تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 13 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هركس به خدا و روز قيامت ايمان دارد، بايد سخن خير بگويد يا سكوت نمايد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804016554




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

آخرین سکانس از دو عشق ماندگار/ اهدای اعضای بدن یک مرد 55 ساله


واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران:
آخرین سکانس از دو عشق ماندگار/ اهدای اعضای بدن یک مرد 55 ساله
حکایت زندگی پرمهر و محبت‌شان در آخرین لحظه زندگی آنها بار دیگر معنا شد. مرد با اهدای زندگی عشق را معنا کرد و زن در لحظه دعا مفهوم عشق به همسر و وفاداری را به یادگار گذاشت.
 به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، حکایت زندگی پرمهر و محبت‌شان در آخرین لحظه زندگی آنها بار دیگر معنا شد. مرد با اهدای زندگی عشق را معنا کرد و زن در لحظه دعا مفهوم عشق به همسر و وفاداری را به یادگار گذاشت.

بخش پیوند بیمارستان مسیح دانشوری میزبان مردی بود که برای پیوستن به همسرش بی‌صبرانه انتظار می‌کشید. مریم و مونا و علیرضا کنار تخت او ایستاده بودند. این آخرین دیدارشان با پدر بود که درس عشق و ایثار را از او آموخته بودند. لباس مشکی به تن داشتند و در غم از دست دادن مادر که ناباورانه از میان‌آنها پر کشیده بود، اشک می‌ریختند.

 نفس مادر حق بود. می‌دانستند خدا دعای او را خیلی زود اجابت می‌کند. وقتی در آخرین ملاقات در بیمارستان حس کرد، همسفر همیشگی‌اش بار سفر بسته است، طاقت نیاورد و برای خود دعا کرد. از خدا خواست تا او را زودتر از همسرش نزد خود فرا خواند و چه زود این دعا اجابت شد و در یک چشم برهم زدن مقابل دیدگان فرزندان تسلیم مرگ شد.

 زن در حالی راهی سفر آخرت شد که مرد برای همسفر شدن به یک اجازه نیاز داشت. اجازه‌ای که باید فرزندانش به او می‌دادند تا او با اهدای اعضای بدنش به چند بیمار نیازمند راهی سفر شود سفری که همسرش چشم انتظار او بود. لحظه وداع فرزندان در بیمارستان مسیح دانشوری به زیبایی رقم خورد و آنها با امضای برگه رضایتنامه اهدای اعضای بدن پدر ، او را برای پیوستن به مادرشان بدرقه کردند. علیرضا فرزند 28 ساله این خانواده مرگ مادر و پدر در فاصله سه روز از یکدیگر را حکمت خدا می‌داند.

 او در حالی که دستان سرد پدر را می‌فشرد گفت: پدرم محمد زربون آهنگر بود و جوشکاری می‌کرد. وقتی بازنشسته شد بازهم به کار ادامه داد. به معنای واقعی پدر بود و سعی می‌کرد همیشه لقمه حلال سر سفره بیاورد.

 پدر خیلی مظلوم بود و گاهی اوقات وقتی برای جوشکاری می‌رفت دست خالی به خانه بازمی‌گشت زمانی که مادر از او سراغ مزد کارش را می‌گرفت می‌گفت این خانواده وضعیت مالی مناسبی نداشتند و قرار شد هر زمان پول داشتند، دستمزد مرا بدهند. او به این شکل به مردم کمک می‌کرد و بسیاری از اهالی ورامین او را به نیکوکاری و کمک به دیگران می‌شناختند. پدر بسیار شوخ طبع بود و روحیه شاد او مثال زدنی بود به طوری که کسی نمی‌تواند مرگ او را باور کند.






 وی ادامه داد: پدر از دو سال قبل با بیماری آسم درگیر بود، ولی پس از اتمام داروهایش وضعیت آسم او تشدید شد. من و خواهرانم ازدواج کرده‌ایم و همیشه به پدر و مادر سر می‌زدیم. نیمه شب پنجشنبه حال پدرم بد و دچار ایست قلبی شد. مادرم بلافاصله با اورژانس تماس گرفت قلب پدرم با ماساژ و احیای پزشکان دوباره شروع به تپیدن کرد. آنها پدرم را به بیمارستان منتقل کردند. در بیمارستان بازهم پدر دچار ایست قلبی شد، ولی چند دقیقه بعد به او شوک وارد کردند که بر اثر آن قلب پدر شروع به تپیدن کرد. وقتی مادر به ما خبر داد فوراً خود را به بیمارستان رساندیم.

مادر بی‌تابی می‌کرد. پدرم را به بخش مراقبت‌های ویژه منتقل کرده بودند. پزشکان از ما می‌خواستند که فقط برای او دعا کنیم. در آن لحظات همه نگران مادر بودیم. می‌دانستیم که چقدر به پدر وابسته است. زندگی آنها همیشه برای ما سرمشق بود. وقتی مادر بیمار می‌شد، پدرم مثل یک پروانه گرد او می‌چرخید و از او پرستاری می‌کرد. وقتی به آخرین ملاقات پدر رفتیم، مادرم با التماس از پرستاران خواست تا اجازه دهند، چند دقیقه کنار تخت همسرش برود. ما از پشت شیشه او را می‌دیدم که برای پدر دعا می‌کرد و پارچه سبزی را به دست او بست.

پس از ملاقات به خانه برگشتیم. حال مادر دگرگون شده بود و گریه می‌کرد. می‌گفت این آخرین دیدار است و می‌دانم او به خانه باز نخواهد گشت. با همان حال گریه دستانش را به سوی آسمان گرفت و گفت خدایا بدون پرستارم نمی‌توانم زندگی کنم. وقتی بیمار می‌شدم او از من پرستاری می‌کرد. از تو می‌خواهم مرا زودتر از او نزد خودت ببری. همه با ناراحتی به مادر نگاه می‌کردیم که ناگهان نفس بلندی کشید و نقش زمین شد. دستپاچه شده بودیم. بلافاصله او را به بیمارستان بردیم، اما پزشکان گفتند مادر دچار ایست قلبی شده و نمی‌توان او را احیا کرد.

مریم دختر بزرگ خانواده که مادرش ربابه ورجانی را در شب تولدش از دست داده با یادآوری کارهای خیرخواهانه مادر و سفره‌های نذری او گفت: مادر همیشه در کارهای خیر مشارکت داشت و در تهیه جهیزیه برای عروس‌های بی‌بضاعت و همچنین کمک به خانواده‌هایی که وضعیت مالی مناسبی نداشتند، پیش قدم بود. در خانه‌اش همیشه به روی همه باز بود و اقوام و بستگان را با روی خوش به میهمانی دعوت می‌کرد.

 روز خاکسپاری‌اش بسیاری از اهالی ورامین آمده بودند آن روز فهمیدیم مادر به چند زن بی‌پناه و بی‌بضاعت کمک می‌کرده است. همه وسایل خانه را وقف کرده بود و همیشه سفره‌های نذری و همچنین سفره 14 هزار صلوات برپا می‌کرد. تأثیر دعای خیر مادر را در زندگی کاملاً احساس می‌کردیم. پدر و مادرم وابستگی زیادی به هم داشتند و بعد از آنکه پدرم دچار ایست قلبی شد، ما بیشتر نگران مادر بودیم. وی ادامه داد: بعد از خاکسپاری مادر و نیم ساعت قبل از آغاز مراسم ختم سوم او پزشک پیوند اعضا بیمارستان مسیح دانشوری به خانه ما آمد و موضوع اهدای اعضای بدن پدر را مطرح کرد.

 تصمیم سختی بود، ولی می‌دانستیم که پدر بی‌صبرانه در انتظار رفتن نزد مادر است. پدرم ایثارگر بود و همیشه دوست داشت به دیگران کمک کند. با خواهر و برادرم مشورت کردیم و تصمیم گرفتیم تا با اهدای اعضای بدن پدر، به چند بیمار نیازمند زندگی اهدا کنیم تا پدر با کوله باری از گذشت و فداکاری به دیدار مادرمان برود./ایران






تاریخ انتشار: ۱۵ دی ۱۳۹۳ - ۲۱:۲۹





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران]
[مشاهده در: www.yjc.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 116]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن