واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مسئولان تلویزیون؛ متهمان طنزهای سخیفسعید نیک پور بازیگری که بیشتر به خاطر بازی در نقش امیر کبیر در سریال امیر کبیر می شناسند به تازگی در گفت وگویی به شدت از وضعیت سریالهای طنز انتقاد کرده است .
نیک پور دراین باره گفته است : در مملكت ما از بدو تاسیس تلویزیون سال 40، این رسانه خصوصی بود. سال 46-45 بود كه دولتی شد با این حال همیشه تلویزیون فرهنگی تر از سینما بود. چون سینما را بخش خصوصی میگرداند و تلویزیون را بخش دولتی و پیداست كه سودی برای تلویزیونیها در ابتدا وجود نداشت. آنها تمام سعیشان را میكردند كار فرهنگی تحویل مردم بدهند ولی این دلیل نمیشود كه كار مبتذل نكرده باشد هم قبل از انقلاب و هم بعد از انقلاب با سریالهای طنزی كه بر اساس تكیه كلامها سعی در خنداندن مردم داشته و دارند و در آخر چیزی به آنها نمیدهد. مسئول تمام این سریالهای طنز اغلب مبتذل مسئولان تلویزیون هستند كه هیچ معیاری برای ساخت طنز نگذاشتند. نیک پور که به بهانه سریال خانه بی پرنده با روزنامه تهران امروز صحبت می کرد درادامه درباره همکاری با کاظم معصومی گفته: من اخلاقش را میشناختم و گاهی دوستانمان هستند كه با كارگردانی كار میكنند و بعد از تجربه شخصیشان میگویند كه مثلا با آقای معصومی و شریفی باید كار كرد یا نه. من زیاد كارگردانهای سینما را نمیشناسم. زیاد سینما نمیروم. باورتان میشود، 20 سالی میشود سینما نرفته ام! كارهای تاریخی به دلیل اكسسوارها و گریم و لباس كارهای متفاوتی هستند. ما در سریال درچشم باد كشته دادیم. روز ورود میرزا كوچك خان بود كه سواركار ما زمین خورد و جلوی چشممان كشته شدگاهی نمی توانم بازی خودرا تحمل کنماو دربخشی از مصاحبه خود با مریم امیر پور گفته : الان خانه بیپرنده هم كه شروع میشود شروع میكنم به راه رفتن در خانه. گاهی نمیتوانم بعضی چیزها را تحمل كنم از موسیقی بد سریال گرفته تا بازی خودم. بعضی جاها گریم و لباس و فیلمبرداری هم آزارم میدهد و برایم ناخوشایند است كه در خانه بیپرنده هم از این مشكلات دارم. روایتی از کشته شدن یک سوار کار درسریال در چشم بادنیک پور در انتهای این مصاحبه در پاسخ به سوالی که كار تاریخی را با در نظر گرفتن كارهای روز مثل خانه بیپرنده چطور ارزیابی میكنید؟ می گوید :كارهای تاریخی به دلیل اكسسوارها و گریم و لباس كارهای متفاوتی هستند. ما در سریال درچشم باد كشته دادیم. روز ورود میرزا كوچك خان بود كه سواركار ما زمین خورد و جلوی چشممان كشته شد. در سكانسهای برف در فیروزكوه هم پنج ساعت تمام در حالی كه تا زیر گردن اسب، برف بود كه من فكر میكردم دارم میمیرم. به اسب من ماده انفجاری بستند د ریكی از سكانسها كه ما به هوا رفتیم و روی زمین سقوط كردیم. از اینها كه بگذریم دیالوگ تاریخی گفتن امیر كبیر با صحبت كردن حاج عباس مودت زمین تا آسمان فرق دارد. هیچكدام از این سختیها در كارهای روز دیده نمیشود. گروه سینما و تلویزیون تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 339]