تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):حق را بگو اگر چه نابودى تو در آن باشد، زيرا كه نجات تو در آن است... تقواى ال...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820991192




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

تأثیر فوردکاپولا بر رمانی که برنده بوکر شد/ روایتی دست اول از ايشيگورو -


واضح آرشیو وب فارسی:مهر: خالق «بازمانده روز» شرح داد؛
تأثیر فوردکاپولا بر رمانی که برنده بوکر شد/ روایتی دست اول از ايشيگورو

9v5mmib48zkbyy17d9i.jpg


شناسهٔ خبر: 2438612 سه‌شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۳ - ۱۰:۲۱
فرهنگ > تازه های نشر جهان

كازئو ايشيگورو نویسنده سرشناس ژاپنی درباره فرآیند نگارش رمان «بازمانده روز» که جایزه بوکر را برای او به همراه داشت روایت تازه‌ای را برای رسانه‌ها تشریح کرده است. به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از گاردین، كازئو ايشيگورو كه با كتاب تحسين شده «بازمانده روز» موفق به دريافت جايزه بوكر شد، از شرايط نگارش اين كتاب گفته است.روایت ایشیگورو از نگارش بازمانده روز را در ادامه می‌خوانید؛بسیاری از افراد ساعت‌های طولانی کار می‌کنند اما وقتی بحث نوشتن رمان می‌شود، به نظر می‌رسد همه بر این مساله توافق دارند که بعد از حدود چهار ساعت نوشتن بی‌وقفه، دیگر بازده نزولی می‌شود. من همیشه کمابیش با این دیدگاه موافق بوده‌ام، اما وقتی تابستان 1987 فرارسید من قانع شدم که برخوردی موثرتر لازم است و همسرم هم موافقت کرد.در آن زمان و در حالی که پنج سال بود کار روزانه را کنار گذاشته بودم، موفق شدم تا به طور ثابت کار كنم و به توليد آثار جدید بپردازم. اما اولین موج موفقیت عمومی که بعد از چاپ دومین رمانم به وجود آمده بود باعث ايجاد گمراهی‌های بسیار شده بود. پیشنهادهایی که می‌توانستند مسیر حرفه‌ای‌ام را بهتر کنند، دعوت‌های شام و مهمانی، سفرهای خارجی جذاب و کوهی از نامه‌ها باعث شده بودند که کار نوشتنم تقریبا متوقف شود. من تابستان گذشته‌اش بخش اول یک رمان جدید را نوشته بودم، اما با گذشت یک سال هنوز هیچ پیشرفتی نکرده بودم.هیچ کاری به غیر از نوشتن نمی‌کردمبنابراین نقشه‌ای کشیدیم. نقشه این بود که من چهار هفته دفتر ديدارهايم را خالی کنم و وارد چیزی بشوم که به آن نامي مرموز داده بوديم و آن را «تصادف» نامیدیم. طی این مدت من از ساعت 9 صبح تا 10:30 شب از دوشنبه تا شنبه هیچ کاری به غیر از نوشتن نمی‌کردم و فقط یک ساعت برای ناهار و دو ساعت برای شام کنار می‌گذاشتم. من نه نامه‌ها را می‌دیدم و نه به آنها جواب می‌دادم و به هیچ وجه نزدیک تلفن هم نمی‌رفتم. کسی هم به خانه ما نمی‌آمد. طی این مدت امیدوار بودیم که من نه تنها بتوانم کار بیشتری انجام دهم، بلکه به وضعیت ذهنی‌ای برسم که دنیای داستانی‌ام حقیقی‌تر از دنیای واقعی شود.اینطور بود که «بازمانده روز» نوشته شد. طی این مدت من آزاد می‌نوشتم و اهمیت نمی‌دادم که چیزی که بعد از ظهر نوشتم با چیزی که صبح نوشته بودم تناقض داشت. اولویت اول فقط آشکار کردن و رشد دادن ایده‌ها بود. جمله‌های افتضاح، دیالوگ‌های مسخره و صحنه‌هایی که به هیچ‌جا نمی‌رسند همه بیرون ريختند.رفتارم کمی عجیب شده بودروز سوم بود كه همسرم متوجه شد رفتارم کمی عجیب شده و در اولین روز یک‌شنبه تعطیل‌ام بیرون رفتم و می‌خندیدم. او نگران بود که من باید سه هفته دیگر هم همین کار را انجام دهم، اما به او گفتم که حالم خوب است و هفته اول موفق بوده است. این کار را به مدت چهار هفته ادامه دادم و كمابیش بيشتر رمان را نوشتم. هرچند زمان بسیار بیشتری برای درست نوشتن همه آن‌ها لازم بود، اما تمام موفقیت‌های قوه تخیل طی این مدت حاصل شده بودند.حالا که به گذشته نگاه می‌کنم همه نوع منابع الهام‌بخش مختلف را می‌بینم. اما دو مورد از آن‌ها هستند که کمتر درباره شان صحبت شده است:1.  اواسط دهه 1970 که من نوجوان بودم، فیلمی به نام «مکالمه» دیده بودم که توسط فرانسیس فورد کاپولا کارگردانی شده بود. در این فیلم جین هکمن نقش یک متخصص نظارت را بازی می‌کند که هرکسی می‌خواهد مکالمه‌های مخفی دیگران را ضبط کند پیش او می‌رود. او به طور دیوانه‌وار می‌خواهد تبدیل به بهترین فرد در این زمینه شود، اما این ایده او را رها نمی‌کند که نوارهایی که به مشتریان قدرتمند می‌دهد ممکن است به نتایج تیره از جمله قتل منجر شوند. من باور دارم که شخصیت هکمن مدل اولیه استیونز خدمتکار بود.2. فکر می‌کردم کار نوشتن کتاب را تمام کرده‌ام که یک روز آهنگ «آغوش روبی» از تام ویتس را شنیدم. تصنیفی درباره سربازی که محبوبش را اوایل صبح رها می‌کند تا سوار قطار شود. چیز عجیبی در این باره وجود ندارد، اما این آهنگ با صدای سفت و سخت یک آمریکایی خوانده شده که عادت ندارد احساساتش را آشکار کند. اما لحظه‌ای فوق‌العاده وجود دارد که او می‌گوید قلبش شکسته است. من این آهنگ را شنیدم و تصمیم خودم مبنی بر اینکه استیونز تا آخر داستان احساساتش را بیان نمی‌کند را تغییر دادم. به اين نتيجه رسيدم که در یک نقطه دفاع سخت او خواهد شکست و یک رومانتیسیسم تراژیک مخفی ظاهر می‌شود.









این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن