واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
خاطرات آزادگان؛
یک فراخوان عمومی برای شپش ها!
شنیدن این مباحث از زبان کسی که خودش هم به درستی از چند و چون قضایا خبر نداشت، آن هم با لهجه کردی مصیبت بود، مخصوصاً وقتی شنونده، من لک و«قدرت» لره و«قاسم» ترکه و«جاسم» بلوچ بودیم!
به گزارش سرویس مقاومت جام نیوز: مسائل تأمل برانگیز در این مکان کم نبود. داداش نبات که از دوران هنرستان تا آخر سال دانشگاه، همیشه از اطرافیان که با شوق و ذوق او را مهندس صدا می زدند، ناراحت می شد، اکنون وقتی بچه های تهران او را مهندس صدا می زدند، نه تنها ناراحت نمی شد، بلکه واکنش مثبت هم نشان می داد. روزی علت را از او جویا شدم، خندید و گفت: نباید بگذاریم این جماعت فکر کنن، بچه های سپاه بی سوادن.
شرایط بد بود و اوضاع روز به روز بدتر می شد. کمبود جا و نبود تغذیه مناسب، نبود امکان استحمام و بوی تعفن و تجمع کثافت، انگار به حشرات موذی و کک ها و شپش ها فراخوان عمومی داده بود!
سور چرانی آنها از اندام نحفیف ما پایانی نداشت. نگرانی از شیوع تیفوس به جان همه افتاده بود. در این بین کلاس های اجباری آموزشی ایدئولوژیک هم قوز بالا قوز بود.
اسرا موظف بودند مصیبت طرح مباحث «اگزیستا نسیالیزم» و اصول «دیالکتیک» و سرقت فلسفه «هگل» و رواج آن توسط «مارکس» و اجرای کاک «لنین» و کشتار و تسویه حساب رفیق «استالین» و مخالفت رفیق «ترتسکی» را مشق کنند و به لقب هایی چون اخلاف میمون «داروین» و انسان نئاندرتال مفتخر شوند.
از زخم های انقلاب «مائوئیستی» بپرهیزند و به تاخت و تاز چریک های آمریکای لاتین و فرار« عموسام» امپریالیست افتخار کنند و هورا بکشند. باید «کمون های اولیه» را می شناختیم و از مجادلات شکارچی و دامدار و کشاورز و «فئودال» و کارگر و سرمایه دار سر در می آوردیم تا به«سوسیالیزم» و از آنجا به «کمونیزم» برسیم و بعد هم حذف دوره بورژوازی و تهاجم به اروپای شرقی و بهار پراگ و... باید نارسایی سرمایه داری در افغانستان را با نصب پل و ریل گذاری شتاب بخش و زایش حکومت «پرولتاریا» ولشکر کشی رهایی بخش به آن کشور را به منظور صعود به وادی سوسیالیزم جشن می گرفتیم.
شنیدن این مباحث از زبان کسی که خودش هم به درستی از چند و چون قضایا خبر نداشت آن هم با لهجه ی کردی مصیبت بود، مخصوصاً وقتی شنونده، من لک و«قدرت» لره و«قاسم» ترکه و«جاسم» بلوچ بودیم!
یک روز بعد از پایان کلاس، قاسم که مغضوب و کتک خورده در انزوا قرار گرفته بود، به سمتم آمد و گفت: اینا چی می گن هی تی ز، تی ز می کنن؟
من در طول کلاس چیزهایی دستگیرم شده بود گفتم: قاسم جان بیا بشین تا مطالب کلاس رو با هم تشریح کنیم. ساده برات بگم وقتی شب گذشته زنگ خاموشی خورد و تو دیگه تا صبح حق نداشتی دستشویی بری و مجبور شدی تا نصف شب، شتری راه بری و اون فشار و تحمل کنی، می شه تز. وقتی کانگورو وار پریدی تو بالکن حصیری و تو اون جای دنج خودتو خالی کردی، می شه آنتی تز. وقتی با شرشر عملت، بچه هارو که زیر بالکن خوابیده بودن از خواب پروندی و اونا سراسیمه و خیس دنبال منشأ ریزش می گشتن می شه سنتز!
قاسم خجالت زده گفت: یعنی چه؟! یعنی تو می گی تو اون همه کلاس گذاشتن، از صبح تا حالا تی زتی زکزدن واسه کار دیشب من؟
من که متوجه شدم مطلب را نگرفته، گفتم: نه قاسم جان، حالا یه جور دیگه طبق فلسفه مارکس مسئله روبرات می گم. وقتی تو اون کار روکردی می شه تز، وقتی اون همه کتک خوردی، می شه آنتی تز، حالام که تنها و زخمی این گوشه افتادی، می شه سنتز.
قاسم که ذهنش کاملاً درگیر مسئله شده بود و فکر می کرد موضوع را فهمیده زیر بالکن اشاره کرد و گفت: همشونو می کشم، خیلی بی ادبن، به من می گن قاسم عجب شیر!
گفتم: هی برادر، تقصیر تونیس، وقتی اصول دیالکتیک رو کرد بگه وترک بشنوه، بهتر از این نمی شه!
بخشی از خاطرات آزاده کیانوش گلزار راغب سایت جامع آزادگان
۲۵/۰۹/۱۳۹۳ - ۱۱:۲۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 11]