تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 18 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):پرهيزكارى منافق جز در زبانش ظاهر نمى شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827493008




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

حال عجیب نواب‌ در مقابل رئیس جمهور سوریه!


واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:


به مناسبت سالگرد شهادت نواب صفوی و یارانش؛
حال عجیب نواب‌ در مقابل رئیس جمهور سوریه!
ناگهان تمام اعضاء بدن نواب به پشت تکان خورد، سپس آرام گرفت، سر به پایین انداخت و در خلسه‌ ای فرو رفت که هرگز نظیر آن را ندیده بودم.



  به گزارش سرویس مقاومت جام نیوز، شهید سید مجتبی نواب صفوی زمانی که به شهادت رسید هنوز دوره جوانی را پشت سر نگذاشته بود اما اگر کسی با او آشنا نباشد و وصف حالش را بشنود احتمالا فکر می‌کند احوال یک چریک پیر و کارکشته که سالهای سال مبارزه کرده است را می‌شنود.
نواب در طول سالهای اندکی که به مبارزه با رژیم طاغوت برخواست اقدامات درخشان و تاثیر گذاری را در روند تاریخ ملت ایران بر جای گذاشت. وی به کشورهای مختلف اسلامی نیز سفر می‌کرد و با رهبران آنها به گفت‌وگو می‌نشست. مطلب پیش رو خاطره ایست از این شخصیت‌ها از جمله رییس جمهور سوریه که می‌گوید:
                                                                            ***
یک شب در هتل قلعه در بیت‌المقدس، تا صبح پای صحبت نواب نشستم. شرکت‌کنندگان در کنفرانس هم تا طلوع فجر بیدار ماندند، در این لحظه که ما سرگرم گفت‌وگو بودیم صدای نواب گاه بلند و گاهی دیگر آهسته به گوش می‌رسید، ناگهان بانگ الله‌اکبر موذن در فضا طنین انداخت، گویی نوری از درون سکون و اعماق تاریک شب درخشیدن گرفته است، تمام اعضاء بدن نواب به پشت تکان خورد، سپس آرام گرفت، سر به پایین انداخت و در خلسه‌ای فرو رفت که هرگز نظیر آن را ندیده بودم. با جان و دل - آن گونه که من تصور کردم- نه به زبان، گفته‌های موذن را تکرار می‌نمود، سپس سر بلند کرد، گویی از دنیای دیگری بازگشته است به چهره‌اش نگاه کردم اشک از چشمانش سرازیر شده بود. پرسیدم: «نواب! چه شده است؟»
در حالی که همچنان اثر خلسه در وی بود گفت: «ای برادر، به خدا سوگند هر وقت صدای الله‌اکبر موذن به گوشم می‌رسد، احساس می‌کنم دنیا در چشمانم آنچنان رنگ می‌بازد و بی‌ارزش می‌شود که گویی یک پشه کوچک است که می‌توان آن را زیر پا خرد کنم و به راهم ادامه دهم، دیگر جز قدرت و عظمت خداوند چیزی را حس نمی‌کنم».
با این روحیه، آیا خواننده گرامی شگفت‌زده می‌شود وقتی نواب صفوی را می‌بیند که شاه ایران را به دیده حقارت می‌نگرد و همه جا با خودکامگان و استعمار به نبرد بر می‌خیزد؟ به راستی اینان، جملگی، در برابر این پشه کوچکی که دنیا نام دارد، چه محلی از اعراب دارند؟
سرهنگ شیشکلی!

برخورد نواب صفوی با «سرهنگ شیشکلی» - رئیس جمهوری سوریه - به هنگام دیدار از «دمشق»، نمایانگر احساس و توجه نسبت به پیوند مسلمانان با یکدیگر بود. وی ساده و بی‌الایش به شیشکلی گفت: «هر کس به امور مسلمانان اهتمام نورزد مسلمان نیست، من مسلمانم و به امور مسلمانان اهتمام می‌ورزم؛ درباره تو از مسلمان سوال کردم و دانستم که تو به آنان ستم می‌کنی و با خدا و پیامبر سر ستیز داری»!...
در خیابان دمشق!

وقتی در یکی از خیابان‌های «دمشق» با نواب قدم می‌زدم، ناگهان دیدم به سوی مغازه‌ای رفت که صدای موسیقی و آواز از رادیوی آن بلند بود! او مودبانه به صاحب آن مغازه گفت: «سخنی با شما دارم، اجازه می‌دهید؟» صاحب مغازه با تعجب گفت: «بفرمائید»!‌ نواب گفت: «آقا این آواز مبتذل دل را می‌میراند، مردانگی را از بین می‌برد و آدمی را از انجام وظیفه باز می‌دارد. شما الان در مرزها با یهودیان در حال جنگ هستید، آنها سرزمین‌تان را گرفته‌اند و برادرانتان را کشته‌اند، با قرآن دل‌ها را زنده کنید و برای انجام وظیفه آماده شوید».
آن مرد - شگفت زده- به حرف‌های نواب گوش داد. سپس روی برگرداند و شانه‌هایش را تکان داد و با دست دکمه «رادیو» را بست.
روی لبهایش یک لبخند نقش بسته بود، شاید با خودش می‌گفت: «این دیوانه دیگر کیست؟!» چند قدم بیشتر از مغازه دور نشده بودیم که صدای آواز دوباره از «رادیو» بلند شد.     فارس  



۲۷/۱۰/۱۳۹۳ - ۰۷:۱۰




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 39]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن