واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: معالجه ای که همه باید بیاموزیم درمان یک بیماری مردم آزار گونه
برخی از مردم گاهی برای خود, سرگرمی هایی جفت و جور می کنند که متاسفانه با آزار دیگران همراه است و دل های بسیاری را می شکند. بعضی ممکن است در محیط کار, اداره یا دانشگاه، عده ای را دور خود جمع کنند و با تمسخر و تحقیر دیگران خنده بر لبان دوستانشان بیافرینند.ممکن است با یک دعوای زرگری، مشتی را به صورت یک استاد دانشگاه و یا یک دانشجوی معمولی بزنند و بعد هم با یک عذر خواهی صوری به ریش او بخندند. ممکن است با پرسش های نامربوط از یک انسان متشخص، به اصطلاح خودشان او را سر کار بگذارند و به پاسخ های سنجیده او بخندند. ممکن است با یک تلفن دروغین خانواده ای را به تکاپو وادارند و به این اضطراب و تشویش قهقهه بزنند. ممکن است آدرس اشتباهی به کسی بدهند و از سرگردانی او شادمان گردند.اما سوال این است که در برابر چنین افرادی چه موضعی باید گرفت و چه کاری باید انجام داد؟خوب که نگاه کنیم خواهیم فهمید که چنین افرادی بیمارند و رفتاری متناسب با خود می طلبند. این گونه کارها و حالاتی شبیه به این، نشانه یک بیماری درونی است. چراکه روح سالم انسان از آزار و اذیت دیگران لذت نمی برد و خوش ندارد که ابزاری برای ناراحتی و گرفتاری دیگران باشد.پس در مقابل یک بیمار، باید رفتاری معالجه گونه داشت، نه برخوردی حق طلبانه. بله، می شود در برابر چنین افرادی ایستاد و با آنها مبارزه کرد. اما این بیشتر به بیماری او و همچنین ناهنجاری ایجاد شده در جامعه دامن می زند و دردی را هم از کسی دوا نمی کند. ریشه بیماری: ویروس غفلتگاهی درمان بیماری ها, سطحی است و موقتی، که در این صورت، پس از چندی بیماری دوباره عود خواهد کرد و درد سر ساز خواهد شد. بهترین روش درمانی آن است که بتواند بیماری را ریشه یابی کند و معالجه ای اساسی داشته باشد. با اندکی کند و کاو در حرکات و سکنات چنین بیمارانی روشن می شود که اغلب قریب به اتفاق این افراد, جنایتکار و مردم آزار بالفطره نیستند. بلکه از سر تفریح و خوش گذرانی به چنین اعمالی مبادرت می ورزند.گویا که توجه به لذت ها پرده بر روی فطرت آنان انداخته است و آنان را از توجه به زشتی مردم آزاری باز می دارد. بنابراین می توان گفت که ریشه اصلی این بیماری، ویروس «غفلت» است. غفلت از اصول انسانی که آن هم ریشه در «توجه بیش از حد به لذایذ و خوشی های دنیوی» دارد.بدین ترتیب درمان این بیماری، مبارزه با غفلتی است که انسان را به مردم آزاری می کشاند و جامعه را به ناهنجاری وا می دارد. اما چگونه باید این غفلت را از دیگران زدود و زنگ هشیاری را در دل آنان به صدا در آورد. پاسخ را در قالب یک داستان با هم مرور خواهیم کرد.داروی اساسی و همیشگی که برای درمان هر دردی نتیجه بخش است و مقدمه ای برای شفای همه بیماریها است، «دعا» و «استمداد از خداوند» است. جالب اینجا است که ما معمولا برای حل مشکلات خود و یا خانواده و دوستانمان دعا می کنیم اما مالک صفتان برای شفای بیماری مخالفانشان هم از خداوند استمداد می طلبندمالک درمانی: مدارا، دعا و تلنگر حکیمانهروزی از روزها یکی از بازاریان کوفه که گویا حوصله اش سر رفته بود و به دنبال یک تفریح خنده دار می گشت، از دور عابری را زیر نظر گرفت. عابری که یک پیراهن ساده كرباسى بر تن کرده بود و شال ساده ای هم به سر داشت.مرد بازاری که می خواست با تمسخر و تحقیر او خوش بگذراند و بخندد, گلوله ای از گِل را برداشت و به سوی او پرتاب کرد. او که بازار کوفه را حاشیه امنی برای رفتار شیطنت آمیز خود می دید, ترسی از دعوا و درگیری نداشت. تازه منتظر بود که مرد عابر چیزی بگوید و اعتراضی کند تا با رفتاری تمسخر آمیز، بزمش را کامل کند و خوش گذرانیش را دوام بخشد. اما با کمال تعجب دید که عابر به او توجهی نکرد و به راه خودش ادامه داد. در این میان یکی از بازاری ها به او گفت: واى بر تو! فهمیدى به طرف چه كسى گلوله گل پرتاب کردی؟
او گفت: نه بابا! هر که می خواهد باشد. چه فرقی می کند؟ یک آدم یک لاقبای ساده که کاری از دستش بر نمی آید و نمی تواند در مقابل من بایستد. اما رفیقش که مرد عابر را به او معرفی کرد, رنگ از رخساره اش پرید و مثل فشنگ از جا برخاست. رفیقش به او گفت: او مالک اشتر صحابی خاص امیر مومنان بود. همان که معاویه با شنیدن اسمش لرزه بر اندامش می افتد و عمرو عاص با دیدن رویش رعشه بر افکارش. همان که لشکر شام را یک تنه تا به خیمه فرماندهی معاویه درنوردید و تا یک قدمی پیروزی گام برداشت. همو که هیچ مبارزی جرات عرض اندام در برابر او را ندارد و پهلوانان عرب افتخار شاگردی او را با خود به یدک می کشند.مرد بازاری که تازه فهمیده بود چه غلطی کرده، دیوانه وار در بازار کوفه به دنبال مالک می گشت. از این بازار به آن بازار و از این کوچه به آن کوچه تا که فهمید مالک به مسجد رفته است و مشغول نماز است. با خودش می گفت که خودم و زن و بچه هایم که هیچ، دودمانم را هم به باد دادم.سراسیمه وارد مسجد شد, اما دید که مالک به نماز ایستاده و مشغول عبادت است. آخر حالا چه وقت عبادت است؟ دلش مثل سیر و سرکه می جوشید که بالاخره نماز مالک به پایان رسید. خودش را روی پای مالک انداخت و شروع به بوسیدن پاهای او کرد و به هر زبانی که می توانست از او معذرت خواست. مالک که خوش نداشت او به پایش بیافتد به او گفت: این چه کاری است که می کنی؟مرد بازاری گفت: آقا! غلط کردم. معذرت می خواهم. به خودم رحم نمی کنی، به زن و بچه هایم رحم کن.مالک پاسخ داد: چیزى نیست. به خدا قسم تنها برای این به مسجد آمدم که براى تو دعا کنم و از خداوند برایت آمرزش بطلبم. (مجموعة ورام، ج1، ص 2)روش درمانی مالک اشتر که یقینا برگرفته از فرهنگ اهل بیت است, ابتدا طریقه مواجهه با این بیماری را روشن می سازد و سپس به تجویز دو داروی موثر برای درمان آن می پردازد. گفتیم که ریشه این بیماری «غفلت» است که باید برای مواجهه با آن فکری کرد و برای درمانش چاره ای اندیشید. اما طریقه مواجهه با این بیماری، «مدارا» و خویشتن داری در برابر حرکات نابهنجار بیمار است. مسلما رودر رو شدن با چنین افرادی و دعوا و درگیری با آنان چیزی را تغییر نمی دهد و گاه بر تمسخر و شادی کاذب آنان می افزاید. بنابراین باید مراقب بود که ویروس غفلت دیگران به ما سرایت نکند و رفتار نابخردانه ای از ما سر نزند. اما درمان: دو داروی گرانبها, برای از بین بردن ویروس غفلتی که خود را به شکل مردم آزاری نشان داده، وجود دارد:1ـ داروی اساسی و همیشگی که برای درمان هر دردی نتیجه بخش است و مقدمه ای برای شفای همه بیماریها است، «دعا» و «استمداد از خداوند» است. جالب اینجا است که ما معمولا برای حل مشکلات خود و یا خانواده و دوستانمان دعا می کنیم اما مالک صفتان برای شفای بیماری مخالفانشان هم از خداوند استمداد می طلبند.2ـ داروی دیگری که باید بیمار را از خواب غفلت بیدار کند، «تلنگر حکیمانه» است. بعضی وقتی می خوابند با صدای هیچ کس همانند بیدار نمی شود. اما گاهی با یک تکان کوچک به هوش می آید. خواب غفلت هم گاهی تلنگری می خواهد که انسان را به هوش آورد و چشمانش را به سوی حقایق بگشاید. البته این تلنگر بسته به شرایط مختلف، متفاوت است. گاهی به شکل تواضع, گاهی به شکل سخن, گاهی به شکل محبت و گاهی هم با شرمنده کردن طرف مقابل صورت می پذیرد. مالک نیز با بزرگواری و گذشت خویش که در اوج قدرت او صورت گرفت, این تلنگر حکیمانه را انجام داد. نوشته سیدمصطفی بهشتی - گروه دین و اندیشه تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 392]