تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 12 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):به زيادى نماز و روزه و حج و احسان و مناجات شبانه مردم نگاه نكنيد، بلكه به راستگويى و...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1799018995




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

نقد سلیمی نمین بر مستند انقلاب ۵۷ |اخبار ایران و جهان


واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: نقد سلیمی نمین بر مستند انقلاب ۵۷
کد خبر: ۴۷۱۱۲۶
تاریخ انتشار: ۱۰ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۲:۳۰ - 30 January 2015


اولین و برجسته‌ترین ادعا در این مجموعه مستند پنج قسمتی، نقش محوری داشتن محمدرضا پهلوی در جهش قیمت نفت در ابتدای دهه پنجاه است. مستند براساس چنین ادعایی می‌کوشد حتی سقوط سلسله پهلوی را نیز ناشی از نارضایتی آمریکا و غرب قلمداد کند.

متن مقاله اختصاصی تسنیم به قلم عباس سلیمی نمین با عنوان مستند «انقلاب 57» را در ذیل از نظر می گذرانید:

مستند «انقلاب 57» از تاریخ 29 شهریور لغایت 2 مهرماه امسال و پس از تبلیغات حدود یک ماهه، از شبکه ماهواره‌ای فارسی زبان «من و تو» روی آنتن رفت. این مجموعه 5 قسمتی به مدت 530 دقیقه بیش از هر چیز مخاطب خود را بمباران تصویری می‌کند. تصاویر کمتر دیده شده از قیام سراسری ملت ایران علیه استبداد و سلطه بیگانه در سال‌های 56و 57 به شیوه پنجره در پنجره، مخاطب را مقهور و تسلیم تحلیل‌هایی می‌کند که به صورت هنرمندانه در پناه تصاویر جذاب عرضه می‌شود.

شبکه «من و تو» که عمدتاً خلأهای ملاحظاتی بخش فارسی بنگاه خبررسانی انگلیس (B.B.C) را پوشش می‌دهد به آرشیو غنی از فیلم‌های تاریخی دسترسی دارد و قبلاً بخش‌هایی از آن‌ها را در مستندهای «رضاشاه»، «شاپور بختیار»، و «از تهران تا قاهره» مورد بهره‌برداری قرار داده است.
ناگفته نماند آن‌چه برگیرایی تصاویر مستند حدود 9 ساعته «انقلاب 57» می‌افزاید روش حذفی در پیش گرفته شده در سال‌های گذشته در مورد فیلم‌های تاریخ انقلاب در داخل کشور است. بی‌توجهی به ضرورت تبیین رخدادهای مهم و تغییرات برخی خواص، قطعاً ابهام‌آفرین و تولید کننده‌ گره‌های ذهنی است لذا به منظور اجتناب از چنین حاصلی، آسان‌ترین راه را مدیران ساده‌اندیش حذف صورت مسئله‌ها از تصاویر آرشیوی دانستند؛ به عبارت دیگر، به جای طی راه دشوار و پرپیچ و خم کار فکری و اغنایی برای روشن ساختن علت تغییرات عده‌ای از خواص، اقدام به حذف کامل تصاویر افراد ناساز شده با اصول و مصالح ملی شد؛ گویی آنان به هیچ وجه بخشی از تاریخ ما نبوده‌اند. اعمال این روش برای نمونه در مورد آیت‌الله منتظری به معنی از دسترس خارج کردن حجم قابل توجهی از آرشیو تصویری تاریخ انقلاب است. کم نبودند افرادی چون قطب‌زاده‌ها که در مقاطع حساسی از تاریخ انقلاب اسلامی در کانون تحولات قرار داشتند و امروز به دلیل تبیین نشدن مسائل آنان، ناگزیر از زدن مهر «غیرقابل پخش» بر بخشی از غنای تصویری تاریخ معاصر شده‌ایم. سهل‌طلبان در مسائل فکری آیا می‌دانند با این روش چه خدمتی به کانون‌های اطلاع‌رسانی آن سوی آب‌ها نموده‌اند؟

متاسفانه امروز نسل‌هایی که دوران خیزش سراسری و یکپارچه ملت علیه استبداد و سلطه بیگانه را درک نکرده‌اند، هر نوع محدودیت در عرضه تصاویر به ثبت رسیده از آن دوران را به معنی نوعی پنهان داشتن واقعیت‌ها و متقابلاً نفس ارائه تصاویر آرشیوی دیده نشده را حقانیت عرضه کنندگان آن تلقی می‌کنند.

به موازات این روش مخرب محدودنگر مدیران بخش‌های فرهنگی، برخی اسناد تصویری تاریخ مبارزات ملت ایران علیه وابستگی و دست نشاندگی پهلوی‌ها، هوشمندانه از دسترس خارج شده است. این اسناد تصویری به خوبی می‌توانست دلائل قیام سراسری ملت ایران را برای نسل‌های بعدی ملموس سازد. اما به تدریج در طی این سال‌ها یا با اهداف مادی و یا سیاسی از کشور خارج شده است. این واقعیت تلخ در مورد اسناد مکتوب نیز صدق می‌کند. گذری و نظری بر فعالیت دلالان این عرصه در اطراف دانشگاه تهران گوشه‌ای از این روند را بر ما روشن خواهد ساخت.
در مورد اسناد تصویری از دسترس خارج شده، برای نمونه آقای امیرعباس هویدا (نخست‌وزیری با سابقه 13 ساله) در مصاحبه‌ای با خبرنگار تلویزیون فرانسه در ابتدای دهه 50 در پاسخ به پرسش وی مبنی بر چرایی نابودی روستاها به عنوان کانون اصلی تولید محصولات غذایی، به‌صراحت از بی‌نیازی به کشاورزی سخن می‌گوید و این‌که در چارچوب سیاست صنعتی شدن کشور، کشاورزان به خدمت صنایع حاشیه شهرها درمی‌آیند. هویدا می‌افزاید ایران صنعتی نیازهای غذایی خود را به سهولت از بازارهای جهانی تهیه خواهد کرد. این مصاحبه که در خارج کشور بازتاب وسیعی در محافل دانشجویی آن زمان داشت امروز می‌توانست ماهیت ضدملی بیگانگان مسلط شده بر کشور و عوامل داخلی آن‌ها (پهلوی‌ها) را روشن سازد. اما متأسفانه با آن‌که در سال اول پیروزی انقلاب این مستند از تلویزیون ایران با ترجمه آقای بنی‌صدر پخش شد، اکنون هرگز نمی‌توانیم اثری از آن در آرشیوها بیابیم.

با گذر از این مقدمه به محتوای مستند تصویری «انقلاب 57» نظری می‌افکنیم که طی آن بیش از یکصد موضوع قلب و جعل شده است. قطعاً پرداختن به این همه از ظرفیت این مطلب بسیار فراتر خواهد بود. تلاش می‌کنیم تا آن‌جا که محدودیت‌های این مطلب اجازه می‌دهد به ترتیب اهمیت به ادعاهای مطرح شده بپردازیم.

اولین و برجسته‌ترین ادعا در این مجموعه مستند پنج قسمتی، نقش محوری داشتن محمدرضا پهلوی در جهش قیمت نفت در ابتدای دهه پنجاه است. مستند براساس چنین ادعایی می‌کوشد حتی سقوط سلسله پهلوی را نیز ناشی از نارضایتی آمریکا و به طور کلی غرب از این اقدام شجاعانه و مستقلانه!! قلمداد کند. برای روشن شدن واقعیت‌ها اندر پس جهش چند برابری قیمت نفت می‌بایست به این موضوع مهم از سه منظر نگریست: 1- جهانی، 2- منطقه‌ای و 3- داخلی.

1- جهانی؛ در حوزه بین‌الملل، آمریکا پس از شکست در ویتنام برای ترمیم چنین افتضاح سیاسی و انتقال بحران به رقبای آسیایی و اروپایی خود «دکترین نیکسون» را مطرح ساخت. بر اساس این دکترین، واشنگتن مسئولیت حفظ برتری موقعیت سیاسی- نظامی‌اش در نقاط استراتژیک جهان را به کشورهایی در همان منطقه به عنوان ژاندارم‌های منطقه‌ای خود واگذار می‌کرد. محمدرضا پهلوی از این‌که چنین ماموریتی به وی واگذار شد بسیار مشعوف بود؛ زیرا تجمیع تسلیحات پیشرفته آمریکایی در ایران برای چنین مأموریتی به وی اعتماد به نفس می‌داد و برخی ضعف‌های روحی‌اش را می‌پوشاند. نقطه قوت این دکترین برای آمریکایی‌ها تأمین مخارج هنگفت «دپوی جنگ افزار» توسط ژاندارم‌ها بود، اما به دلیل پایین‌ بودن قیمت نفت، بسیاری از تولید کنندگان این متاع پرمشتری، قدرت خرید چندانی نداشتند. طرح افزایش قیمت نفت از یک‌سو شوک جدی به اقتصاد رقبای اروپایی و آسیایی آمریکا وارد می‌ساخت و از دیگر سو اضافه پرداخت آن‌ها برای نفتی که به شدت نیازمندش بودند. ضمن این‌که تعهدات مالی آمریکا را در قبال کشورهای دنباله‌رواش به صفر متمایل می‌ساخت، اقتصاد آن را به واسطه خرید چشمگیر تسلیحاتی ژاندارم‌ها، رونق می‌بخشید.
برای نمونه، آمریکا قبل از افزایش قیمت نفت ناگزیر به پرداخت کمک‌های فراوانی به ایران بود تا تهران نقش خود را در چهارچوب استراتژی منطقه‌ای واشنگتن ایفا کند، اما بعد از آن نه تنها این روند معکوس شد بلکه تعهدات آمریکا به سایر کشورهای تابع‌ آن در آسیا و حتی آفریقا نیز به تهران منتقل گردید؛ به عبارت دیگر، آمریکا که خود اقدام به افزایش قیمت نفت کرده بود به طرق مختلف اضافه درآمد نفت را در اختیار می‌گرفت.

آقای علینقی عالیخانی - وزیر اقتصاد سال‌های 1341 لغایت 1348- در مورد تفاوت برخورد آمریکا قبل و بعد از افزایش قیمت نفت در پاسخ به این سؤال تاریخ شفاهی هاروارد که: «آمریکایی‌ها فشار خاصی روی این که شما با آمریکا مبادلاتتان را افزایش بدهید نمی‌آوردند؟» می‌گوید: «نه برای آن که در آن زمان هنوز آن درآمد عجیب و غریب نفت پیدا نشده بود. در دهه 70 (میلادی) سهم نفتشان را می‌خواستند، در دهه 60 (میلادی) چنین چیزی وجود نداشت.» (خاطرات دکتر علینقی عالیخانی وزیر اقتصاد از 1341تا 1348 خ، تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران، چاپ دوم، نشرآبی، ص135)

بنابراین می‌توان گفت بعد از جهش چند برابری قیمت نفت نوع مطالبات آمریکا از تهران کاملاً متفاوت ‌شد؛ به عبارت دیگر، افزایش دهنده قیمت نفت رسماً سهم خود را از درآمد نفت ایران مطالبه می‌کرد؛ این موضوعی است که آقای عالیخانی نمی‌تواند به آن اذعان ننماید. این روابط جدید از یک سو کاملاً روشن می‌سازد که افزایش قیمت نفت برنامه حساب شده آمریکا برای ایجاد توان خرید تسلیحاتی در کشورهای وابسته به خود بوده و علاوه بر آن به خاطر این افزایش، سهم مستقیم دریافت می‌کرده است. البته آقای عبدالمجید مجیدی - رئیس برنامه و بودجه وقت- در مورد نقش محمدرضا پهلوی در افزایش قیمت نفت صرفاً اطلاع وی از این امر را پیش از دیگران عنوان می‌کند: «در آن موقع اعلیحضرت آن شوک اول نفت را پیش‌بینی می‌کردند، ولی ما نمی‌دیدیم... اعلیحضرت [در] آن موقع بالا رفتن درآمد نفت، چهار برابر شدن قیمت نفت را می‌دیدند، یعنی احساسش را داشتند. سازمان برنامه نداشت. توجه می‌کنید؟» (خاطرات عبدالمجید مجیدی، وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه و بودجه، انتشارات گام‌نو، چاپ سوم، سال 81 خ، صص 6-123)

به اذعان رئیس سازمان برنامه و بودجه وقت که به دربار نیز بسیار نزدیک بود، میزان اطلاع محمدرضا پهلوی از برنامه افزایش قیمت نفت صرفاً‌ در حد یک احساس بوده است. یعنی وی در ملاقات با آمریکایی‌ها احساس می‌کند که آنان در پی پیاده‌سازی چنین برنامه‌ای هستند. بقیه مسئولان بلندپایه کشور حتی در همین حد هم اطلاعی از سیاست پیچیده جدید واشنگتن نداشته‌اند؛ در صورتی‌که اگر چنین سیاستی منشأ داخلی داشت نه تنها شاه بلکه همه دست‌اندرکاران کشور می‌بایست برای عملی کردن آن تلاش همه‌جانبه‌ای می‌کردند؛ زیرا ایران به عنوان یکی از تولید کنندگان نفت، به طور قطع به‌تنهایی نمی‌توانست زمینه‌ساز چنین تغییری باشد. حتی اگر بپذیریم شیوخ وابسته عربستان، قطر امارات و ... یکباره متحول شده و در مسیر دفاع از منافع ملت‌های خود قرار گرفته بودند، نیاز به نهضت سراسری در میان وابستگان به آمریکا بود تا بتوانند در برابر اراده واشنگتن بایستند؛ همان‌گونه که ملت ایران در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت عمل کرد و در نهایت چپاولگران بیگانه با کودتا این نهضت را سرکوب کردند؛ بنابراین حتی اگر احتمال متحول شدن شاه ایران و سایر شیوخ عضو اوپک که حرف اول را در این سازمان می‌زدند را بپذیریم آنان برای رویارویی با اراده آمریکا و انگلیس نیازمند کسب آمادگی‌های بسیار بودند. با توجه به این‌که در ایران هیچ‌کس از مسئولان بلندپایه از برنامه افزایش چند برابری قیمت نفت اطلاع نداشت و تنها شاه - آن‌هم در حد احساس- از آن باخبر بود چگونه می‌توان متصور شد که، چنین جهشی منشأ داخلی داشته است؟!

مستند «انقلاب 57» حتی ادعا نمی‌کند که شاه به کمک شیوخ منطقه در برابر اراده آمریکا می‌ایستد بلکه مدعی است محمدرضا پهلوی به‌تنهایی توانسته است قیمت نفت را برخلاف میل آمریکا و انگلیس به چهار برابر افزایش دهد. «بعد از این جهش قیمت، برای اولین بار در تاریخ، فروشندگان نفت موضعی قوی‌تر از خریداران آن پیدا می‌کنند و ساختار جهانی قدرت دستخوش تغییر می‌شود. قدرت‌های غربی که دچار بحران شده‌اند، می‌دانند عامل اصلی افزایش قیمت سبد نفتی اپک، ایران است.»(فرازی از نریشن مستند) این بدان معنی است که در عربستان، قطر و  ... اراده‌ای برای ایستادگی در برابر زیاده‌خواهی‌های غرب سرمایه‌داری وجود نداشته است. حتی کسانی که اطلاع کمی از ساختار اوپک دارند به‌خوبی می‌دانند که اگر شاه می‌خواست به‌تنهایی تصمیم به افزایش قیمت نفت بگیرد و دیگر اعضای تعیین کننده اوپک همچون عربستان ، قطر و ... با وی موافق نبودند به‌سهولت می‌توانستند با افزایش سقف تولید خود تولید ایران را پوشش دهند و عملاً اهرم تولید ایران را بی‌اثر نمایند. همراهی همه کشورهای تابع آمریکا در اوپک با چنین تصمیمی بدان معناست که نه تنها واشنگتن با جهش بیش از چهار برابری قیمت نفت مخالف نبوده بلکه خود طراح آن بوده است.

نکته قابل تأمل آن‌که خانم فرح دیبا در مستند «از تهران تا قاهره» که آن نیز از شبکه «من و تو» پخش شد به صراحت عنوان می‌کرد که شاه در جریان افزایش قیمت نفت تنها نبوده بلکه دیگر کشورها همچون عربستان همراهش بودند. تنها سندی که مستند انقلاب 57 برای این ادعای بزرگ ارائه می‌دهد چند مصاحبه تبلیغاتی محمدرضا پهلوی با رسانه‌های آمریکایی است. در این مصاحبه‌ها شاه ادعا می‌کند که جهش چهار برابری قیمت نفت را وی برخلاف اراده آمریکا عملی کرده و در صورت مقاومت واشنگتن وی آماده است تا صادرات نفت به این کشور را قطع نماید. این بازی تبلیغاتی که مسبوق به سابقه بود صرفاً به این دلیل بود که کشورهایی مانند چین، هند و برخی کشورهای اروپایی فشار وارده بر اقتصادشان را ناشی از سیاست آمریکا نبینند و آن‌را ناشی از اراده جمعی اعضای اوپک به رهبری محمدرضا پهلوی تصور کنند.

توصیه به اتخاذ ژست‌های ضدغربی بعد از کودتای 28 مرداد 32 به کرات از سوی مقامات آمریکایی به شاه صورت می‌گیرد؛ زیرا بعد از کودتا دست نشانده بودن پهلوی دوم بر همگان آشکار ‌شد و این امر برای استمرار منافع واشنگتن در ایران تهدیدی جدی به حساب می‌آمد. برای نمونه، در اواخر سال 1339خ. (اوایل سال 1961 م.) مقامات سیاسی ایالات متحده اوضاع ایران و آینده دربار پهلوی را بسیار نگران کننده توصیف می‌کردند. براساس این نگرانی، جان بولینگ - کارشناس ارشد مسائل ایران در وزارت‌خارجه آمریکا- به ایران گسیل داشته شد. وی دو گزارش 9 صفحه‌ای از شرایط حاکمیت بعد از کودتا بر کشور ایران تهیه و براساس آن دستورالعملی در 14 ماده ارائه نمود تا محمدرضا پهلوی به عنوان مشی سیاسی در پیش گیرد و از این طریق مبارزه طبقه متوسط شهرنشینی ایران را علیه دولت کودتا و سلطه آمریکا منحرف کند. کتاب «تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران» توصیه‌های 14 گانه وزارت‌خارجه آمریکا به شاه را به طور مشروح آورده است. در اصل اول به شاه توصیه شده روند نارضایتی موجود مردم ایران نسبت به خود را به سوی وزرایش سوق دهد. در اصل هفتم به صراحت عنوان می‌شود که محمدرضا پهلوی از رویه تظاهر به غرب‌گرایی که به اعتبار او لطمه وارد می‌سازد. دست بکشد و از همه مهمتر در اصل دهم به شاه ایران پیشنهاد می‌گردد تا علیه کنسرسیوم نفت ژست تهدید برای دریافت امتیازات بیشتر بگیرد و این طور وانمود کند که کنسرسیوم به اقتدار و تصمیمات او تمکین نمی‌کند. (ر.ک به تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران، غلامرضا نجاتی، انتشارات رسا، صص136-137)

بنابراین در این دستورالعمل چهارده ماده‌ای، وزارت خارجه واشنگتن به‌صراحت اتخاذ موضع ضدآمریکایی در زمینه نفت را به شاه توصیه می‌کند. زیرا ارکان اصلی کنسرسیوم را آمریکا و سپس انگلیس تشکیل می‌دادند.

همچنین بعد از خیانت تن دادن به خواسته انگلیس مبنی بر تجزیه بحرین از خاک ایران، لندن به شاه اجازه داد تا در مورد جزایر سه‌گانه ژستی ضدانگلیسی اتخاذ کند. محمدرضا پهلوی نیز با سروصدای زیاد به ظاهر لشکرکشی کرد و جزیره ابوموسی را از انگلیس پس گرفت. آیا به صرف این ژست می‌توان گفت شاه در برابر انگلیس از خود اراده مستقلی داشت؟ روشن شدن این واقعیت که اجازه اتخاذ یک موضع ضدانگلیسی از کجا صادر شده بود امروز با رجوع به خاطرات درباریان به سهولت ممکن است. اسدالله علم در این زمینه می‌گوید: «عصری سفیر انگلیس آمد. سه ساعت تمام با عصبانیت نسبت به حالتی که شیخ‌های خلیج‌فارس با ما گرفته‌اند با او مذاکره کردم. گفتم شما دارید با ما بازی می‌کنید و این بخشودنی نیست. اصولاً‌ شما دوست ما هستید یا دشمن ما؟... بر فرض که این جزایر ارزش استراتژیکی نداشته باشد با افکار عمومی ملت ایران که ما نمی‌توانیم بازی کنیم. بحرین را بدهیم، جزایر را هم بدهیم، بعد از کجا نوبت خوزستان نرسد و این برای رژیم خطرناک است.» (یادداشت‌های امیراسدالله علم، ویراستار علینقی عالیخانی، انتشارات مازیار و معین، سال 1380، جلد دوم، ص65) در برابر عجز و لابه علم، راه‌حل انگلیس برای فریب افکار عمومی ملت ایران در آن زمان چیست؟ آیا آنان واقعاٌ‌ جزایر سه‌گانه را به ایران باز می‌گردانند یا برای پنهان کردن خیانت‌های محمدرضا پهلوی که بین منافع ملت و بیگانه مجبور است بیگانه را ترجیح دهد (زیرا آنان وی را با کودتا به قدرت رسانده‌اند) اجازه اتخاذ یک ژست ضدانگلیسی را به شاه می‌دهند؟ یکی از سران پان‌ایرانیست بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در آمریکا به بازی‌های پشت صحنه در مورد جزایر سه‌گانه بعد از تجزیه بحرین اشار‌ه‌هایی دارد: «ولی سران دولت ایران برای این‌که آوای اعتراض میهن‌دوستان را خاموش و ذهن‌ها را متوجه جای دیگر کنند ناگهان شروع به تبلیغات گسترده‌ای در زمینه تصرف سه جزیره (تنب کوچک و تنب بزرگ و ابوموسی) کردند و در رادیوها و نشریات دولتی چنان سروصدایی راه انداختند که آوای خشم ایران‌دوستان مخالف جدایی بحرین در آن گم شد»(پنجاه سال با پان ایرانیست‌ها، نوشته ناصر انقطاع، شرکت کتاب لوس آنجلس، ژانویه 2001، ص153)

در ادامه این پان‌ایرانیست برجسته برای جبران سکوت خود در آن دوران به نقل از تیمسار دریابد فرج‌الله رسایی از توافق پنهان محمدرضا پهلوی با انگلیس پرده برمی‌دارد. براساس این راه‌حل انگلیسی جزایر سه‌گانه همچنان از
حاکمیت ایران خارج است، اما با این تفاوت که به شاه اجازه داده می‌شود تا برای فریب‌ افکار عمومی ایرانیان، ارتش شاهنشاهی صرفاً در بخش غیرمسکونی جزیره ابوموسی تردد کند: «مهمترین بخش نوشته تیمسار دریابد فرج‌الله رسایی آن‌جا است که می‌نویسد:... از آن تاریخ جزیره ابوموسی به دو بخش تقسیم گردید و قسمت شرقی آن در اختیار دولت ایران قرار گرفت... ولی حقیقت آن است که دولت شاه، ضمن بستن پیمانی که هرگز آن را برای ملت ایران در آن روزها فاش نکرد، پذیرفت که جزیره‌های یاد شده را با امارات متحده مشترکاً اداره و فرمانروایی کنند و شاید تصرف نکردن دو جزیره تنب بزرگ و کوچک نیز به همین انگیزه بود. این نکته محرمانه، پس از انقلاب بهمن 57 اندک اندک فاش شد و اکنون آخوندها به گفتة معروف «دبه» درآورده و آن بخش باختری را نیز از آن ایران کرده‌اند و امارات متحده از این نکته خشمگین است و همه‌ی سروصداهایی که در این سال‌ها بلند است مربوط به این بخش از جزیره ابوموسی است» (همان، صص161-160)

اکنون پان‌ایرانیست‌ها نیز برای جبران سکوت خود در قبال خیانت واگذاری بحرین و جزایر سه‌گانه به انگلیس اذعان دارند که ژست ضدانگلیسی شاه با توافق لندن بوده است. محمدرضا این‌گونه وانمود ساخت که با اقتدار نظامی جزایر سه‌گانه را از اشغال انگلیس خارج نموده است، در حالی‌که لندن برای این‌که بتواند موقعیت خود را در خلیج‌فارس حفظ کند، اداره امور داخلی جزیرابوموسی را به شارجه (یکی از شیخ‌نشین‌های تشکیل دهنده امارات) واگذار نمود. کلیه اتباع این جزیره تابعیت امارات داشتند. حفظ امنیت را نیز شرطه (پلیس) امارات به عهده داشت و حتی پرچم این کشور بر سر در همه  ادارات در اهتزاز بود. شیخ‌نشین شارجه علاوه بر تأمین مایحتاج ساکنان آن و تدارک بهداشت، آموزش و غیره، حقوق ثابتی به آن‌ها پرداخت می‌کرد تا به این ترتیب به‌تدریج بر تعداد اتباع اماراتی ساکن در جزیره ابوموسی بیفزاید، در حالی که اصولاً هیچ تبعه ایرانی را محمدرضا پهلوی در این جزیره مستقر نساخت؛ بر این اساس حضور فرمایشی یک واحد نظامی در بخش غیرقابل سکونت جزیره هرگز به عنوان اقدام در جهت دفاع از حاکمیت ایران بر این بخش از قلمرو خود تلقی نمی‌شد و یک فریب بیش نبود. خوشبختانه بعد از پیروزی ملت ایران بر استبداد دست نشانده و رفع سلطه بیگانه، گام‌های اساسی جهت خارج کردن جزایر سه‌گانه ایرانی از وضعیت طراحی شده توسط انگلیس برداشته شد. از یک سو به واگذاری اختیارات گسترده‌ای که لندن به صورت نیابتی و حسابگرانه به امارات داده بود، پایان داده شد. از دیگر سو جملگی ساکنان غیربومی از جمله اتباع مصری که امارات به عنوان کادر آموزشی و بهداشتی به این جزیره گسیل داشته بود به‌تدریج اخراج شدند و حاکمیت واقعی ایران بر این بخش از قلمروش عملاً‌از این زمان آغاز شد. وگرنه مشابه اقدام خائنانه در مورد بحرین، تبانی مشابهی نیز می‌توانست بر سر این جزایر صورت گیرد که قدرت مانور زیادی را در خلیج‌فارس به نیروهای انگلیسی می‌داد.
با توجه به این تاریخچه می‌توان درک کرد ژست افزایش قیمت نفت و انجام مصاحبه‌هایی که وانمود سازد که شاه در اقدامی استقلال‌طلبانه به این امر مبادرت کرده است نمایشی بیش نیست، به ویژه این‌که همان‌طور که اشاره شد، به طرق مختلف اضافه دریافت‌ها از ایران خارج می‌شد. برای نمونه، علم در گزارشی به شاه می‌گوید: «15/6/1355- بعد عرض کردم یک خبر خیلی خیلی محرمانه از منابع انگلیسی‌ها شنیده‌ام که به عرض می‌رسانم. آن این است که منابع پنتاگون به کمپانی ژنرال دینامیک، سازنده هواپیمای16F، فشار آورده‌اند که باید قیمت‌ها را دو برابر برای ایران حساب بکنی و بگویی که حساب سابق ما اشتباه بوده، به علاوه انفلاسیون در قیمت‌ها تأثیر گذاشته. چون ایران خیلی علاقه‌مند به این هواپیماهاست، هر قیمتی بدهید، می‌خرد. شاهنشاه خیلی به فکر فرو رفتند. بعد فرمودند در دل خودم هم چنین شکی پیدا شده بود که به تو گفتم از سفیر آمریکا بپرس قیمت جمعی که برای هواپیماها به کنگره گفته‌اند برای 160 عدد یا برای 300 عدد (فروند) است. اما ما از این‌ها کاغذ داریم که هر هواپیما را 5/6 میلیون دلار گفته‌اند، چطور حالا زیرش می‌زنند و می‌گویند هر هواپیما 18 میلیون دلار، از سه برابر هم بیشتر، عرض کردم، همین کاری است که در مورد destroyer‌[ناوشکن‌های] Spruance کردند که قیمت یک دفعه از 280 میلیون دلار برای شش عدد، به 600 میلیون دلار رسید و ما هم خریدیم. قطعاً‌در آن‌جا هم پنتاگون نظر داشته که زودتر ته حساب پول‌های نفت را بالا بکشد.» (یادداشت‌های امیراسدالله علم، ویراستار علینقی عالیخانی، انتشاراتی‌های مازیار و معین، سال 1387، جلد ششم، صص 7-236) در ادامه این یادداشت‌های روزانه، علم هرگز ذکری از پافشاری محمدرضا پهلوی به اصلاح این روند چپاولگرانه به میان نمی‌آورد و این بدان معناست که شاه می‌داند که اضافه پرداخت‌های نفت باید به هر نحو از ایران خارج شود. البته این واقعیت، مورد اذعان دیگر مسئولان کشور نیز بوده است. برای نمونه، یک منبع ساواک گزارشی از اظهارات شریف‌امامی در جلسه‌ای خصوصی ارائه داده که حائز اهمیت است: «شخص مطلع و برجسته‌ای می‌گفت دو روز قبل در جلسه‌ای با شرکت شریف‌امامی رئیس مجلس سنا، بودیم و خیلی جلسه خصوصی بود. رئیس سنا می‌گفت من اوضاع را خیلی بد می‌بینم. تمام مردم ناراضی در حد انفجار هستند... در مورد نفت هم شریف‌امامی می‌گفت وضع را روشن نمی‌بینم و فایده‌ای هم ندارد که 24 میلیارد دلار به ما پول دادند. بیست میلیارد آن را که پس دادیم و حتی به انگلستان وام دادیم و چهار میلیارد بقیه هم به دست عوامل اجرایی از بین می‌رود و می‌خورند.» (سند ساواک- 17/10/1354- جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، انتشارات روزنامه اطلاعات، سال 1370،‌صص7-406)

البته مستند «انقلاب 57» نیز بر این نکته اذعان دارد که کمک‌های متعددی از محل افزایش درآمدهای نفتی ایران به کشورهای مختلف شده است که حتی باغ‌وحش لندن (کمک نیم میلیون پوندی) فاضلاب لندن (کمک یک میلیون پوندی) را در بر می‌گیرد.

2- منطقه‌ای؛ چنان‌چه اشاره شد، باید دید اصولاً افزایش چند برابری قیمت نفت خارج از چارچوب اراده آمریکا و بدون همراهی کشورهای منطقه ممکن بود یا خیر. در این زمینه علاوه بر توضیحات ذکر شده مناسب است شرایط شیوخ منطقه را از زبان شاه ملحوظ داریم. در سال 1355 که نظرات آمریکا از افزایش قیمت تأمین شده دیگر سیاست قبلی را دنبال نمی‌کند بلکه خواهان ثبات قیمت نفت است شاه نیز با این سیاست جدید همراه می‌شود. اما می‌خواهد به ‌گونه‌ای وانمود کند که گویا این عربستان است که با سیاست افزایش قیمت نفت مخالفت می‌کند: «8/3/1355- سر شام رفتم. شاهنشاه می‌فرمودند حالا زکی یمانی (وزیر نفت وقت عربستان) برای ما شاخ و شانه می‌کشد که تا او نخواهد کسی نمی‌تواند قیمت نفت را بالا ببرد. چون سرشام اشخاص دیگر بودند نپرسیدم که سن توافق تهران (5٪افزایش) چه بود؟ من گمان می‌کنم که این جنگ زرگری است و بالا نرفتن قیمت نفت، باز هم با نظر مبارک شاهنشاه است. منتها ایشان آن قدر تودارند که میل دارند همه ما در اشتباه بمانیم. حق هم البته با شاهنشاه است؛ زیرا مسائل عمیق سیاسی را نمی‌توان حتی به نزدیکترین مردمان برملا کرد.» (یادداشت‌های امیراسدالله علم، ویراستار علینقی عالیخانی، انتشاراتی‌های مازیار و معین، جلد ششم،ص 128)
علم در این جمله تلویحاً شاه را در همان مسیری معرفی می‌کند که سعودی‌ها در چارچوب سیاست جدید آمریکا می‌پیمایند. همچنین کنایه زیرکانه وی به «مسائل عمیق سیاسی»، علت این همسویی را نیز برای نسل‌های بعدی آشکار می‌سازد.

علم در ادامه روزانه‌نگاری خود به نقل از محمدرضا پهلوی تعریفی از خاندان سعودی ارائه می‌دهد که عیناً ‌بر شرایط دربار پهلوی نیز تطبیق می‌کند: «4/10/1355- فرمودند: خوب، کسی نیست از آقایان بپرسد چه کسی شما را قیّم جهان قرار داده است و تکلیف ضرری که به کشور خودتان می‌زنید چیست؟ بعد فرمودند، اولاً که [عربستان سعودی] ملتی نیست، ثانیاً بدبخت‌ها یواشکی به ما گفته‌اند که هیچ نوع قدرتی در مقابل آمریکا ندارند. به صورت ظاهر یک حکومتی هستند ولی می‌دانند که اگر یک ذره از اطاعت دستورات واشنگتن سرپیچی کنند یا کشته می‌شوند یا مفتضح. با این همه فساد و کثافتی که دارند راهی جز اطاعت ندارند.» (همان، ص371) اگر این سخنان شاه را با توجه به «مسائل عمیق سیاسی» مورد اشاره علم که موجب گردیده بود وی نیز رویه‌ای همانند سعودی‌ها در قبال نفت در پیش گیرد، مورد توجه قرار دهیم، می‌توان آن را به مثابه اعتراف محمدرضا پهلوی درباره خود محسوب داشت؛ به ویژه آن که او نیز پس از ظاهرسازی‌های اولیه به طور علنی و بدون چون و چرا از سیاست آمریکا در زمینه تثبیت قیمت نفت تبعیت می‌کند. علم در این زمینه می‌افزاید: «12/5/1356 تا 17/5/1356- در این یکی - دو ماهه از اخبار مهم جهان تسلیم شدن ما به نظر عربستان سعودی (در حقیقت آمریکا) بودکه قیمت نفت را تا آخر 1978 تغییر ندهیم. چه باید کرد؟الحکم لمن غلب.» (همان، ص550) به‌راستی در حالی‌که حتی افراد متملق و وابسته‌ای چون علم در گوشه کنار یادداشت‌های خود علائم و نشانه‌هایی بر جای نهاده اند که به بهترین وجه، ماهیت پهلوی‌ها را برملا می‌سازد چگونه سازندگان مستند «انقلاب57» تصور می‌کنند صرفاً با اتکا به یک ژست سیاسی، آن ‌هم به توصیه خود آمریکایی‌ها، می‌توانند محمدرضا پهلوی را فردی مستقل که حافظ منافع ملت ایران بوده است معرفی نمایند؟
3- داخلی؛ پهلوی‌ها در بعد داخلی در زمینه نفت کارنامه‌ای از خود باقی گذاشته‌اند که پرهزینه‌ترین برنامه‌های تبلیغاتی نیز قادر نخواهد بود عدم پایبندی پهلوی‌ها به منافع ملی ایران را قلب نماید. رضاشاه در سال‌های سلطه‌اش به ایران با تمام توان اجازه نداد سلطه مطلق انگلیس بر نفت کشور کمترین رقیبی بیابد. سه بار خیز آمریکایی‌ها برای انعقاد یک قرارداد نفتی با ایران را با ترفندهایی خونین درهم شکست. در سال 1312 در کمال ناباوری قرارداد ننگین دارسی را بسیار ننگین‌تر برای مدت 32 سال تمدید کرد و بندهایی که در همان قرارداد منفور به نفع ایران بود را به سود انگلیس دگرگون ساخت.

رئیس سازمان برنامه و بودجه دهه سی (بعد از کودتا) در این زمینه می‌نویسد: «رضاشاه در سال 1312 ناگهان تصمیم گرفت که قرارداد امتیاز نفت را، که در سال 1901 بین دولت ناصرالدین شاه قاجار و ویلیام دارسی انگلیسی بسته شده بود فسخ کند... سپس به دستور رضاشاه، تقی‌زاده قرارداد جدیدی با شرکت نفت ایران و انگلیس امضاء کرد، و به موجب آن، همان امتیاز برای مدت 32 سال دیگر تجدید شد و این قرارداد به تصویب مجلس شورای ملی هم رسید، در صورتی‌که قرارداد سابق به تصویب مجلس نرسیده بود. گذشته از این، طبق قرارداد سابق، در انقضای مدت امتیازنامه تمام دستگاه‌های حفر چاه بلاعوض به مالکیت ایران درمی‌آمد و حال آن‌ که در قرارداد جدید این ماده حذف شد.» (خاطرات ابوالحسن ابتهاج، به کوشش علیرضا عروضی، تهران، انتشارات علمی، 1371، ص234) مطلوب‌تر کردن یک قرارداد خفت‌بار به نفع انگلیسی‌ها، بی‌آن که هیچ‌گونه حق نظارتی برای ایران در زمینه تولید و فروش نفت منظور شود حتی تا آنجا پیش می‌رود که مبحث حکمیت در چارچوب این تغییرات، کاملاً در راستای مصالح بیگانه قرار گیرد. دکتر مصدق نیز در این زمینه می‌نویسد: «پنجمین رل را هم آقای سید حسن تقی‌زاده بازی کرد که قبل از تقدیم به مجلس قرارداد را منتشر ننمود و به معرض افکار عمومی قرار نداد... پس لازم بود که قرارداد را خود شرکت‌ تهیه کند و کسی از مفاد آن مطلع نشود تا مجلس بتواند آن را در یک جلسه تصویب نماید... معلوم نیست چه چیزی سبب شد که شاه فقید (رضاخان) کاری برخلاف مصالح مملکت صورت دهد و مضحک این است طبق ماده 10 متمم بودجه سال 1312 مبلغ سی و پنج هزار لیره که به تعبیر امروز متجاوز از هفتصد هزار تومان می‌شود به وزارت مالیه اعتبار داده شد که بین دلال‌های نفت تقسیم کنند و چه خوب است آقای تقی‌زاده- وزیر مالیه وقت- نام این دلالان را فاش کنند و باز به این متعذر نشوند که هم اکنون هم آلتی بی‌اراده هستند.» (خاطرات و تألمات مصدق، انتشارات علمی، سال 65، صص200-199)

مصدق که به‌درستی معتقد است برای انجام این خیانت بزرگ افراد متعددی «رل» بازی کردند تا واقعیت‌ها بر مردم آشکار نشود، نوک تیز حمله خود را متوجه فراماسون وابسته به انگلیسی می‌کند که مجری تمدید این قرارداد از سوی رضاخان شده بود. البته دکتر مصدق در ادامه یادآور می‌شود که پهلوی اول راهی جز تبعیت از برنامه‌های انگلیس نداشت: «از اعلیحضرت شاه فقید کسی غیر از این انتظار نداشت. چون که آن پادشاه مخلوق سیاست خارجی بود و قادر نبود از آن‌چه امر می‌شد تخلف کند» (همان، ص201)
بنابراین نمی‌توان سیاست یک بام و دو هوا را پی گرفت. اگر به‌درستی معتقدیم که شیوخ وابسته منطقه همچون عربستان ناگزیر از خیانت به ملت‌های خویشند؛ زیرا به کسانی متعهدند که آن‌ها را به روی کار آورده‌اند، این قاعده در مورد پهلوی‌ها نیز صدق می‌کند. براین اساس زمانی که ملت ایران با آگاهی از چگونگی چپاول نفت در دوران رضاخان خواهان تسلط بیشتر بر نفت خود شد و نهضت ملی شدن صنعت نفت را رقم زد، آیا پهلوی دوم در کنار ملت قرار گرفت یا در کنار بیگانه؟ در پاسخ به این پرسش هیچ کس نمی‌تواند ادعا کند در این صف‌بندی شفاف، محمدرضا پهلوی و درباریانش در صف مردم برای صیانت از منافع ملی کوشیدند بلکه به وضوح پیداست که اینان در مقابل ملت ایران که به‌حق خواهان سود بیشتر از نفت بود قرار گرفتند. شاید گفته شود که شاه، مصدق را در این راه صادق نمی‌دانست؛ لذا به این دلیل در کنار ملت نایستاد هر چند حتی این باور نیز کمک به بیگانه را در کودتا نمی‌توانست توجیه کند اما وی معترف است که نهضت ملی شدن صنعت نفت در مسیر صیانت از منافع ملی بود: «به خاطر اهداف مصدق و این که او می‌خواست نفت ایران را از سلطه انگلیسی‌ها برهاند، سختی‌های اقتصادی فراوانی بر ما تحمیل شد.» (پاسخ به تاریخ، نوشته محمدرضا پهلوی، ترجمه دکتر حسین ابوترابیان، سال 1385، انتشارات زریاب، ص132)
بنابراین به اعتراف روشن پهلوی دوم، وی صف مردم و بیگانه را به‌خوبی می‌دیده است و اگر قرار بود کمترین عرق ملی از خود نشان دهد و به دفاع از منافع ملت در زمینه نفت برآید زمینه برای این امر کاملاً فراهم بود؛ زیرا مطالبات به‌حق مردم تبدیل به نهضت شده بود. انگلیس‌ها خلع ید شده بودند و صنعت نفت به‌خوبی توسط فرزندان این ملت اداره می‌گردید. حتی تحریم‌های اقتصادی شدید انگلیس نتوانسته بود اراده ملت ایران را درهم بشکند؛ لذا دشمنان استقلال ایران در مسیر کودتا قرار گرفتند تا بتوانند این مطالبه به حق را با مشت آهنین سرکوب کنند. در این شرایط سرنوشت‌ساز محمدرضا پهلوی در چه جایگاهی قرار می‌گیرد؟ بهتر است سررشته سخن را به خود وی بدهیم: «در اوت 1953 [مرداد 1332] پس از کسب اطمینان نسبت به حمایت بی‌دریغ آمریکا و انگلیس- که سرانجام توانسته بودند سیاست مشترکی در پیش بگیرند- و بعد از مطرح کردن قضیه با دوستم «کرمیت روزولت» (مأمور ویژه سیا) تصمیم گرفتم راساً وارد عمل شوم» (همان، ص133) به این ترتیب شاه اذعان و اعتراف دارد که تحت زعامت آمریکا و انگلیس و با مدیریت سیا و اینتلیجنس سرویس، وارد مراحل اجرایی کودتا علیه دولت ملی شدن صنعت نفت می‌شود؛ کودتایی که هدفش سرکوب خواسته بسیار طبیعی یک ملت است. جالب‌تر از همه آن که اصل هزینه شدن پول‌های سازمان جاسوسی آمریکا در این راه را – ولو به میزان کمتر ازحد واقعی- می‌پذیرد: «بعضی‌ها گفته‌اند که انگلستان و به‌خصوص ایالات متحده آمریکا از نظر مالی به سرنگونی مصدق کمک کرده‌اند. در این مورد مدارک دقیقی وجود دارد که ثابت می‌کند سازمان «سیا» در آن زمان بیش از 60 هزار دلار خرج نکرده بود و من واقعاً نمی‌توانم تصور کنم که این مبلغ برای به حرکت درآوردن مردم یک کشور در عرض چند روز کافی باشد.» (همان، ص138) به این ترتیب شاه، هم از برنامه مشترک آمریکا و انگلیس برای دخالت در امور داخلی ایران آن هم از طریق کودتا اطلاع داشته و هم مطلع بودن از حضور جاسوسان آمریکایی و انگلیسی در ایران و مهمتر از همه واقف بودن نسبت به صرف پول توسط آن‌ها برای سرکوب نهضت ملی شدن صنعت را مورد تأیید قرار می‌دهد. آیا آگاهان از این میزان آلودگی پهلوی‌ها می‌توانند بپذیرند که شاه در سال 52 در حالی‌که اختناق و سرکوب در ایران به اوج خود رسیده بود و هر صدای مخالفی علیه سلطه آمریکا بر ایران به شدت خفه می‌شد راساً و بدون هیچ‌گونه پشتوانه ملی در مقابل آمریکا ایستاد و برخلاف میل آن‌ها قیمت نفت را به بیش از 4 برابر افزایش داد و جالب‌تر آن‌که نه تنها با مقاومت آمریکا مواجه نشد بلکه همه کشورهای وابسته به آمریکا نیز با شاه همراه شدند. برای این‌گونه تاریخ‌پردازی‌ باید مخاطب را کاملاً بیگانه از درک و فهم فرض کرد.
دومین موضوعی که مستند «انقلاب 57» از آن به تکرار سخن می‌گوید پیشرفت ایران در دوران پهلوی دوم است. این ادعا بعد از گذشت نزدیک به چهار دهه از آن دوران ممکن است مخاطبی پیدا کند، اما قیام سراسری ملت ایران در سال‌های 56 و 57 مهر بطلانی بر چنین مواضع تبلیغاتی بود. البته برخی خاطره‌نویسان سال‌ها بعد از طغیان ایرانیان علیه دستگاه استبداد و سلطه بیگانه به‌گونه‌ای سخن می‌گویند که گویا ملت ایران حتی قدرت تمیز خوب از بد را نداشته‌اند و به پادشاهی فردی پایان دادند که همه وجود خود را وقف خدمت به مردم کرده بود. هرچند چنین ادعایی با اظهارات صریح محمدرضا پهلوی بعد از مواجه شدن با انقلاب سراسری ملت که به «من پیام انقلاب شما را شنیدم» مشهور شد کاملاً در تناقض است. یا در جلسات خصوصی شاه به وضوح از تنفر ملت از خود کاملاً واقف بوده است. برای نمونه، وزیر کار دربار پهلوی در کابینه شریف امامی در خاطرات خود به جلسه محرمانه جمعی از درباریان با محمدرضا پهلوی اشاره می‌کند. در این جلسه باهری ملت ایران را شاهدوست می‌خواند اما با واکنش تند شاه مواجه می‌شود: «شاه بلافاصله پاسخ باهری را داد. او گفت... اما مردم که می‌گویید شاهدوست‌اند این مردم می‌دانید شعارشان چیست؟ آن‌گاه شاه چشم‌های خود را گشاد کرد و دراند روی باهری و گفت: شعارشان مرگ بر شاه است» (شاهد زمان، نوشته کاظم ودیعی، سال 2007، نشر دایره مینا، چاپ پاریس، جلد دوم، ص465) شاه در جمع دست‌اندرکاران آن دوران هرگز نمی‌گوید که عده‌ای از مردم مرا دوست دارند و عده‌ای دیگر از عملکرد من ناراضی‌اند، بلکه کاملاً واقف است که عملکرد ضدمردمی‌اش نفرت عمومی از وی را موجب شده است؛ به عبارت دیگر پهلوی دوم بر این امر کاملاً واقف بود که همه مردم در برابر او قرار گرفته‌اند و دیگر نمی‌تواند با شکنجه و کشتار به جنگ همه مردم برود. از این رو در مقام فریب برآمد و با وعده برطرف کردن فقر و بی‌عدالتی و اجرای قانون و ... در صدد کم کردن از نفرت مردم برآمد اما بعد از سه دهه خانم فرح دیبا در خاطراتی که برایش تدوین شده مردم را به این دلیل که فرصتی چند باره به محمدرضا ندارند تا خیانت‌هایش را جبران کند، دیوانه می‌خواند: «تظاهرکنندگان دیگر گوش شنوایی برای گفته‌های منطقی نداشتند. پادشاه با احساس و خلوص نیت سخن گفت و حتی به بعضی اشتباهات خود اشاره کرد... اما گویی همه ما ایرانیان دیوانه شده‌ایم، تب کرده‌ایم و هذیان می‌گوییم.» (کهن‌ دیارا، خاطرات فرح دیبا، چاپ پاریس، 2004 م، صص8-277)
آیا واقعاً تظاهرکنندگان میلیونی یعنی همان مخالفان استبداد و سلطه بیگانه گوش شنوایی برای گفته‌های منطقی نداشتند و از شدت رفاه، آزادی، عزتمندی و ... تب کرده و دیوانه شده بودند؟ سازندگان برنامه‌های تبلیغاتی‌ای مانند مستند «انقلاب 57» که دوران پهلوی را می‌آرایند در واقع در مسیر تداوم بخشی‌ به اظهارات جسارت آمیز خانم دیبا به ملت ایران گام برمی‌دارند.
آیا می‌توان جامعه‌ای را در زمینه پیشرفت و توسعه موفق ارزیابی کرد در حالی‌که فاقد هرگونه زیرساختی باشد؟ اولویت پهلوی‌ها در خدمت به بیگانه موجب شد که در طول 57 سال حاکمیت آن‌ها هیچ‌گونه تحول زیرساختی در کشور صورت نگیرد. عالیخانی - وزیر اقتصاد دهه 40- علت این امر را جملگی ناشی از تلاش شاه برای تأمین نظر آمریکایی‌ها اعلام می‌کند: «هرچند یک بار، همه را غافلگیر می‌کردند و طر‌ح‌های تازه‌ای برای ارتش می‌آوردند، که هیچ با برنامه‌ریزی درازمدت مورد ادعا جور درنمی‌آمد. در این مورد هم یک‌باره دولت خودش را مواجه با وضعی دید که می‌بایست از بسیاری از طرح‌های مفید و مهم کشور صرف‌نظر نماید تا بودجه اضافی ارتش را تأمین کند.» (خاطرات دکتر علینقی عالیخانی، تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران، نشر آنی، چاپ دوم، سال 1382، ص212) هر صاحب‌نظری مراد وزیر اقتصاد دهه چهل را به خوبی درک می‌کند که شاه همه طرح‌های زیربنایی در کشور را فدای تأمین برنامه‌های نظامی منطقه‌ای آمریکا می‌کرده است.
پایتخت کشوری با تولید 6 میلیون بشکه نفت در روز که این میزان برداشت از چاه‌ها بسیار مخرب بود و برخورداری از بیشترین منابع گازی در جهان حتی تا پایان حکومت پهلوی دوم از لوله‌کشی گاز، شبکه فاضلاب، قطار زیرزمینی، قطار برقی، اتوبوس برقی، بزرگراه‌های شمالی- جنوبی و شرقی- غربی و کمربندی و ... محروم بود. مردم در استفاده از گرمایش در تهران به دو دسته تقسیم می‌شدند: طبقه مرفه از سیستم شوفاژ با سوخت نفت گاز (گازوئیل) بهره‌مند بودند و طبقات  متوسط و محروم، ساعت‌ها وقت صرف می‌کردند تا برای بخاری‌ها و خوراک‌پزی‌ها خود نفت تهیه کنند. این وضعیت مرکز کشور بود که رتبه اول را در زمینه ذخایر گازی در جهان داشت.
در پایتخت کشوری که عمده درآمدهایش صرف پشتیبانی از سلطه آمریکا بر جهان می‌شد، فاضلاب بعد از پر شدن چاه خانه‌ها به وسیله لوله‌های برزنتی به مخزن یک تانکر فرسوده و از رده خارج شده انتقال می‌یافت و سپس به خارج از شهر برده و در حاشیه‌ای رها می‌شد. قطعاً می‌توانیم تصور کنیم که در محل بارگیری فاضلاب چه وضعیتی به لحاظ بهداشتی و بوی تعفن به وجود می‌آمد، همچنین در طول مسیر حرکت این تانکرهای فرسوده تا محل تخلیه، هر تکان شدید ماشین در دست‌ اندازهای  خیابان و بیرون ریختن بخشی از محموله، چه صحنه رقت‌باری در پیش روی عابران قرار می‌گرفت. علی‌القاعده این نحوه تخلیه فاضلاب علاوه بر این‌که چهره زشتی به شهر می‌بخشید، موجب شیوع بیماری‌های گوناگون به‌ویژه برای حاشیه‌نشینان شهر که فاضلاب در کنار محل زندگی آنان رها می‌گشت، نیز می‌شد.
از سوی دیگر، حمل و نقل عمومی در تهران فاقد مترو، قطار برقی، اتوبوس‌برقی و ... عمدتاً‌ توسط اتوبوس‌های دو طبقه فرسوده‌ای صورت می‌گرفت که بعد از شهریور سال 1320 برای آزاد کردن 14 میلیون لیره (پوند) سپرده رضاخان از یکی از بانک‌های انگلیس، خریداری شده بود. این اتوبوس‌ها علاوه بر فرسوده بودن، اصولاً برای شهر تهران که در کوهپایه واقع شده است، مناسب نبودند اما محمدرضا پهلوی برای تصاحب سریع پول‌های به غارت برده پدر (در آمریکا و انگلیس) به تنها موضوعی که نمی‌اندیشید مصلحت مردم بود. باقر پیرنیا - استاندار فارس و خراسان در دهه چهل- در کتاب خاطرات خویش در انتقاد از چنین اقدام زیان‌باری می‌نویسد: «شاه پس از برگشت، نخستین تصمیم خود را که آزاد کردن 14 میلیون لیره بود گرفت. رایزنان دولت به‌ویژه وزارت کشور برنامه ایجاد شرکت واحد اتوبوسرانی را پیشنهاد کردند. از این محل بود که پول اتوبوس‌های دو طبقه در تهران پرداخت شد و در نتیجه از ارزهای دیگر که دولت در اختیار داشت، 14 میلیون لیره آزاد شد، ولی همان‌گونه که آگاهیم متأسفانه این شرکت- شرکت واحد- سررشته اقتصادی نداشت و جز زیان برای شهرداری تهران و مردم چیزی نساخت.» (خاطرات باقر پیرنیا، انتشارات کویر، سال   ص 141)
برای روشن شدن صحت و سقم ادعای مستند «انقلاب 57» در زمینه پیشرفت‌های دوران پهلوی که به زعم دست‌اندرکاران این برنامه تبلیغاتی از چشم مردم در آن دوران پنهان مانده بود ناگزیر از پرداختن به  وضعیت برخی مؤلفه‌های زیرساختی در آن ایامیم:
اولین مؤلفه که در توسعه و پیشرفت بسیار تعیین کننده است چگونگی وضعیت تربیت نیروی انسانی به حساب می‌آید. برای درک میزان فاجعه‌آمیز بودن آموزش نیروی انسانی در کل کشور اگر وضعیت تهران را روشن کنیم شرایط عمومی جامعه برایمان تا حدودی روشن خواهد شد؛ زیرا در آن دوران اگر توجهی هم به امور مردم می‌شد به شهرهای بزرگ و عمدتاً به تهران اختصاص می‌یافت. روستاییان به عنوان 70 درصد جمعیت کشور هیچ‌گونه سهمی از بودجه عمومی نداشتند. شهرهای کوچک نیز مورد بی‌توجهی و بی‌مهری واقع می‌شدند. در این میان تهران چون تابلو کشور بود نسبت به آن حساسیت به خرج می‌دادند. البته اگر تهران به حساب می‌آمد نه به خاطر احترام به مردم بلکه به دلیل ملاحظات سیاسی بود. این رویکرد حتی با اعتراض افرادی چون عالیخانی نیز مواجه می‌شود: «حرف من این بود که ما دولت شهرنشینان ایران هستیم یا دولت همه مردم ایران؟ هویدا رسماً‌ به من گفت، نه من اول دولت شهرنشینان هستم به خاطر این‌که آنجایی که شلوغ می‌شود شهرهاست.» (خاطرات دکتر علینقی عالیخانی، وزیر اقتصاد 1341-1348- تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران، چاپ دوم نشر آبی، ص 191)
بنابراین با درآمد 6 میلیون بشکه در روز دولت هویدا رسماً برای خدمت‌رسانی به بخش اعظم جمعیت ایران هیچ‌گونه مأموریتی نسبت به خود قائل نبوده است. اکنون ببینیم وضعیت تهران که مورد توجه واقع می‌شده به لحاظ آموزشی و تربیت نیروی انسانی در سال‌های قبل از قیام سراسری ملت ایران چگونه بوده است. پرسش مسئول تاریخ شفاهی هاروارد و توضیحات عبدالمجید مجیدی- رئیس برنامه و بودجه این ایام- در مورد فاجعه‌آمیز بودن تربیت نیروی انسانی در تهران بسیار راه گشاست: «ح ل- یک مثالی که مطرح شده این است: در شرایطی که امکانات مالی داشتیم دلیلی نداشت که در آن سال‌های آخر بعضی از دبیرستان‌های تهران دو نوبته یا سه نوبته کار بکنند... ع م- والله به نظر من این طور مطرح می‌شود که اگر ما توسعه اقتصادی خیلی آهسته‌تر و آرام تری را دنبال می‌کردیم طبعاً در بعضی زمینه‌ها خیلی نمی‌توانستیم سریع پیش برویم...» (خاطرات عبدالمجید مجیدی، طرح تاریخ شفاهی هاروارد، چاپ اول، انتشارات گام نو، سال 81، ص154)
مسئول سازمان برنامه و بودجه سال‌های پایانی رژیم پهلوی هرگز نفی نمی‌کند که دبیرستان‌ها- آن هم در تهران- چند نوبته بوده است؛ البته علاوه بر این به دلیل تنگنا‌های اقتصادی مردم قشر قابل توجهی از جمعیت د





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تابناک]
[مشاهده در: www.tabnak.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 29]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن