تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):صدقه بجا، نيكوكارى، نيكى به پدر و مادر و صله رحم، بدبختى را به خوش بختى تبديل و...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1842257846




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

تپش 7 زندگی با اهدای اعضای بدن یک پدر مهربان


واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران: نشان سبز ایثار،
تپش 7 زندگی با اهدای اعضای بدن یک پدر مهربان
دو ماهی بود که غم مرگ پدرش را به دل داشت و نتوانست تاب جدایی را بیاورد و چه زود نزد او رفت. زن می‌گفت و اشک می‌ریخت و با بدرقه او و دیگران، همسرش برای نجات جان 7 بیمار نیازمند که سال‌ها با درد و رنج دست و پنجه نرم می‌کردند، به اتاق عمل رفت.
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، پدر فداکار آخرین نشان ایثار و گذشت را به سینه زد و با اهدای اعضای بدنش، جان 7 بیمار نیازمند را نجات داد.

بخش پیوند بیمارستان مسیح دانشوری در فضایی از غم و اندوه فرو رفته بود. زن درحالی که از کوچ ناگهانی همسرش شوکه بود، به اتاق انتهای بخش پیوند خیره شده بود؛  جایی که غلامرضا خودش را برای سفر همیشگی آماده می‌کرد. زن ناله می‌زد و می‌گفت چطور نبودت را برای دختران‌مان بگویم. آنها چند روز است که بهانه پدرشان را می‌گیرند و من نمی‌توانم بگویم چشم انتظار بازگشت او نباشند. چشمان بسته غلامرضا آخرین تصویری بود که بر دل زن نقش بست.

دو ماهی بود که غم مرگ پدرش را به دل داشت و نتوانست تاب جدایی را بیاورد و چه زود نزد او رفت. زن می‌گفت و اشک می‌ریخت و با بدرقه او و دیگران، همسرش برای نجات جان 7 بیمار نیازمند که سال‌ها با درد و رنج دست و پنجه نرم می‌کردند، به اتاق عمل رفت.

حسین حسین‌زاده، دایی غلامرضا دلیر پس از آنکه برگه اهدای اعضای بدن خواهرزاده‌اش را امضا کرد، گفت: غلامرضا 32 بهار را پشت سر گذاشته بود. او سومین فرزند خانواده بود و توجه زیادی به پدر و مادرش داشت. 18 سال قبل وقتی مادرش فوت کرد، احساس تنهایی می‌کرد. می‌گفت نمی‌تواند جای خالی مادرش را فراموش کند. او عاشق مادرش بود و مرگ او غم سنگینی را بر دلش گذاشت. از همان دوران کودکی بخشنده و مهربان بود و همیشه دوست داشت به همه کمک کند. 9 سال قبل ازدواج کرد و دو سال بعد خدا معصومه را به آنها داد. از اینکه صاحب دختر شده بود، خیلی خوشحال بود و همیشه می‌گفت دخترم همه دنیای من است.






 معصومه وابستگی زیادی به او داشت. غلامرضا در کارخانه بستنی‌سازی کار می‌کرد و برای بازگشت به خانه و دیدن دخترش لحظه‌شماری می‌کرد. چهار سال بعد خدا ملینا را به آنها داد و شادی زندگی‌شان چند برابر شد. همیشه می‌گفت از اینکه دو دختر دارم، خوشبخت‌ترین پدر دنیا هستم. توجه زیادی به دخترانش داشت و سعی می‌کرد آنها در زندگی کم و کاستی نداشته باشند. وقتی به خانه می‌آمد، می‌دانست دخترانش پشت در به انتظار او هستند. دو ماه قبل پدرش بر اثر بیماری جان خود را از دست داد. از مرگ پدر خیلی غصه‌دار شده بود.

وی درباره روز حادثه گفت: غلامرضا روز حادثه با یکی از دوستانش سوار بر موتور به محل کارش که کارخانه بستنی‌سازی بود، رفت و در یکی از دوربرگردان‌ها خودرویی با سرعت به آنها زد و از آنجایی که غلامرضا ترک موتور نشسته بود، با سر زمین خورد. متأسفانه به خاطر دیر آمدن اورژانس، او را با خودروهای عبوری به بیمارستان هفت تیر منتقل کردند. وقتی به ما خبر دادند، سراسیمه خودمان را به بالای سر او رساندیم.

 پزشکان گفتند ضربه شدیدی به سر او خورده و خونریزی زیادی دارد. نمی‌دانستم این خبر را چطور به همسرش بدهیم. یک روز در بخش مراقبت‌های ویژه بستری بود تا اینکه صبح روز جمعه اعلام کردند او مرگ مغزی شده است. تا به آن روز این کلمه را نشنیده بودم و وقتی پزشکان گفتند مرگ مغزی یعنی پایان زندگی، فهمیدم که نباید انتظار بازگشت او را به خانه داشته باشیم. باید این موضوع را به همسرش می‌گفتم. می‌دانستم بیماران زیادی هستند که برای ادامه حیات به یکی از اعضای بدن غلامرضا نیاز دارند. وقتی با همسر غلامرضا موضوع را درمیان گذاشتم، او گفت دوست ندارد اعضای بدن همسرش زیر خاک از بین برود. دلش می‌خواهد نام او برای همیشه زنده باشد. با رضایت همسرش، پیکر او را به بیمارستان مسیح دانشوری منتقل کردیم و قلب، کلیه‌ها، کبد، ریه و نسوج او را به بیماران نیازمند اهدا کردیم.

لحظه خداحافظی فرا رسیده بود. زن در کنار تخت همسرش به چشمان بسته او خیره شده بود. چشمانی که همیشه انتظار دیدن معصومه و ملینا را داشت، می‌گوید: هنوز آنها نمی‌دانند که پدرشان برای همیشه رفته است. معصومه وابستگی زیادی به او دارد. اولین سالی بود که به مدرسه می‌رفت. روز اول مدرسه با شوق فراوان لباس مدرسه را پوشید و دست پدرش را گرفت و به مدرسه رفت.

 به پدرش قول داده بود نمرات خوبی بگیرد و زحمات او را جبران کند. دوست داشت اولین کلمه‌ای را که در مدرسه یاد بگیرد، کلمه پدر باشد. می‌گفت می‌خواهد نام پدرش را روی کاغذ بنویسد و به او هدیه بدهد. می‌خواهم به او بگویم که پدرش یک قهرمان بود و با ایثار و فداکاری خنده را بر لبان دخترانی که چشم انتظار بازگشت پدران‌شان از بیمارستان بودند، نشاند.

می‌خواهم به او بگویم پدر با رفتنش جان پدران دیگری را از مرگ نجات داد. امروز معصومه‌های دیگری که سال‌هاست شاهد درد و رنج پدرشان هستند، خوشحال خواهند شد و دوست دارم در آینده با کسی که قلب همسرم در سینه او خواهد تپید، آشنا شویم تا دخترانم با شنیدن صدای قلب پدرشان آرام بگیرند.





تاریخ انتشار: ۲۳ آذر ۱۳۹۳ - ۲۲:۲۱





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران]
[مشاهده در: www.yjc.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 38]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن