در یک زمان، یکجورهایی گردان از هم پاشید، یکسری از بچهها کشیدند عقب و جنازه اینها ماند. تا 12 سال بعد! دیدار بعدیام با بلباسی، پس از 12 سال از غم هجر و جدایی رقم خورد، از جنازهاش تنها استخوانی مانده بود و جمجمهای که یک ترکش، آن را سوراخ کرده بود، آن روزی که جنازهاش را آورده بودند، خانواده و برادرهایش حاضر بودند، جمجمهاش کاملاً با صورتش منطبق بود، همین که سر کفن را باز کردند، برادر بلباسی گفت: «این برادر من است؟» پلاکش هم بود، اما عکس، لباس و وسایلی همراهش نبود، آن روز خودش بود، استخوانها و پلاکش و هیچکس نفهمید بر من چه گذشت. --------------------------------- گزارش از: سجاد پیروز پیمان --------------------------------- انتهای پیام/86029/
93/11/14 - 06:06
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 61]
صفحات پیشنهادی
ورود پیکر مطهر ۱۲۱ شهید دفاع مقدس از شلمچه
ورود پیکر مطهر ۱۲۱ شهید دفاع مقدس از شلمچه پیکر مطهر ۱۲۱ شهید دوران دفاع مقدس صبح امروز از مرز شلمچه وارد میهن اسلامی و بر دستان مردم شهید پرور و قدر شناس کشورمان تشیع شد به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شبکه خبر در بین این شهدای سرافراز پیکر یکی از خلبانان ارتش جمهوری اسلامی ایران و-تشییع پیکر 6 شهید گمنام در میدان امیرچخماق یزد
تشییع پیکر 6 شهید گمنام در میدان امیرچخماق یزد پیکر شش شهید گمنام صبح امروز با حضور گسترده مردم شهیدپرور استان یزد تشییع شد و در میدان امیرچخماق به خاک سپرده شد مردم یزد صبح امروز با اجتماع در امامزاده جعفر ع در چهارراه بعثت مراسم تشییع شهدا را با قرائت زیارت خاصه امامبا حضور امیر برخور نیروی هوایی ارتش میزبان پیکر مطهر 121 شهید گمنام سالهای دفاع مقدس بود
با حضور امیر برخورنیروی هوایی ارتش میزبان پیکر مطهر 121 شهید گمنام سالهای دفاع مقدس بودپیکر مطهر 121 شهید گمنام سالهای دفاع مقدس امروز با استقبال پرشور جمعی از فرماندهان و پیشکسوتان نیروی هوایی ارتش و مردم شهیدپرور استان خوزستان از طریق مرز شلمچه وارد کشور شد به گزارش خبرگزاری فپیکر 121 شهید گمنام وارد شلمچه شد |اخبار ایران و جهان
پیکر 121 شهید گمنام وارد شلمچه شد دقایقی پیش پیکر مطهر 121 شهید کشورمان در انبوه استقبالکنندگان وارد خاک شلمچه شد کد خبر ۴۶۸۹۱۸ تاریخ انتشار ۰۲ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۲ ۱۰ - 22 January 2015 دقایقی پیش پیکر مطهر 121 شهید کشورمان در انبوه استقبالکنندگان وارد خاک شلمچه شد به گزارش خبرپیکر ۱۲۱ شهید دوران دفاع مقدس از مرز شلمچه وارد کشور شد
پیکر ۱۲۱ شهید دوران دفاع مقدس از مرز شلمچه وارد کشور شد پیکر ۱۲۱ شهید دوران دفاع مقدس از مرز شلمچه وارد کشور شد به گزارش نامه نیوز لحظاتی پیش پیکر 121 شهید دوران دفاع مقدس با استقبال باشکوه مردم ولایتمدار خوزستان از مرز شلمچه وارد کشور شد پیکرهای مطهر این شهدا در یک ماه گذشتهخاطرات روزهای انقلاب در کرمانشاه از حمله به کاخ استاندار نظامی تا ماندن پیکر شهدا در خیابان
خاطرات روزهای انقلاب در کرمانشاهاز حمله به کاخ استاندار نظامی تا ماندن پیکر شهدا در خیابانیکی از مبارزان انقلابی علیه رژیم ستمشاهی به بیان خاطرات روزهای انقلاب در کرمانشاه و جانفشانی مردم این دیار در راستای پیروزی انقلاب پرداخت به گزارش خبرگزاری فارس از کرمانشاه پیروزی انقلاب ا پیکر 121 شهید گمنام وارد شلمچه شد
پیکر 121 شهید گمنام وارد شلمچه شددقایقی پیش پیکر مطهر 121 شهید کشورمان در انبوه استقبالکنندگان وارد خاک شلمچه شد به گزارش خبرگزاری فارس از شلمچه دقایقی پیش پیکر 121 شهید کشورمان در انبوه استقبالکنندگان با جسد 16 عراقی تبادل شده و وارد خاک شلمچه شد در این مراسم مردمتشییع پیکر شهید الله دادی در کرمان + تصاویر
تشییع پیکر شهید الله دادی در کرمان تصاویر پیکر شهید مدافع حرم سردار شهید الله دادی با حضور گسترده مردم در کرمان تشییع شد تشییع پیکر شهید الله دادی در کرمانپیکر شهید مدافع حرم سردار شهید الله دادی با حضور گسترده مردم در کرمان تشییع شد مشرق پنجشنفیلم/جذب و آموزش جوانان فلسطینی در غزه از سوی گردانهای عزالدین قسام -
فیلم جذب و آموزش جوانان فلسطینی در غزه از سوی گردانهای عزالدین قسام شناسهٔ خبر 2471610 پنجشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۴ ۴۸ بین الملل > خاورمیانه و آفریقای شمالی Loading دریافت 10 MB بین الملل گردانهای قسام وابسته به حماس در راستای تقویت مقاومت و توان رزمی خود اقدام به ثبت نام و آحاشیه دیدار استقلال و راهآهن حضور طالبلو در رختکن راهآهن/ استقلال با نفرات اصلی مقابل شاگردان لطیفی
حاشیه دیدار استقلال و راهآهنحضور طالبلو در رختکن راهآهن استقلال با نفرات اصلی مقابل شاگردان لطیفیترکیب تیم فوتبال استقلال برای دیدار دوستانه مقابل راهآهن مشخص شد به گزارش خبرنگار ورزشی خبرگزاری فارس دیدار تیمهای استقلال و راهآهن از ساعت 15 امروز در کمپ زنده یادشش نقش ماندگار و متفاوت امیر جعفری
شش نقش ماندگار و متفاوت امیر جعفری امیر جعفری نقش های خوب یا به عبارتی شاه نقش کم نداشته یادمان نرود داریم درباره نقش های سینمایی و تلویزیونی این بازیگر صحبت می کنیم وگرنه با دخیل دانستن تئاتر باید دایره را خیلی خیلی وسیع تر دید امیر جعفری نقش های خوب یا به عبارتی شاه نقش ک- ورود 121 شهید دفاع مقدس از مرز شلمچه
ورود 121 شهید دفاع مقدس از مرز شلمچه ورود 121 شهید دفاع مقدس از مرز شلمچه سید مدیار شجاعی فر ۱۳۹۳-۱۱-۰۲ ۱۵ ۲۰نتانیاهو تشکیلات خودگردان را مسئول عملیات ضدصهیونیستی در تلآویو دانست
پنجشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۶ ۳۰ نتانیاهو تشکیلات خودگردان را مسئول حمله ضد صهیونیستی روز چهارشنبه در تل آویو دانست که 18 زخمی برجای گذاشت به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا به نقل از روزنامه مصری الیوم السابع نخست وزیر رژیم صهیونیستی و وزیران دولتش رئیس تشکیلات خودگردان فلسبازگشت پيكر شهدای جنگ تحمیلی به کشور با همکاری صلیب سرخ -
بازگشت پيكر شهدای جنگ تحمیلی به کشور با همکاری صلیب سرخ شناسهٔ خبر 2471711 پنجشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۷ ۰۴ بین الملل > ایران در جهان کمیته بین المللی صلیب سرخ بار دیگر در مراسم تحویل پيكر سربازانی که در طول جنگ ایران و عراق کشته شده اند مشارکت کرد به گزارش خبرگزاری مهر به نقل افرمانده سپاه امیر المومنین (ع) ایلام: خاکریز نخست دفاع از اسلام و انقلاب لبنان و سوریه و عراق است
فرمانده سپاه امیر المومنین ع ایلام خاکریز نخست دفاع از اسلام و انقلاب لبنان و سوریه و عراق استفرمانده سپاه امیر المومنین ع ایلام گفت خاکریز نخست دفاع از اسلام و انقلاب لبنان و سوریه و عراق است به گزارش خبرگزاری فارس از ایلام سردار سید صادق حسینی ظهر امروز در همایش بزرگ&nbsتشییع پیکر شهید شفیعی
پنجشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۵ ۲۷ سرانجام پس از 33 سال چشم انتظاری مراسم استقبال از شهید بیژن شفیعی با حضور جمع کثیری از خانوادههای شهدا و ایثارگران مردم و مسئولان برگزار شد به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا -منطقه همدان- شهید بیژن شفیعی در سن 19 سالگی به همراه چهارتبادل 121 شهید دفاع مقدس در مرز شلمچه
تبادل 121 شهید دفاع مقدس در مرز شلمچهمراسم تبادل 121 شهید دفاع مقدس در مرز شلمچه صبح امروز پنجشنبه برگزار شد عکس مازن هواشم1393 11 02 - 14 29 دریافت کل گزارش تصویری-
گوناگون
پربازدیدترینها