تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 27 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):تا مى‏توانى بكوش كه صبح و شب در قلبت (حتّى) قصد فريب و نيرنگ كسى نباشد؛ چرا كه ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830328845




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

غرب به دنبال رشد اقتصاد وابسته در آفريقاست


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: غرب به دنبال رشد اقتصاد وابسته در آفريقاست
نویسنده : روح‌الله صالحي 
آفريقا هنوز هم بكر است هم در سياست خارجي ايران و هم در سياست خارجي قدرت‌هاي بزرگ. اگر بحث‌هاي سياست خارجي در مناطق جهان از سطوح عمقي شروع مي‌شود، بحث‌هاي سياست خارجي در آفريقا بر سر مباحث اوليه است؛ اينكه چرا بايد در آفريقا حضور داشت، چطور بايد حضور داشت، آفريقا چه اهميتي دارد و ده‌ها سؤال از اين دست. با وجود تصور ناشي از بحران و كشمكش دائمي در آفريقا، كشورهاي آفريقايي طي سال‌هاي اخير شاهد رشد‌ اقتصادي قابل توجهي بوده‌اند. برخي اين رشد را بر اساس الگوي سنتي مركز ـ پيرامون تفسير و تحليل مي‌كنند و بعضي هم آن را نشانه ورود آفريقا به دوره‌اي جديد مي‌دانند. جعفر قنادباشي، از كساني است كه به گفته خودش حدود 30 سال است مسائل آفريقاي زير صحرارا از نزديك دنبال مي‌كند و كارشناس مسائل آفريقاست. او مي‌گويد رشد اقتصادي در كشورهاي زير صحرا پايدار نيست و ادامه آن به روابط اين كشورها با جهان غرب و ميزان سرمايه‌گذاري‌هايي كه انجام مي‌شود، بستگي دارد. با قنادباشي به گفت‌و‌گو نشسته‌ايم. جناب قناد باشي! تا سال 2000 اگركسي از رنسانس اقتصادي در آفريقا صحبت مي‌كرد شايد كسي باور نمي‌كرد اما در سال‌هاي اخير ما شاهد رشد اقتصادي متوسط 5 درصدي در كشورهاي آفريقاي زير صحرا هستيم و حتي چندين كشور آفريقايي رشد اقتصادي بالاي 7، 8 درصدي را تجربه كرده‌اند. به نظرتان وضعيت اقتصادي آفريقا درحال متحول شدن است يا اينكه اين رشد اقتصادي دوره‌اي و موقتي است؟ رشد اقتصادي اين كشورها ناشي از رشد متوازن و اقتصادي كه بتواند به صورت پايدار نيازهاي آنها را برطرف كند و حتي به استقلالشان كمك كند نيست، يك رشد خاص و مبتني بر روابطشان با قدرت‌هاي بزرگ و نيازي است كه قدرت‌هاي خارجي به اين كشورها دارند. امريكايي‌ها در سال 1996 طرحي را با عنوان قانون فرصت و رشد آفريقا (AGOA) مطرح كردند تا بتوانند با اجراي آن، تغييراتي در آفريقا ايجاد كنند و سعي دارند از اين طريق وارد اين منطقه شوند. زيرا معتقدند آفريقا به دليل عقب‌ماندگي اقتصادي، از نظر ارتباطات نمي‌تواند حلقه وصلي به اقتصاد غرب باشد. اقتصاد عقب‌‌مانده و سنتي آفريقا حتي از نظر فروش كالا و معادن نمي‌تواند پذيراي محصولات غرب باشد. براي اينكه آفريقا در اقتصاد غرب ادغام شود ناگزير است تا مرحله‌اي‌ از پيشرفت بالا بيايد تا حلقه‌اي در اقتصادهاي مورد نظر غربي‌ها باشد، چه در فروش محصولات صنعتي و چه در فروش كالاهاي نظامي. ارتش امريكا نمي‌تواند با جوامع سنتي آفريقا كار كند و آنها تلاش مي‌كنند تا آفريقا وارد مرحله جديدي شود تا پذيراي كالاهاي غرب باشد. زيرا سرمايه‌گذاري در جايي كه فرهنگ آن مبتني بر سيستم شهرنشيني نيست، نمي‌تواند نيازهاي غرب را برطرف كند. عده‌اي رشد اقتصادي آفريقا را با صنايع انرژي و فروش نفت جمع مي‌زنند، در اين ميان، برخي كشورها نيز رشد فوق العاده‌اي دارند اما اين رشد اقتصادي در همه كشورها متوازن نيست. بسياري از آنها عقب مانده‌اند و سير قهقرايي داشته‌اند و مسائلي از جمله شروع ابولا، قحطي و انسداد سياسي در اين كشورها وجود داشته است. به طور مثال، كشورهاي شمال آفريقا رشد خوبي را تجربه مي‌كردند اما سركوب بيداري اسلامي رشد اقتصادي را در اين كشورها عقب انداخت. آنچه اتفاق افتاده اين بوده كه در برخي كشورهاي متحد غرب پيشرفت‌هايي به وجود آمده است. غربي‌ها در اين كشورها نمونه‌هاي مثل خود را مي‌سازند تا سايرين را نيز براي اتصال به غرب ترغيب كنند. از اين‌رو مي‌توان گفت كه رشد اقتصادي در آفريقا اولاً متوازن نيست، دوماً نقطه‌اي و گذراست. سوماً رشد كشورهاي زير صحرا بستگي به اين دارد كه امريكايي‌ها تا چه حد جامعه آفريقا را به توسعه برسانند تا از محصولات غربي استفاده كنند و سرمايه‌گذاري‌هايي در آنها انجام دهند تا بتوانند به رشد اقتصادي دست پيدا كنند. رشد اقتصادي كه در آفريقا اتفاق افتاده ناشي از اين عوامل است و بخشي از رشد اقتصادي نيز از صادرات معادن، فروش كالاهايي مثل كاكائو و برخي ميوه‌ها كه به ساير كشورها صادر مي‌شود، ناشي مي‌شود و درآمدهايي را نصيب اين كشورها مي‌كند. مثلاً اروپايي‌ها در برخي كشورهاي آفريقايي هتل مي‌سازند و همه اين عوامل در مجموع به عنوان رشد اقتصادي نشان داده مي‌شود اما در مجموع اين سرمايه‌گذاري‌ها بيشتر به نفع غرب است و هيچگونه تأثيري در زندگي آفريقايي‌ها ندارد. آيا بين رشد اقتصادي جهان با رشد اقتصادي در آفريقا ارتباطي وجود دارد؟ بله، آفريقا بيشتر پذيراي بحران‌هايي است كه در جهان اتفاق مي‌افتد. بحران انرژي و افزايش قيمت نفت و محصولات غذايي كه از اين كشورها صادر مي‌شد براي آنها مشكلاتي را پيش آورد و ارزان شدن قيمت نفت نيز مي‌تواند براي آنها مشكلاتي داشته باشد و درآمد آنها را كاهش دهد. آفريقا يك سوم كشورهاي عضو مجمع عمومي سازمان ملل را تشكيل مي‌دهد و حدود 54 كشور آفريقايي هستند و بحران‌هاي جهاني در اين منطقه نيز تأثير مي‌گذارد. آفريقا منطقه فقيري از جهان است كه از نظر سطح زندگي شكاف زيادي بين كشورهاي سرمايه‌داري و آفريقا ايجاد شده است و اين عوامل جهان سرمايه‌داري را نگران كرده است. حتي غرب از بازگشت كمونيسم به آفريقا كه ناشي از فقر است واهمه دارد. به همين خاطر كشورهاي توسعه يافته چهار كشور آفريقايي را در گروه 20 عضو كرده‌اند تا شكاف‌ها به نقطه بحران نرسد و بتوانند آن را مديريت كنند. زيرا اين شكاف مي‌تواند جوامع ديگر را نيز آسيب‌پذير كند. از طرفي، غربي‌ها نگران رشد اسلام در آفريقا هستند و براي اينكه ايدئولوژي‌هاي غربي از كشورهاي آفريقايي خارج نشود، سعي دارند تا اين فاصله‌ها را كمتر كنند. به همين خاطر، طرح امريكايي‌ها ادغام اقتصاد آفريقا با اقتصاد جوامع پيشرفته است. زيرا غرب به اين نتيجه رسيده است كه هر كس كه آفريقا را تحت تصرف داشته باشد در آينده اقتصاد پيشرفت‌هايي خواهد داشت، زيرا آفريقا منطقه بكري است كه بايد در اقتصاد جهان ادغام شود. لذا براي اينكه آفريقا ادغام شود امريكايي‌ها ارتش كشورهاي آفريقايي را بزرگ‌تر مي‌كنند تا محصولات نظامي غرب را بتوانند خريداري كنند. امريكايي‌ها سعي دارند تا بخش عمده‌اي از رشد اقتصادي آفريقا را به فرصت‌هاي تجاري كه خودشان فراهم كرده‌اند نسبت دهند، به طور مثال، امريكا ادعا مي‌كند قانون فرصت و رشد آفريقا ( AGOA) كه در سال 1996تصويب شد، دليل عمده تحريك و رشد آفريقا بوده است، اين ادعا تا چه حد درست است؟ اين ادعا غلط نيست اما بايد ببينيم اين رشد اقتصادي چگونه است. اگر اين رشد بتواند به استقلال آفريقا و بالا رفتن سطح نيازها و حفط هويتشان كمك كند خوب است اما رشد اقتصادي كه امريكايي‌ها مطرح مي‌كنند متناسب با منافع خودشان است. اين طرح اقتصادي بيرحمانه است و امريكايي‌ها در شرايطي كه درگير بحران اقتصادي هستند، دستشان را به سمت كشورهايي دراز كرده‌اند كه خودشان در فقر به سر مي‌برند، ولي غربي‌ها از منابعي كه زير پاي آفريقايي‌ها است و نيروي كار ارزان كه در اين منطقه وجود دارد از آنها استفاده مي‌كنند و از اين طريق تا اندازه‌اي چنين رشدي در آفريقا ايجاد شده است و اين رشد مطلوب آفريقايي‌ها نيست. امريكايي‌ها با اينكه قدرت تازه واردي به آفريقا محسوب مي‌شوند اما منفور مردم آفريقا هستند زيرا هميشه از نظام‌هاي ديكتاتوري آفريقا حمايت مي‌كنند و رؤساي جمهور امريكا وقتي به آفريقا سفر مي‌كنند تنها از تعدادي از كشورها كه نظام‌هايي در چارچوب سياست‌هاي غرب دارند، ديدار مي‌كنند و اين ناشي از تنفر آفريقايي‌ها از مقامات امريكايي است. اينكه رشد اقتصادي با توافق مردم آفريقا و دولت امريكا باشد نيست، بلكه يكسري تسهيلاتي از جمله گمركي را در اختيار آفريقا گذاشتند تا آنها رشد كنند و به سطحي از رشد كه متناسب با خواسته غرب است برسند تا در آينده از آن بهره‌برداري كنند. آنها با اين كار آفريقا را به شكل نوين استعمار مي‌كنند. اصلي‌ترين هدف امريكا در آفريقا رشد ميليتاريسم است تا از اين اهرم بتوانند خواسته‌هاي خود را عملي كنند. امريكايي‌ها با موضوعي كه به دولت‌ها مربوط مي‌شود مثل فروش سلاح وارد مي‌شوند و ارتش‌هاي آفريقايي را بزرگتر مي‌كنند تا به فروش تسليحات خود و كسب درآمدهاي بيشتر بپردازند. اين درحالي است كه ارتش‌هاي آفريقايي نيازي به بزرگ شدن ندارند. حتي برخي رسانه‌ها گفته‌اند كه امريكايي‌ها بيماري ابولا را به راه انداخته‌اند تا از اين طريق، در آفريقا حضور زميني داشته باشند. به همين خاطر، امريكايي‌ها چند سال پيش سعي داشتند تا دفتر فرماندهي نظامي امريكا در آفريقا (AFRICOM) را ايجاد كنند ولي هيچ دولت آفريقايي اجازه نداد تا اين دفتر در اين كشورها ايجاد شود. اگر امريكايي‌ها مي‌گويند به دنبال رشد اقتصادي در آفريقا هستند پس چرا آفريكوم را به راه مي‌اندازند. همزمان با كمك‌هاي اقتصادي حضور نظامي نيز در كنار آن ادامه پيدا مي‌كند. الان امريكايي‌ها در 23 كشور آفريقايي حضور نظامي دارند و مستشاران نظامي‌شان در اين كشورها هستند و اين نشان مي‌دهد كه اين حضور براي رشد اقتصادي نيست و امريكايي‌ها اهداف ديگري را دنبال مي‌كنند. اهميت آفريقا براي امريكا چيست و از چه زوايايي قابل بررسي است؟ البته امريكايي‌ها در سياست‌هاي اعلاني خود پايه‌هاي دموكراتيزه كردن، مديريت بحران (امنيت سازي) و رشد و توسعه را مطرح كرده‌اند آيا به غير از اينها اهداف ديگري نيز وجود دارند؟ جالب است كه امريكايي‌ها در دو دهه اخير شعار دموكراسي را نمي‌دهند، زيرا مي‌دانند كه اگر اين شعار را بدهند افرادي كه مورد قبول مردم آفريقا هستند، روي كار خواهند آمد و اين با خواسته غربي‌ها در تضاد است. امريكايي‌ها در دهه‌هاي اخير نيروهاي طرفدار خودشان را در انتخابات آفريقا به پيروزي رساندند تا همچنان حضور خود را ادامه دهند. در گذشته چون سطح سواد مردم آفريقا پايين بود و امريكايي‌ها فرمول انتخابات را مي‌دانستند، به راحتي مهره‌هاي خودشان را پيروز مي‌كردند، اما الان شعارهايي مثل بهداشت، رفاه و مقابله با تروريست را مطرح مي‌كنند تا جريان‌هاي اسلامگرا كه در منطقه رشد مي‌كنند را محكوم كنند و اجازه فعاليت به آنها را ندهند. زيرا مردم آفريقا از كليسا متنفر هستند و ماركسيسم نيز براي آنها تأثرات قابل توجهي نداشته است و نوعي خلأ ايدئولوژيك در منطقه وجود دارد و امريكايي‌ها سعي دارند تا اين خلأ را با رفاه پركنند تا با اسلام پرنشود. امريكايي‌ها با مداخله در سودان، آن را به دو كشور تقسيم كردند و از سودان جنوبي حمايت كردند اما اگر كارنامه سودان جنوبي را در سال‌هاي اخير نگاه كنيم، مي‌بينيم كه تنها چيزي كه نصيب سودان جنوبي شده، فقر، قحطي دائمي و جنگ داخلي است. سودان جنوبي كه پتانسيل تبديل شدن به كشور را نداشت آن را جدا كردند تا سودان را كه بزرگترين كشور جهان اسلام بود تضعيف كنند و براي اينكه يك منطقه حائل بين اسلام شمال و جنوب آفريقا به وجود آورند اين كار را كردند. در سودان شمالي مردم عرب و سياهپوست هستند ولي در سودان جنوبي سياهپوست هستند ولي عرب نيستند و امريكايي‌ها بحث سياه و عرب را به راه انداختند تا استقلال سودان را مشروعيت ببخشند. حاصل كار امريكايي‌ها در آفريقا سودان جنوبي است كه در آنجا دموكراسي و رفاه وجود ندارد. با اينكه سودان جنوبي معادن زيادي دارد و كشور سرسبزي است اما هيچگونه پيشرفت ظاهري در اين كشور اتفاق نيفتاده است. همانطور كه مي‌دانيد آفريقا در دهه‌هاي گذشته به قاره درگيري‌هاي قومي معروف بوده و حتي در دهه 1990 كه شاهد كاهش سطح مناقشات در جهان بوديم، در آفريقا در كشورهايي مانند كنگوي كينشازا، اتيوپي ـ اريتره، سودان شمالي – جنوبي و... همچنان درگيري وجود داشت، اين وضعيت در دهه اول قرن 21 نيز در آفريقا ادامه داشت. آيا در سال‌هاي اخير در وضعيت مناقشات داخل آفريقا تغييراتي مشاهده مي‌شود؟ البته آفريقا به اين نام معروف شده ولي بايد به ريشه‌هايش برگرديم و ببينيم ريشه‌هاي آن از بين رفته‌اند يا اينكه تقويت شده‌اند. اگر به نقشه آفريقا نگاه كنيم مرزها به صورت خط مستقيم است و در ترسيم آنها مسائل قومي ناديده گرفته شده است. يعني بخشي از قوم در يك كشور و بخش ديگر آن در كشور ديگر ساكن هستند و اين اقدامات زمينه درگيري‌هاي قومي را فراهم مي‌كند. اين مرزها كه حدود 100 سال قدمت دارند بر اساس قوم‌ها كشيده نشده است. در ريشه‌يابي جنگ‌هاي قومي در آفريقا مي‌توان ردپاي منافع قدرت‌هاي بزرگ را مشاهده كرد كه آنها همواره اسلحه اين جنگ‌ها را تأمين كرده‌اند. در دوره جنگ سرد، غرب و شرق برخي از اين اقوام را حمايت مي‌كردند و به جنگ‌هاي قومي دامن مي‌زدند. در اتيوپي، اوگاندا و آنگولا شاهد درگيري‌ها بين چپ‌ها و راست‌ها بوديم. در روآندا، انگليسي‌ها جنگ قومي راه انداختند تا اقليت روي كار بيايند كه در نهايت به نسل كشي منجر شد. در سودان، غربي‌ها آمدند و طرح آواره‌سازي مردم را به راه انداختند و به آنها غذا و لباس دادند و با اين كار مردم را به مخالف دولت تبديل كردند. در جنوب سودان، انگليسي‌ها اولين كليد جدايي را زدند و پس از شكست از مهدي سوداني (رهبر انقلابيون سودان) در اواخر قرن نوزدهم سعي كردند تا به تلافي آن زبان و فرهنگ خود را به مردم اين كشور تحميل كنند و در نهايت چند سال پيش به نتيجه لازم خود كه جدايي سودان بود، رسيدند. قوميت‌ها در آفريقا وجود دارد و وقتي جنگ رخ مي‌دهد اين تضادها بيشتر مي‌شود و محملي براي اختلاف افكني است. غربي‌ها هيچ وقت نخواستند تا اختلافات در اين كشورها پايان يابد و ملت‌سازي در آفريقا شكل بگيرد. در نيجريه كه نفت وجود دارد همواره به اختلافات دامن مي‌زنند تا همواره درگير باشند تا به منافع خودشان برسند. در آفريقاي جنوبي زولوها را در برابر نلسون ماندلا، رهبر ضد آپارتايد تقويت كردند و به تنش‌هاي قومي در اين كشور دامن زدند. ما هميشه در اختلافات قومي دستان غرب را در تحريك و تقويت تضادها مي‌بينيم و اينها همواره بوده است. آفريقا به لحاظ ژئوپلتيكي با خاورميانه به هم پيوستگي‌هايي دارد و برخي كشورها مثل مصر، تونس و الجزاير به رغم آفريقايي بودن خاورميانه‌اي نيز هستند، به نظر شما چرا تحولات چند سال اخير يا همان چيزي كه غربي‌ها آن را بهار عربي مي‌نامند، به كشورهاي زير صحرا سرايت نكرد؟ تحولات شمال آفريقا داشت به كشورهاي زير صحرا نيز سرايت مي‌كرد ولي جلو آن را گرفتند. مثلاً كودتاي اخيري كه در بوركينافاسو رخ داد دقيقاً براي جلوگيري از تغيير حكومت بود و با فريب مردم براي اينكه در يك سال آينده دموكراسي در اين كشور حاكم مي‌شود از انقلاب مردمي جلوگيري كردند. در نيجريه تشكيل بوكوحرام براي جلوگيري از همين موضوع است. همچنين تلاش‌هايي كه در سنگال براي بدنام كردن مسلمانان انجام شد در راستاي چنين امري بود. در كشور مالي نيز حضور نظامي فرانسه براي پيشگيري از انقلاب احتمالي بود. كشورهاي زير صحرا از نظر فاز تشكيل حكومت و وارد حكومت سياسي شدن از كشورهاي شمال آفريقا عقب مانده هستند. شمالي‌ها از نظر سياسي، فرهنگي و سطح سواد سطحشان از كشورهاي زير صحرا پيشرفته‌تر است و اين عامل در شروع انقلاب در اين كشورها نقش مهمي داشت. وقوع انقلاب نياز به رشد و آگاهي دارد و اول مردم بايد آگاه شوند كه وضع موجود خوب نيست و دوم بايد آگاه شوند كه وضعيت بهتري نيز وجود دارد كه مي‌توان به آن دست يافت. اين دو موضوع در كشورهاي زير صحرا اتفاق نيفتاد و نهادهاي مذهبي نيز در اين كشورها نبود تا مردم را هدايت كند. كشورهاي زير صحرا دوران زيادي تحت استعمار اروپايي‌ها بودند اما كشورهاي شمال دوران كوتاهي را مستعمره بودند. كشورهاي مصر، ليبي و تونس در سياست خارجي خود به نوعي با اسرائيل درگير هستند و نهضت ضدصهيونيستي در اين كشورها وجود دارد، ولي جنوبي‌ها درگير اين موضوع نبودند. كشورهاي شمال از نظر فرهنگي غني هستند و حكومت‌هاي اسلامي فاطميون كه 300 سال در اين كشورها حكومت كردند تأثير بيشتري بر فرهنگ اين كشور داشته و در روند شروع بيداري اسلامي در شمال آفريقا تأثير داشت. تضاد با اسرائيل دليل عمده‌اي بود كه روند انقلاب در كشورهاي شمال را جلو انداخت و مردم معتقد بودند كه دولت‌هايشان نبايد با اسرائيل سازش كنند. وقتي حزب الله لبنان در جنگ 33 روزه توانست اسرائيل را شكست دهد مردم شمال آفريقا احساس حقارت كردند. زيرا يك گروه نظامي توانسته بود اسرائيل را شكست دهد ولي كشورهاي آنها از ترس، با اسرائيل سازش كرده بودند و احساس كردند اين دولت‌ها نمي‌توانند منافع خارجي مردم را برآورده كنند. به همين خاطر، سياست خارجي در اشتباه كشورهاي شمال آفريقا در بروز انقلاب نقش عمده‌اي داشت. تسليم شدن در برابر اسرائيل و امريكا سبب ناراحتي مردم اين كشورها شد و به وقوع انقلاب در اين كشورها كمك كرد. دليل افزايش حضور چين در قاره آفريقا چيست؟ چين از چه دريچه‌اي به آفريقا نگاه مي‌كند، رقابت با امريكا يا منافع اقتصادي؟ اين سؤال از اين جهت مهم است كه در سال‌هاي اخير شاهد نفوذ اقتصادي چين در آفريقا بوده‌ايم و در سال 2009 تجارت چين با كشورهاي آفريقايي حتي از امريكا نيز پيشي گرفت و در سال 2013 نزديك به 200 ميليارد دلار رسيد ولي ميزان تجارت امريكا با اين كشورها در حد 85 ميليارد دلار باقي مانده است؟ چيني‌ها در آفريقا دو طرح را دنبال مي‌كنند؛ يكي تجارت با كشورهاي آفريقايي است و در اين زمينه بدون حاشيه‌هاي سياسي پيش مي‌روند. چيني‌ها وارد معادلات سياسي نمي‌شوند و از هر كشوري كه ناامني و اختلافات سياسي در آن وجود داشته باشد، دوري مي‌كنند، اما در كشورهايي كه آرام هستند و تضاد سياسي در آنها وجود ندارد وارد مي‌شوند و طرح‌هايي را اجرا مي‌كنند. چيني‌ها كارهاي عام‌المنفعه انجام مي‌دهند، به طور مثال استاديوم ورزشي، جاده و پل مي‌سازند و همزمان با آن مهندسان چيني نيز در آنجا حضور پيدا مي‌كنند. از طرفي، چون كالاهاي چيني ارزان قيمت هستند و متناسب با كشورهاي جهان سوم است طبيعتاً سياست‌هايشان را پيش مي‌برند اما در مقابل، امريكايي‌ها وقتي وارد آفريقا مي‌شوند تحريك سياسي مي‌كنند و احزاب را به جان هم مي‌اندازند و با غرور وارد آنجا مي‌شوند. مردم آفريقا نيز يادشان است كه امريكايي‌ها پدران آنها را در گذشته به بردگي برده‌اند و از آنها متنفر هستند. همچنين چيني‌ها اجلاس‌هايي درست كرده‌اند كه يك سال در چين و يك سال در كشورهاي آفريقايي برگزار مي‌شود تا روابط اقتصادي بيش از پيش بهبود يابد. چين مسئله حاشيه‌ساز در آفريقا ندارد و اين موضوع نيز نوعي رقابت با رقباست. اما سياست دوم، اين است كه جمعيت يك ميليارد و 300 ميليوني چين علاقه‌مند هستند تا به كشورهاي ديگر مهاجرت كنند و بسياري از كشورهاي آفريقايي از نظر توليد غذا و منابع قابليت‌هاي زيادي دارند و مي‌توانند جمعيت بسيار بزرگي را پذيرايي كنند و چيني‌ها اين كار را شروع كرده‌اند و اين موضوع براي چيني‌ها مهم‌تر از موضوع اولي است. به همين خاطر، جوامع چيني در كشورهاي آفريقايي ايجاد شده‌اند و آنها يك طرح خاموشي را پيش مي‌برند. حتي قراردادي با فرانسه بسته‌اند تا 500 هواپيماي ايرباس بخرند تا بتوانند اين افراد را به آفريقا انتقال دهند ولي تاكنون اين كار را انجام نداده‌اند. برخلاف امريكايي‌ها، چيني‌ها جاي هيچ كسي را در آفريقا تنگ نمي‌كنند و كالاهايي كه به آفريقا فرستاده مي‌شود متناسب با نيازهاي مردم منطقه است. با توجه به قدرت فزاينده چين، چيني‌ها مي‌خواهند تا اين كشورها درعرصه بين‌المللي به متحدان چين تبديل شوند و در مجامع بين‌المللي از آنها به نفع خود استفاده كنند. سياست خارجي ايران در آفريقا را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟ آيا ايران اصلاً در اين قاره سياست‌هايي دارد يا نه؟ ما اولويت زيادي در آفريقا داريم و از اوايل انقلاب نيز با توجه به خط مشي ايران، آفريقا جزء اولويت‌هاي سياست خارجي ايران بود، ولي اين كار به طور مستمر اجرا نشده است. ما در برخي كشورها سفارتخانه‌ها و رايزني‌هاي فرهنگي ايجاد كرديم و حتي هلال احمر و جهاد سازندگي ما در آفريقا فعال بود و خط سمند را در سنگال راه انداختيم اما اين اقدامات فراز و نشيب‌هاي زيادي داشته است، در برخي دوره‌ها با جديت بيشتر دنبال شد و در برهه‌هايي نيز اهميت كمتري به آن داده شده و اين روند به طور مستمر ادامه نداشته است. قراردادهاي معدني با كشورهاي آفريقايي بستيم و حتي ايرانسل از آفريقاي جنوبي به ايران آمده است كه نشان مي‌دهد سياست خارجي تا حدي فعال بوده است. در عرصه سياسي نيز ما خوب پيشرفت داشتيم و حتي ايران عضو ناظر در اجلاس سران اتحاديه آفريقاست و آنها نيز از ايران به عنوان شريك استراتژيك ياد كرده و از سرمايه‌گذاري ايران در آفريقا استقبال مي‌كنند. فراز و نشيب‌هاي سياست خارجي ايران در آفريقا دو دليل دارد، يكي سياست‌هاي ناهماهنگ و روزمره و عدم پيگيري سياست‌هاي دولت‌هاي قبلي است و ديگري اينكه ما بخش خصوصي را در اين عرصه فعال نكرديم. زيرا همواره روابط اقتصادي است كه روابط سياسي را رشد و قوام مي‌دهد. راه‌هاي پرسودي براي تجار ما وجود دارد كه مي‌توانند در آفريقا فعاليت كنند. ما مي‌توانيم در ساختن ترانسفور موتورهايي كه برق توليد كند و مورد نياز آفريقاست فعال باشيم. لذا ما نياز داريم مؤسسه‌اي را در دولت تشكيل دهيم تا سياست‌ها را تنظيم كند و با تغيير يك وزير سياست‌ها همچنان ادامه داشته باشد. با توجه به رقابت‌هاي جهاني نقش آفريقا را در معادلات جهاني چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟ آفريقا درست مثل قاره تازه كشف شده است. در حال حاضر 18 درصد زمين‌هاي كشاورزي آفريقا قابل كشت بوده و 82 درصد غيرقابل كشت مانده است و با بهره‌برداري از اين زمين‌ها مي‌توان توليدات كشاورزي را افزايش داد. همچنين معادني كه در آفريقا وجود دارد مي‌تواند در پيشرفت‌هاي فضايي به كار گرفته شود. از نظر اسلامي نيز آفريقا مهم است، نصف كشورهاي عضو عدم تعهد و يك سوم مجمع عمومي سازمان ملل آفريقايي هستند كه مي‌توانند در تصميم‌گيري‌ها و سياست‌هاي جهاني تأثيرات قابل توجهي داشته باشند. وقتي ساموئل‌هانتينگتون، نظريه‌پرداز امريكايي از جنگ تمدن‌ها سخن گفت بخش عمده آن مربوط به آفريقا بود. از نظر يارگيري نيز آفريقا نقش مهمي در تحولات جهاني بازي مي‌كند و افزايش نفوذ قدرت‌هاي بزرگ نيز در همين چارچوب قابل بررسي است. امريكا در جنگ‌هاي افغانستان و عراق ساير كشورها را با خود همراه كرد زيرا به تنهايي نمي‌توانست اين كار را انجام دهد، زيرا دنياي كنوني، دنيايي نيست كه كشورها بتوانند به تنهايي عمل كنند. از سوي ديگر، اتحاديه آفريقا (بزرگ‌ترين اتحاديه منطقه‌اي جهان) در آفريقاست و از اين طريق نيز مي‌تواند نقش مهمي در جهان بازي كند و حتي گفته مي‌شود كه قرن 21 قرن آفريقاست. زيرا كشورهاي توسعه يافته نياز به بازار مصرف دارند و آفريقا مي‌تواند اين بازار را براي آنها فراهم كند. هركس صحنه آفريقا را نگاه كند امنيت اين منطقه را متوجه مي‌شود. به غير از كشورهاي پيشرفته، طي دو دهه اخير كشورهاي نيمه صنعتي هم وارد آفريقا شدند. حضور كشورهايي مثل تركيه، ژاپن، چين و استراليا بيانگر اين است كه آفريقا نقش مهمي در تحولات بين‌الملل دارد. سالانه اجلاس‌هاي زيادي بين كشورهاي آفريقايي با كشورهاي نيمه صنعتي برگزار مي‌شود كه از اهميت آفريقا در عرصه جهاني حكايت دارد.

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۰۸ دی ۱۳۹۳ - ۱۳:۱۶





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 51]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن