واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:
ستیز آزادی بیان با آزادی مذهبی/تحلیل حقوقی سیاسی ماجرای شارلی ابدو وبلاگ > گرجی، علی اکبر - بی تردید، آزادی بیان را می توان یکی از حق های بنیادین بشر دانست، زیرا بدون شناسایی و تضمین نظری و عملی آن آزادی اندیشه و در نتیجه کرامت انسانی غیرقابل تضمین خواهد بود.
بي ترديد، آزادي بيان را مي توان يكي از حق هاي بنيادين بشر دانست، زيرا بدون شناسايي و تضمين نظري و عملي آن آزادي انديشه و در نتيجه كرامت انساني غيرقابل تضمين خواهد بود. گرچه، در تعريف ما، حق ها و آزادي هاي بنيادين جنبه استعلايي و هستي شناختي مي يابند و بود و نبود آنها اصل وجود و تشخص آدميان را نشانه مي رود، اما نمي توان انكار كرد كه حتي اين دسته از حق ها نيز مطلق نيستند. تزاحم حق ها براي حقوقدان ها موقعيت شناخته شده اي است. در مقام عمل، گاه بسيار اتفاق مي افتد كه بين حق آزادي بيان يك شخص با حق ها و آزادي هاي ديگران تزاحم پيش مي آيد. در چنين مواردي خرد سياسي و حقوقي حكم به سازگاري صادر كرده و نفي يكي از حق ها به سود ديگري را نمي پذيرد. حادثه تلخ و دهشتناكي كه براي روزنامه نگاران و هنرمندان هفته نامه شارلي ابدو رخ داد، از اين منظر قابل تحليل است. گرچه اين، حادثه از منظر انساني و حقوق بشري كاملا محكوم است، اما به گمان ما اصرار مديران اين روزنامه بر ارائه تفسيري مطلق از آزادي بيان چنين سرنوشت دردناكي را براي آنها رقم زد. به قول مونتسكيو، حد اعلاي آزادي آن است كه هيچ وقت به حد اعلا نرسد. ماده 19 اعلامیه جهانی حقوق بشر می گوید: " هر انسانی محق به آزادی عقیده و بیان است؛ و این حق شامل آزادی داشتن باور و عقیده ای بدون نگرانی از مداخله و مزاحمت، و حق جستجو، دریافت و انتشار اطلاعات و افکار از طریق هر رسانه ای بدون ملاحظات مرزی است. " در اين ماده هیچ صراحتی وجود ندارد که ما با استفاده از حق آزادي بيان می توانیم دیگران را به تمسخر بگیریم. پذیرش حدود و قلمرو برای آزادی ها، به معنای امحای اصل آزادی نیست. در عرصه حقوق اساسی و عمومی، ظریف ترین کارها جمع بین اصول و استثناهاست. شاید هیچ حقوقدانی از آزادی بیانِ مطلق و بی قید و شرط دفاع نکند. ظاهراً اجماعی در این زمینه وجود دارد که حق ها و آزادی ها نسبیت پذیر هستند. اما مساله این است که چه مواردی و چگونه این آزادی ها و حق ها را نسبی و محدود می کنند و دیگر اینکه، چه کسانی صلاحیت اعمال این محدودیت ها را دارند. در اصل این نکته که آزادی بیان در مواردی باید محدود شود، ترديدي وجود ندارد. مثلاً نویسنده یا فیلمسازی تمایل داشته باشد که از حق آزادی بیان خود برای نفرت پراکنی در جامعه، تخدیش نظم عمومي و امنیت ملی یا تحریک مردم به استفاده از مواد غذایی سمی و سرطان زا استفاده کند. کدام عقل سلیم می پذیرد که این موارد هم جزو آزادی بیان باشد؟ گر چه در ماده 19 اعلامیه جهانی حقوق بشر صراحتاً به حدود و خطوط قرمز اشاره نشده، ولی در بند دوم ماده 29 حدود و ثغور آزادی بیان مطرح شده است. مثلاً می گوید کسی حق ندارد از آزادی و حقوق خود به زیان حقوق دیگران و یا علیه نظم و رفاه و اخلاق عمومی استفاده کند. بنابراین کسانی که از آزادی مطلق و بی قید و شرط دفاع می کنند، از مقررات و مبانی تعهدات حقوق بشری اطلاع دقیقی ندارند و حتی برخی از آنان دشمنان آزادی اند. کسی که دوستدار آزادی باشد از آزادی مطلق دفاع نمی کند. آزادی مطلق شما معنایی جز تحدید یا تخریب مطلق آزادی من و دیگران ندارد، زیرا جمع مطلق ها اساسا بعیدالوقوع است. البته این نسبیت یا محدودسازی ممکن است مورد سوءاستفاده ارباب قدرت قرار گیرد یا اینکه اکثریت به نام نسبیسازی حق ها و آزادی ها، به سرکوب اقلیت ها بپردازند.
از این رو، شیوه محدودسازی آزادی ها، از جمله آزادی بیان، کم و بیش در متون حقوق بشری روشن شده است. این محدودیت باید توسط قانون صورت گیرد؛ آن هم قانونی که در یک جامعه دموکراتیک وضع شده است، یعنی هر قانونی نمی تواند آزادی بیان را نقض کند. روزنامه نگاران و هنرمندان شارلي ابدو در حقيقت قرباني برداشت مطلق گراي خود از آزادي بيان شدند. آنها كوشيدند تا با تهتك به اعتقادات ديگران و شكستن قداست اين اعتقادات مرزهاي آزادي بيان را گسترش دهند. اما، آيا اين نوع از آزادي گرايي مخل ديگر آزادي هاي بشري نيست؟ آيا آزادي بي حدو حصر بيان نمي تواند ديگر حق ها و آزادي ها را به ورطه نابودي بكشاند؟ آيا در ماجراي تاسف بار شارلي، آزادي بيان تعدادي از كارتونيست ها، آزادي مذهبي ميليون ها مسلمان را نشانه نرفته بود؟ بايد هوشيار بود كه اگر اسب سركش ليبراليسم را با افسارهاي اخلاقي مهار نكنيم، فردا روز نه تنها قدرت لوياتاني را خواهد بلعيد بلكه كار به نابودي خود انسان هم خواهد كشيد. به گمان ما، امروزه انسان ليبرال غول قدرت را در شيشه كرده، اما دور نيست تا خود به غول مهيب تري تبديل شده و دست لوياتان هابزي را از پشت ببندد. ليبراليسم كانتي اگر دير بجنبد، سر از ناكجاآباد هابز درخواهد آورد. وانگهي، انصاف، اخلاق، شرافت و عقلانيت حكم مي كند كه سويه ديگر ماجرا نيز ديده شود. گرچه به گمان ما، برداشت مديران شارلي از آزادي بيان يك برداشت كاملا افراطي بود و عصبيت آنها در دريدن حصارهاي هويتي مسلمانان باعث عصبانيت آنها شده است، اما آيا توسل مسلمانان به خشونت، عملي مجاز و اخلاقي است؟ آیا سلب حیات از این هنرمندان در قاموس اسلام رحمانی می گنجد؟ آیا این کار در نهایت به نفع اسلام و جامعه مسلمانان تمام می شود؟ آیا گلوله پاسخ مناسبی است برای قلم؟ آیا نمی توان پاسخ قلم را با قلم داد؟ آيا پشت پرده اين سناريوها، درد دينداري وجود دارد؟
دوشنبه 22 دی 1393 - 00:52:14
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 136]