تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 10 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):فال بد زدن شرك است و هيچ كس ازما نيست مگر اين كه به نحوى دستخوش فال بد زدن مى شود، ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819635221




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

رزمندگان عاشق انجام عمليات كربلاي 5 بودند


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: رزمندگان عاشق انجام عمليات كربلاي 5 بودند
نویسنده : سردار جعفر اسدي* 
گاهي سؤال مي‌شود با اينكه تنها دو هفته از كربلاي4 مي‌گذشت براي رزمنده‌ها سخت نبود دوباره يك عمليات سخت و سنگين انجام دهند (عمليات كربلاي5). در جواب بايد گفت رزمنده‌اي كه آمده براي شهادت به اين مسائل فكر نمي‌كند. كسي كه براي مال دنيا آمده به او مي‌گويند به تو پول بيشتري مي‌دهند بمان و اين كار را بكن. ولي جواني كه عاشق شهادت است و با فرهنگ شهادت آمده هيچ كاري برايش سخت نيست. سيد محمد كدخدا با مهدي زارع خيلي رفيق بود. وقتي در كربلاي4 مهدي زارع زخمي مي‌شود و پيكرش در منطقه جا مي‌ماند، سيدمحمد كدخدا مي‌گويد هر كس مي‌خواهد با شهيد زارع عكس بگيرد بيايد. بعد از آن هر چه فرمانده ايشان آقاي رودكي مي‌گويد تعدادي از شما به مرخصي برويد بچه‌ها مي‌گويند ما مرخصي نمي‌رويم و بايد با آقاي زارع برويم. چون جسد مطهر شهيد در كربلاي4 نزديك عراقي‌ها مانده بود، سيدمحمد كدخدا آنقدر ماند تا در آخر جنازه هر دو شهيد را با هم تشييع و دفن كردند. كار ما سخت و مشكل نبود. اتفاقاً در جنگ ما، برعكس تمام ارتش‌هاي دنيا كه تلاش مي‌كنند مردم را تشويق و ترغيب كنند تا بتوانند جمعيت را به جبهه بكشانند ما بايد تلاش مي‌كرديم كه بچه‌ها را حساب شده به جلو بفرستيم. طوري جلو نرويم كه خداي ناكرده تلفاتمان زياد شود. بچه‌هاي ما عاشق اين بودند كه هر چه زودتر عمليات شود و بتوانند وظيفه خود را انجام دهند. سؤال مي‌كردند كه با اين سرعت آيا انجام عمليات حساب شده هست و برنامه‌ريزي دارد؟ خدا شهيد خليل مطهرنيا را رحمت كند كه مسئول عمليات ما بود. وقتي به او گفتم ما بايد در اين منطقه عمليات كنيم مي‌گفت من بچه‌ها را همين‌طوري جلو نمي‌برم. اول بايد خود بروم و به سنگر عراقي‌ها دست بزنم و برگردم تا بتوانم بچه‌هاي مردم را جلو ببرم. شب داخل آب رفت و آب تا سينه او آمد. بيسيم و وسايل هم به كولش بود. گفتم ارتباطت را با من قطع نكن، خيلي نگران بودم. ابتدا كه راه افتاد ارتباط داشتيم ولي چند لحظه بعد ارتباطش قطع شد. چند ساعت طول كشيد تا سمت خاكريز عراقي‌ها رفت و برگشت. در اين مدت من خيلي نگران و بي‌تاب بودم. به او گفتم لااقل يك صدا و علامتي مي‌دادي. گفت قسم مي‌خورم دستم ديگر توان اينكه روي بيسيم فشار بدهم و صحبت كنم را نداشت. دستم كه بيرون آب بود خشك شده بود. قسمتي كه در داخل آب بود گرم‌تر از قسمت بيرون آب بود. باد مي‌آمد و رطوبت آب حالت يك كولر درست مي‌كرد. بچه‌ها اين‌طوري سختي كار را به جان مي‌خريدند و خدا هم نصرت و پاداش آن را بهشان داد. *فرمانده لشكر33 المهدي در دفاع مقدس

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۰۹ دی ۱۳۹۳ - ۱۶:۱۰





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 22]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن