واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:
تحلیلی بر فیلم کالواری - Calvary-2014 (صلیبگاه)* وبلاگ > زعفرانلو، شهرام - همه انسانها، معمولیاند، که یا در گذشته و یا هماکنون، گرفتار خطاها، اشتباهات و گناهان خود بودهاند که برخی مسبب آن را سایرین میدانند و برخی تضعیف تدریجی عشق و ایمان در خود.
نویسنده و کارگردان: جان مایکل مکدونا (John Michael McDonagh) بازیگران: برندان گلیسون (Brendan Gleeson)، کلی ریلی (Kelly Reilly)، کریس اودو (Chris O"Dowd)
کشیشی متفاوت؛ که قبلاً در برخی آثار سینمایی شاهد نمونههای گوناگونی از آن بودهایم: از «خاطرات کشیش دهکده» روبر برسون گرفته تا «کفشهای ماهیگیر» مایکل اندرسون و «پرندگان خارزار» داریل داک. اما کشیش فیلم کالواری (صلیبگاه)، نمیخواهد یک روحانی معمولی و کلیشهای باشد که سرگرمیاش گرفتن اعتراف از گناهان است و وظیفهاش موعظه و دعا در زمان غسل تعمید و یا برگزاری مراسم عشای ربانی در کلیسا. او لاجرم به دلیل اضمحلال اخلاقی همصنف و همکیش خود، باید نقش مسیح را بازی کند و تاوان گناهکاری "دیگری" را با مرگ خویش بپردازد. او صلیب بر دوش تا انتهای داستان پیش میرود و در ساحل دریا و گسترهای لایتناهی، کشته میشود. مردی که در سکانس افتتاحیه فیلم بدون دیده شدن و درحین اعتراف به مورد سوءاستفاده غیراخلاقی قرار گرفتن توسط یک کشیش در سنین کودکیاش، کشیش داستان (با بازی گلیسون) را به مرگی زودهنگام تهدید میکند، جرقهی معمایی را در ذهن کشیش و بیننده شکل میدهد که تا پایان فیلم منتظر حل شدن آن هستیم. زمانی را که او برای ارتکاب قتل وعده میهد "یکشنبه" (روز مقدس) آینده است و کشیش فرصت دارد در "هفت روز" خود را برای مرگی بدون اتهام آماده کند.
او به شکلی نمادین ایام هفته را تا رسیدن روز موعود طی میکند. کشیش در بین دو جهان تقدیری و اختیاری سردرگم و گرفتار شده است. آیا باید رسالت مسیحاییاش برای قربانی شدن را بپذیرد و منتظر مرگی سعادتمند باشد، مرگی که به گفته قاتل احتمالی، قبل از آلودگی به گناه، سعادتی دائمی به دنبال خواهد داشت، و یا باید به اختیار به دنبال قاتل و پلیس و... برود تا از چنین مهلکهای جان سالم به در برد؟ تلاطم ذهنی و اعتقادی او در دو سوی این طیف، وی را به مکاشفهای معنوی و اجتماعی رهنمون میشود. نتیجه این مکاشفه، جستجو و دریافتی عمیق هم از خویشتن خویش است و هم روشنبینی و شناختی است از اطرافیان. جامعه منتخب فیلمساز، جامعهای است که از منظری واقعبینانه و به دور از تعارفات مرسوم، ترسیم شده است، آن هم با نمایش چهرهی واقعی آدمها و زندگی روزمره آنها. همه انسانها، معمولیاند، که یا در گذشته و یا هماکنون، گرفتار خطاها، اشتباهات و گناهان خود بودهاند که برخی مسبب آن را سایرین میدانند و برخی تضعیف تدریجی عشق و ایمان در خود. کشیش داستان، دیگر آن وجههی مقدسمآب و متعارف سنتی را ندارد. او بدون آنکه اشاره مستقیمی بر ناتوانی و ناکارآمدی نهاد روحانیت و کلیسا داشته باشد، با اشاراتی مانند نگاه، سکوت و یا حالتی از چهرهی به ظاهر سرشار از متانت و طمانینهاش؛ بر این مصیبت، معترف است. روحیه و روان آدمیان متصلب است و جهان معناگرا را به سخره میگیرند و هیچ کاری هم از دست واسطهها و مدعیان سعادتمندی انسان بر نمیآید. مسیر اودیسهوار کشیش تا پایان فیلم، درصدد اثبات این مدعاست.
زیبایی و دقت در بازی گلیسون به نقش کشیش، به خوبی استیصال او را نمایان میسازد. او میبیند و میبیند و میبیند و گاهی از زبان سالکان شکستخورده میشنود؛ اما بدون آنکه عکسالعملهایی هیجانانگیز و پرشور از خود نشان دهد، با خطوط جاافتاده در صورت و پوشیده از محاسنی پرپشت، با مخاطب حرف میزند. نماهای نزدیک و متوسط از چهره و قامت او در ردای مشکی و مقدس، از او روحی میسازد که به هرجا سرک میکشد و بر هر نوع ارتباطی وارد میشود. او متحول میشود. تحول در سایر آدمها و شخصیتها را کمتر نظارهگر هستیم. گویی همگان به جای دغدغهی تغییر، فرصتی یافتهاند تا آنچه در پس ذهن و دلهایشان مدتهاست مثل دمل چرکینی خفته است را آشکار کنند. شرارت و آلودگی، جو و فضای مسلط بر فیلم است. اما محیط سرسبز و مملو از آبادانی، به تمثیلی میماند از بهشتی که آدمی از آن رانده شده است. حضور و حصول در عدنِ زمینی شده، گرهای از مشکلات بشر دوپای امروز را باز نمیکند. میل و هوس و غوطهخوردن در گناه و به دنبال آن توجیهاتی به ظاهر منطقی و فلسفی از اعمال و رفتار؛ آتیه و نهایت خوشیمنی برای آدمی به دنبال ندارد، جز ارتکاب جنایت و فرو رفتنی مداوم در پستی و دنائتی دیگر.
گفتمان غالب فیلم آلودن و آلوده شدن، بدون میل به پالودگی است. نه کس را یارای تغییر مسیر است و نه کسی را سودای گریز از این بنبست. رابطهها یک طرفهاند و منفعتطلبیها خودخواهانه. نزدیکترین تمثیل بر این گفته، داستانی است که از زبان پزشک، برای کشیش تعریف میشود. کودکی پس از یک عمل جراحی به سبب خطای پزشک، کور و کر و فلج میشود. اما نه پدر و مادر و نه دیگران، یارای فهم و درک شرایط تحمیلی بر او را ندارند. کودک درمانده و یله و تنها و بدون هیچ تصوری از پیرامون خویش در عمقی از فلاکت و بدبختی فرو میرود. *گلگتا، جلجتا، نام تپهای که حضرت عیسی را روی آن مصلوب کردند، نمایش یا تجسم مصلوب شدن عیسی، (مجازی) هر تجربه یا رویداد پر درد و الم
کلید واژه ها: نقد فیلم - سینمای جهان - کارگردانان سینمای جهان -
شنبه 6 دی 1393 - 10:07:00
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 32]