واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: رفتن به قرار عاشقانه با چاقو
کد خبر: ۴۶۸۴۰۸
تاریخ انتشار: ۳۰ دی ۱۳۹۳ - ۱۶:۰۰ - 20 January 2015
مردي كه متهم است در قرار اينترنتي با دختري كه هرگز نديده مرد رهگذري را به قتل رسانده و به يك مأمور پليس هم حمله كرده ادعا ميكند كه بيماري رواني دارد.
به گزارش جوان، سحرگاه بيستم خردادماه سال گذشته، مأموران پليس تهران از قتل پسر جواني در پارك ساعي با خبر شدند. لحظاتي بعد از حادثه بود كه يكي از مأموران گشت پليس، به مرد جواني كه در حال عبور از نزديكي پارك بود مظنون شد. مرد جوان بعد از حمله به پليس، موفق شد با سرقت يك تاكسي از محل فرار كند. اما مأموران پليس بعد از تعقيب و گريز، موفق شدند متهم را در خانهاش بازداشت كنند. بهرنگ وقتي مورد تحقيق قرار گرفت به قتل مرد رهگذر و سرقت خودرو اقرار كرد. پرونده بهرنگ بعد از كامل شدن بررسيها روي ميز هيئت قضايي شعبه 74 دادگاه كيفري استان تهران قرار گرفت و مرد جوان روز گذشته پاي ميز محاكمه حاضر شد.
بعد از اينكه نماينده دادستان تهران، بهرنگ را به اتهام قتل عمد، حمله به مأمور پليس و سرقت خودرو مجرم شناخت، پدر مقتول در جايگاه قرار گرفت و گفت خواستهاش قصاص است. پس از آن بهرنگ، به درخواست قاضي عبداللهي در جايگاه قرار گرفت. او ابتدا گفت كه اتهامهاي خودش را قبول ندارد. لحظاتي بعد اما اتهامها را پذيرفت و گفت قصد كشتن مرد رهگذر را نداشته است. بهرنگ گفت: وقتي از پارك خارج شدم مأمور پليس را ديدم و ترسيدم. او مرا دنبال كرد. قصد سرقت خودرو را هم نداشتم. هنگام فرار بود كه سوار يك تاكسي شدم. راننده خودش پياده شد و من ماشين او را سرقت كردم تا با آن از دست پليس فرار كنم.
بهرنگ در توضيح حادثه قتل هم گفت: آن شب در حال وبگردي در اينترنت بودم كه يك نفر خودش را دختر معرفي كرد. بعد از چت كردن، با هم در پارك ساعي قرار گذاشتيم. ساعت حدود 3 بامداد بود كه با موتورم به پارك رسيدم و منتظر آمدنش شدم. موتور را گوشهاي پارك كرده بودم كه چند جوان نزديك شدند. يكي از آنها سعي كرد با كليدي كه داشت موتورم را روشن كند. نزديك رفتم و گفتم موتور من است. همانجا بود كه درگيري ما شروع شد. آنها چند نفر بودند و من تنها بودم. بعد به من ضربه زدند. چاقويي كه همراه داشتم را بيرون آوردم و به طرفشان گرفتم و گفتم بهتر است از اينجا برويد. من با شما كاري ندارم بهتر است كه شما هم به دنبال كار خودتان برويد اما گوش ندادند و به من ضربه ميزدند. درگيري داشت بيشتر ميشد. خواستم با چاقو به دست مقتول ضربه بزنم اما نوك چاقو به گردنش برخورد كرد و خون جاري شد. فرصتي پيدا كردم و توانستم از پارك فرار كنم، بدون اينكه فرصت پيدا كنم موتور را بردارم. جاي خلوتي چاقو را شستم و به راهم ادامه دادم. مأمور پليسي را ديدم كه در حال گشت زدن بود. از دور مرا كه ديد فرمان ايست داد كه توجه نكردم و دويدم. وقتي برگشتم، ديدم كه مرا دنبال ميكند. خيلي زود به من رسيد و درگير شديم. او اسلحه نداشت و توانستم از دستش فرار كنم. مسافت زيادي نرفته بودم كه ديدم مأمور سمج با يك تاكسي نزديك شد. وقتي پياده شد، دوباره درگير شديم. فرصتي پيدا كردم و خودم را به تاكسي رساندم. راننده با ديدن من ترسيد و از تاكسي پياده شد و فرار كرد. خودم را به پشت فرمان رساندم و فرار كردم. وقتي از آيينه نگاه كردم ديدم كه مأمور پليس سوار يك خودروي عبوري شده و دارد مرا تعقيب ميكند. به نزديكيهاي خيابان پيروزي كه رسيدم توانستم از دستش فرار كنم. تاكسي را در كوچهاي پارك كردم و به خانه رفتم. وقتي به كوچهمان رسيدم، ديدم كه خودروي پليس جلوي در منتظر من است. ساعتي را در خيابانها پرسه زدم و دوباره به خانه برگشتم. اين بار از مأموران خبري نبود. وقتي كليد انداختم تا وارد شوم، مردي به دستم دستبند زد. فهميدم كه پليس است.
قاضي سؤال كرد: شما كه سر يك قرار عاشقانه حاضر شده بودي چرا با خودت چاقو بردي؟ متهم جواب داد: من با آن فرد چت كرده بودم. نميدانستم كه واقعاً دختر است يا پسر. با خودم گفتم كه شايد پسر باشد و بخواهد زورگيري كند، به خاطر همين با خودم چاقو برداشتم. من سابقه بيماري رواني دارم و مدتي در بيمارستان بستري بودم و نميتوانستم درست تصميم بگيرم.
بعد از آن راننده تاكسي در جايگاه قرار گرفت و در توضيح ماجرا گفت: من شب حادثه در حال عبور بودم كه مأمور پليس خواست توقف كنم. گفت كه در حال تعقيب يك متهم است و خواست همكاري كنم كه قبول كردم. سوار شد و با هم متهم را دنبال كرديم. وقتي به متهم رسيديم،او پياده شد و با هم درگير شدند تا اينكه متهم از فرصتي كه ايجاد شده بود استفاده كرد و خودش را به داخل تاكسي رساند. چاقويي زير گلويم گذاشت و خواست حركت كنم. ناچار شدم كه به حرف او توجه كنم. در حال حركت بوديم كه فهميدم مأمور پليس با خودروي ديگري ما را دنبال ميكند. وقتي به نزديكي ميدان هفتتير رسيديم، مأمور پليس نزديك شد و من خودرو را متوقف كردم و خودم فرار كردم. بهرنگ هم با تاكسي من از محل فرار كرد اما چون ماشين من جيپياس داشت قابل رديابي بود.
هيئت قضايي بعد از شنيدن دفاعيات متهم و وكيل مدافع او وارد شور شدند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 46]