تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 30 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس از حرام دورى كند، خداوند به جاى آن عبادتى كه او را شاد كند نصيبش مى‏گردا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1831295889




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

وحشتناک ترین لحظه ای که یک مرد تجربه کرده است


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی:
وحشتناک ترین لحظه ای که یک مرد تجربه کرده است این مرد تنها به احترام تعلقات عاطفی به خانواده همسر از دست رفته اش از قصاص چشم پوشی کرد.

در آهنی زندان رجایی شهر باز شد و جوان محکوم به قصاص در حالی که ترس در چشمانش موج می زند در میان دو مأمور به سوی محل اجرای حکم اعدام حرکت کرد. همه می دانستند او 7 سال قبل در یک اقدام جنون آمیز خواهر و نوزاد 9 ماهه او را به قتل رسانده بود و باید تاوان می پرداخت. در گوشهای از محوطه مردی ایستاده بود که سالها داغ بزرگی را در سینه داشت. به طناب دار خیره شده بود. بعد از قرائت حکم دادگاه کیفری وقتی مأمور اجرای حکم از او خواست برای اجرای حکم قاتل همسر و فرزندش جلو بیاید، احساس کرد پاهایش توان حرکت ندارد. طناب دار در باد به حرکت درآمده بود و او به چشمان خیس پدر و مادری نگاه میکرد که قلبشان شکسته بود. -زخم ماندگار هنوز هم یادآوری آن روز برایش سخت است. می گوید کاش آن روز از خانه بیرون نمی رفت. "علیرضا رفیق دوست" 42 سال را پشت سر گذاشته است اما میگوید 8 آبان سال 86 به اندازه 50 سال پیر شدم. روزی که با اجساد غرق به خون همسر و پسر 9 ماهه اش روبه رو شد. علیرضا درباره روز حادثه می گوید: آن روز برادر همسرم که 20 سال سن داشت به خانه ما در ورامین آمده بود. همسرم ناهار تهیه کرد و بعد از خوردن ناهار او با سبحان مشغول بازی شد. ساعت 3 بعد از ظهر بود که برای انجام کاری از خانه بیرون آمدم. از برادر همسرم خواستم تا شام هم پیش ما بماند. ساعت 6 عصر به خانه برگشتم. می دانستم مثل هر روز سبحان انتظار من را می کشد. او حس می کرد چه زمانی به خانه بر میگردم و پشت در انتظار مرا می کشید. وقتی زنگ خانه را زدم کسی جواب نداد. کمی نگران شدم. پس از اینکه چند بار زنگ در را زدم احساس کردم شاید آنها دچار گازگرفتگی شدهاند. از بالای در داخل خانه رفتم. از پشت شیشه همسرم را که در گوشه اتاق خوابیده بود دیدم. اما وقتی در را باز کردم با دیدن صورت غرق به خون او و پسرم که کنارش افتاده بود، شوکه شدم. در ابتدا قدرت فریاد زدن نداشتم، به هر سختی که بود خود را به کوچه رساندم و با فریاد از همسایه ها کمک خواستم. صحنه وحشتناکی بود. همسرو پسر 9 ماهه ام کشته شده بودند. آنقدر فریاد زده بودم که صدایم گرفته بود. وقتی پلیس و بازپرس ویژه قتل از من سؤال کردند به چه کسی مظنون هستی، ذهنم یاری نمی کرد به همین دلیل آنها ابتدا به من مظنون شدند و مرا بازداشت کردند، اما وقتی تحقیقات نشان داد ساعت وقوع جنایت در محل کارم بودم آزاد شدم. در تحقیقات به پلیس گفتم برادر 20 ساله همسرم آن روز میهمان خانه ما بود. با این سرنخ پلیس برای دستگیری او وارد عمل شد، اما او متواری شده بود. دیگر هیچ جای تردیدی باقی نمانده بود که او همسرم الهام و پسرم را به قتل رسانده است، اما موضوعی که من را بسیار آزار می داد این بود که نمی دانستم به چه دلیل و به کدام گناه او خواهر و خواهرزاده 9 ماهه اش را با چنین قساوتی به قتل رسانده است. از روزی که متوجه شدم این جنایت را برادر همسرم انجام داده است شب و روز را گم کرده بودم. یک ماه بعد مأموران پلیس آگاهی او را در ترمینال غرب شناسایی و بازداشت کردند. او بلافاصله به قتل اعتراف کرد و گفت در این مدت عذاب وجدان داشته است. او درباره انگیزه قتل گفت: آن روز در حال خودم نبودم. دارو مصرف کرده و با جسم سخت و برنده ای که در وسایلم مخفی کرده بودم به خانه تنها خواهرم رفتم. مواد صنعتی تأثیر بدی روی من گذاشته بود. وقتی دامادمان به محل کارش رفت خواهرم به سبحان شیر داد و هردو به خواب رفتند. احساس می کردم شیطان در وجودم نفوذ کرده است. چند ضربه به سر خواهرم زدم. نمی خواستم سبحان را بکشم، اما او بیدار شد. نگران بودم که صدای گریه او همسایه ها را متوجه کند به همین دلیل چند ضربه به او زدم و به سرعت از خانه بیرون آمدم. چند ساعت بعد وقتی به حال عادی بازگشتم عذاب وجدان گرفتم، اما دیگر فایده ای نداشت. نمی خواستم خواهرم و کودکش را به قتل برسانم. نمی دانم چرا مرتکب این جنایت شدم. -بخشش بزرگ تلخی این جنایت به حدی بود که دادستان ورامین آن را هولناک ترین پرونده در 25 سال خدمت قضایی خود عنوان کرده است. علیرضا از روزهایی که بی صبرانه منتظر صدور حکم اعدام قاتل بود گفت و ادامه داد: تا سه سال حال خود را متوجه نمی شدم. البته ارتباطم را با خانواده همسرم قطع نکردم. می دانستم آنها هیچ نقشی در این اتفاق نداشته اند و داغی که به دل آنها نشسته است، چند برابر داغ دل من است. از یک طرف تنها دختر و نوه شان به قتل رسیده بود و از طرف دیگر قاتل، پسر آنها بود. در طول جلسات محاکمه درخواست اشد مجازات کردم و از قضات دادگاه خواستم هرچه سریع تر او را اعدام کنند. تا سه سال بعد از این اتفاق با خانواده همسرم رفت و آمد داشتم، اما وقتی از من خواستند رضایت بدهم ارتباطم را قطع کردم. بعداز سه سال خود را پیدا کردم و سرکار رفتم و دوباره تشکیل خانواده دادم و صاحب دو فرزند شدم. سرانجام بعداز 5 سال حکم قصاص برای اجرا به زندان رجایی شهر ارسال شد و از من خواستند برای اجرای حکم به زندان بروم. صبح روز اعدام وقتی به زندان رفتم با دیدن قاتل چهره خونین همسر و پسرم جلو چشمانم آمد. به او گفتم: چرا همسر و فرزندم را کشتی؟ چرا خانواده ات را داغدار کردی؟ او سرش را پایین انداخته بود و گریه میکرد. مددکاران زندان گفتند او خیلی تغییر کرده و شب و روز از خدا طلب بخشش میکند. در آن لحظه احساس کردم نمیتوانم داغ دیگری را بر دل خانواده همسرم بنشانم. لحظه اعدام مهلت دادم و از مددکاران خواستم تا درباره رفتار او در زندان تحقیق کنند. در این چندماه ساعتها با خود فکر کردم. واقعاً نمی توانستم دل پدر و مادر او را که غم مرگ دختر و نوه شان آنهار ا پیر کرده بود، دوباره خون کنم. خدا همیشه توبه پذیر است و بزرگترین گناه انسان را می بخشد پس چرا من توبه بنده او را نپذیرم. یک هفته قبل وقتی مددکاران زندان اعلام کردند او متنبه شده و در این پنج سال عملکرد مثبتی داشته است، تصمیم گرفتم از قصاص او گذشت کنم. گذشت زمان دلم را آرام کرده بود و از اینکه دل پدر و مادری را شاد کردم، از خودم راضی هستم. میدانم که روح همسرم از این تصمیم راضی است و از برادر همسرم خواستم وقتی از زندان آزاد شد، با کار مثبت و اخلاق نیکو تسلی دل پدر و مادر داغدارش بوده و همیشه خدا را در نظر داشته باشد.ایران

سه شنبه 23 دی 1393 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 31]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن