تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 10 مهر 1403    احادیث و روایات:  حضرت زهرا (س):کسی که عبادت های خالصانه خود را به سوی خدا فرستد، پروردگار بزرگ ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819709250




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

وبلاگ تارنمای یک نجاتگر سقوط عجیب کامیون و عملیات گروه نجات در دره+تصاویر


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: وبلاگ تارنمای یک نجاتگر
سقوط عجیب کامیون و عملیات گروه نجات در دره+تصاویر
همه شهادت می‌دادند که تا حالا تصادف به این شکل ندیده بودند و عملیاتی به این صورت نداشتند.

خبرگزاری فارس: سقوط عجیب کامیون و عملیات گروه نجات در دره+تصاویر



به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری فارس میلاد صمیمی نعمتی در وبلاگ تارنمای یک نجاتگر نوشت: پاییزی دیگر و تگرگ‌های بی‌امان آسمان به زمین سر به فلک کشیده محور هراز! شاید کمتر کسی پا در ‏جاده فرعی گل زرد گذاشته باشد، جاده‌ای خاکی که مسیر رسیدن به غار گل زرد و دسترسی آسان گله ‏داران قدیمی منطقه لار و پلور  پلور است.‏ مقدمه نوشته‌ام گواه یک حادثه در این مسیر است! همه در حال آماده سازی تجهیزات پایگاه بودیم ‏وآمادگی بالایی برای انجام عملیات داشتیم.‏ خودروی نجات هم در حال آماده سازی برای پاسخگویی به عملیات‌های احتمالی بود.‏    

جمع هم جمع عملیاتی بود من و خسرو باقری و سجاد آراسته و ...‏ خسرو با خونسردی تمام می‌گفت من تو پست باشم حادثه نداریم یا اگر هم باشه بخیر می‌گذره!‏ از اعتماد به نفسی که داشت خوشم اومد ولی دلم شور می‌زد و حس می‌کردم چند روز سخت و عملیاتی را ‏خواهیم داشت.‏ شارژر گوشی را نیاورده بودم با خودم و دغدغه فکریم شده بود اینکه چه جوری گوشی را شارژ کنم که ‏خاموش نشه!‏ اومدم چند تا عکس و چند صحنه فیلم از آماده سازی خودرو گرفتم و رفتم پیش بچه‌های راهداری گفتم آقا ‏شارژر کسی داره؟ ‏ هیچکس شارژر نداشت و اومدم بیام بیرون یه مزدا دم پایگاه وایساده بود و داشت با خسرو صحبت ‏می‌کرد.‏ پرسیدم چی شده سجاد گفت میلاد بجنب کی ماشین افتاده تو دره!‏ تا اینو گفت ناخودآگاه تصویر یک خودروی سواری مثلا پراید تو ذهنم نقش بست که افتاده ته دره!‏ سریع سوار آمبولانس شدیم و دوربین را روشن کردم.‏ خسرو و سجاد با نجات رفتن من هم با آمبولانس همراه با نورا... زارع به سمت محل حادثه در منطقه گل ‏زرد راهی شدیم.‏ هوا تاریک تاریک بود و چراغ‌های چشمک زن خودروی نجات و نور یه خودروی دیگه از دور مشخص ‏بود بارندگی هم ادامه داشت و تگرگ شروع شده بود با شدت کم.‏ جاده خاکی تبدیل به جاده گلی شده بود و حرکت در اون بسیار خطرناک بود.‏ به صحنه رسیدیم نزدیک که شدیم از داخل آمبولانس نور خودرو را دیدم متوجه شدم کامیون داخل دره ‏افتاده.‏ هیچ چیز دیگه‌ای معلوم نبود.‏ از افرادی که در محل بودن اطلاعاتی گرفتم و گفتن که مصدوم پایین افتاده.‏ سریع خسرو با یه حلقه طناب خودش رو به مصدوم رسوند منم سریع با پتو رفتم بالا سر مصدوم و ‏وضعیتش را بررسی کردیم.‏ مصدوم بیشتر ترسیده بود و به قیافش می‌خورد ادیکت باشه!‏ نور پرژکتور خودروی نجات که منطقه را روشن کرد با دیدن صحنه حادثه ترسیدم!‏ همه شهادت می دادن که تا حالا تصادف این شکلی ندیده بودن و عملیات اینطوری نداشتن!‏ قضیه از این قرار بود که با روشن شدن منطقه یک غلتک که به روی کامیون بسته شده بود در دره ‏مشاهده شد.‏ همه می‌گفتن چه جوری ممکنه خودرو به این سنگینی اون سمت دره افتاده باشه!‏  

به هر شکلی بود مصدوم را پتو پیچ کردیم تا دمای بدنش حفظ بشه و سریع روی بسکت تثبیتش کردیم.‏ نگران این بودم خدایی نکرده غلتک و کامیون یهو به روی ما نیوفتن‎.‎ چون واقعاً مهار این دو خودرو غیر ممکن بود‎.‎ از مردم خواستم از لب دره برن کنار چون ریزش سنگ اذیتمون می‌کرد.‏  

چند نفر هم از مردم اومدن کمک منطقه شیب‌دار بود و تا دم آمبولانس مصدوم با سر انتقال دادیم.‏  



بالای دره که رسیدم فکر کردم جنگه!‏ همه اومده بودن از بچه‌های راهداری و پلیس تا بچه‌های آب معدنی و محلی‌ها و ...‏ آنقدر شلوغ بود که  خدا می‌دونه!  لودر و خودروهای مختلف و آدم‌های رنگ و وارنگ که صحنه را نگاه ‏می‌کردن و ما رو تشویق کردن.‏ همه خوشحال بودن که مصدومان نجات پیدا کردن.‏ بردیمشون داخل آمبولانس  اقدامات تکمیلی را انجام دادیم.راننده غلتک هم ازناحیه سر دچار جراحت ‏شدیدی شده بود.‏ لب جاده دم پایگاه، بچه‌های اورژانس منتظر ما بودن که مصدومین را بهشون برسونیم و انتقال بدن به ‏بیمارستان.‏ سریع به جاده رسیدیم و مصدومین را تحویل بچه‌های اورژانس دادیم.‏  



‏ ‏ نکته جالبش این بود که راننده حافظه کوتاه مدتش دچار اختلال شده بود بیش از صد بار از من پرسید ‏راننده غلتک چی شد؟ خونی که روی سنگ‌ها ریخته شده بود مال کی بود؟ منم خداوکیلی دیگه داشتم ‏کلافه می‌شدم ولی با ملایمت و مهربانی پاسخش رو می‌دادم تا رنجش خاطری پیش نیاد.‏ خدا به بچه‌های 115 رحم کنه که باید این مصدوم پر حرف را تا درمانگاه یا بیمارستان میرسوندن! ‏    

آخر عملیات امداد و نجات را عشقه! شستشوی آمبولانس از گل و لای و خون.    

  وبلاگ خود را به ما معرفی کنید بازگشت به صفحه نخست گروه فضای مجازی انتهای پیام/  

93/09/17 - 09:51





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 40]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن