تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 18 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):یک ساعت اندیشیدن در خیر و صلاح از هزار سال عبادت بهتر است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827418723




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

پایان تلخ طمع/ زندگی دختر دانشجو با بخشیدن دو مهریه 1765سکه ای، از هم پاشید


واضح آرشیو وب فارسی:پایگاه خبری آفتاب: پایان تلخ طمع/ زندگی دختر دانشجو با بخشیدن دو مهریه 1765سکه ای، از هم پاشید
زن جوانی با چهره‌ای پریشان راهی دادگاه خانواده ونک شد تا از شوهر کلاهبردارش طلاق بگیرد.
آفتاب: این زن وقتی روبه‌روی قاضی «عموزادی» از شعبه 268 ایستاد، گفت: شش سال پیش وقتی «بهرام» به خواستگاری‌ام آمد از همان ابتدا با مهربانی‌اش خود را در دل من و خانواده‌ام جا کرد. او مردی خوش‌قلب و مهربان بود. وقتی مراسم ازدواجمان برگزار شد و به خانه مشترکمان رفتیم بیشتر متوجه شدم بهرام همان مرد رؤیاهایم است که آرزویش را داشتم. شاید زندگی‌مان خیلی تجملاتی نبود اما با هم خوش و شاد بودیم. در مدت پنج سالی که با هم زندگی می‌کردیم حتی یکبار با هم بحث نکردیم و همیشه به یکدیگر احترام می‌گذاشتیم. زندگی‌مان زبانزد خاص و عام بود و همه آرزو داشتند جای ما باشند. در یکی از روزها به شوهرم گفتم می‌‌خواهم ادامه تحصیل بدهم و به دانشگاه بروم او هم نه‌تنها پذیرفت بلکه تشویق کرد که حتماً به این کار ادامه بدهم.

به گزارش روزنامه ایران، «بهناز»‌27 ساله با یادآروی خاطرات گذشته اشک می‌ریخت. با افسوس از دست دادن روزهای شیرین گذشته‌اش ادامه داد: همه بدبختی‌هایم از روزی شروع شد که پایم را در دانشگاه گذاشتم و با زن جوانی که خودش را دوست مهربانی‌ نشان می‌داد آشنا شدم.
«شیدا» در ابتدای دوستی‌مان با چرب زبانی‌هایش اعتمادم را جلب کرد، او به قدری دلسوزانه رفتار می‌کرد که من راجع به زندگی خصوصی‌ام همه چیز را به او گفتم. او وقتی فهمید در خانه‌ای 65 متری در منطقه‌ای نه چندان بالای شهر زندگی می‌کنم و همسرم تنها یک کارمند است و درآمد بالایی نداریم در گوشم زمزمه کرد که چرا با این بدبختی‌ها کنار می‌آیم. در ابتدا به او می‌گفتم که از زندگی‌ام راضی هستم ولی وقتی می‌گفت ساده و قانع هستم، دیگر نمی‌توانستم دفاعی کنم. او می‌گفت لیاقت من خودروی 206 همسرم نیست و می‌توانم با مرد ثروتمندی زندگی کنم تا در رفاه بیشتری باشم. شیدا هر روز گوشم را از حرف‌ها و وعده‌هایی پر می‌کرد که خودم نیز باورم شده بود که در زندگی با بهرام حیف شدم و لایق زندگی بهتری هستم. شیدا زندگی مشابه مرا داشت اما از وقتی طلاق گرفته بود  زندگی بهتری برایش فراهم شد و آزادی بیشتری داشت. با وعده‌ها و حرف‌های شیدا وسوسه شدم و بداخلاقی‌هایم هر روز در خانه بیشتر می‌شد. سر هر مسأله‌ای بهانه می‌کردم و بهرام به آرامی از کنار آن می‌گذشت ولی من دیگر علاقه‌ای به او نداشتم. به همین خاطر تصمیم گرفتم خودم را از این زندگی نجات دهم. در یکی از روزها وقتی همسرم از سرکار به خانه آمد برخلاف همیشه به استقبالش نرفتم و گفتم دیگر دوستش ندارم و فقط طلاق می‌خواهم. بهرام از حرف‌هایم شوکه شده بود و باور نداشت این حرف‌ها از زبان من زده می‌شود اما من فقط طلاق می‌خواستم.

زن جوان با صدایی گرفته به قاضی عموزادی گفت: این درخواستم همه را متعجب کرده بود. انگار گوش‌هایم کر شده بودند و هیچ نمی‌شنیدم حتی مخالفت‌های جدی خانواده من و شوهرم بی‌فایده بود. با رفتارهایم همه را کلافه کردم. هر روز بداخلاقی‌هایم بیشتر می‌شد و وقتی بهرام اصرارم را دید دیگر پافشاری نکرد. راضی شد طلاقم بدهد و در ازای بخشیدن مهریه 400 سکه‌ای برگه طلاق را امضا کردم، بی‌خبر از این‌که بدانم چه عاقبتی پیش‌رویم قرار دارد.
بهناز ادامه داد: از این موضوع تنها شیدا خوشحال بود. برخلاف این‌که همه مرا طرد کرده بودند و حتی در خانه پدری‌ام جایی نداشتم ولی شیدا به تلافی بی‌مهری همه آن‌ها مرا در آغوش کشید و پناهم داد. در یکی از روزها شیدا به من گفت یکی از آشنایانش مرا همراه او دیده و خواهان ازدواج با من است. از این خبر خنده روی لبانم آمد، به خودم گفتم دیدی بالاخره آنچه می‌خواستی، شد.

به پیشنهاد شیدا با «فرید» آشنا شدم تا همدیگر را بیشتر بشناسیم. او مرد خوش‌تیپ و پولداری بود که شاید هر دختری آرزوی ازدواج با وی را داشته باشد. فرید هر روز با یک خودروی مدل بالا سراغم می‌آمد و به رستوران‌های مجلل دعوتم می‌کرد. از برخوردها و احترامش خیلی خوشم آمده بود. او می‌گفت به من علاقه‌مند شده و حاضر است برای به دست آوردنم هر کاری انجام دهد. وقتی به خانواده‌ام گفتم خواستگار دارم هیچ‌کس استقبال نکرد. من طرد شده بودم اما از شرایطم راضی بودم. فرید یک بنگاه املاکی در بالای شهر داشت، اوضاع مالی‌اش عالی بود. او هر روز از زندگی‌ای که قرار بود برایم فراهم کند می‌گفت.

به سلیقه من خانه مشترکمان را انتخاب کردیم، در آن روزها در پوست خود نمی‌گنجیدم. به قدری خوشحال بودم که به هیچ چیز دیگری فکر نمی‌کردم و پشیمان نبودم. شانس با من بود و بدون ذره‌ای دلنگرانی به عقد فرید درآمدم تا کارهای عروسی‌مان را انجام دهیم و به خانه‌مان برویم اما...

بعد از عقد دیگر از خودروهای مدل بالا خبری نبود و فرید که تعجب مرا می‌دید، می‌گفت خودرویش را فروخته تا بهتر از آن را بخرد. رفتار فرید هر روز سردتر و بی‌تفاوت‌تر می‌شد، دیگر از آن شور و شوق زندگی مشترک خبری نبود. او سر هر مسأله‌ای بداخلاقی و ناسزاگویی می‌کرد و دیگر از آن ابراز علاقه و عشق و مهربانی خبری نبود. حتی در اعتراضم برای رفتن به خانه‌مان بی‌تفاوت بود و گوشش هیچ یک از حرف‌هایم را نمی‌شنید. رفتارهای فرید شوکه‌ام کرده بود جالب این‌که شیدا هم دیگر جواب تلفن‌هایم را نمی‌داد و به دانشگاه نمی‌آمد. هر چه بیشتر می‌گذشت بیشتر می‌فهمیدم در چه منجلابی گرفتار شده‌ام. فهمیدن این‌که فرید اعتیاد دارد دنیا را بر سرم ویران کرد، آن‌ها برایم نقشه کشیده بودند. زن فریب‌خورده که اشک می‌ریخت، ادامه داد: من طمع کردم، زندگی‌ اولم را به خاطر توهمات و رؤیاهای تو خالی ویران کردم، و حالا هیچ راه برگشتی ندارم. هشت ماه منتظرم تا فرید پیدا شود و فقط طلاقم بدهد تا از شرش خلاص شوم. از این بلاتکلیفی خسته شدم. من قدر همسر اولم را ندانستم، کور و کر شده بودم و حالا موقعی چشمانم باز شده که هیچ راهی ندارم.

با شنیدن ادعاهای زن جوان، قاضی حسن عموزادی، مرد کلاهبردار را به دادگاه احضار و به دلیل عدم سازش حکم طلاق را صادر کرد.

بنابر این گزارش، در ازای طلاق توافقی بهناز تمامی حقوق قانونی از جمله مهریه 1365 سکه تمام بهار آزادی، اجرت المثل و... را به همسرش بخشید و به این سناریوی غم‌انگیز پایان داد.




تاریخ انتشار: ۱۸ آذر ۱۳۹۳ - ۰۹:۵۹





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پایگاه خبری آفتاب]
[مشاهده در: www.aftabnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 38]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن